گلوی جمهوری اسلامی را باید فشرد!
مبارزات ضد رژیمی که از خرداد 88 آغاز شد و در بهمن ماه همان سال دچار افت شد؛ بار دیگر در 25 بهمن خیز برداشت. بی باکی جوانان در مقابل قوای سرکوب، بار دیگر فضای جامعه را عطرآگین کرد. نه تنها هدف گیری شخصیت و نهاد نمادین جمهوری اسلامی در شعارهای مرگ بر خامنه ای! مرگ بر اصل ولایت فقیه! فراگیر شد؛ بلکه اعلام هم سرشتی و هم سرنوشتی رژیم جمهوری اسلامی با رژیم بن علی در تونس و مبارک در مصر، چهار بند سران جمهوری اسلامی را لرزاند. ترس از مردم، این مفلوکان را وادار به حرکات دون صفتانه ی بیسابقه مانند کشتن جوانان در صحنه ی درگیری ودزدیدن جنازه آنان بعنوان شهید خود کرد. فرستادن کشتی های جنگی اش با هدف گذر از آبراه سوئز یک حرکت بیسابقه ی از سر استیصال دیگر این رژیم است برای ایجاد درگیری نظامی در منطقه و جلوگیری از سرنگونی خود بدست توانای مردم. ترس آنان از فردائی که به دست مردم بیفتند، از عرش اعلای قدرت به پائین کشیده شده و عمامه ها و تاج هایشان در خیابان ها غلتانده شود، و دماغ پر نخوت و جهالتشان به خاک مالیده شود، عده ای از سران «دوم خردادی» و مرتجعین به اصطلاح «رنجیده خاطر» را وادار کرد که با رهبر بیعت دوباره کنند. اما در پشت پرده، اختلافات درونی شان آن چنان حاد است که مرتبا بر سر و روی هم چنگ می کشند. در مقابل وضعیت این مفلوکان، توده های مردم از اینکه بار دیگر علیه جمهوری اسلامی به موضع تعرض بازگشته اند، راضی و خوشحالند. جوانان از اینکه در جنگ خیابانی تا آنجا که توانستند حق نیروهای سرکوبگر را کف دستشان گذاشتند، سرمست اند و در مواجهه با ژست های مرعوب کننده ی رژیم، قصد عقب نشینی ندارند. جسارت و تهور تظاهر کنندگان 25 بهمن بدون شک ملهم از خیزش دلاورانه ی مردم تونس و مصر بود. به هیچ گرفتن قدرت های ارتجاعی حاکم یک تغییر ایدئولوژیک بزرگ است که مردم تونس و مصر در صحنه ی سیاسی خاورمیانه بوجود آوردند. آنان این پیام قدرتمند را به اقصی نقاط جهان منجمله ایران رساندند که: تن دادن به وضع موجود غیر قابل قبول است؛ رژیم های مرتجع، نماد وضع موجودند و بی هیچ تردید و تاخیری باید آنان را واژگون کرد. اثرات این تحول در ایران، جادوی ایدئولوژی «رفتار مسالمت آمیز با دشمن» را که رهبران سبز به دست و پای مردم بسته بودند، باطل کرد. 25 بهمن بازتاب تغییری بود که پیشاپیش شروع شده بود و در جملاتی چون، تونس تونست! ایران چرا نتونست؟! بیان می شد. سکون یکساله در مبارزاتی که از سال 88 شروع شده بود با دو عامل رقم می خورد: سرکوب شدید و همچنین، خط سازشکارانه ی رهبری سبز. پس از تظاهرات عاشورای سال 88 که شعار مرگ بر خامنه ای در خیابان های تهران و شهرستان ها طنین انداخت، و عده ای از زنان در تظاهرات های خیابانی حجاب از سر برداشتند، رهبران «سبز» (و سران ملی مذهبی ) به دست و پا افتاده و مردم را متهم به «افراط» کردند و خود نیز تصمیم گرفتند، به اصطلاح فتیله ها را پائین بکشند زیرا در بی باکی و رادیکالیسم توده های مردم – بخصوص جوانان و زنان – خطر از هم پاشیدن کلیت جمهوری اسلامی را به چشم دیدند. آنان حتا سیاست استفاده از «شکاف» میان احمدی نژاد و رهبر را نیز دنبال کردند، با این هدف که رهبر را به سمت خود بکشند! اما اوضاع آنچنان قطبی شده است که سازش کاری رهبران «سبز» تبدیل به مخاطره ای دوگانه برایشان شده است: از یک طرف، سازش کاری باعث می شود که ماهیتشان آشکار شده و در میان مردم بی پایه شوند و از طرف دیگر، بدون ورود قدرتمند مردم به صحنه ی مبارزه، آنان یک لقمه ی جناح حاکم خواهند شد. در هر حال، رژیم های ارتجاعی در کل خاورمیانه به لرزه در آمده اند. و این بر سرعت قطار سرنگونی جمهوری اسلامی افزوده است. آزادی در گرو درهم شکستن کلیه نهادهای سیاسی و دینی و نظامی است که نماد و بر پا دارنده ی جمهوری اسلامی اند. نه تنها ولایت فقیه و رئیس جمهور و دستگاه امنیتی و انتظامی بلکه کل قوای مسلح و مجلس اسلامی و قانون اساسی، همه باید بروند! نه تنها نهادهای سیاسی و دینی حاکم باید سرنگون شوند. بلکه برای دست یابی به عدالت اجتماعی، قدرت اقتصادی طبقات سرمایه دار و ملاک حاکم نیز باید درهم شکسته شود.از نظر اکثریت مردم بخصوص کارگران، نه فقط قدرت سیاسی و دینی اینان مقدس و پذیرفتنی نیست بلکه دارائی های اقتصادی شان نیز مقدس و پذیرفتنی نیست. شرایط حاکمیت این مرتجعین را باید از بین برد. علاوه بر قدرت نظامی و امنیتی، قدرت اقتصادی نیز جزو شرایط حاکمیتشان است. این ها اقلیت انگلی هستند که به ازای تحمیل فقر و محنت بر اکثریت مردم به ثروت های افسانه ای دست یافته اند. بر زمین های حاصل خیز، بر جنگل ها و آب ها، بر منابع زیر زمینی دیگر مانند نفت، بر راه ها و آبراه های کشور حکم می رانند و از همه ی این ها مهمتر بر حاصل دست رنج کارگران و دهقانان و دیگر تولید کنندگان جامعه فرماندهی می کنند. از نظر اکثریت مردم بخصوص کارگران این قدرت اقتصادی غیر قابل قبول است و باید درهم شکسته شود. قدرت اقتصادی بنیادها و سپاه پاسداران و خانواده های حاکم باید درهم شکسته شوند. این، جزء اولین خواست های جنبش انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی است. مصادره ی املاک و برج ها و کارخانه های متعلق به سپاه پاسداران و سران آن، مصادره ی دارائی های نهاد رهبری، آستان قدس رضوی، مصادره ی املاک و برج ها و کارخانه های خانواده های حکومتی مانند خانواده خمینی، مصباح یزدی، لاریجانی، رفسنجانی، مهدوی کنی، اژه ای و ... آری! این قشر انگلی که حریصانه و آزمندانه، فاصله ی طبقاتی را در ایران حریق وار گسترش داده اند، باید درهم شکسته شوند. و آن منبر و مسجدی که رذیلانه به این شکاف طبقاتی، به محرومیت های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بخصوص ستم بر زنان، تقدس بخشیده اند به آتش کشیده شوند. همانطور که خیزش مصر نشان داد، یک گروه کوچک از جوانان مصمم می توانند پیام رهائی بخش خود را تبدیل به خواست میلیون ها تن کنند و یک رژیم را در عرض دو هفته پائین کشند. هر چند انجام یک انقلاب واقعی که عرصه ی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه را بطور ریشه ای عوض کند؛ راهی طولانی تر و پیچیده تر از به زیر کشیدن یک رژیم است و لاجرم نیازمند فداکاری ها و آگاهی بسیار گسترده تر از اینها و مهمتر از همه داشتن مقر فرماندهی سیاسی انقلابی برای هدایت انقلاب است؛ اما اگر عزم و تصمیم باشد هر کاری می توان کرد. می توان با نیروئی کوچک، جمعیتی بزرگ را انگیزه و قوت قلب داد که بر خیزند و کارهائی کنند که در شرایط عادی به نظرشان غیر ممکن می آمد. مانند مصر در ایران نیز جوانان قلب تپنده ی این مبارزات هستند. اما پیشروی های کیفی این جنبش ها و تبدیل آنان به یک جنبش انقلابی، وابسته بدان است که این جوانان مبارز محدودیت های فکری خود را نیز به چالش بگیرند. در ایران، توهم نسبت به امکان اصلاح جمهوری اسلامی که توسط رهبری «سبز» رواج یافته ضربات جدی به جنبش ضد رژیمی زده است. مشابه همین توهم در میان جوانان مصری در مورد «خنثی» بودن ارتش هست، در حالیکه رژیم مبارک بدون ارتش نمی توانست بوجود آید و سی سال دوام بیاورد. اینگونه توهمات در نتیجه ی رواج گفتمان طبقات حاکمه در میان مردم، بوجود می آید. هنگامی که رژیم های منفور در آستانه ی سقوط قرار می گیرند؛ برخی نیروهای سیاسی ارتجاعی نیز به صفوف اپوزیسیون می پیوندند. آنان هرگز نمی توانند نماینده ی خشم عمیق اکثریت مردم از این نظام ستم و استثمار باشند. آنان هرگز نمی توانند آمال و آرزوهای اکثریت مردم برای دست یابی به آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی را درک کنند و خود را با آن همگام کنند. این حقیقت را نباید فراموش کرد بخصوص در برهه هائی که برخی از این نیروها به دلیل منافع خودشان موقتا خود را با مردم همراه می کنند. برنامه سیاسی و اجتماعی آنان همیشه ارتجاعی و در تضاد با منافع سیاسی و اجتماعی اکثریت مردم بوده و خواهد بود. ما کمونیست ها خواهان انقلابی هستیم که اکثریت مردم را از دهشت های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی موجود برهاند. و تمام قوایمان را در خدمت ساختن این راه و سازمان دادن توده های مردم در این راه گذاشته ایم. اولین اقدام تعیین کننده برای تحقق چنین انقلابی سرنگون کردن کلیت جمهوری اسلامی است. جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی را باید با آگاهی در مورد اینکه انقلاب واقعی چیست، اشباع کرد. گلوی جمهوری اسلامی را باید فشرد و اجازه ی بازسازی اش را در هیچ شکلی نداد.پیش به سوی جنبش انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی!
حزب کمونیست ایران (مارکسیست – لنینیست – مائوئیست)30 بهمن 1389
www.sarbedaran.org
haghighat@sarbedaran.org
facebook: sarbedaran.haghighat
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر