۱۳۹۲ تیر ۲۷, پنجشنبه

یک بار دیگر درس های مصر

یک بار دیگر درس های مصر


کودتای نظامی در مصر: «اراده ی توده ها» یا قربانی شدن مردم در جنگ قدرتِ مرتجعین؟

9 ژوییه ی 2013

چکیده: در روزهایی که توده های مردم برای سرنگونی رژیم مُرسی در خیابان بودند و شعار "اسقاط نظام" را داده و از ارتش مصر کمک می خواستند یک زحمتکش مصری گفت: «عجبا! این ها حرف از دخالت ارتش برای سرنگونی  مُرسی می زنند و یادشان رفته که یک سال پیش همین ارتش زمینه ی به قدرت رسیدن آن را فراهم کرد؟!»

کودتای 3 ژوئیه 2013 ارتش مصر علیه رژیم اسلام گرای مُرسی (وابسته به اخوان المسلمین) هیچ نیست جز نزاع میان قطب های ارتجاعیِ دولت حاکم  در آن کشور. این مرتجعین که نمایندگانِ سیاسیِ لایه های گوناگون طبقات بورژوا کمپرادور وابسته به امپریالیسم جهانی هستند از حل بحران همه جانبه ای که نظام اقتصادی- اجتماعی و دولت طبقاتی شان را فرا گرفته عاجزند. یکسال حاکمیتِ رژیم اسلام گرای مُرسی کافی بود تا نفرت به حقِ میلیون ها تن از کارگران، دهقانان، جوانان و زنان مصر نسبت به آن برانگیخته شده و تبدیل به شورشی بزرگ شود. ارتش فرصت طلبانه این اعتراضات مردمی را پوششی کرد برای موجه و معتبر ساختن کودتا علیه رژیم مُرسی. اما این پرده ی ساتر نیز دیر یا زود پاره خواهد شد و ننگ اتحاد با ارتش جنایت کار مصر برای آن احزابِ به اصطلاح "چپ" و "سوسیالیست" که در "جبهه نجات ملی" زیر رهبری البرادعی جمع شده اند (1) خواهد ماند که واسطه و دلال میان ارتش و توده های جان به لب رسیده ی مصر شدند؛ احزابی که در نهایتِ  ورشکستگی سیاسی، فرصت طلبی و عجز در مقابل اوضاع، گِرد ارتشِ حامی منافع طبقات سرمایه دار و ملاک وابسته به نظام سرمایه داری جهانی حلقه زدند و آن را به عنوان "ناجی" مردم مصر معرفی کردند. هیچ فرایندی به سان بحران های حاد سیاسی  نمی تواند این چنین سریع و صریح ماهیت احزاب را بر ملا کند. رویدادهای اخیر مصر به وضوح نشان داد که احزاب سیاسیِ به اصطلاح "چپ" و "سوسیالیست" که  با حمایت های "تاکتیکی" از حاکمیت این یا آن باند مرتجع تحت عنوان "دوره گذار" می خواهند به "انقلاب" موعود و مفروض خود برسند افق و برنامه ای متفاوت از احزاب متعارف بورژواییِ اپوزیسیون ندارند و ظرفیت شان خلاصه می شود به این که کاتالیزور یا واسط به قدرت رسیدن جناح های مختلف بورژوازی و طبقات حاکمه و باندهای قدرت گردند.

****

 در سال 2011 حسنی مبارک، رئیس جمهورِ خودکامه ی مصر پس از سی سال حکومت در نتیجه ی خیزش مردم مصر از قدرت سرنگون شد. اما این خیزش منجر به انقلاب یعنی نابودی ارکان نظام کهنه نشد؛ به ویژه آن که ارتش به عنوان قدرتمندترین نهاد سیاسی و اقتصادی و ستون فقراتِ دولت طبقات استثمارگر وابسته به امپریالیسم جهانی در مصر و ضامن منافع این طبقات دست نخورده بر جای ماند. ارتش که در آغاز در آتش گشودن به روی مردم و جوانان میدان التحریر تردیدی نداشت، پس از عمیق شدن جنبش و احتمال واکنش های خارج از تصور از سوی مردم در صورت گسترش رویارویی های خیابانی، با صلاحدید امپریالیست های غربی و در رأس آنها ایالات متحده، برای حفظ دولتِ طبقات استثمارگر، تحت عنوان «شنیدن ندای انقلاب و مردم» حسنی مبارک را مجبور به استعفا کرد و خود مستقیما حکومت را به دست گرفت. در مارس 2011  زیر نظارت ارتش (شورای عالی نیروهای نظامی) اصلاحاتی بر قانون اساسی مصر وارد شد و به عنوان «قانون اساسی دوره ی گذار» به رفراندوم گذاشته شد.
ارتش در فاصله ی 16 ماه همان کاری را کرد که در دوران سی سال حکومت دیکتاتوری فاشیستی حسنی مبارک کرده بود و کارنامه ی خونینی از جنایت علیه مردم بر جای گذاشت: سرکوب اعتراض های توده ای گسترده چون تظاهرات های توده ای علیه قوه ی قضاییه و بقایای رژیم مبارک، سرکوب اعتصاب های کارگری، دستگیری و ناپدید کردن جوانان شورشی و انقلابی، دستگیری زنان در جریان برگزاری روز جهانی زن در هشت مارس 2011 و تحقیر و آزار جنسی آنان از جمله از طریق آزمایش بکارت و  ...(2). در سال 2011 انتخاباتِ ریاست جمهوری بر پایه ی مذاکرات و توافقات میان ارتش و اخوان المسلمین پیش رفت(3)؛ اخوان المسلمین در سه زمینه به ارتش امتیاز داد: حق وتوی ارتش در زمینه های سیاسی مهم، منع محاکمه ی نظامیان در محاکمِ غیرنظامی، دست نزدن به امپراتوریِ تجاری- مالیِ ارتش که از امتیازاتی چون معافیت مالیاتی، تعرفه های گمرکی ترجیحی و بهره بردن از نیروی بیگاری سربازان ارتش برخوردار است. (4)
 ارتش پس از 16 ماه،  در اتحاد با حزب اسلام گرای اخوان المسلمین بساط انتخابات پهن کرد. در آستانه ی انتخابات در «قانون اساسی دوره گذار» دست برد و اختیارات تامی را به خود تفویض کرد که شامل حق برقراری حکومت نظامی و مصونیت از نظارت رئیس جمهور بود. مُرسی به عنوان اولین رئیس جمهور مصر که به طور "دموکراتیک" (یعنی بدون دست کاری صندوق های رای توسط ارتش) انتخاب شده است اعلام شد. ایالات متحده آمریکا و متحدین آن در خلیج و کشورهای اروپایی که از این چیدمانِ جدید قدرت راضی بودند انتخابات مذکور را "تایید" کردند و ورود مصر به عصر دموکراسی انتخاباتی را تبریک و تهنیت گفتند.
با انتخاب مرسی به ریاست جمهوری، اخوان المسلمین پس از 80 سال کشمکش با نظامیان حاکم بر مصر بالاخره به لایه های بالای قدرت دولتی رسید. این جریان اسلامی در واقع بخشی از طبقات بورژوا ملاک مصر را نمایندگی می کند که در سه دهه ی گذشته قدرت اقتصادی و سیاسی روز افزونی را از آن خود کرده است. اخوان المسلمین به دلیل بیرون ماندن از ساختارهای قدرت مرکزی و برای راه یافتن در آن همواره نقش اپوزیسیونِ رژیم های حاکم و امپریالیسم آمریکا را که قیمِ اکثر رژیم های حاکم در خاورمیانه است بازی کرده است. دولت آمریکا تحت ریاست جمهوری اوباما تلاش کرده است تا تضاد میان اسلام گرایانِ خاورمیانه و امپریالیسم آمریکا را از طریق حمایت از به قدرت رسیدن اخوان المسلمین به شرط پیروی اخوان از الگوی حزب عدالت و توسعه در ترکیه (آکپ) تخفیف دهد. اخوان المسلمین در اتحاد با ارتشِ مصر گرداننده ی جدیدِ همان دولت کهنه شد. برای تبدیل شدن به حزب اسلامیِ مطلوب کشورهای غربی، حزبی مشابه آکپِ ترکیه را در مصر تشکیل داد به نام حزب عدالت و آزادی. در صحنه ی بین المللی به روابط مصر با اسراییل و خدمت به امنیت آن ادامه داد. مرسی پس از به قدرت رسیدن، ارتش را برای سرکوب اسلام گرایانِ دیگر که رقیب اخوان المسلمین هستند به صحرای سینا فرستاد و در چند ماه گذشته مشغول سرکوب تونل های کمک رسانی به مردم غزه بود. رژیم مرسی در صحنه ی بین المللی متحد نزدیک ترکیه بوده و در ارتباط با جنگ داخلی در سوریه با سیاست های ترکیه و آمریکا همگام بود.
سرکوب اعتصاب های کارگری، تعرض به آزادی رفت و آمد زنان در عرصه ی عمومی، دستگیری مخالفین در طول یکسال حاکمیت رژیم اسلام گرای مرسی ادامه یافت. طی این مدت تعداد خبرنگارانی که دستگیر شده اند بیش از سی سال حکومت حسنی مبارک بود. بسیاری از جوانان مبارز میدان تحریر و وبلاگ نویسان به طرز مرموزی کشته شده اند. مُرسی با استفاده از داشتن اکثریت در پارلمان، قدرت ریاست جمهوری را بسط داد و مایه ی اسلام گرایی قانون اساسی را زیاد کرد و قوانین مصر را مقید به احترام به قوانین قرآن و سنت کرد. مُرسی به هیچ یک از قول های خود مبنی بر تخفیف آلام اقتصادی و فقر مردم نتوانست عمل کند و اصولا بدون حمایت های اقتصادی و مالی عظیم امپریالیست ها نمی توانست عمل قابل توجهی را انجام دهد. وی چشم خود را به سرمایه گذاری های بین المللی دوخته بود تا از این طریق بتواند بهبودی در اوضاع اقتصادی مصر فراهم کرده و قدرت اخوان المسلمین را تحکیم کند. اما از بد روزگار علیرغم قول های محکمی که به نظام سرمایه داری جهانی داد نتوانست اعتماد آنان را جلب کند. چرا که نظام سرمایه داری جهانی، خود دست به گریبان بحران ساختاری است و امروزه اصولا قادر نیست مانند دهه ی 1950 و 1960 سرمایه گذاری های با دوام و طولانی مدت را که پی آمد توسعه ی اقتصادی دارد ایجاد کند و از این طریق بقا و تداوم رژیم های مرتجع وابسته به خود را در کوتاه مدت تضمین کند.
با گسترش نارضایتی مردم از وعده های عملی نشده، ارتش تلاش کرد تا با استفاده از ضدیت و مخالفتِ به حق و عادلانه ی توده های مردم با رژیم اسلام گرای مُرسی خود را به عنوان "ناجی انقلاب و دموکراسی" معرفی کرده و اعتبار از کف داده را بازیابد. ارتش مصر برای تثبیت موقعیت خود در ساختار دولت، نه فقط به سوء استفاده از اعتراض های مردم پرداخت، بلکه از یاری و همدستی جریان های بورژوایی اپوزیسیون مصر مانند "جبهه نجات ملی" و اسلام گرایان سلفی (حزب النور که توسط عربستان حمایت و تقویت می شود) برخوردار شد. ایالات متحده و دولت های غربی اگر چه به طور علنی و صریح در حمایت از کودتا و کودتاچیان موضع نگرفتند با این وجود به نظر می رسد نطق و قلم فرسایی شان در حمایت از "انتخابات آزاد" و "دمکراسی انتخاباتی" را که یک سال پیش نثار مرسی و اخوان المسلمین کرده بودند را بایگانی کرده و روی مهمترین مساله مورد علاقه شان یعنی حفظ ثبات نظم موجود در مصر و خاورمیانه و چگونگی جلوگیری از تداوم بحران و بازگشت موج اعتراضات مردمی و خطر تبدیل آن به یک بحران انقلابی، تمرکز کرده اند. تونی بِلِر نخست وزیر سابق بریتانیا که فرستاده ی ایالات متحده، اتحادیه اروپا، روسیه و سازمان ملل به خاورمیانه محسوب می شود اعلام کرد که: «ارتش چاره ای جز دخالت نداشت. ... اکنون باید به قدرت جدید کمک کرد تا با دست زدن به تغییرات ضروری به ویژه در زمینه ی اقتصادی به خواست های مردم رسیدگی کند.» (5) دروغین بودن "رسیدگی به خواست های مردم" مانند روز روشن است. به قول یک تحلیل گر استرالیایی، موضوع این کودتا «مبارزه برای دموکراسی نیست بلکه تعیین ساختار قدرتِ آینده در مصر و جایگاه اسلام سیاسی و ارتش در آن است. ... هیچ یک از مشکلاتی که اوضاع کنونی را بوجود آورده اند حتا فصل الخطاب این کودتا نیستند چه برسد حل آن ها.» (6)

درس های چندگانه و چندبعدی وقایع اخیر مصر برای توده های مردم در ایران و سراسر جهان که باید بارها بر اهمیت و ماهیت آن تاکید کرده و آن را گسترش داده و فراگیر کرد عبارتند از اینکه: 
دموکراسی انتخاباتی در چارچوب مناسبات و نظام سرمایه داری دروغی بیش نیست و توده های تحت ستم و استثمار نمی توانند در چارچوب نظام های موجود از طریق "انتخابات آزاد" حتا به کوچکترین حقوق سیاسی و اجتماعی خود دست یابند؛
جا به جایی نگهبانان یک دولت به معنای سرنگونی آن دولت نیست؛
درگیر شدن در نزاع و رقابت میان قطب های ارتجاعی (در این جا، ارتش و اسلام گرایان) در نهایت به تقویت هر دوی آن ها به ضرر جبهه ی مردم منجر می شود؛
ارتش و نیروهای نظامی ستون فقرات دولت است و انقلاب بدون درهم شکستن این ستون فقرات طبقات حاکمه و مرتجع ممکن نیست.
 باید احزابِ سیاسی به اصطلاح "چپ" را که تبدیل شدن توده های مردم به بازیچه ی رقابت های مرتجعین را "نه بزرگ" و "انقلاب دوم" و غیره می خوانند افشا کرد زیرا این سیاست ها فقط یک تاثیر و پیام دارد و آن اینکه توده های مردم چاره ای ندارند جز این که هر از چندی از طریق شورش و طغیان نگهبانی دستگاه دولتی بورژوازی را از یک جناح بگیرند و به دست دیگری بسپارند. این فرآیندها حتا زمانی که از اقبال توده ای برخوردارند، فرآیندهایی به غایت ضد مردمی بوده و ابهام توده های مردم اعم از کارگر و دهقان و زنان و خلق های تحت ستم در باره ی ماهیت طبقاتیِ این فرآیندها مانع مهمی در مقابل وقوع انقلاب های واقعی است.
فاجعه ی تبدیل شدن توده های تحت ستم و استثمار مصر به بازیچه ی دست جلادان و سرکوبگران، صحنه ی پیچیده ی مبارزه طبقاتی در مصر بر روی یک حقیقت سترگ آن چنان پرتو افکند که برای ندیدن آن باید تلاش زیادی کرد:
هیچ جنبش توده ای بدون رهبری باقی نمی ماند، زیرا توده های مردم برای ماندن در صحنه ی مبارزه نیاز به افق و برنامه و مرکز فرماندهی سیاسی دارند؛
اگر رهبری کمونیستی انقلابی در میان نباشد، توده ها بی تردید به سوی یکی از قطب های سیاسی سازمان یافته ی ارتجاعی جذب خواهند شد، زیرا به طور خود به خودی و با امتحان و خطا نمی توانند به افق و برنامه ای دست یابند که منطبق بر منافع آنان باشد و به طور خود به خودی نمی توانند رشته های پیوندی را که در جریان شورش ایجاد کرده اند تبدیل به سازمانی کنند که در بلند مدت بتواند طبقه ی کارگر و توده های مردم را در مغلوب کردن و درهم شکستن ماشین دولتی که نیروهای نظامی ستون فقرات آن هستند رهبری کند، دولت نوینی را مستقر کند و با اتکاء به آن تمایزات طبقاتی، روابط تولیدی و اجتماعی شنیع و استثمارگرانه را ریشه کن کرده و ساختمان جامعه ای بنیادا متفاوت را آغاز کند.
طبقه ی حاکمه ی مصر ودولت کهنه ی آن گریبان گیر تضادهای حل ناشدنی هستند.اما انقلاب مصر نیز در دور باطلی گیر کرده است. بیرون آمدن آن از این دور باطل در گرو شکل گیری مرکز فرماندهی سیاسی کمونیستی انقلابی در راس جنبش مردم است که معنای یک انقلاب واقعی را در میان بخش قابل توجهی از توده های شورش گر فراگیر کند و آنان را تبدیل به رزمندگان یک استراتژی انقلابی واقعی کند.
حزب کمونیست ایران (م.ل.م)
9 ژوییه 2013

1-احزاب متشکل در جبهه نجات ملی به رهبری البرادعی طیفی از احزاب ترتسکیست و سوسیال دموکرات و رویزیونیست های سابقا حامی شوروی سوسیال امپریالیست و ... می باشند.
2- 16 ماه حکومت ارتش از فوریه 2011 تا ژوئن 2012
Timeline of the 2011–12 Egyptian revolution
http://en.wikipedia.org/wiki/Timeline_of_the_2011_Egyptian_revolution_under_the_Supreme_Council_of_the_Armed_Forces
3- گزارش سرویس تحقیقاتی کنگره آمریکا در مورد "مصر: دوران گذار زیر حاکمیت نظامیان"
http://soutalgnoub.net.87-106-69-148.ar-h.co.uk/drasat/us-ugebt.pdf
4- ارتش مصر کدام راه را انتخاب می کند: ترکیه یا الجزایر
Egyptian Army Can Choose Turkish or Algerian Path
By Omar Ashour Jul 7, 2013
5- سایت تِرِند 6 ژوییه: تونی بلر می گوید ارتش مصر چاره ای جز این نداشت
The Trend
Egyptian army had no choice over move to topple Morsi, says Tony Blair
6-
Bob Bowker- The Drum, 3July 2013
www.abc.net.au/unleashed/4794444.html




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر