انتخابات : نگاهى دیگر به بستر، زمينه ها و دلائل داخلى و خارجى در گزينش حسن روحانى
متن
زیر توسط نگارنده (برهان
عظیمی)
قرار بود در یکشنبه 14 ژوئیه
2013 برنامه تلویزیون دریچه تحت
عنوان نگاهى
ديگر به بستر، زمينه ها و دلائل داخلى و خارجى در گزينش حسن روحانى ارائه
شود. ولی
به علت محدودیت وقت و عوض شده نحوه ارائه بحث و دعوت از دو نفر(رفیق عزیز حمید کوفی و من) مجبور به حذف بسیاری از
نکات شدم. ضمن
سپاسگزاری از برنامه دریچه به خاطر اینکه چنین وقت ی را در اختیار من گذاشتند، متن
اصلی برای انتشار بطور جزئی ویرایش شده و با اضافه نمودن پاورقی و توضیحات در بخش پایین سعی بر آن شد که
به هر چه روشن شدن نکات مهم مورد نظر کمک نماید.
در
زیر متن کامل آن را برای بحث و تبادل نظر، نقد و بررسی کمبودهایش منتشر می شود.
با
اجازه من کمی در مورد خودم بیشتر توضیح می دهم، من یک کمونیست انقلابی مائوئیست،
طرفدار، مبلغ و اشاعه دهنده سنتز نوین باب آواکیان صدر حزب کمونیست انقلابی آمریکا
هستم.
بحث
را با این سوال شروع می کنم که ضرورت بحث امروز در مورد انتخاباتی که تمام شده اما
پرونده اش بسته نشده! چیست؟
دلیل شرکت من این نیست که یک بحث صرفا آکادمیک داشته باشیم، بلکه اینستکه جنبش
کمونیستی ایران به مثابه بخشی از جنبش کمونیستی بین المللی است. و بنا براین انحرافاتی
نهفته در جنبش کمونیستی ایران آینه تمام نما از بازتاب همان دو انحراف عمده ای می
باشد که در عرصه جنبش کمونیستی بین المللی
موجود است.1 انحرافاتی
که با شکست موقتی سوسیالیسم (شکست
انقلاب سوسیالیستی در چین) و
پایان مرحله اول انقلاب کمونیستی بر کلیت اجزاء جنبش کمونیستی بین المللی حاکم شده
است و آنرا به مدت سه دهه بر سر دو راهی
تبدیل شدن به بقایای گذشته، عقب گرده و یا پیشاهنگ آینده و پیشروی برای برخوردی
استراتژیک به انقلاب کمونیستی قرار داده است. چنین
انحرافاتی در تاکتیک ها و استراتژی جنبش کمونیستی دی زمانیست سایه افکنده است و
مانع پیشروی برای رهبری انقلاب پرولتاریائی در ایران گشته است. بازتاب چنان انحرافاتی
در این انتخابات نیز خود را در تحلیل و اتخاذ سیاست بطور انکار ناپذیری نمایان
ساخت.
جنبش
کمونیستی ایران با انحراف راست روانه غالب بر آن در تند پیچ های تاریخی که در مورد مسائل
سیاسی و اجتماعی کلان بوجود می آید، همچون
شرکت برخی از جریانات در کارزار ایران تریبونال، نمی تواند اوضاع عینی را عمیقا
درک کند تا با کشف حقیقت، بتواند یک تاکتیک سیاسی صحیح علمی را برای رهبری طبقه کارگر انقلابی-پرولتاریا- در راه سرنگونی نظام
جمهوری اسلامی و قطع شاخک های استثماری و انقیاد گرایانه سیستم امپریالیسم جهانی
به رهبری دولت امپریالیسم آمریکا، در راه ساختن انقلاب اجتماعی رادیکال کمونیستی اتخاذ
کند. و
فعلا عجالتاٌ به این نکته اشاره می کنم که جنبش کمونیستی ایران، که البته منظورم
صرفا بخشی است که سیاست تحریم این انتخابات را اتخاذ کرد، در مجموع در مورد این
انتخابات تا حد زیادی کیش شد! نتوانست
به عمیقترین لایه های مانورهای سیاسی و سیاست متضاد رژیم جمهوری اسلامی رود، آینده
نگر باشد و یک و
پیگیر و عمیق انتخابات را واقعاً افشا کند تا بتواند تاکتیک علمی صحیحی را برای
رهبری مبارزه و خدمت به ساختمان انقلاب کمونیستی به پیش گذارد.
بنا
بر این در این انتخابات هم مبارزه دو خط و دو دیدگاه کاملا متضاد در جنبش کمونیستی
ایران بوجود آمد. که
در ادامه به آن اشاره می کنم.
**********************************
ابتدا
روی درک صحیح از پروسه انتخابات کمی مکث می شود.
باب
آواکیان در این مورد می گوید "یکی
از بزرگترین توطئه و نیرنگ های
نظام سرمایه داری از بدو پیدایشش، انتخابات است! که تله بدام اندختن رای
گیری و رای دهندگان نام دارد!
مفهوم
این پهن کردن تله رای گیر وانتخاباتی
چیست؟!
این
یک نوع گیم و بازیه! مختص
ایران هم نیست، در تمامی جهان سرمایه داری از کشورهای سرمایه داری-امپریالیست متروپل گرفته تا
کشورهایی نظیر ایران که رژیم و نظامشان وابسته به سیستم جهانی است، چنین گیمی وجود
دارد.
این بازی تحت شرایط ملی، ضرورتها و محدودیتهای خاصی ولی در پرتو شرایط تعیین کننده
حاکم بر حهان سرمایه داری اثر گذارنده بر سمت گیری سیر تحولات سیاسی، اقتصادی و
اجتماعی اوضاع داخلی که بر آن جوامع بطور دو سویه ای از طرف امپریالیسم جهانی و رژیم
های ارتجاعی دست نشانده داخلی تحمیل می شود، به پیش می رود. بنا براین، این بازی
انتخاباتی یک فرایند و دینامیک دیالکتیکی واحد ،متضاد داخلی و جهانی را برای فریب اقشار
فرودست و زحمتکش بویژه طبقه کارگر انقلابی(پرولتاریا)، در خود نهفته دارد. در
واقع در این بازیِ تلۀ رای گیری و انتخاباتی می خواهند اقشار زحمتکش، زنان،
زاغه نشینان به حاشیه پرت شده، روشنفکران، دانشجویان مترقی قشر فقیر و بخصوص طبقه
کارگر را به خاطر فرودستی، ناچاری، و ناامیدی وادار به بازی کردن چنان گیمی کنند. بی چارگی و ناامیدی آنها
ارتباط مستقیمی با شرایط اقتصادی، سیاسی،
اجتماعی داخلی و جهانی دارد. از
یک طرف سرمایه داران کلان، مالکان ابزار تولیدی و مالکان بروکراتیک سرمایه های
خصوصی کلانِ این
رژیم به زحمتکشان و طبقه کارگر فشار سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آورده و از طرف دیگر، در کنار سایه تحریم های
اقتصادیِ نظام جهانی سرمایه داری-امپریالیستی
به رهبری دولت آمریکا آنچنان شرایطی فراهم کرده اند که زندگی شان را به تباهی، و سُفره
حقیقرشان را هر چه بیشر به ناچیزی و نداری کشانده!
در
این تله برخی از رای دهندگان همچون توده ای-اکثریتی های خائن پا به پای بلندهای تبلیغاتی رژیم و
بی بی سی، صدای آمریکا و رادیو فردا از اقشار زحمتکش تهیدست و طبقه کارگر خواستند
که در این انتصابات از سر ناچاری شرکت کنند!
ما
کمونیستهای انقلابی و بخصوص مائوئیستها اهل شرکت در چنین بازی هایی نیستیم . و ذره ای به بند بازی در
میان دعوای بالایی ها و همگرایی با آشتی طبقاتی به جای دامن زدن به مبارزه طبقاتی برای
رفع بحران این نظام جهل و جنایت از طریق کشانده آنها به تله رای و انتخابات معتقد نیستیم. و اعتقادی به دعوتِ از فرودستان برای شرکت در
این بازی نداریم! از
طبقه فرودست کارگرِ غیر
متشکل و در خود که به خاطر ناامیدی و ناچاری و اینکه تحتِ این نظام مستبد دینی اساسا
آنچنان شرایطی برایش بوجود آوردند که در تصمیم گیری های کلان که با زندگی اقتصادی
و سیاسیش ارتباط مستقیم دارد کوچکترین دخالتی نداشته باشد، هرگز نمیخواهیم در
هیچیک از این انتصابات مهندسی شده، رژیم های ارتجاعی وابسته -همچون رژیم جمهوری اسلامی- به سیستم مافیائی
امپریالیسم جهانی شرکت کند!
هیچیک از فعالین صادق و انقلابی جنبش کارگری هم در این بازی شرکت نکردند و بنابراین هیچ جریانی نمی تواند مدعی شود که طبقه کارگر انقلابی ایران آگاهانه و متشکل در این انتخابات رای به صندوق انداخته.
شما
می توانید این گیم را بارها و بارها بازی کنید. اما مطمئنا هرگز برنده و
پیروز نخواهید شد!
در این انتصابات، قبلا از طرف تمامی جناح های مختلف این رژیم تصمیم به انتصاب روحانی گرفته شده بود و روی او متحد شده بودند. یکی از نشانه های بارز و شاهد مدعای چنین اتحادی برای انتصاب روحانی، انصراف دادن محمد رضا عارف از کاندیداتوری ریاست جمهوری به نفع روحانی با وساطت خاتمی و رفسنجانی بود.
اصلاح
طلبان در حالی یک هفته قبل از روز انتخابات تصمیم به بیرون رفتن عارف به نفع
روحانی گرفتند، که جناح اصولگرا و محافظه کار همچنان سه کاندید، سعید جلیلی، محمد
باقر قالیباف و علی اکبر ولایتی را همچنان در صحنه نگه داشتند! این نشان می دهد که آنان
دقیقا به خاطر پنهان کردن فرجام نهایی از قبل تعیین شده ی این انتصابات ( انتصاب روحانی!)، صرفا برای گرم کردن
تنور انتخابات به عنوان یک جزء واحد از غذایی که تاریخ مصرفش گذشته است و "مردم"(!) با دیدنش از آن روی بر
می تابانند، در تله رای دهی از طرف گروه مشاوران مهندسان این انتصابات تعبیه شده
بودند!
چرا
هر انتخابات نظم کهن و از جمله این انتخابات مهندسی شده تا حد زیادی فیلم "کازینو"، یک فیلم هالیوود محصول
سال 1995 تداعی
معانی می کند؟!
کازینو
یک فیلم با
شرکت الپچینو به عنوان یک جریان مافیایی سرمایه داری و صاحب اصلی کازینو و دیگر کارگزاران
شریک و مجریان و بازیگران آن قمار خانه، دقیقا مثل ولایت فقیه خامنه ای به عنوان "صاحب" چهار دونگ نظام و در کل
رژیم مافیایی جمهوری اسلامی، با همراهی مجریانی همچون جناح اصولگرایان، محافظه
کاران، نیروهای امنیتی، سپاه و جناح اصلاح طلبان، در اتاق بزرگ طبقه آخر کازینو با
تعبیه دوربین های مدار بسته در چای جای کازینو تمامی حرکات و کلیه میزهای قمارخانه
با افرادی و مردمی که با فکر بردن مشغول قمار بازی بودند را از طریق صدها مانیتور زیر
نظر دارند و به یک مفهوم واقعی مشغول مهندسی قمارخانه و اینکه در دقیقه نودِ هر
بازی مطمئن شوند که چه تیمی بازنده و چه تیم مافیایی برنده ی اصلی قماربازی آن گیم است. و به قمار بازان و مردمی
که بر سر میز قمار حاضر می شوند تا دارو ندارِ و زندگی خود را ببازند، ثابت
کنند که در این موسسه سرمایه داری چه کسی حرف اول و آخر رو می زند. چه کسی به انباشت سرمایه
می پردازد و چه کسی زندگیش را می بازد و دست و پا بسته و مطیع سر کار و زندگی باز
می گرده تا دوباره پولی را برای باختن به دست آورده و در فرصت دیگر با بازگشتش به
قمار خانه شرایط انباشت بیشتر سرمایه موسسه مافیائی کازینو را فراهم بکنه! و در این سیر تولید و
بازتولید تحمل سیستم برده داری مدرن واپسگرایانه با توهم برنده شدن مشارکت داشته
باشد!
اما
همانگونه که رفیق آواکیان می گوید:
" شما می توانید این گیم را بارها و بارها بازی کنید. اما قطعاً هرگز برنده و
پیروز نخواهید شد!
**************************************
انتخابات جمهوری اسلامی در چه شرایطی برگزار شد؟
قبلا در یکی از یاداشت هایی که در مورد انتخابات در
تاریخ دوم خرداد ۱۳۹۲ برابر با بيست و سوم مه ۲۰۱۳ تحت عنوان "آیا انتصابات از قبل مهندسی و به
پایان رسیده است؟!" چنین نوشتم:
در برسی اوضاع آبژکتیو یا حقیقت
عینی این انتخابات باید در سایه تحلیل از اوضاع جهانی( بحران عمیق نظام سرمایه داری-امپریالیستی جهانی)، رشد تضادهای دول امپریالیستی و سر برون آوردن
رقبای و بلوک های امپریالیستی در مقابل دولت امپریالیسم و جنگ طلب آمریکا، همچون
بلوک اتحادیه اروپا، روسیه و چین و غیره؛ نقش تحریم های امپریالیسم بر اوضاع داخی
ایران بطور عام اما بخصوص تاثیر آن بر زندگی زحمتکشان تهیدست بویژه طبقه کارگر،
اما همچنین دیگر اقشار از جمله قشر خرده بورژوازی فقیر و مرفه و نیمه مرفه شهری،
خطر حمله نظامی به ایران و قطب بندی طبقاتی و فقیر شدن بخشی از خرده بورژوازی و
حرکتش به طرف فروش نیروی کار و سرازیر شدنش به سوی طبقه کارگر، که با خود تمامی دو
دلی ها و تردیدها، و ترس و وحشتش را از انقلاب اجتماعی رادیکال- سرنگونی قهر آمیز رژیم- را به درون صفوف غیر متشکل و ناآگاه طبقه در نبود
حزب انقلابی پرولتاریای انقلابی، وارد می کند!
فراموش نکنیم که اوضاع جهانی نقش تعیین کننده ای بر
اوضاع داخی ایران از جمله انتخابات دارد. تشدید تضاد جناح های مختلف نظام جمهوری اسلامی، و هر
چه قطبی تر شدن جامعه، طبقات و انکشاف مبارزه طبقاتی به سوی تعیین تکلیف قطعی در
نبود یک ستاد رهبری پیشرو پرولتاریا ....
از جمله نکاتی است که برای یک تحلیل همه جانبه
و علمی از کل پروسه این "انتخابات"
( یعنی دعوت به تایید ادامه دیکتاتوری نظام
جمهوری اسلامی تحت یک رئیس جمهور جدید برای چند سال آینده، علیه زحمتکشان و بویژه
طبقه کارگر!) باید به آن توجه کرد."
چگونه
و چرا بر سر انتصاب روحانی قبل از انتخابات در هیئت حاکمه ایران یک اجماع و توافق فرا
جناحی بوجود آمد؟
ارتباط
چنان توافقی با به تله رای گیری انتخابات انداختن طبقه متوسط چیست!
چه
نیروی طبقاتی اساسا بطور سازمان یافته از طریق رسانه های اجتماعی و فرستادن
پیامک های و اس ام اس ها در این انتخابات بطور متشکل شرکت کرد؟ چرا و چگونه!
من
از قشر مشخصی صحبت می کنم. و
اینکه چه کسانی در این انتخابات شرکت کردند. واژه گل و گشاد مردم را کنار بگذاریم. چون در جامعه طبقاتی از
جمله ایران مردم به گروه های اجتماعی مشخص بر حسب نقشی که در مناسبات تولیدی حاکم ایفا
می کنند و ثروتی که تحت آن روابط تولیدی بدست می آورند، به طبقات مختلف با منافع
متضاد تقسیم شده اند.
چرا
در انتخابات اساسا قشر خرده بورژوازی مرفه و نیمه مرفه شهری موسوم به جنبش سبز که
بعد در پروسه این انتخابات
بنفش شد، شرکت کرد؟!
با
توسعه سرمایه در ایران، گسترش تقسیم بندی و گسل های طبقاتی، رشد و توسعه سرمایه
داری در کنار گسترش فقر ناشی از اختلافات طبقاتی از بدو تولد جمهوری اسلامی و
تاکنون ، بخصوص از سال های ریاست جمهوری رفسنجانی با اتکا به وام های بانک جهانی و
صندوق بین المللی پول در ازاء خصوصی سازیهای شدید، از جمله رفع رایانه ها بر مواد
اساسی غذایی و مصرفی اقشار فرو دست و زحمتکش طبق قوانین آن نهادهای امپریالیستی از
اواخر دهه 60 یعنی
از سالهای 1368 تا
1376، شدت بیشتری گرفت. چنین خصوصی سازی هایی
برای انباشت سرمایه های کلان دوران بعد از اقتصاد متکی به بازار داخلی و خارجی
دوران جنگ، جای خود را بیش از پیش به اقتصاد ادغام شده در بازارهای سرمایه داری- امپریالیستی جهانی داد.
در
کنار توسعه سرمایه داری، پدیده زاغه نشینی گسترده از یک طرف، و نیروهای مولده بطور
نسبی از سوی دیگر بیش از دهه های قبل رشد نمود. و به موازات آن در پروژه
ها و کمپانی های خارجی مقاطع کار سرمایه داری خارجی، طبقه کارگر ایران نیز از لحاظ
کمیت بطور نسبی رشدی بیش از دهه های گذشته داشته است.
انباشت
و چرخش سرمایه به علاوه سودی که از طریق استثمار شدید طبقه کارگر بدست می آید، بخشا
در بازار داخلی اما همچنین در بازار خارجی به حرکت در آمد و سرمایه های کلان در
گروه های تولیدی، ساختمانی، تجاری و خدماتی خصوصی متعدد ایجاد شد. به موازات روند توسعه
سرمایه داری شکل گیری لایه جدیدی از بورژوازی و قشر خرده بورژوازی مرفه و نیمه
مرفه شهری( این
قشر به صورت خرده مالکان و مغازه داران و ارائه خدمات با سرمایه ناچیز و خُرد) بخصوص
در دهه 70 (بعد
از نوشیدن جام زهر توسط خمینی!) کلید
خورد و بنیان گذارده شد. و
رشد آن از دهه 80 و
تاکنون همچنان ادامه یافت. آنچه
مسلم است این است که این قشر خرده بورژوازی مرفه فعلا منافع خود را با ادامه حیات ننگین
رژیم جمهوری اسلامی منطبق می داند!
از
سال 1381 به
بعد به خاطر تحریمهای دولتهای امپریالیستی به رهبری امپریالیسم آمریکا و تشدید هر ساله آن بر سر مناقشات پروژه هسته
ای جمهوری اسلامی، منافع
خُرده بورژوازی مرفه و نیمه مرفه شهری ایران به خاطر رشد قیمت دلار و نزول قیمت
ریال، رشد سرسام آور و غیر قابل کنترل مواد اساسی غذایی و پوشاکی، رشد کرایه خانه
و به یک کلام تورم شدید افسارگسیخته محدود شد و این طبقه تحت فشار قرار گرفت. شروع بحران اقتصادی نظام
سرمایه داری آمریکا در سال 2008 مصادف
با 1387 همچون
سونامی به کلیه کشورهای سرمایه داری اروپا متحد با آمریکا گسترش پیدا کرد. این بحران به تمام
کشورهای از جمله ایران در کنار تحریم های
اقتصادی اثرات به مراتب بحران زایی گذاشت.
خرده
بورژوازی مرفه و نیمه شهری تحت منگه اقتصادی بیشتری قرار گرفت و منافع طبقاتیش
محدودتر شد. در
سال 1388 این
قشر در بازی تله رای دهی انتخابات ریاست جمهوری تحت نام جنبش شرکت کرد، و برای
بیرون آمدن از زیر فشار اقتصادی به زیر بال و پل رهبری کروبی-موسوی که مذبوحانه شعار "تغییر وضعیت کنونی" را می داد، رفت و به
موسوی رای داد. و
در دعوای حاد بین دو جناح های اصلی هیئت حاکمه جمهوری اسلامی جانب اصلاح طلبان
حکومتی را گرفت. اما
بر خلاف انتظارش احمدی نژاد از درون انتصابات مهندسی شده باند ولایت فقیه، بیرون
آمد. و
با فریاد "رای
من کو" و
"رای منو پس بده" به
خیابانها آمد.
در
سال 88 این
قشر در این بازی تله رای گستره شده توسط جمهوری اسلامی بازنده اصلی بود.
در
سال 92 همین
قشر خرده بورژوازی متوسط شهری که پایه اصلی جنبش سبز را تشکیل می داد، برای زنده
کردن و احیای منافع اقتصادیش اگاهانه به دام پروسه مهندسی شده مافیائی انتخاباتی
رای دهی سوق داده شد.
این
قشر شدیدا ضد کمونیست است. به
خاطر منافع طبقاتی از انقلاب اجتماعی وحشت دارد و با آن مخالفت می کند. و در نبود یک حزب
کمونیست پرولتاریائی متشکل از کمونیستهای انقلابی، مسلح به تئوری انقلابی که در
میان طبقه کارگر و اقشار فرودست پایه داشته و از محبوبیت برخوردار باشد، جهت گیری،
حذف و ادامه منافعش را با مشروعیت بخشیدن
به و ادامه حیات رژیم جمهوری اسلامی، یکی می بیند. اما زمانیکه انقلاب
واقعی به رهبری حزب پیشاهنگ انقلابی شروع می شود و شرایط انقلابی فرا میرسد نمی
توان جهت گیری این قشر را با آیین و اعتقادات دگم مذهبی معآبانه از همین حالا مشخص
نمود.
اینبار این قشر برای "برنده شدن"
در این قمار چنین وارد تله رای گیری شد:
فکر کردند "دست برنده" دارند،
شروع به اس ام اس فرستادن و اعلام "دست برنده شان" در رسانه های اجتماعی فیس بوک و تویتر وووو نمودند،
اما نمی دانستند که "دست برنده" به
آنها برای برنده شدن جمهوری اسلامی اهدا و تقدیم شده است، لذا درنگ را جایز نشمردند و با خودفریبی خاص
طبقاتی شان گفتند که "بر خلاف تصیم خامنه ای که چشم بر انتصاب فرد دیگری از
میان مهره های اصولگرا بجز حسن روحانی را دارد، برای انتخاب روحانی به پای صندوق
های رای می رویم!" اما این حقیقت ناگفته روشن است که خامنه ای "برای دفاع از کشور در مقابل خطر دشمنان" نظام و کسب مشروعیت رژیمش این قشر را برای انتصاب
روحانی دو روز قبل از انتخابات فراخوانده بود! و دقیقا این فلسفه بر سیاست رهبردی و راز نهفته در انتصاب
روحانی بود!
این قشر به همراه آنان که به این تله افتادند نباید
لحظه ای فکر کنند که آنها خامنه ای، اصولگراین و در کل رژیم جمهوری اسلامی را با هر جناح و دسته اش را به عقب
راندند! این خامنه ای و رژیمش با مشارکت تمامی جناح ها (اصولگرا و اصلاحطلب) از جمله روحانی، رفسنجانی، خاتمی، عارف، حداد عادل،
ولایتی جلیلی و قالیباف به همراه مهره های نیروهای امنیتی و نظامی (سپاه و ارتش) بود که قشر متوسط و خرده بورژازی مرفه و نیمه مرفه
شهری را که به میدان بازی انتصابات شان کشاندند و در دام رای دهی مات و آچمز
نمودند!
مگر روحانی نیز همان خواست خامنه ای را بطور دیگری
مطرح ننمود زمانیکه در 16
اردیبهشت 1392 (6 می 2013) در جمع دانشجویان دانشگاه تهران گفت:
"یک عامل مشروعیت،
انتخابات است. برای هیچ نظامی، بحرانی بالاتر از بحران
مشروعیت وجود ندارد و هیچ دستآوردی بالاتر از کسب مشروعیت وجود ندارد.
انتخابات به معنی مشروعیت نظام است. یک عامل مشروعیت،
انتخابات است. "(1)
سخنان
روحانی به یک مفهوم واقعی به بحران عمیق مشروعیت که از انتصابات سال 88 و تاکنون
گریبانگیر نظام هیئت حاکمه جمهوری گرفته است و سبب انشقاق و تضاد های عمیق کلیت
نظام شد و هستی کلیت رژیمشان را با خطر واقعی مرگ و نیستی حتمی روبرو ساخته است، اشاره
می کند. معنی دیگر
سخنان او این است که برای رفع "
بحران مشروعیت" این انتخابات عامل اصلی مشروعیت بخشیدن به نظام باشد
و بنابر این آنچنان باید مهندسی شود که مشروعیت از دسته رفته نظام بازگردانده شود
و تداوم حیات ننگین حکومت برده پرور شان را میسر نماید!
پیام انتخاباتی او "تغییر" است
. اما تغییر مورد نظر او اساسا به هیچ وجه ارتباطی با
کوچکترین تغییری در زندگی روزمره اجتماعی، سیاسی و اقتصادی زحمتکشان، اقشار
فرودست، زنان و خاصه طبقه کارگر ندارد.
تغییر مورد نظر روحانی، تغییر در روند انشقاق و
تضادهای عمیق در بالا برای "مقابله متحدانه" دروغین و با وعده های سرخرمنی برای مقابله با بحران
عمیق اقتصادی داخلی، تورم غیر قابل کنترل شدید، نارضایتی عمومی از وضعیت سیاسی و
اقتصادی داخلی،وضعیت انفجاری تهدید کننده از پایین، و "مقابله متحدانه" با تحریم
هایمالی- اقتصادی و خطرات چالش برانگیز از جمله خطر واقعی
تجاوز نظامی است که از سوی دول امپریالیستی به رهبری آمریکا متوجه نظامشان است و
بیضه اسلام را با یک تهدید جدی مرگبار مواجه کرده است.
بنابر این، او پیام "تغییری" را برای
ایجاد مشروعیت نظام در این انتخابات نمایندگی می کند که قبلا در شورای امنیت ملی از
سوی تمام اعضای این نهاد حکومتی (رئیس
جمهور احمدی نژاد، رئیس مجلس علی لاریجانی، رئیس قوه قضائیه صادق لاریجانی،
نماینده رهبر سعید جلیلی به عنواندبیر این شورا، و حسن روحانی به عنوان نماینده
دوم رهبر، فرمانده کل ارتش، فرمانده کل سپاه ووو) مورد بحث و توافق قرار گرفته است.
به یک کلام انتخاب روحانی اجماع و توافقی بود که در
هیئت حاکمه جمهوری اسلامی قبل از انتخابات صورت گرفته بود.
واقعیت این است که خامنه ای و نزدیکانش در سپاه و
ارتش و شورای امنیت ملی در موقعیتی نبودند که دو سناریوی انتخابات گذشته را تکرار
کنند.
از زمان به قدرت رسیدن رژیم جمهوری اسلامی در سال 57، در یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری درگیری
های جناحی و شکاف در بالا، به بالاترین اوج خود رسید. در سال 88 زمانیکه
جناح اصلاحطلب به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری اعتراض کرد و مردم عادی و بویژه
خرده بورژازی مرفه و نیمه مرفه در اعتراضات خیابانی مشروعیت کل رژیم و دولت احمدی
نژاد را به شعار "رای من کو" به
زیر سوال بردند و شالوده رژیم را تکان دادند، درگیری های حاد جناحی، این رژیم را به بدترین بحران سیاسی از دوران حیاتش
کشاند.
در مورد چرائی توافق بر سر رئیس جمهور شدن روحانی
چند نکته را باید در نظر داشت:
1- در این انتخابات رژیم جمهوری اسلامی به خاطر ضرورت
ها و محدویت های ناشی از اوضاع داخلی و جهان امپریالیستی، اوج تضادهای درونی و عدم
مشروعیت کل نظامشان در موقعیتی نبود که مانند سال 88 ضربه دیگری را تحمل کند.
2- وضعیت وخامت بار سیاسی و اقتصادیبه عنوان دو فاکتور
مرتبط، استانداردهای زندگی اکثریت قریب به اتفاق زحمتکشان فرودست و طبقه کارگر، و
خرده بورژوازی فقیر جامعه را بدتر کرده است.
طبق یک برآورد، به خاطر کاهش یارانه ها در مواد
غذایی ضروری بیش از نیمی از جمعیت ایران زیر خط فقر زندگی میکند. سقوط پول ایران به یک سوم از ارزش خود ظرف یک ماه
قبل از انتخابات به افزایش شدید قیمت ها منجر شد و طبق آمار غیر واقعی که حسن
روحانی در 14 ژوئیه 2013 ( در
مصاحبه مطبوعاتی با حضور خبرنگاران)
ارائه داد اعلان نمود: "برخلاف نرخ تورم که رسما تاکنون گزارش شده نه 32 درصد بلکه، در واقع در 42 درصد است."3 و طبق آمار غیر قابل اتکا میزان بیکاری به بیش از 20 درصد رسیده است. چندین روزنامه به نقل از روحانی در همان مصاحبه مطبوعاتی نوشتند: " تیم کارشناسان او به این نتیجه
رسیدند که تنها به طور متوسط 14000 شغل در سال 2006 تا
2012 ساخته شد. احمدی نژاد،
که دفتر ریاست جمهوری را در سال 2005 اشغال کرد، ادعا می کند که دولت او صدها هزار شغل ایجاد شده است."
از
طرف دیگر لایه کوچکی از جامعه، شامل آقا زاده ها و خودی های متصل به ساختار قدرت،
با بهره گیری از تجارت و تحریم های مالی اعمال شده توسط قدرت های امپریالیستی غرب،
به ثروت های عظیم سر به فلک کشیده دست یافته و می یابند.
زحمتکشان
و مردم فقیر ایران مدت سی و پنج سال است تحت ظلم و ستم و استثمار یک سیستم مذهبی
مستبد احساس خفگی می کنند، به ویژه این حکومت زنان را هدف بدترین ستم مردسالارانه و
سرکوب مدام قرار داده است.
از
طرف دیگر در عرصه اقتصادی، علاوه بر سیاست های اقتصادی خصوصی سازها و حذف یارانه
ها از طرف جمهوری اسلامی طبق فرامین صندوق بین المللی پول وضع بد زحمتکشان را بدتر
نمود، و از طرف دیگر بار تحریم ها و فشارهای دیگر اعمال شده از طرف نظام جهانی
امپریالیسم برای وادار کردن جمهوری اسلامی
در توقف برنامه هسته ایش، بطور عمده بر روی اقشار و طبقات تحتانی فرودست
جامعه، زاغه نشینان به حاشیه رانده شده، طبقه کارگر زحمتکش مزد بگیر و قشر خرده
بورژوازی فقیر منتقل می شود، که هر دو این
فاکتورها موجب افزایش وضعیت انفجاری در جامعه شده است.
علاوه
بر این ، شورش های زحمتکشان در خاورمیانه و شمال آفریقا بیش از دو سال گذشته و
همچنین در ترکیه و برزیل باید تمام جناح های هیئت حاکمه را از وخامت اوضاع و نیاز
به یک مصالحه برای حفظ ثبات و مشروعیت از دست رفته رژیم، هشدار داده باشد.
وضعیت
اقتصادی و سیاسی داخلی تنها عاملی نیست که به افزایش اضطراب بسیاری از ایرانیان
منجر شده است. مداخله
امپریالیستی در افغانستان، عراق، لیبی و سوریه
به نگرانی های بسیار جدی در میان بسیاری از اقشار و طبقات زحمتکش مزد بگیر که
می ترسند ایران نیز مانند این کشورها مورد تهاجم دول امپریالیسم به رهبری امریکا
قرار گیرد و ویران و متلاشی شود، مطرح است. نباید فراموش نمود که تهاجم امپریالیسم به ایران یک
تهدید جدی و واقعی است.
جابجایی روابط بین جناح های رژیم، عامل دیگری در توافق
بر سر انتصاب روحانی و نتیجه انتخابات است. از یک طرف انحصار قدرت توسط خامنه ای و متحدان نزدیک
او؛ جناح های از قدرت رانده شده دیگر رژیم را به یکدیگر نزدیک کرد. این بخصوص شامل "اصلاح طلبان" که بطور فزاینده ای موقعیت شان تحت فشار قرار گرفته
بود، و همچنین جناح به اصطلاح میانه رو یا اعتدالگرای رفسنجانی با وجود آنکه قادر
شد چند پست مهم را در سیستم حفظ کند، نیز می شود. از سوی دیگر، در میان جناح محافظه کار و اصولگرایان غالب
حکومتی نیز جدائی ها و انشقاق بوجود آمد. خامنه
ای بر خلاف سابق به طور فزاینده ای در میان اطرافیان خود منزوی شد و قدرت و نفوذ
خود را از دست داده است.
به عنوان مثال رویارویی های آشکار
بین او و احمدی نژاد گواهی این مدعاست. این ها نکاتی است که توضیح می دهد چرا جناح اصولگرا (بیت رهبری) نتوانست
در این انتخابات بر روی یک کاندید به توافق برسند و در آخر سه کاندید از طرف آن
جناح معرفی شد.
مانورهای سیاسی در آستانه انتخابات نشان می
دهد که چنان توافقی پیشاپیش، یا به صراحت و یا بطور ضمنی روی انتخاب روحانی
صورت گرفته بود. یک از نشانه های بارز
چنین توافقی این است که حدود یک هفته قبل از انتخابات، نامزد "اصلاح طلبان"، محمد رضا عارف، برای
کمک به روحانی با وساطت خاتمی کنار کشید. عارف در بیانیه ای که
چهار روز پیش از انتخابات صادر نمود حتی نتوانست "
موضع تمکین از اجماع" مهندسی شده اش از آغاز
کاندیداتوریش را پنهان نماید و چنین گفت :
" از آنجا که از ابتدای ورودم به عرصه انتخابات بارها بر موضع تمکین از
اجماع با محوریت جناب آقای خاتمی تاکید نمودهام و همچنین بر اساس منشور اخلاق
انتخاباتی منتشر شده توسط اینجانب، خود را متعهد به رعایت اخلاق و انجام تعهداتم
میدانم. لذا با عنایت به نظر صریح جناب آقای خاتمی و
تجارب انتخابات دو دوره گذشته ریاست جمهوری، انصراف خود را از ادامه رقابتهای
انتخاباتی اعلام میدارم."4 معنی صحبت او این است، که
ایشان از آغاز شرکتش در "رقابت های"
انتخاباتی به خاطر اجماع و توافق در بالا، و همانگونه که خود می دانسته است
قبلا "بر اساس منشور اخلاق
انتخاباتی منتشر شده توسط اینجانب" قصد انصراف از را داشته
است!
اینکه چرا اکثریت هیئت حاکمه جمهوری اسلامی بر
روی یک نامزد توافق کردند به این دلیل بود که آنها مشروعیت و تبات نظامشان را جهات
مختلف با خطرواقعی و جدی روبرو می دیدند! و می دانستند که نمی
توانند مانند قبل ادامه دهند و وضعیت کنونی انشقاق در میانشان ادامه یابد.
بنابر این برای مدیریت و تقلیل خشم و نارضایتی مردم، چگونگی برخورد به و
پیشبرد مذاکرات با امپریالیستها، و نیز کنترل وضعیت وخامتبار اقتصاد جامعه به برخی
از تغییرات الزامی احتیاج دارند. قدم اول این بود تعداد
زیادی از مردم برای رای دان به تله رای گیری آورده شوند تا با کار مشروعیت از دست
رفته نظام شان را بدست آورند. جناح رفسنجانی نقش
میانجی را بین "اصلاح طلبان"
و محافظه کارن ( اصولگرایان)
بازی نمود، به طوری که برای جناح های دیگر رژیم آسانتر شود که حول روحانی
متحد شوند. وقتی عارف "اصلاح طلب"
صحنه انتخابات را ترک کرد، تنها نامزدی که وعده سرخرمن می داد و ادعای
مذبوحانه ای که گویا به دنبال "تغییر" است، روحانی بود.
و
با توجه به خُلق و خوی مردم و تمایل به مقصر دانستن محافظه
کاران اصولگرا
برای مشکلات جامعه، این پیش
بینی و آینده نگری که روحانی بیشترین آرا را دریافت خواهد می نمود، دشوار نبود. به عبارت دیگر، مزیت استفاده
از این سازش برای رژیم اسلامی این بود که دیگر
احتیاجی به تقلب در انتخابات و عمیقتر نمودن انشقاق
در بالا وجود نداشت. بنابر این تبلیغات
انتخاباتی به راحتی مردم را به طرف رای دادن به روحانی می
کشاند.
مبارزه دو خط متضاد در میان تحریم کنندگان انتخابات!
" مارکسیسم از ما می خواهد که تجزیه و
تحلیلی کاملا دقیق و بطور عینی قابل تأیید از روابط طبقات و از ویژگیهای حقیقی
مختص هر وضعیت تاریخی به عمل آوریم. ما بلشویکها همیشه کوشش کردهایم این خواست
را، که برای تعیین یک بنیاد علمی برای سیاست ما مطلقاً ضروری است، برآورده سازیم.
«نظریۀ ما یک دگم نیست، بلکه راهنمای عمل است»، مارکس و انگلس
همیشه این را می گفتند، و به درستی از بر کردن و تکرار صرف «فرمولها» را مسخره می
کردند، فرمولهایی که در بهترین وضع فقط می توانند وظایف کلی را مشخص کنند، وظایفی
که به دلیل شرایط اقتصادی و سیاسی مشخص هر دورۀ خاص روند تاریخی، الزاماً قابل
تغییرند.
پس آن حقایق عینی مسلمی که حزب
پرولتاریای انقلابی باید به وسیلۀ آنها برای مشخص کردن وظایف و اشکال فعالیتهایش
هدایت شود کدامند؟" لنین: نامه هایی در
بارۀ تاکتیکها
نباید فراموش کرد بسیاری از تحریم کننده گان منتسب به جنبش کمونیستی عمیقا
محتوای اصلی این تحریم و اینکه شرایط خاص مهندسی این انتصابات ریاست جمهوری سال 1392 از طرف جمهوری اسلامی چه بود را عمیقا درک نکرده اند. و با همان دیدگاه سالها
ی پیش به خاطر "پرهیز از اشتباه"(!)
، و صرفا "پاک و منزه ماندن"
به تحریم این انتصابات دست زدند. در نتیجه همه ی تحریم
کنندگان نیز با دلایل مختلفی به تحریم دست زدند. بنا بر این صحیح است که
گفته شود دو دیدگاه و یا دو خط سیاسی کاملا متضاد در تحریم کردن این انتصابات در
مقابل هم قرار گرفتند.
1- گروه و یا احزاب و سازمان هایی که با دیدگاه سنتی ناصحیح و به خاطر عادت و "پاک و منزه
" ماندن تاکیتک منفعلانه خویش
را تحت عنوان "مضحکه انتخاباتی"
همانند 35 سال پیش بدون اینکه
اساسا هرگونه حقیقت و شرایط عینی این دوره را در جامعه در نظر بگیرند، همانند
دگماتیک های غیر کمونیست تاکیتک خویش را جلو گذاردند. بنا بر این نتوانستند
به عنوان یک نیروی پیشرو پرولتاریا رهبری مبارزات زحمتکشان و بویژه پرولتاریای
انقلابی را با یک چشم انداز استراتژیک کسب
قدرت سیاسی و ساختن انقلاب کمونیستی در خدمت مبارزات طبقه کارگر انقلابی جهانی،
سازمان دهند. این گروه از کمونیستها تحلیل مشخص از شرایط مشخص را با کلی گوئی هایی ناصحیح
غیر علمی ( و التبه غیر لنینیستی!)
مبنی بر اینکه در این انتخابات فرایند سمت و سوی طبقاتی در پایین از یک طرف، و سیاست
انتخاباتی رژیم نامشخص بود(!) و نمی شود آنرا به طور دقیق و مطلق تعیین نمود، خود را از زیر بار مسئولیت
و وظیفه کمونیستی رهبری و پیشروی جلو به سادگی همان 35 سال گذشته رهانیدند، و به
یک مفهوم واقعی نشان دادند با "از بر کردن و
تکرار صرف «فرمولها» را مسخره می کردند، فرمولهایی که در بهترین وضع فقط می توانند
وظایف کلی را مشخص کنند" و از درک "وظایفی که به دلیل شرایط اقتصادی و سیاسی
مشخص هر دورۀ خاص روند تاریخی، الزاماً قابل تغییرند." عاجزند و کماکان درجا می زنند و خیال پیشاهنگی برای ساختن جامعه نوین کمونیستی را
ندارند. و بدین صورت به دگم های سنتی رایج چسبیده و از اوضاع عقب ماندند.
سوال
اساسی که در مقابل این دیگاه و خط سیاسی قرار دارد این است: چرا این امکان وجود
ندارد با تکیه بر متدولوژی کشف حقیقت عینی سوسیالیسم علمی، درونما و روند درونی
سیر تضاد اساسی پدیده ای به نام انتخابات (با توجه به درک عینی شرایط داخلی و
جهانی) اگر نه به صورت دقیق و مطلق اما بطور نسبی را تحلیل نمود؟! چرا راهنمای
علمی لنین در مورد اتخاذ تاکتیک علمی کمونیستی که "مارکسیسم
از ما می خواهد که تجزیه و تحلیلی کاملا دقیق و بطور عینی قابل تأیید از روابط
طبقات و از ویژگیهای حقیقی مختص هر وضعیت تاریخی به عمل آوریم. ما بلشویکها همیشه
کوشش کردهایم این خواست را، که برای تعیین یک بنیاد علمی برای سیاست ما مطلقاً
ضروری است، برآورده سازیم." را در مقابل خود قرار ندادند؟
به دیده ما دلیل اساسی این چنین سستی و وظیفه نشناسی این گروه را باید در خط
غالب غیر بلشویکی و غیر مائوئیستی بر چنین دیدگاه سیاسی جستجو نمود. و اینکه بیش
از 3 دهه است به دنبال شکست موقتی کمونیسم با کودتای رهروان راه سرمایه داری در
چین و احیای سرمایه داری در چین سوسیالیستی انواع گرایشات و نظرات التقاطی و به
زیر سوال بردن های رایج در مورد مارکیسسم-لنینیسم -مائوئیسم مانند خوره ای از درون
به جان جنبش کمونیستی جهانی افتاده است و به یک مرض قوی سیستمیک در بدن آن تبدیل
گشته است. و همچون سلول های سرطان زا و غده ای بدخیم به جان سیستم فکری کمونیستم
انقلابی افتاده است. شالوده فکری آنرا از درون از هم پاشیده است، و تا زمانیکه با
سنتز نوینی ( بویژه و منحصرا سنتز نوین باب آواکیان صدر حزب کمونیست انقلابی
آمریکا) آن سیستم فکری بازسازی نشود و از کمبودها در کنار دستاوردهای عظیم
انقلابات کمونیستی قرن بیستم جمعبندی نشود، جنبش کمونیستی جهانی که بر سر دو راهی
تبدیل شدن به بقایای گذشته یا پیشاهنگ آینده قرار گفته است، نمی تواند مبارزات
پرولتاریای انقلابی رهبری نموده و امکان کسب قدرت سیاسی برای ایجاد جامعه نوین با
جهت گیری کمونیسم انقلابی را برای رسیدن به هدف نهانی ( جهان کمونیستی) فراهم
نماید.
2- از سوی دیگر اما برخی و
گروهی از کمونیستهای انقلابی(و خاصه مائوئیستهای انقلابی معتقد به سنتز نوین با آواکیان صدر حزب کمونیست
انقلابی امریکا) دیگر به خاطر هدف نهایی( جهان کمونیسم فارغ از ستم و استثمار فرد بر فرد) با داشتن یک تحلیل مشخص
از شرایط مشخص از اوضاع حاکم بر سیستم جهانی سرمایه داری-امپریالیستی و نیز نقش
تعیین کننده آن بر شکل گیری تضادها ( چه در بالایی ها و چه در پایینی ها) و اوضاع داخلی ایران ( بحران عمیق این سیستم
پوسیده و تشدید تحریم ها بر نظم اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جمهوری اسلامی
ایران) تاکتیک خویش را در این انتخابات خیلی شفاف به پیش گذاردند.
و درک بطور نسبتا صحیحی از روند انتخابات و اتخاذ یک تاکتیک صحیح بر "یک بنیاد علمی که برای سیاست ما مطلقاً
ضروری است" را برای تعیین "وظایفی که به دلیل شرایط اقتصادی و سیاسی مشخص هر دورۀ خاص
روند تاریخی، الزاماً قابل تغییرند" را میسر ساختند.
اما روند اصلی و غالب
در این انتصابات بر جریانات منتسب به جنبش کمونیستی تحلیل راست روانه دگماتیک در
پوشش "چپ" و بنابر این اتخاذ تاکتیک راست روانه غیر کمونیستی و به یک مفهوم واقعی رویزیونیستی
یا همان جریان اولی که در بالا به آن اشاره شد، بود.
خود من به عنوان وظیفه
کمونیستی-مائوئیستی در قبل و در پروسه انتخابات در این مورد چند مقاله تحلیلی کوتاه
و بلند در صفحه فیس بوکم نوشته ام ( از جمله در سایت جمعی از فعالین کارگری-جافک- ، روشنگری، مجله هفته،
گزارشگران و کمونیستهای انقلابی نیز انتشار یافته است) که شما و دوستان و رفقا
را به خواندن آن ها دعوت می کنم. و دست شما و همه ی رفقا را در نقد و به چالش آن تحلیل ها می فشارم.
برهان عظیمی
بيست و سوم تير ۱۳۹۲ برابر با چهاردهم
ژوئيه ۲۰۱۳
توضیحات، منابع و
پاورقی ها:
یک توضیح ضروری: بخشی از این
نوشته با استفاده نقادانه از کمبودهای تحلیل رفقای مائوئیست "سرویس خبری جهانی
برای فتح" در مورد انتخابات در ایران نگارده شده است. بخشی از آن نوشته
همان نکاتی بود که قبلا از سوی من در یاداشت های مختلفم مطرح شده است. نگارنده ضمن تایید
از برخی نکات کلی و کوشش سرویس خبری جهانی برای فتح در تحلیل کلی صحیح از پروسه
انتخابات معتقد است که رفقای "سرویس خبری جهانی برای فتح" در برخی از نکات
کلیدی عناوین مختلف مرتبط با تحلیل از روند انتخابات ریاست جمهوری ایران -بویژه در تحلیل
طبقاتی از نیروی شرکت کننده در این انتخابات- به خطا رفته، خاصه آنجا که از
واژه ناصحیح غیر کمونیستی کلی شرکت "مردم" در این انتخابات استفاده نموده است. برای همین آن
نکات بطور نقادانه مورد بازبینی و با متدلوژی کشف حقیقت عینی پروسه پدیده انتخابات
بر پایه ای نسبتا صحیح قرار داده شده است.
1- یکی
از این دو انحراف عمده رویکرد دگماتیستی
به تئوری و اصول کمونیستی که اساسا شبیه رویکرد مذهبی ها به اصول دینشان است،
مشترکند: «ما هر چیزی که باید بدانیم را می دانیم. ما همه چیزهای
اساسی لازم را در اختیار داریم. مساله صرفا اینست که خِرَد به ارث گذاشته شده برای ما را به
کار ببندیم.»1 .
انحراف دوم کسانی هستند که درکشان از تجربه تاریخی جنبش کمونیستی و خاصه، علل مشکلات و
عقبگردها و شکست هایش، سطحی و بر پایه ای سست استوار است. اینان تحلیل علمی کمونیستی از تضادهای عمیقی که به خطر
احیای سرمایه داری در جامعه سوسیالیستی پا داد را نادیده گرفته یا رد می کنند. اینها کسانی هستند که می کوشند به جای چنین تحلیلی، با
اتکاء به اصول و معیارهای بورژوا دموکراتیک رویکردی را اتخاد کنند و نظرهای بورژوا
دمکراتیک مشروعیت را جایگزین آن کنند – مشروعیتی که از فرایند رسمی انتخابات میان احزاب سیاسی رقیب که در جامعه
سرمایه داری معمول است کسب می شود و با اعمال قدرت سیاسی توسط طبقه سرمایه دار
همخوانی و مناسبت دارد. کسانی که به این
مواضع چسبیده اند، حتی زمانی که کماکان ادعای کمونیسم می کنند با عجله می خواهند
مفهوم و تجربه تاریخی دیکتاتوری پرولتاریا (و در موارد بسیار، حتی این عبارت) را دور بریزند و از آن فاصله بگیرند. در واقع این افراد در پی «خلاص کردن خود» از رهائیبخش ترین تجربه تاکنونی جامعه بشری اند! آنها ادعا می کنند که می خواهند سریعا پیشروی کنند تا به اوضاع جدید زمانه
پاسخ دهند... اما اینان خودروهای
خود را در دنده غلطی گذاشته اند و دارند سریعا دنده عقب می روند. یعنی با یک شتاب فزاینده دارند رو به عقب به سوی دمکراسی
بورژوایی و محدوده های تنگ حق بورژوایی حرکت می کنند و از قرن بیست و یکم به قرن
هجدهم برمی گردند. این گرایشات انحرافی
که در اینجا مشخص کردیم با هم تفاوت های واقعی دارند، اما در واقع «دو روی یک سکه اند». آنها واقعا با هم خصوصیات مشترک مهمی دارند." نقل از "کمونیسم: آغاز یک مرحله نوین / مانیفستی از حزب کمونیست انقلابی امریکا سپتامبر 2008 " بخش پنج "کمونیسم بر سر دو راهی: پیشاهنگ آینده یا بقایای گذشته؟" در لینک زیر :
http://www.sarbedaran.org/library/manif-rcp0909final2010n.htm
2- لینک سخنرانی حسن
روحانی در دانشگاه تهران:
http://www.mojehozoor.com/raes/383-%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AA-%D8%B1%D9%8A%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%D9%8A/9005-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B9%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3%D8%AA.htm
3- آقای روحانی
ارقام دروغ نمی گویند!
روحانی یک دروغگوی مشاطه
گر "اصلاح طلب" است!
او می خواهد همچون سید
خندان نقش سوپاپ اطمینان نارضایتی و خشم طبقات فرودست را تحت عنوان "مردم" بازی کند! می خواهد به "مردم" بگوید که او از
تورمی که کمر شان را خرد کرده است باخبر است!
او یکشنبه ( 14 ژوئیه 2013) در یک مصاحبه
مطبوعاتی می گوید: نرخ تورم 42 در صد است!
حال آنکه با مراحعه به جدول قیمت مواد غذایی
نرخ تورم در سال 1391
نزدیک به 140 درصد است!
100 تاشو زده توی قرآن!
بیشک روحانی دروغ می گوید! نه ارقام.....
در سال 1390 طبقه فرودست زحمتکش و کارگران باید برای موادِ
خوراکی اساسی طبق ارقام دست راست جدول پایین 63000 تومان پرداخت میکردند( قیمت تمام ارقام دست راست را جمع می زنیم). در سال 1391 کارگران باید حدود 87000 تومان برای همان مواد عذایی پرداخت میکردند( ارقام دست چپ جدول پاتیین را جمع می کنیم).
درصد بالا رفتن نرخ مواد خوراکی اساسی ( سفره غذانی زحمتکشان فرودست!) سال 1391 نسبت به 1390 چیزی حدود 140 در صد است.
حال به خاطر بالا رفتن قیمت دلار و پایین آمدن ارزش تومان در سال 1392 و نیز بالا رفتن قیمت همان مواد خوراکی در امسال این نرخ به حد متوسط بین 170 تا 200 در صد افزایش مواد خوراکی میرسد!
حال به خاطر بالا رفتن قیمت دلار و پایین آمدن ارزش تومان در سال 1392 و نیز بالا رفتن قیمت همان مواد خوراکی در امسال این نرخ به حد متوسط بین 170 تا 200 در صد افزایش مواد خوراکی میرسد!
لینک
مصاحبه مطبوعاتی بيست و سوم تير ۱۳۹۲ برابر با چهاردهم ژوئيه ۲۰۱۳ روحانی:
http://www.boston.com/news/world/middle-east/2013/07/15/iran-president-elect-criticizes-outgoing-leader/UTXQ9XLeTjYbeFhE4QUG2J/story.html
4- بیانیه محمد رضا عارف در بیستم خرداد 1392 بیانگر چنان سمت و سوئی
است:
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/222469/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B9%D8%A7%D8%B1%D9%81-%D8%B1%D8%B3%D9%85%D8%A7%D9%8B-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%B5%D8%B1%D8%A7%D9%81-%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%D8%B9%D8%A7%D8%B1%D9%81-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D9%81%D8%B9-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D8%B1%D9%81%D8%AA
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر