ممنوعیت زبان مادری، تقابل سیاسی بین ناسیونالیسم و شوونیسم نیست،
جنایتی بزرگ علیه بشریت است!
سازمان یونسکو از سال ۱۹۹۹، روز ۲ اسفند ـ ۲۱ فوریه ـ را به نام «روز جهانی زبان مادری» نام گذاری کرده، تا دولت ها و شهروندان جهان را به دادن اهمیت بیش تر به تدریس زبان مادری در مدارس فراخواند. به گزارش سایت رسمی سازمان ملل متحد، سیزدهمین جشنواره گرامی داشت زبان مادری در سال ۲۰۱۲ نیز به «چند زبانی برای هم گرایی آموزش» اختصاص دارد.
سازمان ملل، در بیانیه امسال خود به این مناسبت تاکید کرده که «چند زبانی» عاملی مهم در ارتقای سطح کیفی آموزش و از آن مهم تر پایین آوردن «تبعیض» است.
بی شک زبان مادری، يادآور كودكی، زبان باز کردن، در آغوش گرم مادر آرامیدن، يادآور همه خاطره های خوب و بد، خوشی ها و ناخوشی هاست که فرد لحظه به لحظه با آن ها بزرگ شده است. بنابراین، زبان مادری همزاد بشر است. در اين زبان، لالایی های مادر، زمزمه ها، ترانه ها، داستان ها، مهر مادری، آرزوها، روياها، عشق ها و تلخ كامی های روزگار در هم تنیده اند. از این رو، هر کسی و هر حکومتی تدریس زبان مادری را ممنوع کند در حقیقت با بشریت و آزادی هایش سر جنگ دارد.
زبان مادری، همان طور که از نامش پیداست به طور طبیعی مادر و کودک و زبان به هم وابسته هستند و هر نوع ضربه بر زبان مادری، ضربه به مادر و کودک است و چه بسا لطمات جبران ناپذیری بر آن ها و از این طریق بر کل جامعه وارد می شود. اگر از این منظر به سراغ آزادی تدریس زبان مادری برویم نه تنها باید آن را حق مسلم هر انسانی بدانیم، بلکه اساسا ممنوعیت زبان مادری را نباید صرفا تقابل سیاسی گرایشات ناسیونالیستی و شوونیستی ببینیم بنابراین، باید آن را جنایتی بزرگ علیه بشریت بنامیم. به همین دلیل، وظیفه شهروندان آزاده یک کشوری است که بر علیه محرومیت و ممنوعیت زبان مادری در آن کشور، به مبارزه پیگیر برخیزند. هر نوع ممنوعیت، ممنوعیت دیگری را به دنبال می آورد و در همه شئونات اجتماعی گسترش یافته و سانسور و اختناق مطلق حاکم می گردد.
آزادی زبان مادری در کل جامعه، حق مسلم هر انسانی است. اما این حق، در کشورهایی مانند ایران و ترکیه و...، از میلیون ها انسان سلب شده است. در ایران، غیر از زبان فارسی، تدریس به زبان های دیگر ممنوع است و هرگونه تلاش و مبارزه برای دست یابی به این حق مسلم، با وحشیانه ترین سرکوب های دولتی و فشارهای سیاسی و اجتماعی شوونیستی روبرو شده است. هم در دوره حاکمیت پهلوی و هم اکنون در حکومت اسلامی، قوانینی چون «تمامیت ارضی» وضع شده اند که ارتجاعی ترین و غیرانسانی ترین قوانین هستند. چون که تاکنون بر اساس این قوانین، هر کسی گفته چرا من باید از تدریس به زبان مادری ام محروم باشم زبانش را از حلقومش بیرون کشیده و به عنوان «تجریه طلب» دستگیر و زندانی و شکنجه کرده اند. هم اکنون بسیاری از زندانیان زندان های حکومت اسلامی در خوزستان، سیستان و بلوچستان، آذربایجان، کردستان و...، صرفا به دلیل این که به ممنوعیت زبان خود اعتراض کرده اند دستگیر و زندانی شده اند.
از نظر روان شناسی آموزش به زبان مادری سبب درك بهتر مطلب می شود و پيشرفت شناختی دانش آموز را تحت تاثير قرار می دهد.
دانشمندان در پی مطالعات تازه نتيجه گيری كرده اند كه آموختن ساير زبان ها در کنار زبان مادری ماده خاكستری مغز را كه مسئول پردازش اطلاعات است، تقويت می كند. درست همان گونه كه ورزش عضلات را تقويت می كند. مطالعات انجام شده در مكزيك نشان می دهد كه ٢ زبانگی سبب افزايش پيشرفت تحصيلی دانش آموزان می گردد. در اين مطالعه، ١٩٥٢ دانش آموز مكزيكی و ١١٣١ دانش آموز آسيايی پايه سوم راهنمايی مورد بررسی قرار گرفتند.
نتايج نشان داد كه زبان محاوره ای خانواده بيش ترين ارتباط را با عملكرد تحصيلی دانش آموزان مكزيكی داشت. امروزه برخی از والدين با وجود داشتن زبانی غيرفارسی در محيط خانواده، فرزندان را تك زبانه بار می آورند و توجيه شان تقويت زبان فارسی آن ها و به اصطلاح پيشرفت تحصيلی فرزندان شان است؛ در حالی كه او را از یادگیری یک زبان حی و حاضر و رشد خلاقیت هایش محروم می کنند.
دکتر احمد صداقتی، روانپزشک در گفتگو با خبرنگار بهداشت و درمان خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) واحد علوم پزشکی ايران، با اشاره به اهميت تکلم به زبان مادری در شکل گيری هويت افراد و به وجود آمدن احساس هويت خانوادگی در جوانان گفت: اين در حالی است که فرهنگ کنونی حاکم بر جامعه سعی در تکلم فارسی با کودکان دارد.
اين روانپزشک گفت: به زبان فارسی سخن گفتن با کودکان به بهانه پيشگيری از دچار مشکل شدن آن ها در مدرسه يا اجتماع، جايگاه علمی ندارد و از ضعف هويتی والدين ناشی می شود.
بررسی های آماری نشان می دهد که میزان دسترسی به آموزش در مناطق اقلیت نشین ایران به طور محسوسی کم تر از مناطقی است که به زبان فارسی صحبت می کنند. برای مثال، در حالی که در سرشماری ۱۳۸۵ نرخ باسوادی در بسیاری از استان های مرکزی ایران (فارسی زبان) مانند تهران، اصفهان، سمنان و یزد به حدود ۹۰ درصد می رسد، در استان سیستان و بلوچستان این شاخص از ۶۸ درصد و در کردستان از ۷۵ درصد فراتر نمی رود.
این تفاوت ها در زمینه میزان ادامه تحصیل و یا راهیابی به آموزش عالی بسیار گسترده تر است. مناطق روستایی و شهرهای دورافتاده استان های حاشیه ای ایران که به زبان فارسی صحبت نمی کنند، محروم ترین مناطق آموزشی ایران هم به شمار می روند. برای نمونه احتمال دسترسی به آموزش عالی برای یک دختر روستایی در سیستان و بلوچستان به طور متوسط هشت برابر کم تر از یک دختر تهرانی است.
البته این نابرابری ها، فقط به سرکوب زبان مادری محدود نمی شود و فقر و بی کاری و توسعه نیافتگی نیز از عوامل مهم تبعیض در ایران به شمار می رود.
هم اکنون حکومت اسلامی در مدارس ایران، تلاش فراونی برای آموزش زبان عربی (زبان دینی و زبان قرآن)، به خرج می دهد، در حالی که حدود یک سوم دانش آموزان ایران امکان یادگیری زبان مادری خود حتی در سطح ابتدایی و پایه را هم ندارند و گاه در مدرسه باید به زبانی که نمی شناسند، خواندن و نوشتن را بیاموزند. مهم تر از همه تدریس زبان عربی در مناطق جنوبی ایران که عرب زبان هستند، ممنوع است.
مساله ممنوعیت تدریس زبان ماردی در ایران، باعث شده که حتی برخی از والدین (غیرفارسی زبان)، کودکان خود را برای یادگیری زبان فارسی تحت فشار مضاعف قرار دهند تا تا در مدرسه دچار مشکل نشوند. حتی این مساله بعضا در سربازخانه ها و دانشگاه ها و غیره تحقیر راسیستی کسانی را در پی دارد که زبان فارسی را با لهجه محلی تکلم می کنند.
همان طور که در ابتدا بحث مان اشاره کردم ممنوعیت زبان ماردی جنایت علیه بشریت به ویژه برای کودکانی است که برای اولین بار وارد مدرسه می شوند و از همان اولین روزهای آغاز مدرسه متوجه این ستم و تبعیض بزرگ می شوند که نباید با زبان ماردی شان سخن بگویند. همین مساله سبب شده است که میلیون ها کودک از ادامه تحصیل محروم بمانند. بنابراین، در کشوری چون ایران دو عامل مهم، مسبب اصلی محرومیت میلیون ها کودک و جوان از ادامه تحصیل اند: 1- فقر و محرومیت اقتصادی خانواده ها؛ و 2- ممنوعیت زبان مادری.
در گزارش «مرکز پژوهشهای مجلس جمهوری اسلامی ایران» آمده است، در ۶ سال اخیر نزدیک به ۵ میلیون نفر از دانش آموزان مردود شده اند.
حميدرضا حاجی بابائی، وزير آموزش و پرورش حکومت اسلامی، درباره جمعیت «دو زبانه» ایران در سال 2009، گفته بود که: «70 درصد از مردم ایران «دو زبانه» اند. یعنی زبان رسمی کشور، یعنی زبان فارسی، تنها زبان اول 30 درصد مردم ایران است.
اخیرا نیز علی اكبر صالحی، وزير امور خارجه حکومت اسلامی ايران، در ژانویه سال ٢٠١٢، به هنگام ديدار خود از تركيه، طی مصاحبه ای در شهر آنكارا اعلام کرد، ٤٠ درصد از مردم ايران «ترك زبان» اند.
این که به اعتراف این دو مقام علی رتبه حکومت اسلامی، اکثریت مردم ایران، غیرفارس هستند و زبان هایشان نیز ممنوع است خود به خود استبداد و سرکوب را به نمایش می گذارد. یعنی در کشوری که کم تر و یا بیش تر شهروندانش از ابتدایی ترین حق مسلم خود، یعنی زبان مادری شان محروم باشند در آن کشور سرکوب و جنایت و سانسور غوغا می کند. اما بحث من، بحث اقلیت و اکثریت نیست، بلکه حتی هر تعدادی از شهروندان کشوری، به زبان دیگری غیر از زبان رسمی کشور تکلم می کنند باید حق داشته باشند همراه با زبان سراسری در محل، به زبان خود تدریس کنند؛ کودکستان، مدرسه و دانشگاه دایر کنند؛ روزنامه و رادیو و تلویزیون داشته باشند؛ حزب و نهادهای دمکراتیک تاسیس کنند و...
به این ترتیب، ايران كشوری چند «زبانه» است كه در آن هيچ ملیتی، اكثريت مطلق جمعيت کشور را تشكيل نمی دهد. به علاوه این که در اين كشور، اكثريت را «اقليت ها» تشكيل می دهند.
تدریس زبان مادری در ایران هر کشوری، حق مسلم مردم آن کشور است. رشد و پیشرفت هر جامعه ای در گرو رشد و شکوفایی خلاقیت های فرهنگی و اجتماعی کودکان و جوانان و فراهم کردن تحصیل و آموزش موثر و مفید برابر برای همه شهروندان کشور است. به عبارت دیگر در کشوری که زبان های محلی ممنوع هستند آن کشور از هر لحاظ عقب مانده است.
در ایران، این کشور بزرگ 75 میلونی، بسیاری از شهروندان غیرفارس هستند و زبان فارسی، زبان ماردی شان نیست. از این رو، در ادامه تحصیل دچار مشکل می شوند. هم به دلیل این که زبان فارسی نمی دانند و هم به دلیل این که به زور سرنیزه از زبان خود محروم می شوند. همین مسایل، از یک سو مانع شکوفایی خلاقیت های محلی می گردد و از سوی دیگر، تقابل سیاسی ناسیونالیستی و شوونیستی را دامن می زند و در جامعه تفرقه و درگیری ایجاد می کند. این گرایشات ارتجاعی اند و به روابط و مناسبات انسانی لطمه می زنند و مبلغ و مروج دشمنی و نفرت پراکنی بین گروه های مختلف مردمی هستند.اما عامل اصلی این عقب ماندگی و کشمکش سیاسی نیز در وهله نخست حکومت ها هستند.
کارشناسان تایید می کنند، بیش ترین میزان مردودی ها در مناطق قومی کشور بوده است. شیرزاد عبدالهی، کارشناس مسائل آموزش و پرورش با اشاره به میزان بالای مردودی ها در مناطق قومی به سایت «خبر آنلاین»، می گوید: «کودکانی که در این مناطق به مدرسه می روند به دلیل عدم آشنایی به زبان فارسی و مواجه با آن، دچار شوک وحشتناکی می شوند و خود را نمی توانند تطبیق دهند.»
عبدالهی، در ادامه صحبت هایش نتیجه می گیرد، اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی سبب کاهش چشمگیر آمار مردودی ها در مناطق قومی خواهد شد.
به این ترتیب، کارشناسان میگویند، دانش آموزان کلاس اول در مناطق «قومی» از نخستین روزها مجبور می شوند به زبان مادری خود فکر نکنند و به این ترتیب، ارتباط فکری، ذهنی آن ها با دنیایی که در آن بزرگ شدند، قطع می گردد.
به قول این کارشناسان، دولت برای از بین بردن این نقصان و برای پیشگیری از افت تحصیلی در مناطق قومی در سال های اخیر به میزان قابل توجهی، مهد کودک ساخته است، تا کودکان از سنین پائین تر به جای زبان مادری خود، زبان فارسی یاد بگیرند.
از سوی دیگر آموزش و پرورش حکومت اسلامی، در مناطق قومی با برپایی سمینارهایی تلاش کرده است، مشکلات معلمان مناطق دوزبانه را حل کند. این اداره در مناطق قومی به معلمان بومی ابلاغ کرده است، با دانش آموزان به زبان مادری آن ها سخن نگویند. کارشناسان انتقاد می کنند، این اقدام ها تا به حال نتیجه ای نداده و این گونه روش ها کارشناسانه نبوده است.
ادامه این روند سبب نارضایتی والدین کودکان هم شده است. در یکی از طومارهایی که پیش از آغاز سال تحصیلی در ایران جمع آوری شده، اولیاء دانش آموزان به این گونه روش ها اعتراض کردند. آن ها نوشتند: «این قابل قبول نیست که با طرح حساسیت های امنیتی، تدریس به زبان مادری میلیون ها دانش آموز را ممنوع کنند.»
سازمان ملل، در یکی از گزارش های سالانه خود تحت عنوان «برنامه توسعه انسانی» یادآور می شود که «خواست گروه های قومی، مذهبی و زبانی نیاز به رسیدگی جدی و فوری دارد و ثبات بین المللی و توسعه انسانی در قرن بیست و یکم را تحت تاثیر قرار خواهد داد.»
این سازمان، از دولت ها می خواهد که حق اقوام ساکن کشور خود را برای آموزش به زبان مادری شان به رسمیت بشناسند و زمینه تدریس زبان آن ها را در نظام آموزشی کشورشان فراهم آورند.
در بسیاری از کشورهای دو یا چند زبانه، یادگیری زبان ها به صورت طبیعی انجام می گیرد و جزو امتیازات مردمانی است که در آن جا زندگی می کنند. در این کشورها فرهنگ ها و زبان ها عامل تهدید نیستند، بلکه به عنوان یک ارزش و گوهر گران بهای معنوی به آن ها ارج گذاشته می شود.
حکومت های مستبد ایران، مدعی اند که تدریس زبان مادری در مدارس و هم چنین استفاده از آن در ادارات دولتی، به تجزیه کشور منجر می گردد. اگر این ادعا را بپذیریم باید به این واقعیت را بپذیریم که فارس ها در ایران بزرگ ترین «تجزیه طلب» هستند. چون که زبان مادری شان در سراسر کشور آزاد و برتر از زبان های دیگر است؟! به علاوه این که در طول چهار دهه گذشته، بیش از 200 تحقیق معتبر درباره نقش و اهمیت زبان مادری انتشار یافته است که همه این تحقیقات، شروع تحصیل را به زبان مادری در جوامع چند فرهنگی و چند ملیتی قویا سفارش و توصیه کرده اند.
حق تحصیل به زبان مادری، در بسیاری از اسناد و معاهدات حقوق بشری مانند منشور زبان مادری، اعلامیه جهانی حقوق زبانی، بندهای ۳ و ۴ ماده ۴ اعلامیه حقوق اشخاص متعلق به اقلیت های قومی، ملی، زبانی و مذهبی، ماده ۳۰ کنوانسیون حقوق کودک، ماده ۲۷ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و... مورد تاکید قرار گرفته است؛ حقی که ده هاست از سوی حکومت پهلوی در گذشته و سی و سه سال است از سوی حکومت اسلامی، به وحشانه ترین شکلی سرکوب شده است.
سازمان یونسکو، به عنوان نهاد سازمان ملل در امور آموزشی و فرهنگی، به اهمیت زبان مادری تاکید دارد و درباره آن منشوری را نیز تهیه و تصویب کرده است. این منشور در اصل یکم، بند اول تصریح می کند: «همه شاگردان مدارس باید تحصیلات رسمی خود را به زبان مادری خود آغاز کنند.»
بند دوم، آن نیز تاکید دارد: «همه دولت ها موظف هستند که برای تقویت و آموزش زبان مادری کلیه منابع، مواد و وسایل لازم را تولید و توزیع نمایند.»
در بند سوم آن نیز آمده است: «برای تدریس زبان مادری باید معلم به اندازه کافی تربیت و آماده شود ... زیرا تدریس به زبان مادری وسیله ای برای برابری اجتماعی شمرده می شود.»
بنابراین، آزادی زبان مادری و تدریس آن در کنار زبان سرتاسری باعث می شود که قدرت یادگیری کودک گسترش یابد و استعدادهای او در زمینه های مختلف منجمله تفکر چند بعدی بهتر شکوفا گردد.
در همین راستا، سازمان ملل در روز 7 سپتامبر 2007 منشور مربوط به مردم بومی را تصویب و انتشار داد. در منشور سازمان ملل در باره مردمان بومی مکررا تاکید شده است که حقوق مردم بومی چه به عنوان فرد و چه به عنوان یک مجموعه باید در همه زمینه ها، از جمله فرهنگ، ادبیات، زبان و نظام آموزشی مورد توجه دولت ها قرار گیرد.
ماده 13، بند یکم این منشور می گوید: «مردمان بومی حق دارند که تاریخ، زبان ها، سنت ها، فلسفه ها، روش های نوشتاری و ادبیات خود را احیاء، تقویت و استعمال کنند و آن ها را به نسل های بعدی منتقل سازند.» بند دوم ماده 13، اضافه می کند که همه دولت ها باید اقدامات موثری را انجام دهند تا اطمینان حاصل شود که این حقوق نگهداری و تحقق یابد.
کشورهایی که سیاست تدریس زبان مادری و زبان سرتاسری را در کنار هم پیش برده اند به دستاوردهای مهم علمی و تکنولوژیکی رسیده و در همه زمینه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تکنولوژیکی به پیشرفت های بزرگی دست یافته اند. برای مثال، در هندوستان 80 زبان مادری تدریس می شود. این امر نه تنها باعث تفرقه و تجزیه این کشور نشده، بلکه باعث پدید آوردن بزرگ ترین همبستیگ انسانی در جهان شده است.
امروزه در بسیاری از کشورهای غربی، با به رسمیت شناختن تنوع زبانی اقلیت ها، به آن ها امکان می دهند زبان خود را در مدرسه (به عنوان زبان اصلی و یا زبان دوم) فرا گیرند. سیاست تنوع زبانی در حوزه آموزش گاه به صورت همزیستی برابر چند زبان و گاه به صورت وجود یک زبان اصلی در کنار امکان فراگیری زبان مادری برای اقلیت ها اجرا می شود. در حالی که تدریس زبان مادری همراه با زبان سراسری برای مهاجرین و پناهندگان در بسیاری از کشورهای غربی آزاد است، برای مثال، تدریس زبان آن ها در مدارس و دانشگاه ها و هم چنین ادارات دولتی در کشور خودشان، مثلا زبان کردی در ترکیه و ایران اکیدا ممنوع است. در حالی که رسما برای پناهندگان و مهاجرین در کشورهای اروپایی، در کنار زبان رسمی کشوری، زبان های مادری آن ها نیز تدریس می شوند.
در كشورهای اسکاندیناوی شهرداری ها موظفند كلاس های تدريس زبان مادری را علاوه بر دانش آموزان اهل كشورهای اتحاديه اروپا، برای شاگردان اهل كشورهای ديگر نيز ترتيب دهند. تدريس زبان مادری برطبق يك برنامه آموزشی معين كه از سوی اداره آموزش این کشورها تعيين شده، صورت می گيرد.
كشور چين، يكی از موفق ترين كشورها در اين زمينه است و سنگاپور نمونه موفق ديگری است كه با داشتن ٤ زبان رسمی در ميان گروه های فرهنگی، با هيچ مشكلی روبرو نيست. بلژيك يك كشور ٣ زبانه است و سوئيس با ٤ زبان رسمی موفقيت های بيش تری داشته است. در اروپا فقط ايسلند و پرتغال كشورهای تك زبانه هستند.
واژه زبان مادری در حوزه علوم انسانی به اولین زبانی گفته می شود که کودک پس از تولد و در رابطه با محیط پیرامون خود می آموزد. نوزادانی هم که در خانواده های «دو زبانه» به دنیا می آیند و با هر دو زبان هم زمان آشنا می شوند دارای دو زبان مادری هستند.
اهمیت این تعریف در جایگاهی است که فرد و هویت و وابستگی فرهنگی او در بحث زبان مادری دارند. هم زمان، زبان ها بخشی از سرمایه فرهنگی و هویتی هر جامعه به شمار می روند. با آن که زبان شناسان بر سر تفکیک زبان ها و آن چه که لهجه و گویش بومی نامیده می شود هم نظر نیستند، ولی واژه زبان مادری بیش تر مفهوم وسیع کلمه زبان را در بر می گیرد.
زبان ها و گویش هایی که امروز می شناسیم در طول قرن ها همراه تمدن های انسانی زندگی و سفر کرده اند، تحولات ژرفی را از سر گذرانده اند و به مرور زمان تا حدودی به آیینه انسان شناسانه پیچیدگی های تاریخ بشر تبدیل شده اند.
پیچیدگی پدیده ای به نام «زبان مادری» در دنیای امروز، هم چنین به شکاف ها و کشمکش هایی باز می گردد که میان مرزهای جغرافیایی و سیاسی از یک سو و مرزهای فرهنگی و زبانی از سوی دیگر وجود دارد. هیج کشوری در دنیا نیست که در آن فقط به یک زبان صحبت شود و کم تر زبانی هم وجود دارد که در چهارجوب مرزهای جغرافیایی یک کشور محدود بماند. این واقعیت های تاریخی و انسانی، سیاست های زبانی یک کشور را پیچیده می کند و گاه به آن بعد سیاسی هم می دهد. مهاجرت گسترده در سطح بین المللی و شکل گیری اقلیت های تازه در بسیاری از کشورهای دنیا هم بر پیچیدگی پدیده زبان مادری افزوده است، به ویژه آن که اقلیت های جدید مهاجر دارای سرزمین مشخص نیستند. بر این اساس، بی توجهی به بعد فردی و جمعی و اجتماعی زبان ها، به ویژه زبان های اقلیت ها، بخشا لطمات جبران ناپذیری به سرمایه عظیم انسانی - فرهنگی زده است. با به حاشیه رانده شدن این زبان ها بخشی از تاریخ، هستی معنوی و نمادین، ادبیات، موسیقی، روابط و مناسبات فرهنگی مردم هم به فراموشی سپرده شده است.
یکی از مهم ترین بحث های پیرامون زبان مادری، رابطه آن با زبانی است که در سیستم آموزشی هر کشور مورد استفاده قرار می گیرد. سیستم آموزشی به خاطر گسترگی پوشش آن و نقشی که در روند فرهنگ پذیری و یادگیری زبان دارد به مهم ترین وسیله حفظ و نوسازی زبان ها تبدیل شده است.
در ایران، ممنوعیت زبان های مادری عربی، ترکی، کردی، بلوچی، ترکمنی، ارمنی، لری و...، نه تنها به شکوفائی خلاقیت های کودکان این مناطق لطمه زده، بلکه سبب نارضایتی جمعیت کثیری از مردم کشور را به دنبال داشته و مانع رشد و شکوفایی آقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سراسر ایارن شده و حتی به آینده سرنوشت مردم این کشور و اتحاد و همبستگی آن ها خدشه دار کرده است.
در حقیت در جامعه ایران، علاوه بر تبعیض های قانونی، یک نوع نژادپرستی نسبی نیز در سطح جامعه وجود دارد. بنابراین، نباید از کنار این مساله زبان و نژادپرستی به سادگی گذشت. زبان امر مهم و بسیار پیچیده ای است. به همین دلیل این مساله می تواند در آینده بسیار مشکل ساز برای کل جامعه ایران باشد.
اگر از این زاویه به سراغ بحث مهم ممنوعیت زبان مادری برویم با سئوالات عدیده ای روبرو می شویم. از جمله این که ادامه ممنوعیت زبان مادری، راه را هر چه بیش تر بر جدل های ناسیونالیستی و شوونیستی هموار می سازد و آینده جامعه و همبستگی انسانی را به خطر می اندازد. و چه بسا به معضلات و مسایل فاجعه بار انسانی و اجتماعی نیز منجر گردد. قاعدتا در این میان، گرایشات مختلف بحث ها و راه حل های خود را دارند. اما به باور من، انسانی ترین راه حل این است که در آینده ایران، زبان فارسی می تواند به همین شکل زبان سراسری کشور بماند و سایر زبان های محلی نیز در کنار آن به صورت رسمی و قانونی تدریس شوند. به نظرم این یکی از آن راه حل های انسانی است که در سطح وسیعی در جامعه ایران اتحاد و همبستگی ایجاد می کند و به شکوفایی فرهنگ و خلاقیت های محلی و سراسری منجر گردد.
اما بر عکس، زمانی که بخش عظیمی از مردم کشور مجبور می شوند تن به سانسور و محرومیت زبان شان در دهند و تنها زبان فارسی را به عنوان زبان رسمی یاد بگیرند، خود به خود در مقایسه با فارس زبان ها با یک تبعیض و سیاست راسیستی روبرو میشوند و به تفرقه و خصومت دامن زده می شود. ممنوعیت زبان مادری، حتی از نظر روانی هم یک نوع عقده را در میان دانش آموزان ایجاد می کند که برای آینده کشور خطرناک است. بنابراین، رفع تبعیض و آزادی زبان مادری و برابری بین مردم مناطق مختلف کشور، می تواند راهگشای مشکلات اساسی و بنیادین آینده جامعه ایران باشد.
بحث بر سر سر آزادی زبان مادری، به هیچ وجه برجسته کردن تفاوت های ملی و زبانی و یا بحث بر سر تحریک احساسات ناسیونالیستی نیست، بلکه بر عکس بیان ساده احساسات انسانی آنان و هم چنین رشد و خلاقیت های فکری و اجتماعی کودک و نوجوان و آینده سرنوشت مردم یک کشور و اتحاد و همبستگی انسانی و رشد و پیشرفت جامعه در همه زمینه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در میان است. از این رو، تلاش و مبارزه برای آزادی زبان های مادری در سراسر ایران، نه تنها وظیفه مردم مناطق دو زبانه، بلکه وظیفه همه آن شهروندانی ست که به آزادی و برابری انسان ها بدون توجه به ملیت، جنسیت، باورهای سیاسی و مذهبی و غیره عشق می ورزند!
نسل حاضر نباید بیش تر از این، حاضر به پذیرفتن اسارت و بندگی خود دیگران و ممنوعیت تدریس زبان هایشان باشند. ممنوعیت زبان مادری، یک نوع نسل کشی فرهنگی و زبانی محسوب می شود بنابراین، نه تنها باید در مقابل این سیاست خطرناک و تفرقه انداز ایستاد، بلکه باید علیه آن مبارزه پیگیری را نیز سازمان داد و پیش برد.
شکی نیست که هر انسان و جریان مترقی و انسان دوست و برابری طلب، بر حق تدریس زبان مادری تاکید می کند و زبان را فراتر از وسیله ای ارتباطی می داند.
بر خلاف ادعاهای پان ایرانیست ها و فاشیست های حکومت اسلامی، تدریس زبان های محلی و ملی در آموزش و پرورش، در کنار زبان فارسی، نه تنها لطمه ای به کسی نمی زند، بلکه برعکس همبستگی انسانی را در سراسر کشور تعمیق می دهد و خلاقیت های فرهنگی را شکوفا می سازد.
اصولا جلوگیری از تدریس زبان مادری در آموزش و پرورش و هم چنین ممنوعیت آن در ادارات دولتی، نشانه اختناق و بی عدالتی و پایمال شدن حقوق انسانی از سوی گرایشات سیاسی نژادپرست و در راس همه حکومت اسلامی است. زبانی که در موضعی برتر بر دیگر زبان ها قرار گیرد بی عدالتی و نابرابری مطلق است. در این میان، نسبت دادن این مساله به فارس زبانان خطای بزرگی است. برتری دادن به زبان فارسی و ممنوعیت زبان های محلی و ملی در سراسر ایران، از سیاست های فاشیستی جریانات پان ایرانیست و شوونیست ها و در راس همه حکومت های فاشیستی پهلوی و جمهوری اسلامی است. از این رو، نسبت دادن این نوع مسایل به شهروندان فارس زبان کشور به لحاظ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و هم به لحاظ همبستگی انسانی نادرست و مضر است. آزادی زبان مادری در ایران، از کانال مبارزه مشترک همه شهروندانی می گذرد که در ایران به زبان ها و گویش های مختلف تکلمل می کنند نه صرفا مبارزه محلی. همان طور که مبارزه در جهت سرنگونی حکومت اسلامی، از طریق شراکت در مبارزه سراسری کارگران، زنان، دانش جویان و جوانان، روشنفکران و همه مردم آزادی خواه و برابری طلب و عدالت جو می گذرد، مبارزه برای آزادی زبان های مادری نیز همین روند را باید طی کند. به علاوه این که در مبارزه آزادی خواهانه و برابری طبانه، هم دلی و هم فکری مهم تر از همشهری گری و هم ملیتی و حتی پیوندهای فامیلی است.
مسلم است که زبان، مهم ترین وسیله برای ارتباط اعضاء جامعه و جوامع مختلف است. مابین زبان مادری و آزادی و دموکراسی پیوندهای گسست ناپذیری وجود دارد. از آن جا که آموزش به زبان مادری اصولا حق انکارناپذیر هر فرد انسانی است و به اعتبار این که دموکراسی، به معنی برقراری حقوق برابر و آزادی های فردی و انسانی در جامعه است، بنابراین آموزش به زبان مادری عین حقوق انسان و از اصول اولیه آزادی، برابری و دموکراسی و به معنی مشارکت همه شهروندان در تمانی امور اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. این مشارکت تنها زمانی امکان پذیر است که مردم بتوانند به همان زبان اصلی و مادری خود که راحت تر بدان تکلم می کنند به بحث و تبادل نظر پیرامون مسائل اصلی زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه خود بپردازند.
«زیباترین دریا
دریایی است که هنوز در آن نرانده ایم
زیباترین کودک
هنوز شیرخواره است
زیباترین روز
هنوز فرا نرسیده است
و زیباتر سخنی که می خواهم با تو گفته باشم
هنوز بر زبانم نیامده است.» (ناظم حکمت)
بهرام رحمانی
چهارشنبه سوم اسفند 1390 - بیست و دوم فوریه 2012
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر