در گیـر و دار توهیـن و احتـرام
انتشار رپ «نقی» ساخته شـاهین نجفــی و پیامدهای آن یعنی صدور حکم ارتداد برای او از جانب مکارم شیرازی و نوری همدانی و... تعیین جایزه 100 هزار دلاری برای کشتنش، مساله نحوه رویکرد به اعتقادات افراد و آزادی بیان و معنای توهین (و یا احترام) به دین را به موضوع بحث و چالش گسترده تبدیل کرده است.
در این جدال میان آزادی و آزادی کُشی، پاسخی که شاهین نجفی و بسیاری از هواداران و حامیانش به صاحبان فتوا و متعصبان مذهبی و جایزه بگیران میدهند اینست که این ترانه رپ فقط بیان هنرمندانه افکار یک فرد است و توهین به آنچه برای بسیاری مقدسات تلقی میشود نیست.
نخستین بار نیست که چنین چیزی در حیطه هنر اتفاق میافتد و واکنش خشونت بار مومنانی را که بر پایه مقاصد سیاسی قدرتهای مرتجع تحریک شدهاند برمی انگیزد. انتشار کتاب «آیههای شیطانی» توسط سلمان رشدی نویسنده انگلیسی ـ پاکستانی و فتوای جنجالی آیت الله خمینی برای کشتن وی هنوز در یادهاست. انتشار کاریکاتورهای پیامبر مسلمانان در یک روزنامه دست راستی دانمارکی و به راه افتادن موجی از تظاهرات خونین و تهدید به قتل و بمب گذاری در گوشه و کنار دنیا نمونه دیگری از این رفتار سرکوبگرانه است.
رو آمدن دوباره این چالش، فرصت مناسبی است تا از زبان ریچارد داوکینز دانشمند زیست شناس انگلیسی به موضوع توهین (و یا احترام) به آنچه برای گروهی از اهالی این کره خاکی، مقدس و خدشه ناپذیر به حساب میآید، بپردازیم. آنچه در زیر خواهید خواند گزیدهای است از فصل اول کتاب مشهور «پندار خدا» (منتشره در سال 2006) است که به همت الف. فرزام به فارسی برگردانده شده و توسط سایت secularismforiran.com در اختیار علاقمندان قرار گرفته است.
«احترام ناسزاوار»
- ریچارد داوکینز
یک فرض فراگیر که در جامعه ما تقریبا همگان ـ از جمله بی دینان ـ آن را میپذیرند این است که ایمان دینی به شکل خاصی زود رنج است و برای حفاظت از آن باید دیواری از احترام دورش کشید. این احترام با آن احترام عادی که از هرکس در قبال عقاید دیگران انتظار میرود تفاوت دارد. داگلاس آدامز این نکته را اندکی پیش از مرگ در یک سخنرانی فی البداهه در دانشگاه کمبریج چنان شیوا بیان کرده که من هرگز از تکرارش خسته نمیشوم:
«دین ایدههای خاصی در بطن خود دارد که مقدسات، محرمات یا مانند آن نامیده میشوند. معنای مقدس و محرم بودنشان این است که شما نباید یک کلمه حرف بد در مورد این ایدهها یا انگارهها بزنید. مبادا چنین کنید! چرا نباید؟ چون که نباید. اگر کسی به حزبی رای داد که شما مخالفش هستید میتوانید هر اندازه که خواستید به آن انتقاد کنید، بی آن که باعث رنجش کسی شود. اگر کسی فکر میکند که مالیات باید کم یا زیاد شود شما آزادید که نظرش را به چالش بگیرید. اما وقتی نوبت باورهای دینی میرسد، اگر کسی بگوید که به لحاظ شرعی «من نباید یکشنبهها چراغی روشن کنم»، شما صرفا باید بگویید «به اعتقادتان احترام می گذارم.»
چرا باید حمایت از حزب کارگر یا محافظه کار، جمهوریخواه یا دمکرات، این یا آن مدل اقتصادی، و یا مکینتاش به جای ویندوز مجاز باشد، اما داشتن عقایدی در مورد آغاز جهان، درباره خلقت جهان، نه؟.... چون این چیزها مقدسات هستند؟.... ما عادت کرده ایم که ایدههای دینی را به چالش نگیریم..... تا بحث دین پیش میآید همه از کوره در میروند، چون شما مجاز به صحبت درباره امور دینی نیستید. اما وقتی که عاقلانه به موضوع بنگرید میبینید که امتناع از بحث آزاد درباره موضوعات دینی هیچ دلیلی ندارد جز اینکه ما یک جورهایی بین خودمان توافق کرده ایم که نباید بحث بر سر دین را باز کرد.»
این یک مثال بارز و مهم از احترام متکبرانه جامعه ما به دین است: تا کنون آسان ترین راه فرار از خدمت سربازی به ویژه در زمان جنگ، عذر شرعی بوده است. ممکن است شما یک فیلسوف بلند مرتبه اخلاق باشید که تز دکتری تان در باب شر بودن جنگ جایزه برده باشد اما باز نتوانید مسئولان نظام وظیفه را قانع کنید که برای نرفتن به جبهه عذر عقلی دارید. اما اگر بتوانید نشان دهید که یکی از والدین تان یا هر دو عضو فرقه مذهبی «کویکر» بودهاند کارتان مثل آب خوردن راه میافتد. مهم نیست که چقدر در مورد نظریه صلح طلبی، و حتی خود مذهب «کویکر»، خام و بی اطلاع باشید.
روی دیگر سکۀ طیف صلح طلبان، اکراه بزدلانه در اطلاق نامهای دینی به فرقههای ستیزه جو است.... اغلب واژه «مذاهب» را بدل به «اجتماعات» میکنند. مثلا در پی اشغال عراق توسط آمریکا و انگلیس از «صلح بین اجتماعات» سخن میگویند تا وخامت جنگ داخلی میان مسلمانان شیعه و سنی را تخفیف دهند. این یک جدال آشکارا مذهبی است اما سرتیتر روزنامه ایندیپندنت (20 مه 2006) آن را «پاکسازی قومی» توصیف میکند. واژه «قومی» در این عبارت، نوعی آرایش کلامی است که جایگزین واژه «مذهبی» شده است. آنچه ما در عراق شاهدیم پاکسازی مذهبی است. در مورد یوگسلاوی سابق نیز چه بسا «پاکسازی قومی» عبارتی برای آرایش «پاکسازی دینی» بود. چرا که صربهای ارتدکس، کرواتهای کاتولیک و مسلمانان بوسنیایی مشغول آن پاکسازیها بودند.
رسانهها و دولتها به نفع دین تبعیض قائل میشوند. هر جا بحثی درباره اخلاقیات جنسی یا مسائل مربوط به زاد و ولد در میگیرد، میتوانید شرط ببندید که رهبران گروههای گوناگون مذهبی در کمیتههای با نفوذ عضو میشوند، یا در میزگردهای رادیویی و تلویزیونی حاضر میشوند. مقصودم این نیست که باید ورود این جماعت را منع یا نظراتشان را سانسور کرد. اما چرا جامعه ما همیشه باید به درگاه آنها متوسل شود؟ مگر اینان مثلا به اندازه فیلسوفان اخلاق یا وکلای کارشناس در امور خانواده یا پزشکان به این نوع مسائل واردند؟
....هفده سال پیش من یکی از آن سی و شش نویسنده و هنرمندی بودم که به درخواست مجله «نیو استیتزمن» مطلبی در حمایت از نویسنده برجسته سلمان رشدی نگاشتند... من که از ابراز «همدلی» رهبران مسیحی و حتی برخی سکولارهای صاحب نفوذ با مسلمانان به خاطر «آزردگی» و «رنجش خاطرشان» خشمگین بودم این تمثیل را پیش کشیدم:
«اگر حامیان رژیم جداسازی نژادی (آپارتاید) در آفریقای جنوبی میخواستند به نفع خود داد سخن دهند، میتوانستند مدعی شوند که تداخل نژادها خلاف دین شان است. با این کار، بخش مهمی از مخالفان آپارتاید دم شان را روی کول شان میگذاشتند و کنار میرفتند. شاید بگویید این تمثیل مناسبی نیست، چرا که آپارتاید هیچ گونه توجیه عقلانی ندارد. اما این حرف تان بی فایده است. چرا که اُسّ و اساس ایمان دینی، و قوّت و جلال آن، ناشی از این است که دین متکی بر توجیه عقلانی نیست. ما غیر مذهبیها ناچاریم از باورهایمان دفاع کنیم. اما همین که از یک دیندار بخواهید تا ایمان شان را برایتان توجیه کند پایتان را از گلیم "آزادی دینی" بیرون گذاشته اید.».....
در سپتامبر 2005 روزنامه دانمارکی «ییلانز پستن» 12 کاریکاتور از محمد پیامبر چاپ کرد... طی سه ماه گروههای کوچکی از مسلمانان دانمارک با نقشه و تدبیر آتش بیار این معرکه در جهان اسلام شدند.... دو امامِ مسجد در دانمارک علاوه بر آن 12 کاریکاتور، سه تصویر دیگر را هم که منبع شان مشکوک بود ضمیمه پروندهای کردند و به مصر بردند.... یکی از این سه تصویر که خصوصا توهین آمیز بود اصلا کاریکاتور نبود بلکه عکسی فکس شده از مردی ریشو بود که نقابی به شکل پوزه خوک به صورت زده بود... بعدها معلوم شد این تصویر مردی فرانسوی است که به دیدن مسابقه خوکها در یک بازار مکاره میرود و عکاس خبرگزاری آسوشیتد پرس این تصویر را گرفته است. عکس نه ربطی به محمد پیامبر داشت و نه دخلی به دانمارک. اما مسلمانان غیور در راهپیمایی تحریک آمیزشان در قاهره هر سه اینها را مسلم انگاشتند و نتیجه غیرقابل پیش بینی نبود...... سفارتخانهها و کنسول گریهای دانمارک درب و داغان شدند، کالاهای دانمارکی تحریم شدند، شهروندهای دانمارکی و به طور کلی غربیها مورد تهدید فیزیکی قرار گرفتند، کلیساهای مسیحی پاکستان که هیچ ربطی به دانمارک یا اروپا نداشتند طعمه حریق شدند. در جریان آتش زدن کنسولگری ایتالیا در بنغازی لیبی 9 نفر کشته شدند....
روزنامههای محترم لیبرال در واکنش به این پدیده دیوانه وار، خشونت را تقبیح کردند و در باب آزادی بیان موعظه کردند. اما در همان حین، احترام و همدلی خود را به خاطر «توهین عمیق» و «جریحه دار شدن احساسات مسلمانان» ابراز داشتند. به خاطر داشته باشید که این «جریحه و رنجش» ناشی از اعمال خشونت یا درد کشیدن واقعی هیچ کس نبود. چیزی نبود جز لکههای مرکب بر روزنامهای که اگر برای افروختن «آتش فتنه» به عمد عَلـَم نمیشد در خارج از دانمارک کسی اسم اش را هم نمیشنید.
من موافق رنجاندن یا آزردن هیچ کس صرفا به قصد رنجاندن او نیستم. دل نگرانی و تشویش من از امتیازات نامتناسبی است که در جوامع سکولار به مذهب اعطا میشود. همه سیاستمداران باید به کاریکاتورهای تمسخر آمیز از چهرههای شان عادت کنند و هیچ کس در دفاع از آنان دست به شورش نمیزند. اما دین چه طرفهای است که آن را سزاوار احترام استثنایی میکند؟
...من عربده نمیکشم تا کسی را به رنجانم اما بنا هم ندارم تا دستکش مخصوص بپوشم و در رفتار با دین ملاحظهای بیش از ملاحظه امور دیگر به خرج دهم.
بر گرفته از نشریه شماره 6 آتش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر