اعتراضات کارگری در بنگلادش دوباره جان می گیرد
بعد از سکوتی طولانی در حرکات کارگری، دوباره کارگران صنعت پوشاک که اکثریت آن ها را زنان تشکیل می دهد، دست به عمل اعتراضی توده ای زدند و سکوت ناشی از سرکوب و ارعاب را شکستند. صنایع پوشاک با 5000 هزار کارخانه نقش مرکزی را در اقتصاد بنگلادش بازی می کند. 3 و نیم میلیون نفر که 85 % شان را زنان تشکیل می دهد، مهم ترین نیروی کارگری بنگلادش را تشکیل می دهد. این صنعت 80% کل در آمد صادراتی بنگلادش را به ارزش 12،59 بیلیون دلار در اختیار دارد و بنگلادش را به بازیگری جهانی در زمینه تولید پوشاک تبدیل کرده است. بسیاری از مارک های معروف جهان از جمله در بنگلادش بدست زنانی که کارسخت شان حتی توان سیر کردن شکم خانواده های آنان را ندارد، تولید می شود و به ایالات متحده و اروپا و سایر نقاط جهان صادر می شود. دهه اول قرن حاضر به ویژه سال های بین 2006 تا 2010 شاهد اعتراضات عظیم کارگران بود که اغلب توسط پلیس سرمایه بخون کشیده شد. دولت سرمایه داری بنگلادش که حاضر نیست برای تامین رفاه توده های فقیر سرمایه گذاری کند اما همچون دیگر همپالکی هایش در منطقه، در زمینه سرکوب گشاده دستی می کند و حرفی از صرفه جوئی و خالی بودن صندوق دولت نمی زند، در سال 2010 پلیس کارخانه یا پلیس صنعتی را سامان داد که یک نیروی شبه نظامی است، همان چیزی که تحت عنوان نیروی حفاظت کارخانه، در کارخانه های ایران عمل می کند و کارگران را زیر ذره بین می گیرد و هروقت صلاح دید مقدمات دستگیری شان را فراهم می آورد.
با ایجاد پلیس کارخانه و با بکار گرفتن تاکتیک های جدید بکار گرفته شده توسط آن ها مبارزات کارگری کاهش یافت. کارگران که منتظر فرصت برای اظهار خشم خود بودند، حادثه رخ داده در 12 ماه مه را بهانه قراردارند تا از یک طرف تمایل خود به مبارزه برای زندگی بهتر و از طرف دیگر همبستگی کارگری را نشان دهند. گرچه که مثل اکثر مبارزات جاری در جای جای جهان کارگری، برنامه ریزی نشده، بدون سازمان دهی و بدون چشم انداز به آینده برای تداوم آن و جهت دهی آن بسمت مبارزات ضد سرمایه داری واقعی با افق ضد کارمزدی است.
واقعه در اشولیا، حومه صنعتی داکا در گروه صنعتی "ها- مین" Ha-Meen رخ داد و بسرعت کارخانه های بیشماری را دربرگرفت. سلمان کارگر شاغل در فروشگاه کارخانه به خاطر استفاده از موبایل شخصی برای مکالمه در ساعت کار مورد مواخذه و توهین مدیریت کارخانه قرار گرفت. کار به درگیری بدنی کشید. سلمان بوسیله پلیس کارخانه دستگیر و بزندان منتقل شد. بزودی خبر در چرخه گردش بین کارگران قرار گرفت و روایت های مختلف از آن دهان به دهان گشت. صبح شنبه 14 ماه مه وقتی کارگران بعد از تعطیل جمعه شروع بکار کردند متوجه شدند که سلمان هنوز بکار برنگشته و شایع می شود که سلمان محکوم به مرگ شده و مدیریت جسد او را مخفی کرده است. کارگران اجتماع کردند و خواهان این شدند که بدانند برای سلمان چه اتفاق افتاده است. پلیس کارخانه وارد عمل می شود و سعی می کند کارگران را متفرق کند. کارگران در مقابل پلیس دست به مقاومت می زنند. یک فروشگاه به آتش کشیده می شود و یک ماشین بافندگی تخریب می شود. جنگ و گریز به بیرون از کارخانه کشیده می شود. حدود ساعت 10 صبح درگیری به بزرگراه اصلی داکا- تانگائل کشیده می شود؛ جائی که پلیس با باتوم و کارگران با پاره آجر با هم می جنگند. کارگران لاستیک آتش می زنند و با بلوکه کردن بزرگراه ترافیک ایجاد می کنند تا مردم را آگاه سازند.
کارگران "ها- مین" از کارگران دیگر کارخانه های مجاور خواهان حمایت و همبستگی می شوند. بزودی هزاران کارگر در محل حاضر می گردند و با پلیس درگیر می شوند. پلیس از گاز اشک آور و گلوله های پلاستیکی استفاده می کند. در گیر و دار تعقیب و گریز و در یک فرار جمعی از محاصره پلیس، ناهار کارگر زن 30 ساله توسط اتوبوس بزیر گرفته شده و کشته می شود. کارگران به ساختمان کارخانه پوشاک حمله می کنند. 50 وسیله نقلیه به آتش کشیده می شود. ترس در منطقه گسترش می یابد و کارفرمایان 300 کارخانه منطقه، از بیم آسیب، کارخانه ها را تعطیل و کارگران را روانه خانه ها می کنند. کارگران اما به جای رفتن به خانه به توده های کارگر مستقر در خیابان ملحق می شوند. یک پلیس خلع سلاح می شود و چند گروه فیلمبردار و خبرنگار مورد حمله کارگران قرار می گیرند و دوربین هایشان به احتمال استفاده پلیس از آن ها برای شناسائی، شکسته می شود. درگیری تا ساعت یک و نیم عصر ادامه می یابد. در این زمان منطقه پر از پلیس ضد شورش می شود و عملیات آن ها آغاز می گردد. 100 نفر زخمی می شوند. مدیریت "ها- مین" اعلام می کند که به کارخانه بیش از یک میلیون دلار خسارت وارد شده است.
یکشنبه 15 ماه مه ؛ کارگران کارخانه "ها ـ مین" شروع بکار می کنند اما سکوت حاکم است و اثری از سلمان نیست. بزودی کارگران به خاطر همکار کشته شده خود دست از کار می کشند و کارخانه را ترک می گویند. ساعت 9 صبح همه در بزرگراه گرد آمدند. کارگران سایر کارخانه ها هم به آن ها می پیوندند. 50 هزار کارگر در بزرگراه گرد آمده اند. پلیس با گاز اشک آور و گلوله پلاستیکی حمله می کند و کارگران تایری را به آتش می کشند و بزرگراه را بلوکه می کنند و دوباره جنگ آغاز می شود. 100 نفر دیگر مجروح می شوند. صدها کارخانه برای یک روز دیگر هم تعطیل می شود. درکوششی برای آرام کردن وضعیت مدیریت "ها ـ مین" و پلیس سلمان را بکارخانه می آورند اما کارگران ادعا می کنند که " این سلمان ما نیست" ناآرامی ها تا بعد ازظهر ادامه می یابد. سرانجام مدیریت موفق می شود با کارگرانی که موافق برگشت بکارند صحبت کند. 6 کارگر دستگیر شده بوسیله پلیس آزاد می شوند. سلمان واقعی ظاهرا بخاطر رضایت کارگران بکاربازگردانده می شود.
صبح دوشنبه 16 ماه مه؛ نارا یانگنجان واقع در ده مایلی جنوب شرقی داکا: کارگران کارخانه نساجی سینها به خاطر اخراج از کار غیر قانونی چند همکار قبلی خود دست به اعتراض می زنند و کار را متوقف کردند. صدها کارگر در بزرگراه محلی باریگاد می بندند و بمدت دو ساعت با پلیس درگیر می شوند. صبح سه شنبه که کارگران بکارخانه مراجعه می کنند می بینند که در کارخانه قفل است و نوشته شده که کارخانه بمدت نامحدود بسته است. در ساعت 9 صدها کارگر دست به تظاهرات می زنند و با پلیس درگیر می شوند. چند وسیله نقلیه به آتش کشیده می شود. با حمله پلیس با باتوم به کارگران، سونیا کارگر 22 ساله کشته می شود و 30 کارگر زخمی می گردند. 18 ماه آتش بس از دو طرف با تاکتیک های پلیس کارخانه بپایان می رسد و نتیجه معکوس می دهد. با وجود همه کاستی ها، بی برنامگی ها و عدم سازمان دهی و تداوم، چیزی که همواره در بنگلادش چشمگیر است همبستگی کارگری است. هیچگاه کارگران یک کارخانه در اعتراض خود تنها نمانده اند. هیچ گاه کارگران دیگر کارخانه ها چشم شان را به وقایع جاری نبسته اند. درد مشترک استثمار و بی آیندگی در نظام سرمایه داری همواره آن ها را بهم گره زده است. حرف هم را می فهمند و درد مشترکشان را فریاد می کنند. تاکنون همواره چاره را در لحظات استیصال، تخریب کارخانه و ماشین آلات دیده اند اما حتما خودشان هم می دانند که این چاره کار نیست. همانگونه که به اقدام جمعی دست می زنند. از هم حمایت می کنند و آگاهانه همبستگی نشان می دهند به این نیز خواهند رسید که باید این ارتباط آگاهانه را به یک شبکه ارتباطی ضد سرمایه داری تبدیل کنند. تشکل خود و شبکه تشکل های خود را بصورت منطقه ای و سراسری، بخشی و کلی ایجاد کنند. این تنها راه تضمین کننده مبارزات شان برای نتایج کوتاه مدت و بلند مدت است. امری که بسیار عاجل و ضروری می باشد.
فریده ثابتی
ژوئن 2012
منبع:
Libcom.org
نگاهی به گذشته:
هزاران کارگر دوزنده در بنگلادش به کارخانه ها حمله بردند
در مناطق ساوار و داکا هزاران کارگر دوزنده در تعطیل آخر هفته در شورشی جدید به اعتصاب دست زدند. روز جمعه هشتم آگوست دوکارگر شیفت شب کارخانه "بیسواس" که سرشیفت کاری به خواب رفته بودند، مورد حمله افراد " انصار" قرار گرفتند. انصار یک گروه دفاع غیرنظامی روستایی است که طی سال های اخیر در موارد متعدد و بیشمار کارگران دوزنده را مورد حمله قرار داده است. این گروه زیر نظر نیروهای امنیتی وپلیس قرار دارد و بسیار با دیسیپلین عمل می کند- می توان گفت گروهی شبیه بسیج، نیروهای لباس شخصی و نیروهای موتور سوار در ایران هستند - که مامور حمله به کارگران اعتصابی اند تا نظم سرمایه برای استثمار وحشیانه کارگران در بنگلادش دچار خدشه نشود. پرواضح است که سازمان دهی برای سرکوب به این دلیل انجام می گیرد که مبارزه طبقاتی در سطحی بالا در جریان است.
اخیرا نارضایتی از حضور نیروهای انصار در کارخانه بالا گرفته بود. در فاصله ای کوتاه 400 کارگر زن کارخانه اخراج شده بودند بدون آنکه قبلا به آن ها اخطار داده باشند و یا به آن ها غرامتی پرداخت شده باشد. شیفت صبح از شروع کار سرپیچی نمود و اقدام به تظاهرات کرد و خواهان پرداخت دستمزدهای عقب مانده، تنبیه نیروهای انصار وتغییر مدیریت کارخانه شدند.
روسای کارخانه به این اقدامات اهمیتی ندادند تا این که در ساعت 9:30 بین تظاهرکنندگان و انصار که در محوطه کارخانه چادر زده بودند درگیری رخ داد. کارگران با چوب های نی، قطعات سنگ و آجر و چوبدستی به کمپ انصار حمله بردند. نیروهای انصار در مقابل با اسلحه گرم پاسخ دادند و در نتیجه حداقل دو نفر از ناحیه زانوی پا به شدت زخمی شدند. کارگران چهار ساعت بعدی را در کارخانه باقی ماندند تا نیروهای پلیس و سربازان رسیدند و اوضاع را تحت کنترل در آوردند. – می بینیم که سرمایه با استفاده از ارتش بیکاران و با سوء استفاده از بیکاری توده ای، بخشی از نیروی بیکار یعنی عقب مانده ترین و ناآگاه ترین بخش آن را برعلیه سایر کارگران به خدمت می گیرد و آن ها را تبدیل به نیروهای فشار می کند آن گاه نیروهای اصلی سرکوب که رسما مامور این کارند به صورت ناجی ظاهر می شوند و بین دو دسته قرار می گیرند و اوضاع را تحت کنترل در می آورند. چنین حالتی تنها بیانگر ناتوانی طبقه کارگر در سازمان دهی و دادن آگاهی طبقاتی به ارتش خود در مقابل ارتش سرمایه است.
صبح روز یکشنبه 300 کارگر کارخانه ی "پلونیا" با توجه به قول مدیریت در پرداخت دستمزدهای معوقه جلوی کارخانه اجتماع کردند اما درهای کارخانه را بسته یافتند. کارگران برافروخته از این امر به مصادره کالاهای موجود در کارخانه اقدام کردند. حوادث شدت یافت وقتی که بیش از هزار کارگر کارخانه های اطراف مسلح به بامبو، چوبدستی و سنگ به کارگران "پلونیا" پیوستند و کارخانه های دیگر را مورد حمله قرار دادند. بزرگراه "تاتگال" به مدت دو ساعت بسته شد و کارگران سبب بروز اختلالاتی در کل منطقه شدند. 15 کارخانه و چهار مرکز خرید مورد حمله قرار گرفت. شورش در تمام روز ادامه داشت. در سه کارخانه دیگر کارگران با خواست افزایش دستمزد به اعتصاب پرداختند و به عنوان عکس العمل در برابر خشونت، 60 کارخانه بسته شدند. کمی بعد حدود ساعت 8:30 کارگران یک کارخانه را در "قازی پور" به آتش کشیدند و سبب خسارات عظیم برای صاحبان آن شدند.
همان گونه که تورم به بلعیدن دستمزدهای کارگران می پرداخت، اعتراضات و اعتصابات نیز افزایش یافت. سازمان کارفرمایان تولید کننده و صادر کننده در اثر فشار اعتصابات و عکس العمل های کارگران مجبور شد اعلام دارد که 5 مرکز خرید ارزان که کالاهای اساسی غذایی را به قیمت ارزان ارائه می کند افتتاح می نماید و هم چنین قبول کرده است که دستمزدها متناسب با تورم افزایش خواهد یافت که احتمالا معادل 20 درصد افزایش دستمزدهای فعلی خواهد بود.
فریده ثابتی
سپنامبر 2010
منبع خبر:
Libcom.org
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر