۱۳۸۹ بهمن ۲۲, جمعه

قيام مردم مصر اهرام ثلاثه نظم نوين سرمايه داری جهانی در منطقه را به لرزه در آورد!

پيش گفتار اين متن بطور مشخص به دلايل بوجود آمدن، پيچيدگيها و تضادهای مبارزات جوانان و زحمتکشان مصر اختصاص دارد. اما به خاطر آنکه شعله های آتش اين جنگ طبقاتی از تونس زده شد و سراسر منطقه آفريقای شمالی را در بر گرفت به عنوان يک نياز لازم است که به برخی ويژه گيهای کشور تونس از لحاظ اقتصادی- اجتماعی و سياسی با اتکا به ارقام پرداخته شود.
تونس: تونس جمعيتی بالغ بر 10 ميليون نفر دارد.
شرايط در روستاها: طبق آمار ارائه داده شده و غير قابل اتکا توسط سازمان ملل منتشر شده در سال 2006، 65 درصد از مردم در روستاها زندگی ميکنند. 22 درصد از نيروی کار جذب کار در بخش کشاورزی شده است. 20 درصد از کل مساحت تونس به زمين های کشاورزی تخصص دارد. دولت اصلی ترين مالک زمينهای کشاورزی است. به اين ترتيب کشاورزان بی زمين و يا کم زمين برای مالک زمين زراعتی ( يعنی دولت به عنوان نماينده روابط نيمه فئودالی) کار می کنند.
باز طبق آمار ارائه داده شده توسط سازمان ملل 65 درصد از کل جمعيت تونس در روستاها زندگی ميکنند. جمعيت روستائی به شدت زير خط فقر ( با کمتر از در آمد سرانه 2 دلار در روز) به سر می برند.
23 درصد از کل نيروی کار را کارگران تونس تشکيل می دهند، که در کارخانجات با تعداد 10 نفر يا کمتر کار ميکنند.

شرايط در شهرها: 55 درصد از نيروی کار در شهرها در بخش خدمات صنعت توريسم که اصلی ترين صنعت در تونس است، به کار اشتغال دارند.
جمعيت عظيمی هم به خصوص به فرانسه و کشورهای اتحاديه اروپای ديگر برای يافتن کار بطور غير قانونی و قانونی تشويق به مهاجرت گشته اند و بدين ترتيب بازار کار ارزانی را در اختيار سرمايه داران حريص و استثمارگر فرانسوی و کشورهای اتحاديه اروپا قرار داده اند!
طبق گزارش سازمان ملل در سه دهه گذشته ( يعنی با شروع روند اقتصاد سياسی نئوليبراليسم بازار آزاد و گلوباليزاسيون) "رشد" اقتصادی در ميان تمامی کشورهای عربی بشدت نامنظم و به لحاظ در آمد سرانه در سطح بسيار پايينی ( زير خط فقر!) بوده است. به اين ترتيب سازمان ملل در اين گزارش سال 2006 نتيجه می گيرد که: " سياستهای ضد فقر زدائی و ضد بيکاری سياستمداران کشورهای عربی ( چه توليد کنندگان نفت چه بقيه) کافی برای مقابله با فقر نيستند. و فقر و بيکاری گسترده ای که اکثريت جمعيت را در بر می گيرد چالشهای کلانی را برای تمام سياستمداران کشورهای عربی بوحود می آورد." دوستان و رفقا توجه کنند که اين اخطار سازمان ملل در سال 2006 به کشورهای عربی داده شده است!
طبق آمار سازمان ملل در سال 2006، در مصر 52 در صد ( که فکر کنم 60 درصد صحيح تر باشد) و در يمن 64 درصد ( که فکر کنم طبق منابع متفاوت ديگر 70 درصد صحيح تر باشد) زير خط فقر زندگی می کنند.

مصر : جمعيت مصر در سال 1966 بالغ بر سی ميليون و هشتادوسه هزار و چهارصدونوزده نفر بود (419، 083، 30 ). در سال 2008 جمعيت مصر بالغ بر 82 ميليون نفر بر آورد شد. حد متوسط رشد جمعيت سالانه ظرف 42 سال (از 1966 تا 2008) تقريبا 1.1 در صد است. 70 در صد کل جمعيت مصر جوانان زير 30 سال می باشند. به اين ترتيب کشور مصر از لحاظ حد متوسط سن جمعيت بسيار جوان می باشد.
از کل جمعيت هر سال 4 درصد نيروی جوان به عنوان نيروی کار جديد به بازار کار وارد می شود که اساسا قابل جذب به بازار کار نيست. رشد بيکاری در نيروی جوان فارغ التحصيل از دانشگاه ده برابر(10 برابر) بيش از جوانانی است که از مدرک ششم ابتدائی برخوردارند.(1) بخصوص جوانان تحصيل کرده شهرنشين که دقيقا يکی از نيروهای اصلی در تظاهرات خيابانی اند. رسانه های بورژوازآ امپرياليستی دليل اصلی رشد بيکاری را به " افزايش رشد جمعيت حبابی و معوج جمعيت جوان" ربط می دهند، و گويا مقصر اصلی خود مردمند، در صورتيکه اين به هيج وجه دليل اساسی رشد روند بيکاری نه در مصر و نه در ميان اکثريت کشورهای منطقه و در جهان نيست. که البته در طول اين نوشته به دليل اصلی آن اشاره خواهد شد.
بيش از نيمی از جمعيت مصر و به خصوص جوانان با بيکاري، عدم دسترسی به حداقل امکانات بهداشتي، همچون آب تصفيه، فاضل آب، امکان دسترسی به بيمه و درمان پزشکي، و آموزش و مسکن روبروهستند. همانگونه که قبلا اشاره شد، طبق آمار سازمان ملل تقريبا 60 درصد از کل جمعيت مصر زير خط فقر زندگی می کند. طبق انتشارات سازمان ملل، اين موسسه امپرياليستی خط فقر را عبارت از در آمد مطابق 2 دلار در روز رقم زده است!
مصر مقام 137 مين را به لحاط در آمد سرانه 2 دلار در روز برای هر فرد در بين 174 کشور در دنيا را دارد. به اين ترتيب انبوهی از طبقه خانوده های کارگران و کشاورزان زير خط فقر زندگی می کنند و با بيکاری و تحت حکومتی ديکتاتور و رانت خوار و فاسد به مدت 3 دهه زندگی سياهی را گذرانده اند!
اکثريت اين جمعيت 81 ميليونی مصر در اطراف رود نيل در فضای محدود با وسعت تقريبا 40،000 متر مربع زندگی می کنند، جائيکه زمين قابل کشتکاری می باشد. جائيکه اکثريت ناراضی و فراموش شده زحمتکشان تحتانی طبقات و اقشار فقير در آنجا به سر می برند و در مبارزات قهرمانانه ای که از 25 ژانويه 2011 شروع گشت به همراه جوانان شهرنشين بيکار در صف مقدم آن قرار داشتند.
تغيير موقعيت مصر بعد از آخرين جنگ بين اعراب و اسرائيل، در ارتباط با استراتژی امپرياليسم آمريکا
کشورهای عربی و در رأس آنها سوريه و مصر به طور رسمی
۴ بار در سالهای ۱۹۴۸ ، ۱۹۵۶ ، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ با اسرائيل وارد جنگ شدند(2) و جز در يک مورد که موفقيت جزئی داشتند در بقيه موارد به دليل پشتيبانی تمام دولتهای امپرياليستی( به رهبری آمريکا ) از اسرائيل و ارسال تسليحات نظامی از جمله هواپيماهای پيشرفته جنگی نظامی به آن، شکست خوردند. آخرين جنگ بين آنها در سال 1973 بوقوع پيوست. البته من به عنوان يک نوجوان جنوبی ايران و به خاطر موقعيت خاص محل سکونت در کنار فرودگاه آبادان و اينکه يکی از اقوام نزديکم معاون بخش کمرگ فرودگاه آبادان در سالهای دهه 70 ميلادی بود به اين حقيقت تلخ پی بردم که هواپيماهای جنگی اسرائيلی در فرودگاه آبادان بطور سری و مخفی برای سوخت گيری توقف می کنند تا بتوانند با حملات مستمر هوائی برای سرکوب نيروی های زمينی اعراب ادامه دهند. که البته اين بخشی از سياست رژيم پهلوی به عنوان ژاندارم منطقه در آن دوران بود که منطبق با استراتژی دولت آمريکا برای پشتيبانی از ثبات اسرائيل به عنوان چماق سرکوبش در منطقه بود.
بنا بر اين رژيم آمريکائی پهلوی نه تنها در جنايات آمريک واسرائيل شرکت داشت، بلکه به عنوان يک پشت جبهه نيروی هوائی دولت اسرائيل نقش مهمی در کمک به تثبيت استراتژی آمريکا در ار تباط با اسرائيل و کل خاورميانه به عهده داشت.
بعد از آخرين جنگ اعراب با اسرائيل، سياست آمريکا برای تباث دول اسرائيل يک تغيير ماهوی کرد.
دولت مصر اولين دولت عربی در حال جنگ با اسرائيل بود که توافقی را که به "توافق کمپ ديويد" معروف است، در تاريخ 17 سپتامبر سال 1978 امضا نمود. طبق اين توافق انور سادات رئيس جمهور مستبد مصر، رژيم متجاوز اسرائيل را به رسميت شناخت. "توافق کمپ ديويد" برنامه آمريکا برای تثبيت دولت متجاوز اسرائيل در منطقه بود. و پس از تقريبا 2 هفته مذاکرات پنهانی ميان جيمی کارتر -رئيس جمهور وقت آمريکا- انور سادات و مناخيم بگين نخست وزيراسرائيل در کاخ سفيد به امضا رسيد.
مهمترين مفاد اين توافق عبارتند از : - صلح مصر با اسرائيل به عنوان نخستين کشور عربی که تل‌آويو را به رسميت شناخت.
- تخليه صحرای سينا و استرداد آن از سوی اسرائيل به مصر که در طی جنگ شش روزه توسط اسرائيل به غنيمت گرفته شده بود.
- آغاز مذاکره جهت "خودمختاری" کشور فلسطيني، در کرانه باختری رود اردن و نوار غزه.

پيشبرد سياست امپرياليسم آمريکا از طريق دو دولت دست نشانده اش اسرائيل و مصر
با امضا قرارداد صلح بين مصر و اسرائيل در زمان انور سادات، آمريکا به عنوان پاداش کمکهای مالی را به دولت مصر از سال 1979 اختصاص داد.
از زمان تخصيص اين کمکها، مصر به دومين دريافت کننده کمکهای مالی آمريکا، بعد از اسرائيل تبديل گشته است.
دولت اسرائيل به عنوان ارتش نظامی آمريکا هر چند شاخه ای مجزا ولی مکمل، در منطقه خاورميانه و آفريقای شمال ساليانه 4 بيليون دلار کمک نظامی دريافت می کند.
طبق تحقيقات کنگره نمايندگان آمريکا، از 1979 تا سال 2010 آمريکا بطور متوسط 2 بيليون دلار در سال به مصر فقط در زمينه کمکهای نظامي، کمک کرده است .
فاکتهائی در مورد تقسيم اين کمکها به ماشين دولتی مصر
1- در 2010، آمريکا 1.3 بيليون دلار برای تقويت نيروهای نظامی( ارتش، پليس و نيروهای ضد شورش ووو) به مصر داد.
2- در سال 2010، 250 ميليون به کمکهای اقتصادی آمريکا به مصر اختصاص دارد.
3- در سال 2010، 1.9 ميليون دلار ديگر خرج تقويت همکاريهای دراز مدت نظامی آمريکا-مصر(!)، و آموزش نظامی در اختيار ماشين نظامی- پليسی(سرکوب ) مصر قرار گرفت.

4- مصر همچنين از سوی پنتاگون( وزارت دفاع آمريکا) هر ساله ماشين آلات نظامی به ارزش ميليونها دلار در يافت می کند.
5-در سال 2011، اوباما به عنوان سرکرده دولت امپرياليسم آمريکا همان مقدار کمکهای نظامی-اقتصادی به دولت مصر را برای تاييد به کنگره نمايندگان آمريکا فرستاده است.(3)
به اين ترتيب از جمله يکی از پيامدهای بسيار مهم قيام قهرمانه مردم مصر در عميق تر کردن تضادهای جناح های مختلف هيئت حاکمه آمريکا اين بود که با بيرون آمدن علنی ارقام کمک های مالی شان به دو دولت دست نشانده شان � اسرائيل و مصر-، بويژه در اين دوره از اوج گيری بحران سياسي، برای مردم منطقه و سراسر جهان بطور هر چه آشکاری روشن شدن اين مسئله مهم است که نقش استراتژيک دولت مصر را برای ثبات دولت اسرائيل و سرکوب فلسطينيان منطبق با سياست قدرتهای امپرياليست جهانی را اظهرمن الشمس نمود.
امروزه به خاطر قيام تهيدستان مصر از ديد بشريت زحمتکش سراسر جهان، مصر ديگر به تنهائی بعنوان کشوری با تاريخ و فرهنگ باستان و اهرام ثلاثه اش متجلی نمی شود، بلکه کشوری است که در آن دولتی پليسی و ديکتاتور نظاميان که يکی از سه اهرم اصلی پيشبرد استراتژی نظام سرمايه داری-امپرياليستی در کنار دولت ايالات متحده آمريکا ( به عنوان مهندس اصلی برای ساختن امپراتوری غلبه بر جهان بر مبنای "نظم نوين") و اسرائيل می باشد.
تلاشی نظم آمريکا و فروپاشی اقتصاد سياسی نئوليبرال
تهيدستان تونس، يمن، الجزاير و مصر که در طول خيزشان بطور نسبی آگاهی شان ارتقاع يافت، قدرتهای امپرياليستی غرب به رهبری آمريکا را مسبب بيکاري، فقر و مسکنت ، زندان و شکنجه و اعدام هزاران هزار نفر در طول چندين دهه از سلطه و پشتيبانی آنها با رژيمهای ديکتاتور کشور خويش می دانند.
تونس و مصر را در نظر بگيريم. تونس امروز با تونس قبل از به زير کشيدن ذين العابدين بن علی به لحاظ کيفی تفاوتهای بسياری دارد.
مصر امروز با مصر چند هفته پيش ( قبل از جنبش بحق تهيدستانش عليه رژيم حسنی مبارک) از لحاظ کيفی بسيار متفاوت است. اين امر خوبی است، هر چند کافی برای رهائی از زير يوغ ستم و استثمار امپرياليسم و ارتجاع داخلی نيست.
بيخود نيست که تهيدستان و بيکاران ، آزاديخواهان و دگر انديشان مصر در تظاهراتهای خويش ظرف 17 روز گذشته دولت آمريکا را همکار و مسبب سر کار ماندن و تقويت ديکتاتوری و ماشين سرکوب مصر( ارتش، پليس، نيروهای ضد شورش و لباس شخصی های مامورين سازمان اطلاعات) می دانند که برای خاموش کردن مبارزات شورانگيز و دليرانه شان خود را مواجه با ارتش و نيروهای ضد شورشش می بينند که به دلار ها و اسلحه های آمريکا مجهزند که ظرف 31 سال گذشته در اختيار دولت دست نشانده مصر قرار گرفته است.
زحمتکشان معترض مصر خوداری مبارک از کناره گيری و ادامه حکومتش را ناشی از حمايت و تصميم دولت آمريکا می دانند، و در کنار اعلام انزجار و تنفر خويش از حکومت مبارک، دولت آمريکا را مسبب اصلی بقای رژيم مصر می دانند.
روز يکشنبه ( 30 ژانويه 2011) پس از انتصاب عمر سليمان وزير سازمان امنيت و اطلاعات سابق مبارک به معاون اولش، مردم به خيابانها ريختند و خواهان استعفای مبارک و سليمان شدند.
آنها در ميدان آزادی قاهره در اعتراض به انتصاب سليمان که شديدا طرفدار دولت متجاوز صهيونيستی اسرائيل است شعار دادند: "مبارک، سليمان، استعفا، اسعتفا !"
دولت آمريکا و اسرائيل اين بازوی نظامی اش در منطقه، سرنگونگی دولت مبارک را خطری جدی در مقابل ادامه امنيت و ثبات دولت صهيونيستی می دانند.
اين مسئله بخصوص در اظهارات اخير بنيامين نتين ياهو مشهود است که می گويد:" ما حوادث مصر و منطقه را به دقت دنبال ميکنيم... تلاش ها بايد در جهت حفظ ثبات و امنيت منطقه ما باشد"! از ديد سران حکومت اسرائيل " حفظ ثبات و امنيت منقطه ما" بطور واضحی با حفظ "قرار داد کمپ ديويد" گره خورده است. و بيانات مناخيم بيگين نشاندهنده وحشت امپرياليسم آمريکا و دولت اسرائيل از هر چه راديکال شدن مبارزات تهيدستان مصر و بنا بر اين هدف آماج قرار دادن اين توافق و حذف و الغای "توافق کمپ ديويد" که تحت رژيم آمريکائی مبارک، و به ضرب کمکهای مالی آمريکا به مصر 30 سال دوام آورده است، را نشان می دهد.
امروزه بيش از پيش برای تهيدستان زحمتکش جهان و بخصوص طبقه کارگر بطور نسبی روشن گشته است که سيستم سرمايه داری-امپرياليستی جهان به رهبری آمريکا اهرم اصلی اتکا و تقويت تمامی رژيمهای ديکتاتوری در جای جای جهان، از آفريقای جنوبی و شمال، تا آمريکای لاتين و منطقه خليج و آسيای جنوبی و مرکزی ووو است.
اين نظام جهانی ظرف سه دهه گذشته از طريق سه رکن يا بازوی اصلی اقتصادی اش، سازمان تجارت جهاني، صندوق بين المللی پول و بانک جهاني، سياست اقتصاد سياسی نئوليبرالی جهانی (گلوباليزاسيون ) را موتور انباشت تريليونها دلار ارزش اضافی (ثروت) در قبال استثمار (غارت) شديد طبقه کارگر و اقشار ميانی جوامع تحت ستم امپرياليسم جهانی با همکاری موسسات و نهادهای سرمايه داری بومی تحت مديريت شرکای داخلی شان (دولتهای ديکتاتور دست نشانده نظام جهانی سرمايه داری-امپرياليسمی) کرده است.

امروزه بيش از بيش برای تحتانی ترين اقشار تهيدست سراسر جهان بطور نسبی روشن شده است که ديکتاتورهای نظامي، رئيس جمهوران مدام العمر و شاهان به ظاهر مستقل دول کشورشان بخشی تفکيک ناپذير از نظام ستم، استثمار و چپاول سرمايه داری-امپرياليستی جهانند. اين دولتهای مستبد محلی خود چرخه دنده ای کوچک اما مهم و لازم و بخشی واحد از سيستم چرخ دنده غول آسای موتور نظام جهانی امپرياليسم هستند.
طبق اقتصاد سياسی نئوليبراليسم جهانی "تجارت آزاد "به هر يک از چرخ دنده ها( رژيم های جوامع عقب نگه داشته شده) وظيفه توليدی خاصی محول گشته است . به هر يک از چرخ دنده ها ( رژيم های جوامع عقب نگه داشته شده ) وظيفه توليدی خاصی محول گشته است . هر يک از آنها به عنوان بخشی از "دهکده جهانی" استثمار ، ستم و غارتگری بر تمامی نقاط جهانند. و هيچ يک از آنها بدون ديگری قادر به چرخش سرمايه و ادامه و تحکيم سلطه چپاولگرانه قائم بر استثمار ميليونها تهيدست متشکل در يک گروه اجتماعی نيستند. ثبات و تحکيم قدرت رژيمشان در هر يک از کشورها به ادامه ثبات و تحکيم ماشين دولتی همه اجزا ديگر، برای استمرار اسثمار و چپاول فقيرترين گروه متشکل در طبقه با منافع مشترک طبقاتی بستگی دارد. بنابر اين طبقه کارگر جهانی بطور حسی بيش از پيش منافع خود را در مقابل يک طبقه متشکل سرمايه داری امپرياليستی جهانی و مرتجعين محلي، مشترک می بيند.

ادغام و تنيدگی سياسی- اقتصادی کشورهای تحت سلطه در اقتصاد و سياست نظام امپرياليسم جهانی از طريق رژيم های کارگذار بومي، طبقه کارگر و دهقانان فقير بی زمين و کم زمين و اقشار ميانی (خرده بورژوازی) را در مناطق خاورميانه و آفريقای شمال در مقابله و به عنوان يک راهکار برای انتقال بحرانهای اقتصادی ساختاری کشورهای متروپل به کشورهای تحت سلطه، به مقابله و مبارزه برای رهايی از بيکاري، بی غذايی و عدم آزادی های دمکراتيک ( آزادی بيان و انديشه، آزادی مطبوعات و چاپ کتاب ها و آزادی تظاهرات، اتحاديه ها و سندی کاهای مستقل، آزادی فعاليت احزاب مترقی و بيم نداشتن از حق انديشيدن و تصميم گيری برای آينده خويش)، کشانده است.
اکنون به سختی می توان تئوريسين های بورژوآ-امپرياليستی طرفدار اقتصاد سياسی نئوليبرال را ديد که از "محسنات" گلوباليزاسيون صحبتی به ميان آورند. و يا از "واقعيات اصلی دروان ما" و پيچاندن "نسخه تجارت آزاد و بازار آزاد" برای فراهم کردن و به عنوان تنها راه "سعادت بشری" يا "دهکده جهانی" حتی کلمه ای هم به زبان آورند!
سه دهه گلوباليزاسيون تحميلی نظام سرمايه داری-امپرياليستی ( استثمار و ستم "دهکده جهانی") بر گرده طبقه کارگر و اقشار ميانی و دهقانان بی زمين و کم زمينی که به زاغه نشينان اطراف شهرهای کلان "دهکده جهانی" تبديل گشته اند، "محسنات" و دستاوردهای بسيار "مطلوبی" برای صاحبان ابزار توليد و در بر داشته است، در عين حال گلوباليزاسيون اوضاع به شدت وخيم و اسف باری را برای اردوی بيشمار طبقه کارگر جهان بوجود آورد. بيکاري، بی غذائي، پرداخت نشدن "حق" استثمار نيروی کارش و و سرکوب آزادی های سياسی مسجلش برای تشکل در مقابل حملات پی در پی سرمايه. اما طبقه کارگر جهانی کشورهای تحت کنترل رژيم های ديکتاتور محلی دست نشانده گلوباليزاسيون امپرياليستی رفته رفته پی می برد که او تنها طبقه مورد ستم و استثمار اين "دهکده جهانی" نيست بلکه، دهقانان رانده شده از دهات، خرده توليد کنندگان کم زمين و خرده بورژوازی شهری و نيمی از جمعيت اين "دهکده جهانی" يعنی زنان نيز از تبعيضات ستم طبقاتی و جنسی و سرکوب آزادی های مورد علاقه شان شديدا در رنج دائم به سر برده و خود را درمقابل يورش تاريخی سه قرن سرمايه داری و بخصوص اين 3 دهه در يک جبهه واحد برای برای مبارزه ای سخت و طولانی برای مرحله ای خاص از مبارزه همسنگر می بيند.
مبارزه طولانی در يک جبهه واحد در راهی پر پيچ و خم گذار سوسياليستی تحت ستاد رهبری طبقه کارگر انقلاب يا حزب پيشاهنگ پرولتاريائي، برای هدف نهايی استقرار کمونيسم در جهان.
در انقلاب چين به رهبری حزب کمونيست و آموزگار بزرگ پرولتاريا ی جهان رفيق مائوتسه دون، خلق چين در يک مبارزه پر پيچ و خم و جنگی طولانی سرانجام بپا خواست، پيروزی اوليه را از طريق انقلاب توده های ميليونی چين برای قطع شريان های اقتصادي، سياسی نظامی و فرهنگی امپرياليسم جهانی و نوکران داخلی اش ( بورژوازی کمپرادور بوروکراتيک) به پيش برد و خشکاند.
انقلاب چين نشان داد که برای رسيدن به دنيائی نوين و بهتر، نمی توان در دايره و گشتاورد نظام سرمايه داری-امپرياليستی جهان به آزادی و استقلال واقعی رسيد.
ويليام هينتون(4) محقق و نويسنده طرفدار سوسياليسم چندين کتاب در باره انقلاب اجتماعی چين به مدت 7 سال در چين زندگی کرد . و در بهار و تابستان سال 1948 بر پايه چندين صد صفحه از نت هايی که در طول اقامتش در روستای لانگ بوو واقع در ايالت شانسی برداشته بود، کتاب خود را با نام "فنشين"(4) در سال 1967 انتشار داد.
هينتون در باره اينکه چرا نام کتاب خود "فنشين" گذاسته است، چنين می نويسد:
"هر انقلابی واژگان و کلمات نوينی می آفريند. انقلاب چين يک فرهنگ نوين را خلق کرد. در ميان همه آنها مهمترين کلمه "فنشين" است که معنی اصلی يا تحت الفظی اش، عبارت است از " برگرداندن بدن" يا " تعويض کردن" است. از ديد صدها ميليون نفر از دهقانان بی زمين يا کم زمين اين به معنی بپا خواستن، و بدور انداختن زرده تخم زميندار، بخاطر رسيدن به و حصول زمين، موجودي، ابزار، و مساکن بود. اما مفهوم آن بيش از اين است. به مفهوم دور انداختن و گسست از خرافات و تحصيل علم بود، از ميان بردن " کلمه بی بصيرتی (کوری)" و خواندن ياد گرفتن، کوشش در پايان دادن به اينکه زن را جزئی از اموال همانند احشام خود دانستن و برقرار ی برابری بين جنسيت ها، دور انداختن رئيس دادگاه ده انتصابی و تعويض آن ها با شوراهای منتخب. اين به مفهوم ورود به جهان نوينی شدن. به هيمن خاطر اين کتابم را "فنشين" نام گذاشتم. اين داستان چگونگی بوجود آوردن يک دنيای نوين بوسيله دهقانان روستای لانگ بوو می باشد."(5)

بقول رفقای مائوئيست سرويس خبری جهانی برای فتح( 7 فوريه 2011): " در اوضاع کنونی که دولت آمريکا ادعا می کند از حقوق مردم مصر پشتيبانی می کند، اما هر تغيير سياسی يا حتی هر گونه تغيير رژيم به رهبری واشنگتن طبق تعرف بايد بر مبنای منافع آمريکا باشد و نه مردم. در حقيقت اين با خواست مردم داير بر "ما مصر را می خواهيم و نه مبارک را" در بازستانی کشورشان و تعيين سرنوشت کشورشان بدست خويش در تضاد قراردارد. مانورهای آمريکا فقط در سطح جهانی نيست: در واقع واشنگتن سخت مشغول دست يابی به اهدافش در جامعه مصر است، بخصوص با اتکا به سرمايه گذاری و تعليم مقامات نظامی ارتش ظرف سه دهه گذشته، و به طور کلی با اتکا به ارتش بزرگ و غير نظاميان وابسته به سرمايه آمريکا و بازار جهاني، و توانايی شان در نفوذ و ترغيب برخی از طبقات ميانی.
همانطور که هيلاری کلينتون در سخنرانی مونيخ تاکيد کرد، آنچه را آمريکا در مصر می خواد انجام دهد بسيار دشوار است. نوع انتقال قدرتی که دولتش در تلاش برای مهندسی است "مدتی طول می کشد. موارد بخصوصی بايد انجام شود تا شرايط مقدماتی آماده شود." نيويورک تايمز نيز گزارش داد؛ "او بر نياز پشتيبانی از موسسات دولت مصر، از جمله ارتش و موسسات مالی سرمايه داري، که بقول ايشان مشغول کارن و محترمند، تاکيد کرد." ( 5 فوريه 2011)
اين موسسات بی طرف نيستند، حتی اگر بسياری از مصری ها چنين تصور کنند. انقياد و فرمانبرداری اقتصاد مصر از سرمايه جهانی بوسيله عملکردهای خودانگيز و نياز فوری بازار به پيش می رود، اما ساختارهای سياسی فرمانبردار نيز شرط لازم آن است. آنها برای انحصارات سرمايه داران آمريکا برای حفظ موقعيت محتوم مردم مصر، از دايره خارج کردن ديگر انحصارات قدرت های سرمايه داری و خدمت به اهداف ژئوپوليتيکی امپراتوريش، که شامل دست يابی به سود نه تنها در يک محل خاص، بلکه به طور کلی و در دراز مدت، ضروری است. چنين ساختارهای سياسي، در نهايت بر اتحاد بين طبقه سرمايه انحصارات بين المللی و استثمارگران بومی اتکا دارد. اين به مفهوم بيش از ميهن فروشی چند عروسک دستی (پاپت) است، اين نهادها يک شبه ساخته نشده اند يا به آسانی تعبيه نشده اند.
آمريکا از يک طبقه شريک قابل اعتماد برای اداره ارتش، قوه قضائيه، بوروکراسی و ديگر اهرم های قدرت سياسی برخوردار است. اگر چه برخی از مقامات دولت ايالات متحده نگرانند که پايه های رژيم مبارک، خيلی ضعيف و نازک است، و بيش از حد متکی به محدود کسانی است که به طور مستقيم با دولت ارتباط دارند و بقيه حذف گرديده اند، شايد عروج سرمايه داران جديد، و اينکه بخش هائی از تجار و کارشناسان طبقات متوسطی که به خاطر اين وضعيت دچار خفگی شده اند، به قول جو بايدن، معاون اوباما رئيس جمهور آمريکا، تا زمانيکه مبارک " متحد پايدار" بود آنها " او را ديکتاتور نمی خواندند". حالا که مردم او را به شدت بی ثبات و ناپايدار کرده اند، و حضور او نيروی بالقوه برای بی ثباتی بيشتری می باشد، ممکن است که آنها بخواهند به طرف ديگران بروند. اما اين خيلی آسان نيست، بخشا به اين دليل که ساختارهای موجود مانعی در مقابل آن است....
سير تحولات و مانور های دولت آمريکا در مصر و مبارزات قهرمانه مردم مصر بيش از پيش نشان می دهد که مصر به راهکار راديکال به غير از يک تغيير رژيم سطحی احتياج دارد. بر مبنای سير تحولات تاريخی در پی مبارزات انقلابی مردم از جمله سرنگونی شاه در ايران، که به سر انجام آن به رژيم اسلامی منتهی شد، به آزادی و استقلال ايران منجر نشد. همچنين زمانيکه انقلاب مصر به رهبری جمال عبدالناصر با به زير کشيدن رژيم سلطنتی ضربه بزرگی به بريتانيا زد و بخشا گامهای چندی به سمت پيش بر داشت، اما سرانجام به زير سلطه آمريکا رفت و به تولد مبارک و رژيم ساخت آمريکايش منجر شد.
در طول تاريخ مبارزات و انقلابات سراسر جهان که آزادی و استقلال واقعی محصول نهائی مبارزات توده های تحت ستم نبوده است( الجزاير، مصر، مراکش، فليپين، سوهارتو در اندونزي، سقوط رژيم آپارتايد در آفريقای جنوبي، سرنگونی رژيم شاه ايران ووو) موسسات کهن به درجه های متناوبی از نوع جديد منتهی شد، اما آنچه که همانند قبل باقی ماند فرمانبرداری و انقياد به سرمايه امپرياليست، نه فقط در يک ارتباط خارجی بلکه به مفهوم سازماندهی اقتصاد داخلی و روابط اجتماعی داخلي، و نهادهای سياسي، بويژه فرمانروائی سياسی شرکای بومی سرمايه امپرياليستي، است.
مشکل اساسی حقيقتا "انتخابات آزاد و عادلانه" و يا "فرمانروائی اکثريت" نيست. همانطور که در مصر ظرف چند هفته گذشته، اکثريت در هر مقطع زمانی به طور گسترده ای پايداری کرده و ايستاده اند، و تعداد زيادی از مردم که در سير جذر و مد مبارزه آماده جنگ برای تغييرات راديکال بر مبنای حوادث و برآوردشان از آنچه در شرايط کنونی ممکن به نظر می رسد، مواجه می باشيم. بديهی است بعصی وقت ها سکوت ميليون ها نفر از مردم بطور عينی برای مرتجعين سودمند می افتد. آمريکا و ارتش نظامی مصر آن بر روی اين عوامل حساب می کنند و اميدوارند که عزم راسخ ، شجاعت و انرژی که مردم در خيابان ها از خود نشان داده اند از با اتکا به انجام مانورهای قانون اساسی و انتخابات خنثی کرده و از بين ببرند.
آنچه مصر نيار دارد فقط يک رژيم متفاوت نيست بلکه، يک نظام سياسی و اقتصادی متفاوت است. نياز دارد که دولت کهن، از جمله ارتش را شکست داده و در هم شکند، و بجايش يک ديکتاتوری انقلابی دمکراتيک، که مائو تسه دون آنرا دمکراسی نوين می خواند، بر قرار کند. اين به معنی حکومت و فرمانروائی آن طبقاتی که منافع شان درگرو رهائی از امپرياليسم است، نه پيدا کردن راهی برای همکاری با آن، و باز کردن درب به سوسياليسم و نهايتا جهان کمونيستی. فقط اين نوع انقلاب است که می تواند به رهايی مردم مصر و ثمره توانايی های دسته جمعی و فردی شان که برای مدت طولانی سرکوب شده است، منجر شود. با وجود واژگونی انقلاب چين پس از مرگ مائو توسط راهروان راه سرمايه داري، انقلاب چين کماکان به عنوان توانايی يک کشور برای آزادی خويش از تسلط خارجی و تبديل يکی از عقب مانده ترين جوامع، همچنان به عنوان يک درس ارزنده و مثال واقعی از نقطه نظر امکان رهايی در يک مسير متفاوت برای انقلاب در مصر برخوردار می باشد.
مردم مصر که برای آينده کشورخود مبارزه می کنند نياز دارند که در مورد فکر کنند و به گفتگمان بين کسانی که در حال حاضر برای مسير جهان بر پايه چنان مسيری کار می کنند، به پيوندند.
برهان عظيمی
بيست بهمن
۱۳۸۹ برابر با نهم فوريه ۲۰۱۱

منابع و توضيحات
1- ويکی پيديا
2- جنگ
۱۹۴۸ (جنگ استقلال)
در سال
۱۹۴۸ قيوميت بريتانيا بر فلسطين در روز ۱۴ مه پايان يافت و در همان روز کشور اسرائيل رسما اعلام موجوديت کرد. درست فردای آن روز، ارتش‌های کشورهای عربی و گروه زيادی از چريکهای داوطلب عرب به محدوده کشور تاره تاسيس اسرائيل از چند جبهه حمله بردند و جنگ استقلال اسرائيل از ماه مه ۱۹۴۸ تا ژوئيه ۱۹۴۹ به طول انجاميد که نهايتا به شکست اعراب منتهی شد.
جنگ
۱۹۵۶ (کانال سوئز)
پس از روی کار آمدن جمال عبدالناصر و اعلام ملی شدن کانال سوئز و بستن آن توسط دولت مصر در سال
۱۹۵۶ ميلادي، کشور اسرائيل که مدعی بود حق عبور بی ضرر آن به آبهای آزاد خدشه دار شده، برای باز گشايی کانال سوئز اقدام نمود و با همکاری انگليس و فرانسه برای دست يابی مجدد به کانال سوئز يک طرح مشترک را به اجرا در آوردند.
مجمع عمومی سازمان ملل ضمن اينکه اين تهاجم يک جانبه به مصر را محکوم کرد و خواهان آتش بس فوری شد، اما انگليس و فرانسه آن را وتو کردند. اين جنگ سرانجام با دخالت آمريکا و شوروی و شخص آيزنهاور در چارچوب توافق دو ابر قدرت خاتمه يافت و کانال سوئز پس از تخليه اشغال گران ملی اعلام گرديد.
جنگ
۱۹۶۷ (جنگ ۶ روزه)
در سال
۱۹۶۷ ميلادی ارتش اسرائيل در پی تحريکات کشورهای عربي، طی ۶ روز صحرای سينا، کرانه باختری رود اردن، نوار غزه، ارتفاعات جولان و شهر قنيطره را به اشغال در آورد و تمام اورشليم را مسلط گرديد. در پايان اراضی تحت اداره اسرائيل به بيش از ۳ برابر افزايش پيدا کرد.
با اين جنگ حدود
۱ ميليون نفر ديگر از اعراب مناطق اشغالی آواره شدند و کشور اسرائيل با تسلط بر بلندي‌های جولان سوريه به ۵۵ کيلومتری دمشق نزديک شد.
قطعنامه
۲۴۲ شورای امنيت در پايان جنگ اسرائيل را ملزم به تخليه سرزمين‌های اشغالی کرد، اما اين قطعنامه تاکنون به مرحله اجرا درنيامد.
جنگ
۱۹۷۳ (اصطکاک)
کشورهای عربی پس از شکست‌های پياپی و خدشه دار شدن غرور ملی آنها توسط ارتش اسرائيل، در يک حمله نقشه مخفيانه تصميم به جبران شکست‌های قبلی گرفتند و در يک عمليات غافلگيرانه در سال
۱۹۷۳ اقدام به حمله به استحکامات خط بارلو واقع در جنب کانال سوئز و ارتفاعات جولان حمله کرده و موفق شدند بخشهای قابل توجهی از مناطق ۱۹۶۷ را پس بگيرند.
اما اسرائيل پس از شوک حمله غافلگيرانه توانست نتيجه جنگ را در هفته سوم به نفع خود تغيير دهد و آمريکا و شوروی در چارچوب توافق ها و بر اساس منافع خود به کشورهای عرب فشار آوردند[تا آتش بس را بپذيرد؛ بر اساس قراردادهای منعقده اين جنگ در نهايت آزاد سازی شهر قنيطره[ و بخشی از سرزمين‌های جولان] و بخشهای از صحرای سينا را به‌دنبال داشت.

3 - گزارش کميته تحقيق مجلس نمايندگان آمريکا در سال 2011 .
4- ويليام هينتون،(2004- 1919) در آغاز نوجوانی به کار کشاورزی در ايالت ورمانت آمريکا پرداخت، اما بعدها تحت تاثير انقلاب چين به عنوان خدمه کشتی جمل و نقل از کاليفرنيا به سفر به مشرق زمين( ژاپن ووو) پرداخت و سپس به چين رفت و از سال 1948 تا 1953 در آنجا زندگی کرد و تحولات ناشی از انقلاب سوسياليستی چين را از نزديک مشاهده کرد. او مالف کتاب های بسياری در مورد مسائل و راه پر پيچ و خم ساختمان سوسياليسم در چين به رشته تحرير در آورده است. دو کتاب آخر او با نام " نقطه تحول: يک مقاله در باره انقلاب فرهنگی" ( منتشر شده در 1972)؛ و "برگشت عظيم: خصوصی سازی در چين از 1978- 1989" (منتشر شده در سال 1990) می باشد.
هينتون بمدت 7 سال يعنی تا سال 1953 در بخش کشاورزی و اصلاحات ارضی در روستاهای چين مشغول خدمت به پيشبرد انقلاب سوساليستی در چين بود.
بعد از بازگشت به آمريکا هينتون برای اولين بار با تحريفات و ارائه غير واقعی از انقلاب چين روبرو گشت که او در کتاب " از درون شيشه تيره- افکار آمريکا نسبت به انقلاب چين" آنها را مورد بررسی قرار می هد.

"
FANSHEN, A DOCUMENTARY OF REVOLUTION IN A CHINESE VILLAGE", William Hinton, Publisher: ”University of California Press".

5- ويليام هينتون در کتاب ديگر خود به نام " از درون شيشه تيره- افکار آمريکا نسبت به انقلاب چين"** دليل اصلی خود برای نوشتن اين کتاب در مورد چين دهه 50 و 60 ميلادی چنين بيان می کند:
" نظريه پردازان بورژوازی در سراسر جهان به کوشش فزاينده ای برای ساختن پرونده شان عليه مبارزه طبقاتي، قدرت طبقه کارگر، و هر گونه دستاورد مثبتی در ساختن سوسياليسم از طرف کمونيست ها، دامن زده اند.
هر چند اين درست است که حقيقتا موجوديت سوسياليسم بطور کلي، در سراسر جهان شکست خورده است- حداقل بطور موقت- اما اين برخورد در عمل برای توليد هر چيزی که واقعا ارزش دارد به هيچوچه صحيح نيست. مطمئنا، تا آنجا که به چين مربوط می شود، بر خلاف مخالفت شديد که از سوی يک گروه از رهبران حزب کمونيست که نتايج ويران کننده ای به همراه داشت، و در برابر هر گام به پيش مقاومت می کردند، سی سال ساختن سوسياليسم، دستاوردهای موفقيت آميزی را به همراه داشت. از 1949 تا 1978، بدون کمک خارجی و تحريم شديد اقتصادی که همراه با فشار مداوم نظامی آمريکا، از جمله دخالت نظامی از سه طرف بود، چين توليد گندمش را دو برابر کرد، شبکه سراسری نور و روشنائی و صنعت سنگين ساخت، و اکثر مناطق را به سيمهای برق متصل کرد، راهای آهن، بزرگ راه ها، و حمل و نقل هوايی را ساخت.
"
THOUGH A GLASS DARKLY- U.S VIEWS OF THE CHINESE REVOLUTION", William Hinton, Publisher Monthly Review Press.
 برهان عظيمی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر