۱۳۹۰ بهمن ۵, چهارشنبه

تحریم ایران، کشمکشهای جهانی، احتمال جنگ و چه باید کرد؟ -مريم جزايری

تحریم ایران، کشمکشهای جهانی، احتمال جنگ و چه باید کرد؟ -مريم جزايري

دور جدید فشارهای آمریکا بر جمهوری اسلامی با اتهامِ سوء قصد به جان سفیر عربستان در آمریکا، تهدیدات نتانیاهویِ اسرائیل مبنی بر حمله نظامی به ایران شروع شد و بالاخره به تحریم نفت و بانک مرکزی از سوی آمریکا و اتحادیه اروپا رسید. افزایش عملیات خراب کاری چون انفجار زاغه مهمات پادگان ملارد و کشته شدن نظامیان جمهوری اسلامی، پرواز «درون»ها (هواپیماهای بدون سرنشین) آمریکا بر فراز ایران با هدف جمع آوری اطلاعات و بالاخره ترور یکی از متخصصین هستهای نطنز در تهران که به جاسوسان اسرائیل و سیا نسبت داده میشود از سوی عدهای از تحلیل گران سیاسی آغاز جنگ آمریکا و اسرائیل علیه ایران قلمداد شده است.
عملیات مخفی آمریکا، اسرائیل و بریتانیا محدود نمیشود به پرواز «درون» ها برفراز ایران، خرابکاریِ الکترونیک در تاسیسات هستهای، انفجار پادگانها، فعالیتهای دینی- سیاسی دولت عربستان در خوزستان و سازماندهیِ دسته های شبه نظامی در مرزهای کشور و غیره. بلکه شامل ایجاد حلقهی اتصال با محافل سیاسی، امنیتی و نظامیِ بانفوذ در جمهوری اسلامی نیز هست. در واقع یکی از اهداف داخلیِ تحریم نفت و بانک مرکزی گسترش شکافهای درونی هیئت حاکمهی جمهوری اسلامی است، طرح سرنگونی رژیم بشار اسد با دخالت فعال کشورهای خلیج و ترکیه نیز فشار عظیمی است بر روی جمهوری اسلامی زیرا بوضوح  زمین تمرینی برای دخالت «همسایگان مسلمان» در رابطه با «تغییر رژیم» یا «تغییر رفتار رژیم» در ایران است.

بستر جهانیِ تضاد میان آمریکا و جمهوری اسلامی

تشدید اقدامات تنبیه ی آمریکا بر جمهوری اسلامی و عربده کشیهای نظامیِ سران اسرائیل تحت عنوان «خطر ایران هسته ای» انجام میشود. اما محرکهای بزرگتری در کارند. برای درک صحیح اوضاع و روندها باید کشمکشهای میان آمریکا و جمهوری اسلامی را در چارچوب گسلها و پیوست هائی که در نظام جهانیِ امپریالیسم در جریان است  بررسی کرد.
هرچند تحریم هانفتی نقطه عطفی در فشارهای آمریکا و اتحادیه اروپا بر جمهوری اسلامی است، هرچند در فضای ملتهب خلیج که در نتیجه تحریم نفتی ایران و استیصال جمهوری اسلامی شکل گرفته بروز جنگ علیه ایران با شرکت نیروهای نظامی آمریکا و بریتانیا و اسرائیل دور از انتظار نیست، اما بررسی دقیق بستر جهانی نشان میدهد که به سادگی نمیتوان گفت این فشارها تدارک آمریکا برای اعلام جنگ علیه جمهوری اسلامی است. به دلایل گوناگون آمریکا آماده ی ورود به چنین جنگی نیست. زیرا:
در پشتِ کشمکش با جمهوری اسلامی، به چالش گرفته شدنِ قدرتِ جهانیِ امپریالیسم آمریکا توسط قدرتهای دیگر قرار دارد -- در این مورد خاص چالشگران چین و روسیه (عمدتا چین) هستند.
در ماجرای «تعیین تکلیفِ ایران» رقابت/تبانیهای بزرگ میان قطبهای قدرتِ جهانی جریان دارد.
«صحنه ی عملیات ایران» صرفا سکوی پرشی برای صف آرائیهای بزرگتر بر سر کنترل مناطق کلیدی (ژئوپلتیک) و گلوگاه های اقتصادی نظام سرمایه داری جهانی (ژئواکونومیک) است.
در بحرانهای منطقه ای چون بحران «تعیین تکلیف ایران» شکل گیری قطب های امپریالیستی جدید – یعنی اتحاد چند قدرت امپریالیستی با یکدیگر و تشکیل یک بلوک برای ورود به رقابتهای ژئوپلتیک و ژئواکونومیک جهانی را میتوان دید. بطور مثال، در تمام طول «جنگ سرد» رقابت میان بلوک امپریالیستی غرب به رهبری آمریکا و بلوک امپریالیستی شرق به رهبری شوروی نظم جهان را رقم میزد. اکنون شاهد روند شکل گیری اتحاد استراتژیک اقتصادی -- و لاجرم سیاسی -- میان اتحادیه اروپا و روسیه هستیم. (1) چین که در 35 سال گذشته از کشوری سوسیالیستی به کشور سرمایهداری قدرتمندی تبدیل شده است عملا اقتصاد منطقه آسیا- اقیانوسیه را که مرکز تولیدات جهان است کنترل کرده و در سه قاره آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به نفوذ در قلمروی  اقتصادی آمریکا پرداخته است. نفوذ چین در اقتصاد ایران که در زمینهی حفاری نفت و گاز مشغول پر کردن جای کمپانیهای سوخت غربی است صرفا یک فصل از این روند است.  (برای بحث بیشتر در این زمینه به مقالهی «تلاطمات اقتصادی و سیاسی در نظام امپریالیستی و جایگاه چین» در همین شماره حقیقت رجوع کنید).

دکترین امنیتی- نظامی جدید آمریکا برای اداره جهان
اتخاذ اقدامات تنبیهی جدید علیه جمهوری اسلامی توسط آمریکا همزمان است با پرده برداری اوباما از «سیاست امنیت ملی» جدید آمریکا و به عبارت دیگر نقشه ی جدید آمریکا برای حفظ قدرت جهانی اش و اداره جهان امپریالیستی. در اوایل ژانویه 2012 اوباما در کنار نظامیان پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) با اعلام «پیروزی» در افغانستان و عراق دکترین امنیتی- نظامی جدید آمریکا را اعلام کرد. طبق این دکترین پنتاگون الویت را از «استراتژی خاورمیانه بزرگ» برداشته و بر «استراتژی آسیا- اقیانوسیه ی بزرگ» گذاشته است. این دکترین که عنوان «عقب نشینی در غرب و پیشروی در شرق» به خود گرفته است دفاع از موقعیت جهانیِ برتر آمریکا را درگروی تعرض و بسط قدرت آمریکا در منطقه آسیا اقیانوسیه میداندپانه تا وزیر دفاع اوباما گفت : «این منطقه حائز اهمیت فزاینده برای اقتصاد و امنیت ایالات متحده آمریکاست. ... بطور مثال، بهبود توانائیهائی که برتری تکنولوژیک ارتش و آزادی عمل ما را تضمین میکند وابسته به این منطقه است.» پانه تا معتقد است «گیر کردن» آمریکا در عراق و افغانستان مانع از آن شده است که آمریکا منافع استراتژیک خود را در این منطقه مهم دنبال کند. پس از اوباما و پانه تا، ژنرال دمپسی رئیس ستاد مشترک نیروهای نظامی آمریکا گفت: «تمام روندهای جمعیتی، جغرافیای سیاسی، اقتصادی و نظامی در حال شیفت کردن به سوی منطقه اقیانوس آرام (اقیانوسیه) است. در آینده چالش های استراتژیک عمدتا از آن منطقه و همچنین کرانه های اقیانوس هند  سربلند خواهند کرد.» (واشنگتن پست به نقل از آسوشیتدپرس- 6 ژانویه 2012) (2)
تحلیلگرانِ رسانه های غرب میگویند آمریکا از دیپلماسیِ ایران برای به خط کردن چین استفاده میکند و یکی از اهداف گایتنر،  وزیر دارائی آمریکا، در سفر به چین فشار بر چین برای همراهی با تحریم های نفتی ایران بود. «خط قرمز»های آمریکا برای چین در خاورمیانه نه فقط سیاسی بلکه اقتصادی نیز هست. چین تحریم های سازمان ملل علیه ایران را قبول دارد اما واردات نفت از ایران و سرمایه گذاری در حفاریهای نفتی را خارج از چارچوب تحریم های سازمان ملل میداند. چین بزرگترین مشتری نفتی ایران است که یک سوم صادرات نفتی آن را بخود اختصاص میدهد و  تنها شرکت نفتی بزرگ است که در حوزههای نفتی ایران باقی مانده است. بعلاوه چین بزرگترین صادرکننده بنزین به ایران است. در نتیجه چین تبدیل به حلقه ی تعیین کنندهای در تحریم های بین المللی علیه ایران شده است. [ مجله ی فارین افیرز (سیاست خارجی) شماره مارس- آوریل 2011 ]
تحلیلگرانِ رسانه های غرب میگویند آمریکا از دیپلماسیِ ایران برای به خط کردن چین استفاده میکند و یکی از اهداف گایتنر،  وزیر دارائی آمریکا، در سفر به چین فشار بر چین برای همراهی با تحریم های نفتی ایران بود. «خط قرمز»های آمریکا برای چین در خاورمیانه نه فقط سیاسی بلکه اقتصادی نیز هست. چین تحریم های سازمان ملل علیه ایران را قبول دارد اما واردات نفت از ایران و سرمایهگذاری در حفاریهای نفتی را خارج از چارچوب تحریم های سازمان ملل میداند. چین بزرگترین مشتری نفتی ایران است که یک سوم صادرات نفتی آن را بخود اختصاص میدهد و  تنها شرکت نفتی بزرگ است که در حوزه های نفتی ایران باقی مانده است. بعلاوه چین بزرگترین صادرکننده بنزین به ایران است. در نتیجه چین تبدیل به حلقه ی تعیین کنندهای در تحریم های بین المللی علیه ایران شده است. [ مجله ی فارین افیرز (سیاست خارجی) شماره مارس- آوریل 2011 ]
مجله فارین افیرز مینویسد: « نفت میتواند چرخهای چین را روغنکاری کند اما روابط چین- ایران فراتر از سوخت رسانی است. چین دارای تجارت فعال با ایران در زمینه های تسلیحاتی، معدنکاوی، حمل و نقل، تولید برق و بازار محصولات مصرفی ... است ...» ... «این همکاری ... برای رهبران ایران جذابیت سیاسی دارد و به ادعای آنان مبنی بر بیفایده بودن تحریم ها و بی نیاز بودن ایران به غرب اعتبار می بخشد. ... اما پکن حاضر نیست وارد انشعاب آشکار با واشنگتن شود زیرا رابطه با آمریکا مهمترین رابطه ی دوجانبه ی چین است. ... به همین دلیل در سال 2011 واردات نفت خام چین از ایران 35 درصد کاهش یافت. ... اکنون حمایت چین برای موثر کردن تحریم ها اساسی است. بنابراین چین باید به مرکز صحنه ی دیپلماسی آمریکا در رابطه با ایران نقل مکان کند. ... دولت اوباما همچنین باید به پکن بفهماند که بدون استقرار تحریم های موثر خطرات حمله نظامی اسرائیل علیه ایران بالا رفته و موجب تلاطم در بازار قیمت ها خواهد شد. ... رابرت آینهورن مقام وزارت خارجه ی آمریکا به چین هشدار داده است که بعد از ترک ایران توسط کمپانی های نفتی اروپائی و ژاپنی، کمپانی های نفتی چین حق ندارند جای آنها را بگیرند ... پکن امیدوار است که در مقابل صرفنظر کردن از معاملات جدید واشنگتن منافع کنونی چین در ایران را به رسمیت بشناسد. ... واشنگتن همچنین از پکن انتظار دارد که سخت گیری خود را با اظهارات علنی به مقامات ایرانی نشان دهد. «



نفت و بازار هفتاد میلیونی ایران

در پرتو این حقایق میتوان گفت که تشدید اقدامات تنبیهی آمریکا علیه ایران ناشی از رفتارهای جمهوری اسلامی در زمینهی «هستهای» و یا دامن زدن به بیثباتی در لبنان و عراق و بحرین و غیره نیست. بلکه تضادهای بزرگتر در صحنه ی توازن قوای بین المللی و گسلهای جدی در نظام سیاسی و اقتصادی سرمایه داری جهانی است که رابطه ی آمریکا و ایران را این چنین خصمانه کرده و آن را در مرکز تحولات سیاسی بین المللی قرار داده است. سلطه بر ایران برای همه ی کشورهای امپریالیستی و قدرت سرمایه داری در حال عروجی چون چین دارای اهمیت بسیار است. زیرا ایران علاوه بر اینکه دارای جغرافیای سیاسی حساسی است و منابعِ زیرزمینی وسیعی دارد، در این منطقه بازار عمدهای برای مافوق استثمار نیروی کار است. در شرایطی که همه ی بلوکهای بزرگ سرمایه به دنبال خروجی های سودآور میگردند فشار بزرگی بر روی «گشودن ایران» است. اما این «گشایش» منتظر حل و فصل توازن قوای بین المللی است و خودِ هیئت حاکمه ی جمهوری اسلامی نیز «معطل» این تغییر و تحولات است و سخت در تکاپوست تا به جای سرنگون شدن جایگاه برجسته ای در میان خدمتگزاران و شرکای منطقه ایِ نظام امپریالیستیِ بیابد.
موضوع ایران مرکز اختلافات درون هیئت حاکمه آمریکا نیز هست. اما موضوع ایران پوششی است برای مناظره ها و اختلافات آنان بر سر اینکه آمریکا چگونه هژمونی امپریالیستی خود بر جهان را حفظ خواهد کرد.

موانعی که در مقابل سیاستهای جنگی آمریکا هست و تقسیم کارهای جدید
تحریم ها و فشارهای جدید علیه ایران، در عین حال که بازی با کارت ایران علیه چین است، اقدامی است برای خنثی کردن سیاستهای جناحی از هیئت حاکمه آمریکا و اسرائیل مبنی بر «تغییر رژیم» در ایران از طریق نظامی. در مورد سیاست «تغییر رژیم» در ایران و ابزار دستیابی بدان، نظریه ای غالب در دولت آمریکا آن است که حمله نظامی به ایران، به دلایل گوناگون، پی آمدهای وخیم سیاسی برای آمریکا و شوکهای بزرگ اقتصادی برای جهان سرمایهداری خواهد داشت. وزیر دفاع آمریکا معتقد است با در نظر گرفتن تحولاتِ پس از خیزش «بهار عربی» حمله نظامی آمریکا یا اسرائیل میتواند افکار عمومی خاورمیانه را بیش  از پیش علیه آمریکا و اسرائیل بسیج کند. بدین معنا تحریم های نفتیِ اوباما نه بعنوان پیشدرآمدی بر آغاز جنگ علیه ایران بلکه بلکه در حال حاضر برای ممانعت از سیاست حمله نظامی به ایران است. اهود باراک وزیر دفاع اسرائیل در 18 ژانویه اعلام کرد این کشور از تصمیم حمله به ایران «فاصله ی زیادی» دارد. یک مقام ارشد امنیتی اسرائیل در روز 15 ژانویه اعلام کرد که رزمایش متشرک آمریکا و اسرائیل که برای بهار سال جاری برنامه ریزی شده بود برای جلوگیری از تنش و بی ثباتی در منطقه به تعویق افتاده است. پیش از این روسیه اعلام کرده بود که برای آمادگی در مقابل «حمله احتمالی نظامی آمریکا و کشورهای دیگر به ایران است» دست به رزمایش «قفقاز 2012» میزند که به جز بخشهای جنوبی روسیه، اوستنیای جنوبی، آبخازستان و ارمنستان را نیز در بر میگیرد.
با این وصف باید گفت:یکم، فاصله ی زیادی میان تحریمهای نفتی و جنگ نیست. دوم، در شرایطی که آمریکا تمرکز قوای خود را در منطقه ی آسیا- اقیانوسیه میگذارد تصمیم دارد هدایت امور نظامی- امنیتی را در برخی نقاط دیگر جهان بر عهده ی متحدینِ اروپای غربیِ خود و ارتش ناتو )ارتش سازمان آتلانتیک شمالی) و دولت های وابسته به خود در آن مناطق محول کند. در واقع «مدل لیبی» و «مدل سوریه» نمایانگر این تقسیم کار است. (به مقاله «مدل لیبی و کاربست آن در ایران» در حقیقت شماره 57 رجوع کنید.)  اما این به معنای آن نیست که نیروهای نظامی آمریکا خاورمیانه را ترک خواهند کرد. بطور مثال پانه تا در رابطه با معانی و مفاهیم دکترین جدید آمریکا برای خاورمیانه و متحدین آمریکا در خاورمیانه  (یعنی اسرائیل و کشورهای خلیج) گفت، «هرچند تمرکز پنتاگون بیشتر به سوی آسیاست اما از نزدیک خاورمیانه را در نظر خواهد داشت منجمله خطرات بی ثباتی بیشتر در عراق پس از ترک نیروهای آمریکائی.» علاوه بر این، سندِ استراتژی جدید آمریکا تاکید میکند که آمریکا برای حفظ امنیت خلیج به عربستان سعودی و دیگر کشورهای خلیج تکیه خواهد کرد و اضافه میکند که، «آمریکا برای حمایت از این اهداف کماکان به حضور نظامی آمریکا و متحدینش و حمایت از شرکای خود در این منطقه اهمیت خواهد داد.» در اینجا منظور از «متحدین» کشورهای امپریالیستی دیگر چون بریتانیا و بطور کلی کشورهای عضو ناتو و اسرائیل است و منظور از «شرکا» همان کشورهای وابسته است.
در این چارچوب آمریکا مشوق کشورهائی چون عربستان، قطر و ترکیه برای دخالت نظامی در سوریه است. هیلاری کلینتون نیز در ماه اکتبر سال 2011 مسیحی گفته بود کاربست «مدل لیبی» در سرنگونی جمهوری اسلامی را دور از احتمال نمیداند به شرطی که «اپوزیسیونی» در ایران باشد که تقاضای دخالت نظامی غرب را بکند و یک انفجار تودهای علیه رژیم به راه افتد و «برادران منطقه» نیز خواهان چنین دخالتی باشند. (رجوع کنید به مقاله «مدل لیبی و کاربست آن در ایران» در حقیقت شماره 57). نیروهای عملیات ویژهی قطر که در بیست سال گذشته تحت تعلیمات نیروهای عملیات ویژه بریتانیا بودهاند، گردان «عرب» نیروهای ویژه بریتانیا در لیبی را تشکیل داده و فعالانه در جنگ علیه نیروهای قذافی شرکت کردند. اینان امروز آمادهاند که وارد خاک سوریه شوند. ترکیه به شکل گیری شبه نظامیان مخالف رژیم بشار اسد یاری رسانده و آماده است تا در صورت لزوم بعنوان ارتش ناتو دست به دخالت نظامی در سوریه بزند. با اینکار نقش ترکیه بعنوان ژاندارم منطقه تثبیت میشود و در صورتی که ناتو مصمم به دخالت نظامی در ایران باشد نقش مهمی به ترکیه خواهد داد. در واقع ترکیه مایل است که نقش اسرائیل در منطقه به وی واگذار شود و این امر یکی از منابع تنش میان اسرائیل با دکترین نظامی جدید آمریکاست.
در پرتو این حقایق میتوان گفت که تشدید اقدامات تنبیهی آمریکا علیه ایران بیش از آنکه مربوط به تضادهای آمریکا با جمهوری اسلامی ایران باشد ناشی از قوای محرکه بزرگتر در صحنه توازن قوای بین المللی و فشارهای ناشی از بحران اقتصادی جهانی این نظام است.

به صدا درآمدن شیپور جنگ و نیروهای سیاسی «اپوزیسیون» و سیاست کمونیست ها

به صدا درآمدن شیپور جنگ از سوی اسرائیل و امضای تحریم های نفتی توسط اوباما و در مقابل تهدیدات ژنرالهای سپاه پاسداران مبنی بر بستن تنگه هرمز (راه آبی که نفت ایران و کشورهای خلیج از آن عبور کرده و به جهان صادر میشود) دوباره «اپوزیسیون» راست را به جنب و جوش انداخته است – طیفی از اپوزیسیون راست به حمایت از تحریم های امپریالیستی و حتا حمله ی نظامیِ آمریکا و متحدینش به ایران برخاسته است و طیفی دیگر که خود را «چپ» میداند به دفاع از سیاست «دفاع از جمهوری اسلامی در مقابل امپریالیسم». هر دو طرف موضعی خصمانه نسبت به کمونیستها دارند که نزاع میان امپریالیست های غرب و جمهوری اسلامی و جنگ احتمالیِ ناشی از آن را ارتجاعی  میدانند و توده های مردم و همه ی آزادیخواهان را فرا میخوانند که آماده ی مبارزه ی مستقل برای سرنگونی جمهوری اسلامی و مقابله با نیروهای متجاوز امپریالیستی باشند.
سخنگوی سازشکاران منتسب به طیف «چپ» از اپوزیسیون راست مرتضی محیط است. سازمان «توفان» نیز به چنین موضعی گرایش دارد. اخیرا اطلاعیه ای با امضای دوستداران فدائیان خلق منتشر شده که سران جمهوری اسلامی را نصیحت میکند که تنش های داخلی و خارجی را کم کند تا سرنگون نشود.(3) نظریهی این طیف آن است که «امپریالیسم دشمن عمده» است و به این دلیل در شرایط رخداد جنگ باید در سمت جمهوری اسلامی ایستاد.
از سوی دیگر طیف «جنبش سبز»، مجاهدین خلق و «شورای ملی مقاومت» وابسته به مجاهدین، بازماندههای حزب توده، طیف دفتر تحکیم وحدت و «کمپین یک میلیون امضاء» و سلطنت طلبان جریانهای متمایل به دفاع از جنگ امپریالیستهای غربی و اسرائیل علیه جمهوری اسلامیاند.
برخی احزاب سیاسی اپوزیسیون موضع مبهم و «میانه» اتخاذ کردهاند. استدلال جریانهای «میانه» آنست که صحنه سیاسی را «نیروهای بزرگ» رقم میزنند و «از دست ما کاری بر نمیآید». اما در شرایط بروز جنگ یا تغییر رژیم جمهوری اسلامی به رژیم ارتجاعیِ دیگری با مشخصات قابل قبولتر برای امپریالیستهای غربی، اینان دست از موضع «میانه» کشیده و به دنبال حاکمان جدید راه خواهند افتاد. (4)

مقابله با گرایش خودبخودی مردم به رفتن به زیر بال بورژوازی
در چنین شرایطی عجیب نیست که در میان توده های مردم گرایش به دو قطبی «این یا آن» و انتخاب میان «بد و بدتر» گرایش غالب باشد. زیرا در میان توده های ناآگاه همواره گرایشِ پناه گرفتن در زیر پر و بال بورژوازی عمل میکند. وظیفه ی کمونیستها مقابله با این گرایش خودبخودی است. شکلی از این گرایش در این عبارت که «بگذار آمریکا اینها را بزند» بروز مییابد. این گرایش هم نشانه ی بیزاری و نفرت مردم از جمهوری اسلامی است و هم نشانه ی ناباوری آنان به اینکه میتوان به نظام و جامعه ای دست یافت که بنیادا متفاوت از جمهوری اسلامی و نظام مورد نظر امپریالیستها باشد. میتوان در راهی گام گذارد که منافع اکثریت مردم ایران و جهان را نمایندگی میکند. میتوان در راهی قدم گذارد که هم جمهوری اسلامی را سرنگون میکند و هم دست امپریالیست ها را از ایران قطع میکند .  تحریم های نفتی و هراس سران جمهوری اسلامی از تبعات آن به خودی خود ثابت میکند که جمهوری اسلامی تا مغز استخوان وابسته به نظام جهانی سرمایه داری یعنی وابسته به امپریالیسم است. تبلیغ و ترویج این واقعیت جای مهمی در مقابله با افکار نادرست و گرایشات خودبخودی توده های مردم دارد.
آلترناتیو حزب باید بطور گسترده در میان مردم تبلیغ و ترویج شود: تا وقتی جنگ رخ ندهد سیاست ما گسترش آگاهی انقلابی و بر این مبنا بسیج و سازماندهی مردم است برای سرنگونی دولت جمهوری اسلامی بدست مردم، تحت رهبری کمونیستها و نیروهای چپ انقلابی. اگر آمریکا بدون جنگ موفق به تغییر رژیم جمهوری اسلامی شده و به قدرت گیری رژیم مطلوب خود کمک کند ما باز هم برای سرنگونی آن دولت خلق افکار و سازماندهی خواهیم کرد.  حتا اگر جنگ شود ما باید از آن بعنوان فرصت و موقعیتی برای گسترش سازماندهی انقلابی در میان مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی بدست مردم، تحت رهبری کمونیستها و نیروهای چپ انقلابی استفاده کنیم و بر مبنای دفاع از انقلاب سوسیالیستی و برنامه استقرار دولت سوسیالیستی با هر متجاوزی مقابله کنیم.اگر جنگی رخ دهد، جنگ بین امپریالیستها و شرکایشان با ایران از هر دو طرف جنگی ارتجاعی است. شعار و سیاست صحیح این است : تبدیل جنگ ارتجاعی به جنگ انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی و درهم شکستن قوای متجاوز با شعار استقلال. در صورت بروز جنگ، نیروهای امپریالیستی و شرکای منطقهای و ایرانیشان خود را صرفا مشغول سرنگونی جمهوری اسلامی و نیروهای وفادار بدان نخواهند کرد بلکه در بحبوحهی درهمبرهمی اوضاع طرح  نابودی نیروهای کمونیست و حتا نیروهای ملیگرای چپ را نیز پیش خواهند برد. حداکثر هشیاری از سوی نیروهای آگاه لازم است. فرصت ها همواره با خطرات هم راهند. استفاده از فرصتها و پرهیز از خطرات سیاست همیشگی نیروهای انقلابی است.

نكاتی كه باید جمعبندی كرد:
1- پیش گذاشتن فكر تئوریك در مورد دو مسئله حائز اهمیت است: یكم جایگاه ایران بعنوان جزئی از نظام جهانی سرمایه داری (مقابله با درك ایران مستقل برای خودش، آمریكا برای خودش). دوم، تحولات سیاسی ایران را باید در چارچوب قوای محرکهی بزرگتری که در سطح بینالمللی در کار است گذاشت. در غیر اینصورت نمیتوان دست به تحلیلی ماتریالیستی از علتالعلل رخدادها و صفآرائی های سیاسی مرتجعین و امپریالیست ها دست یافت.
- 2 ضعف های  واقعی جمهوری اسلامی و امپریالیستها را باید دید و نشان داد که چگونه این ضعف ها شرایط را مساعدتر کرده اند برای باز کردن راهی انقلابی در مقابل جامعه. تضادها و بحران بی سابقه نظام سرمایهداری نیروهای اجتماعی مهمی را در سراسر جهان به حرکت در آورده که بطور غیرمستقیم تقویت کننده راه و چشمانداز انقلاب واقعی در ایران و هر کشور دیگر است. همانطور که غلبه فضای ارتجاعی «انقلاب مرد- کمونیسم مرد» در دهههای گذشته به نفع نیروهای اپوزیسیون بورژوائی در ایران و کشورهای گوناگون بود امروز بلند شدن جنبش های ضد کاپیتالیستی فضای مساعدی برای بازگشت انقلاب و کمونیسم به مرکز صحنهی کشمکشهای سیاسی را فراهم کرده است. این اوضاع بوضوح ذخایر ایدئولوژیک نیروهای رفرمیست و ارتجاعی در «اپوزیسیون» جمهوری اسلامی را به تحلیل برده و بشدت آنان را عصبی کرده است بطوریکه زوزههای ضد کمونیستیِ آنان آشکارا رنگ و بوی استیصال به خود گرفته است (رجوع کنید به سخنان عصبی محسن سازگارا در صدای آمریکا به تاریخ 13 ژانویه 2011 که خامنهای را متهم به درست کردن «حزب کمونیست» میکند).
 - 3 امپریالیسم آمریکا میخواهد «تغییر رژیم» را در ایران به گونهی پیش برد که بخش مهمی از ساختار نظامی- امنیتی جمهوری اسلامی حفظ شود تا در فردای سقوط جمهوری اسلامی همان شکنجه گران و سرکوبگران جمهوری اسلامی با کمک دیگر عُمالِ ایرانیِ آمریکا تبدیل به اهرم نظم و قانون رژیم بعدی گردندو زیرا میدانند که برای تحمیل نظام ارتجاعیِ جدید در ایران نیازمند سرکوب نیروهای کمونیست و انقلابی و توده های مردم خواهند بود. البته «خواستن» همیشه مساوی با «توانستن» نیست. زیرا شتاب گسترش بینظمی در ساختارهای اقتصادی و سیاسی خاورمیانه و جهان مانع از آن است که طرحهای آنان به صورت شسته و رفته پیش رود – بخصوص اگر نیروهای کمونیست و انقلابی از شرایط تضعیف همهجانبه جمهوری اسلامی حداکثر استفاده کرده و تودههای مردم را برای آغاز فرآیند یک انقلاب واقعی سازماندهی کنند.این امکانی کاملا واقعبینانه است که به هیچ وجه نباید به آن بهای کم داد زیرا تشدید تضاد میان اکثریت مردم (کارگران و زحمتکشان شهر و روستا و حتا اقشار و طبقات میانی شهری) با کلیت نظام طبقاتی در ایران معضلی است که امپریالیستها و جانشینان جمهوری اسلامی نه تنها قادر به حل آن نخواهند بود بلکه آن را حادتر هم خواهند کرد.
 - 4 بزرگترین هشدار سیاسی به مردم نیفتادن به دام دو قطبی «جمهوری اسلامی یا امپریالیسم آمریکا» است. در این میان باید آن نیروهای «اپوزیسیون» را که برای این دو قطبی خلق افکار میکنند و خود در یکی از آنها قرار میگیرند افشا کرد.
 - 5 در جواب به سوالی که اذهان تودههای مردم را اشغال کرده است که آیا جنگ میشود یا خیر باید واقعیت متلاطم و غیرقابل پیش بینی صحنه سیاست در سطح ایران، منطقه و جهان را که نه با افزایش نظم و ثبات بلکه با بینظمی و بیثباتی فزاینده رقم میخورد ترسیم کرد و تاکید کرد در چنین شرایط بلبشو و پر هرج و مرجی ضرورت و امکان انقلاب صد چندان میشود و سوالی که میتواند دروازههای آینده را به روی ما باز کند این است: در این شرایط انقلاب را چگونه باید پیش برد؟ اگر میان آمریکا (همراه با نوکران منطقهای آن) با جمهوری اسلامی جنگ شود چگونه میتوان این جنگ ارتجاعی را تبدیل به جنگی انقلابی کرد؟
در مقابل استثمارگران و ستم گران داخلی و خارجی ما کمونیستها همراه با آزادیخواهان و استقلال طلبان واقعی متعهدیم که به روشنی، جسارت و با صدای بلند منافع اساسی مردم را بیان کرده و پیگیرانه برای این منافع و عمیقترین ارزوها و رویاهای مردم بجنگیم. زیرا کمونیستها پیگیرترین نماینده ی طبقاتی هستند که در این جامعه و جهان هیچ به حساب می ایند اما با کار خود و بر پشت خود، جامعه و جهان را حمل می کنند. برنامه و افق ما پرچم طبقاتی و سیاسی آنان است.  

پانویسها
  - 1 قبول عضویت روسیه در «سازمان تجارت جهانی» پس از 18 سال تلاش و راه اندازی خط لوله ی گازیِ «نورت استریم» (مسیل شمالی) متعلق به کمپانی دولتی «گازپروم» روسیه در نوامبر 2011 واقعه مهمی در روابط روسیه و اتحادیه اروپاست زیرا این خط لوله ی 1200 کیلومتری از زیر دریای بالتیک گذر کرده و روسیه را بطور مستقیم به آلمان متصل میکند. این واقعه بیش از آنکه اهمیت اقتصادی داشته باشد دارای اهمیت سیاسی است و نشانه ی اتحاد استراتژیکی است که میان روسیه و کشورهای کلیدی اتحادیه اروپا در حال شکل گیری است. به نظر میآید امپریالیسم آمریکا که مانع مهمی در مقابل شکل گیری چنین اتحادی بود مجبور شده با این واقعیت کنار آید. در واقع دکترین امنیتی جدید آمریکا بر آنست که حضور نظامی آمریکا را  در اروپا تقلیل دهد و صفآرائی دوران «جنگ سرد» را که آماجش روسیه بود کاملا عوض کند. با شیفت توجه نظامی- امنیتی آمریکا به منطقه آسیا - اقیانوسیه که «سکان کشتی جهان» نام گرفته است فضای اتحاد استراتژیک برای روسیه و اتحادیه اروپا مساعدتر شده است.
 - 2 یانگ ژمیان رئیس نهادهای مطالعات بین المللی شانگهای مینویسد: «تحت ریاست جمهوری اوباما هشیاری استراتژیک آمریکا از پاکس آمریکانا (تنها ابرقدرت جهانی- م) تعدیل یافته به "قدرت درجه اول در میان قدرتهای برابر". تفکر استراتژیکِ "تغییر رژیم"از طریق قدرت نظامی تعدیل یافته به "تغییر رژیم "  از طریق قدرت هوشمند که ترکیبی است از قدرت سخت و نرم. چشم انداز استراتژیک از تمرکز نسبی بر رشته های نظامی و امنیتی بر محور جنگ ضد ترور تبدیل شده است به تاکید بیشتر بر اقتصاد، آموزش، علم و تکنولوژی، انرژی، امنیت هسته ای و فعالیتهای سایبری و فضائی. هدف برنامه ریزی استراتژیک از دو نقشه گسترش بزرگ (خاورمیانه بزرگ و  بسط روابط در آسیا- اقیانوسیه) تغییر یافته است به "عقب نشینی در غرب و پیشروی در شرق".». (6 ژانویه 2012)
 - 3  کرکس ها متحد میشوند.  دخالت "بشر دوستانه" نمی خواهیم- بیانیه بیش از 1500 نفر از دوستداران جنبش فدائی( فدائیان خلق ایران)
 - 4 یکی از نمونه های عبرت انگیز در تاریخ جنبش کمونیستی بین المللی در دوران جنگ جهانی اول امپریالیستی است. پیش از آغاز جنگ اکثریت احزاب کمونیست اروپا علیه جنگ رای داده و کارگران کشورهای طرفین جنگ را فراخواندند که به روی هم آتش نگشایند و به جای آن برای سرنگونی دولتهای بورژوائی خود بکوشند. اما پس از آغاز جنگ اکثریت احزاب کمونیست اروپا (همانها که امروز احزاب سوسیال دموکرات دولتهای امپریالیستی اند) طرف بورژوازی خودی را گرفتند. تنها در روسیه بود که حزب بلشویک به رهبری لنین با شعار «جنگ امپریالیستی را به جنگ داخلی تبدیل کنیم» در شرایطی که نیروهای انقلابی بسیار کم و ضعیف بودند موفق شد از درون کشتار و نابودیِ جنگ جهانی اول انقلاب اکتبر را به پیروزی رسانده و اولین کشور سوسیالیستی را بنیاد گذارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر