زنان در مواجهه با جنگ میان جمهوری اسلامی و امپریالیستها
جمهوری اسلامی و آمریکا (با حمایت اسرائیل و ترکیه و کشورهای خلیج) بر شیپور جنگ میدمند. ایران میتواند به نقطه تلاقی و اشتعال تضادهای بزرگ جهانی و منطقه ای تبدیل شود. در چنین اوضاعی وضعیت زنان ایران که سی و سه سال گذشته را در چنگال نظام جمهوری اسلامی اسیر بوده و مرتبا علیه آن طغیان کرده اند چه خواهد شد؟ پیروزیِ کدام طرف به نفع زنان و رهائی آنان از بردگی و فرودستی خواهد بود؟ سمتِ کدامیک را باید گرفت؟
جواب ساده و روشن است: هیچیک!
رسیدن زنان به آزادی و برابری در گروی گشودن راهی دیگر است. راهی که مانع از تکرار فاجعه ی 33 سال پیش شود. آن زمان، رژیم سلطنتی شاه بدست مردم و با شرکت فعال زنان سرنگون شد اما جای آن حکومتی به قدرت رسید که اولین کار رهبرش صدور فرمان حجاب اجباری و تحمیل اخلاقیات دینی بر زنان بود. دهها هزار زن از مشاغل قضائی و آموزشی اخراج شدند. قانون اساسیِ اسلامی به تصویب رسید و زن را رسما تبدیل به شهروند درجه دوم و موظف به تبعیت از مرد کرد. زنان علیه این هجوم به حقوق و حیاتشان، شورشی 5 روزه کردند اما شکست خوردند. سرکوب زنان و تحمیل اخلاق و آئینهای اسلامی بر آنان تبدیل به رویکرد سیاسی و امنیتی جمهوری اسلامی در حفظ کیانش شد. و این توجیه گر تفتیش عقاید و جاسوسی گسترده در حریم خصوصی آحاد جامعه از زن و مرد گردید.
جمهوری اسلامی حتا اگر فقط یک جرم مرتکب شده بود و آن، سرکوب ابتدائی ترین حقوق زنان و تبدیل آنان به برده و کنیز مردان، بود؛ همین، برای صدور حکم مرگش کافی بود!. این رژیم حق زندگی ندارد و باید سرنگون شود. اما به دست چه کسانی و چگونه باید سرنگون شود تا تجربه ی 33 سال پیش تکرار نشود؟ با کدام رهبری و برنامه سیاسی و اجتماعی باید سرنگون شود تا نظام پدرسالاری و مردسالارِیِ دینی و غیر دینی، سرکوب سیاسی و فقر و شکاف طبقاتی تداوم نیابد؟ این، آن سوال مرکزی است که جواب فعال بدان میتواند نیروی شورشگر زنان را تبدیل به جنبشی کند که در اوضاع پرآشوب و ملتهبی که در راه است راهی دیگر را به روی کلیه جنبشهای اجتماعی از جنبش کارگری گرفته تا معلمان و ملل تحت ستم بگشاید.
آمریکا حلقه محاصره را بر جمهوری اسلامی تنگ تر می کند و سران جمهوری اسلامی در جواب، رجز میخوانند و تهدید به تلافی میکنند. در این ماجرا آنچه به مردم مربوط و نیازمند هشیاری آنان است، آن است که هر دو طرف تلاش میکنند تودههای مردم را تبدیل به گوشت دم توپ نزاع ارتجاعی خود کنند. در این میان امپریالیسم آمریکا و خدمتگزارانِ ایرانیِ آن برای حقوق زنان ایران اشک تمساح میریزند و وعده های «نجات بخش» میدهند. 33 سال پیش نیز خمینی و همپالگیهایش به زنان وعده ی رستگاری داده و گفتند که نجات زن در استقرار نظام دینی و حجاب اسلامی است. لشگری از زنان تاریک اندیش را سازمان دادند و از آنان برای تحمیل نظام پدرسالاری و مردسالاری دینی بر زنان استفاده کردند. کسانی که بعدها خود را ملقب به «اصلاح طلب» کردند و رهبران «جنبش سبز» شدند قوانین مجازاتهای اسلامی علیه زنان را تدوین کرده و به تصویب رساندند. نقش زهرا رهنورد در تدوین و تزئین این قوانین یکتا بود! نتیجهی این «عملیات نجات بخش» به قتل رسیدن دهها هزار زن در دعواهای «ناموسی»، نابودی زندگی میلیونها زن در چنگال روابط سنتی و دینی، رواج احکامی چون سنگسار و افزایش عمق و دامنهی روابطِ اجتماعیِ ستمگرانهی مردان بازنان بود. حال سوال اینجاست: آیا «عملیات نجات بخش» امپریالیستهای آمریکائی ثمری بهتر از این خواهد داشت؟ تجربهی تجاوز نظامی آمریکا به افغانستان و عراق جواب روشنی به این سوال میدهد. سلطهی امپریالیستی در افغانستان و عراق نه تنها موجب تضعیف و درهم شکستن بنیادگرائی اسلامی نشد بلکه راه را برای آن گشود. اشغال افغانستان توسط ارتش آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه برای زنان افغانستان حاصلی نداشت جز حضور ویترینیِ چند زن در ادارات دولتی و برقع پیچ ماندن اکثریت زنان و تداوم اسارت آنان در روابطِ پدرسالاریِ اسلامی- فئودالی. پروژه ی «نجات» عراقیها از چنگال رژیم صدام به استقرار حکومت ملوکالطوایفی اسلامی منتهی شد که بیشترین قربانیانش زنان – اعم از سنی، شیعه، کرد و عرب – بودهاند. در کردستان عراق، طبقات بورژوا- فئودال کُرد با پشتوانهی تجاوز نظامی آمریکا به قدرت سیاسی رسیدند اما قتلهای ناموسی و شکاف طبقاتی بطرز بیسابقهای گسترش یافت. «حفظ ناموس» تبدیل به یکی از اصول عملکردیِ حکومت کُردی شد. و در کنار آن NGOهای «زنانه» که توسط بنیادهای آمریکائی حمایت مالی میشوند مشغول تخدیر زنان در مورد واقعیت و ماهیت «دموکراسی» حاکم در عراق شدند. در مصر رژیم مبارک در نتیجه فداکاریهای حیرتانگیز زنان و مردان مصر سرنگون شد. اما با دخالت آمریکا نه تنها نظام مبارک بدون مبارک حفظ شد بلکه نیروهای بنیادگرای اسلامی نیز تقویت شدند و در مصدر قدرت قرار گرفتند. اولین اقدام امنیتی قدرتمندان جدید حمله به تظاهرات زنان در هشت مارس سال 2011 بود با شعار «جای زن در خانه است». ارتشیان زنان را دستگیر کرده و آنان را در معرض انواع حقارت ها و شکنجه از جمله آزمایش بکارت قرار دادند. مبارک درست همان روزی سرنگون شد که 33 سال پیش نظام شاهی در ایران. و زنان مصر درست همان روزی مورد حملهی اوباش اسلامیِ تازه نفس قرار گرفتند که زنان ایران در اولین هشت مارس، روز جهانی زن ، پس از استقرار حکومت اسلامی در ایران. باید این تشابه تاریخی تکان دهنده را هشداری برای باز کردن چشمها و گوشها دانست.
نزاع میان جمهوری اسلامی و اربابان جهان سرمایهداری نزاع میان نمایندگان و نگهبانان نظامهای اقتصادی- اجتماعی است. پدرسالاری، سرکوب سیاسی، فقر و شکاف طبقاتی جزء لاینفک این نظامهاست. هر دوی اینها عمیقا زن ستیز بوده و عزمی بی پایان در سرکوب و به زنجیر کشیدن زنان دارند. هرآینه جنبشهای اجتماعی بخصوص جنبش زنان با یکی از طرفین این نزاع سمت گیری کند در نهایت دیگری را تقویت کرده است. در این میان کمونیستها علیه هر دو موضع گرفته و اعلام کرده اند که تضاد میان امپریالیستهای غربی (بخصوص آمریکا) و جمهوری اسلامی، از هر دو طرف، تضادی ارتجاعی است و ربطی به مردم ندارد. و جنگ احتمالیِ ناشی از دعوایشان نیز ارتجاعی بوده و توده های مردم هیچ نفعی در آن ندارند و نباید به حمایت از هیچ طرف برخیزند.
در کشورهای خاورمیانه و بطور کلی آسیا و آفریقا، زنان بشدت قربانی سلطه جهنمی دیناند و زیر بار سنگین انواع سنن هزاران ساله دست و پا میزنند. در کشورهای اسلامی کوچکترین حرکات زن توسط جنس مذکر کنترل میشود. آپارتارید جنسی در میان دریائی از خرافه دینی رایج است. حاکمیت مستبدانه ی اعضای مذکر خانواده همراه با آئین و سننی که در تار و پود جامعه تنیده شده است هنوز وجه مهمی از زندگی زنان است. چادر، ختنه دختران، ازدواج های از پیش تعیین شده کودکان، مالکیت مردان بر فرزندان، کتک زدن زن، حق مرد در طلاق و حضانت و هزاران شلاق دیگر از هر سو بر جسم و روان زنان فرود میآید. زنان این کشورها از اشکال "مدرن" ستم و تحقیر نیز "بهره مند" می شوند: آزار جنسی، پورنوگرافی، فحشا و تجاوز. این همه ستم، لاجرم به امواج بحران و مقاومت پا می دهد.
موقعیت زنان، ستمی که بر آنان میشود، ضرورت مبارزه برای رهائی از این ستم، عمیقتر و حادتر از همیشه خودنمایی کرده و راه حل میطلبد. نه فقط در ایران بلکه در مصر، سوریه، تونس، ترکیه و بطور کل در سراسر جهان منجمله در آمریکا. نمایندگان طبقات و جهانبینی های کاملا متفاوت این واقعیت را دیده و برای آن «راه حل» میدهند. اما اکثر «راه حل»ها در چارچوب ابقای تمایز طبقاتی، استثمار بیرحمانه و روابط و تمایزات اجتماعی ستمگرانه است.
در نظام سرمایه داری، ستم جنسیتی یک موضوع گذرا و در حاشیه نیست. تضاد اساسیِ عصر سرمایه داری، یعنی تضاد میان هرچه اجتماعی تر شدن تولید با مالکیت خصوصی، منبع این ستم است. استثمار طبقاتی و ستم بر زن، هر دو، از جوانب جدائی ناپذیر نظام سرمایه داری اند. این دو، تضادهای متفاوتی هستند اما از یک جا سرچشمه میگیرند. سرمایه داری بدون ستم بر زن نمیتواند دوام آورد. رابطه میان ستم بر زن با سیستم سرمایهداری یک رابطه دائمی است. فرقی نمیکند که حکام با استفاده از دین، تودههای مردم را در مورد ماهیت این سیستم تخدیر میکنند یا با استفاده از «دموکراسی انتخاباتی». این است واقعیتِ بنای اجتماعیِ ستم بر زن که بارِ گران و طاقتفرسای رنج و محنت را بر او تحمیل کرده است. نه فقط بر او بلکه بر مادران و دخترانش. نه فقط در ایران که در سراسر جهان. نه فقط امروز بلکه در طول تاریخ.
مبارزات سیاسی امروز و هدف نهائی کمونیستها پایان دادن به کلیه روابط ستمگرانه و استثمارگرانه است. این هدف نهائی در آموزهها و اصول، راه و روشی که ما کمونیستها در مبارزه پیشه میکنیم حضور و بیان دارد. یکی از آن اصول خدشه ناپذیر عبارتست از مبارزه علیه ستم بر زن، مبارزه علیه روابط قدرت نابرابر میان زن و مرد در میان مردم، مقابله با افکار کهنه و دینی رایج در میان مردم که از منابع اصلی تولید افکار زن ستیز در جامعه ماست. این فرآیندی است در خدمت به آنکه نیروی اجتماعیِ زنان تبدیل به عاملی موثر و تعیین کننده در فرآیند انقلاب برای سرنگونی جمهوری اسلامی و ایجاد نظام سوسیالیستی گردد. این سیاست و حرکت بر تفاوت بنیادین و عظیم میان برنامه و عمل کمونیستهای انقلابی با برنامه و عمل نیروهای سیاسیِ مرتجع درون اپوزیسیون جمهوری اسلامی پرتو میافکند: نیروهائی که خواهان برانداختن رژیم جمهوری اسلامی اند اما همزمان تلاش میکنند همان روابط استثمارگرانه کهن را حفاظت کرده و از جوانه زدن و بالیدن فرآیند انقلاب اجتماعی در ایران ممانعت کنند.
ما کمونیستها متعهدیم که به روشنی، جسارت و با صدای بلند منافع اساسی زنان و تمام اقشار و طبقات تحت ستم و استثمار را بیان کنیم. آنان را آگاه کنیم و سازمان دهیم برای اینکه برای خود بجنگند، برای دست یافتن به آرزوها و رویاهایشان. نه در خدمت به بقای جمهوری اسلامی یا جایگزینی آن با دستنشاندگان امپریالیستهای آمریکائی.
در اوضاع کنونی، بیش از هر زمان دیگر ضروری و عاجل است که جنبش کمونیستی با گرایشات سوسیالیستی دروغین مقابله کند و پرچم سرخ فام کمونیسم را در پیشاپیش نبرد برای گسستن زنجیرهای بردگی زنان، مبارزه برای نابود کردن نهاد ستم جنسیتی، به اهتزاز درآورد. ستمدیدگان باید ببینند که کمونیسم آفتابشان است. و این آفتاب را از ورای مه غلیظی که تبلیغات ضد کمونیستی مراکز قدرت در ایران و جهان بوجود آورده، از ورای افق های تنگ و حقیر گرایشات راستِ اکونومیستی و رفرمیستی رایج در جنبش چپ و جنبش کارگری ببینند.
کمونیسم و برنامه انقلاب کمونیستی تنها راه نجات هیچ بوده گان جامعه است و زنان هیچ بوده ترین هیچ بوده گان جامعه مایند که باید آگاهانه زیر پرچم طبقاتی و سیاسی خود گرد آیند. نباید سرباز پیادهی نزاع ارتجاعی میان مافیای قدرت جمهوری اسلامی و مافیای قدرت جهانی شوند. بلکه برای نابودی هر دوی اینها و استقرار روابط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردمی یعنی سوسیالیستی بجنگند.
کمونیستها برای کسب کلیه ی حقوق دموکراتیک مبارزه میکنند. آزادی زنان از زنجیر سنت و دین و برابری کامل آنان با مردان یکی از مهمترین حقوق دموکراتیک است. با استقرار دولت سوسیالیستی همهی این حقوق فورا متحقق خواهند شد. در عین حال، کمونیستها به این نکته نیز واقفند که دموکراسی نتوانسته و نمیتواند مسائل مربوط به ستم و نابرابری را حل کند. در «آزادترین» جمهوریها نیز دموکراسی همواره محدود و تابع مهمترین آزادی بورژوازی یعنی آزادی استثمار نیروی کار جهت کسب سود است. تا زمانی که جامعه به طبقات تقسیم می شود، بخش اعظم کار خانگی و بچه داری به دوش زنان خواهد افتاد. تا زمانی که میان زن و مرد تمایز اجتماعی موجود باشد الزاما زنان به هزار و یک شکل با مردان نابرابر و تابع آنان خواهند بود. از اینجاست که جامعه سوسیالیستی به ورای تحقق حقوق دموکراتیک رفته و حرکت در راستای محو کلیه ی روابط اقتصادی استثمارگرانه، محو کلیه تمایزات طبقاتی و تمایزات اجتماعی و محو کلیه افکار کهنه، در سراسر جهان، را تبدیل به هستی و هدف وجودی خود میکند.
اگر سرنگونی دولت جمهوری اسلامی را بدون تلاش برای استقرار یک دولت نوین پیش بریم، ثمره ی فداکاریها و جان فشانی های ما را دارودسته های جدیدی از استثمارگران خواهند ربود. ما پتانسیل آن را داریم که هم مردم را برای سرنگونی جمهوری اسلامی به حرکت درآوریم و هم طرحهای آمریکا را برای استقرار حکومت دلخواهش درهم بشکنیم. اما برای اینکه این پتانسیل تبدیل به یک نیروی قوی و بالنده شود باید زحمت کشید. در درازمدت ما از این مرتجعین و امپریالیستها بسیار قویتریم زیرا ما منافع مردم را نمایندگی میکنیم. زیرا ما توطئه چین نیستیم. جنایتکار نیستیم.استثمارگر نیستم. ما مردمیم. این نقطه قوت ماست. و جنایتکار بودن مرتجعین و امپریالیستها، دزد زندگی و زحمت مردم بودن نقطهی ضعف آنهاست. ما باید صفوف خودمان را از همه این جنایتکاران بری و منزه نگاه داریم تا نقطه قوتمان را از ما نربایند. آنان نیز نقطه ضعفشان را همیشه با خود خواهند داشت و هرگز چاقوی قصابی خود را – بخصوص علیه زنان – بر زمین نخواهند نهاد. دشمنان ما هیچ ندارند جز پول و قدرت مسلح. آنان جواب مردم را با گلوله یا دروغ و طرح های توطئه چینانه و تطمیع میدهند. بر خاکستر نظامشان باید دنیائی بسازیم که هر گونه ستم انسان بر انسان، منجمله ستم بر زن، تنها در موزه ها و اوراق تاریخ جای داشته باشد.
زنجیرها را بگسلیم تا خشم زنان به مثابه نیروی عظیمی در خدمت رهائی بشریت جاری شود.
حزب کمونیست ایران (مارکسیست- لنینیست- مائوئیست(
هشت مارس 2012
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر