اتهام بابک زنجانی؟
چهره ی کودکانه،
لحن ملایم، لبخند و رفتار متواضعانه ی آقای بابک زنجانی، بعداز دستگیری و بازداشت
ایشان توسط عمال دولت جنایت پیشه ی جمهوری اسلامی محرک احساسات متناقضی شده است.
رسانه های گوناگون داخلی و خارجی به فراخور حال خود کلی سند و واقعیت را رو کرده
اند ولی کمتر جائی از واقعیت مهم پنهان در پس این ماجرا سخنی به میان آمده است.
ظاهراً پشت این ماجرا باند مجتبی خامنه ای و برادران لاریجانی قرار دارند. ودر
جائی که بخش هائی از مردم کماکان نسبت به امثال موسوی متوهم هستند در مورد این
قربانی نیز دلسوزی هائی در میان بخش هائی از مردم وجود خواهد داشت. در عین حال دادار
دادار کردن تاریخچه زندگی او مانند تبلیغ خرید بلیط بخت آزمائی است؛ یعنی می توان
در قمارخانه ی جامعه قحطی زده ایران تا چنان درجه ای از ثروت صعود کرد. از طرف
دیگر وقتی آقای زنجانی با چهره ای بدون لکه ی مهر بر پیشانی، خود را بعنوان
"بسیجی اقتصادی" معرفی می کند مردم بویژه نسل گذشته چیزی را می شنوند که
کلاً با شناخت آنها تفاوت دارد. بسیجی اقتصادی دیگر چه صیغه ای است؟ بسیجی، حزب
الهی ریشوئی است با چاقو و چماق و دهانی کف کرده از رکیک ترین الفاظ. بعلاوه تاکید
ایشان در وفاداری به قوانین ایران یعنی قوانین قرون وسطائی اسلامی، اقرار ایشان به
تائید و حمایت از جنایات حکام اسلامی است.
اما جنایتکاران
جمهوری اسلامی بهیچوجه حق دستگیری و محاکمه هیچکسی منجمله آقای زنجانی را ندارند،
آنها خود باید نخست محاکمه شوند. این بدان معنا نیست که در حال حاضر بعلت حاکمیت
جمهوری اسلامی نادرستی ها و خطاهای ضد مردمی بویژه جنایات حاکمین نادیده گرفته شده
مورد انتقاد قرار نگیرد. بلکه لازم است تفاوت مبارزه سیاسی و طبقاتی در رابطه با
مثلاً این موضوع و قضاوت در مورد شخص آقای زنجانی درک شده به رسمیت شناخته شود.
چنین قضاوتی (قضاوت مشخص در مورد شخص آقای بابک زنجانی) بر عهده ی قضاتی متخصص و
بر اساس کاری پیگیرانه و منطبق بر قانونی مدون و مردمی می تواند انجام شود. در
چنین دادگاهی متهم حق انتخاب وکیل مدافع و شکایت علیه رای دادگاه اولیه به دادگاه
های بالاتر را خواهد داشت. از منظر اذهان عمومی روشن کردن و پیشبرد مبارزه سیاسی و
طبقاتی در این مورد اهمیت دارد.
اتهام آقای بابک
زنجانی از طرف حکام جمهوری اسلامی و مفسرین رسانه های داخلی و خارجی، فساد مالی و
فعلاً بطور مشخص عدم پرداخت پولی است که باید بابت فروش نفت یا بقول خود ایشان
مازوت، به وزارت نفت پرداخت می شد. درحالیکه از زاویه ی منافع عمومی مردم، اتهام
آقای بابک زنجانی حفاظت و حمایت از سرمایه داری و بطور مشخص حفاظت و حمایت از
سرمایه داری وابسته و تحت سلطه ی جمهوری اسلامی است.
توضیحات آقای
زنجانی در رابطه با معامله نفتی فوق به روشنی مهر ابطالی است بر تئوری های
روشنفکران "جنبش مدنی" مبنی بر بد بودن و کمبود مدیریت و تخصص در جمهوری
اسلامی ایران. اشارات مختصر ایشان به نقش
و عملکرد بانک "اچ اس بی سی" و کاهبرداری هایش، مبادله نفتی با چین و
هند و دریافت خنضر پنضر چینی و برنج آلوده ی هندی و داستان خریدار هنگ کنگی معامله
مورد نظر و چگونگی واریز شدن و بلوکه شدن یا عدم امکان انتقال پول، همگی بوضوح
بیانگر آنست که چنین داد و ستدها و تولیدی در چارچوبی معین و عمدتاً خارج از توان
و اراده کارگزاران اسلامی قدرت های بزرگ، انجام می شود. بهتر و بدتر در چنین
چارچوبی معنا پیدا می کند. مهم نیست شخص چقدر چپ یا راست، متخصص و زرنگ یا عامی و
ساده لوح باشد، هیچ کسی در این شرایط قادر نیست خارج از قوانین چنین چارچوبی عمل
کند. پول نفت همواره در تاریخ ایران بعداز کسر حقوق بوروکراسی باد کرده و ارتش
عریض و طویل، به صورت اعتباری بوده برای خرید جنگ افزار برای سرکوب مردم زحمتکش و
خرید آت و اشغال های اضافی قدرت های بزرگ. آقای زنجانی چیزی در مورد سلاح های
خریداری شده از قدرت ها یا تکنولوژی های جاسوسی و سرکوب مثلاً دستگاه های ردگیری
زیمنس آلمان در بحبوحه ی خیزش هشتاد و هشت نمی گوید و انتظار هم نیست کسی که دوست
و مدافع حسن میر کاظمی سرمایه دار هفت تیر کش در خیزش مذکور هست در این رابطه حرفی
بزند.
مدعیان جمهوری
اسلامی و مفسرینی چون آقای فلاحتی از صدای آمریکا و جمشید اسدی متخصص
اقتصادی...چنان از دور زدن قانون و جعل و کلاهبرداری و رانت خواری آقای بابک
زنجانی صحبت می کنند که گویا در این میان سرمایه داران دیگر ایرانی و یا غربی و
شرقی در حال فعالیتی متفاوت و سوای دور زدن "قانون" و رانت خواری و
کلاهبرداری هستند!! گویا تاریخ ثروتمند شدن سرمایه داران دیگر تاریخی کیفیتاً
متفاوت از سرگذشت آقای بابک زنجانی است!! آنها و نیروهائی چون مجاهدین خلق، چنان
بر فساد و استبداد جمهوری اسلامی تاکید می کنند، گوئی این نظام بلائی است از آسمان
فرو افتاده و ربطی به کشورهای "دمکراتیک"، "پیشرفته" و قانون
مدار غربی و شرقی ندارد!؟؟
مفسرین فوق الذکر
از کارآفرینی سرمایه داران غربی و دزدی و رشوه خواری سرمایه داران متصل با جمهوری
اسلامی می گویند. گیرم مردم تاریخ جنایتبار سرمایه داری را نمی دانند و یا فراموش
کرده اند، آیا ممکن است بهمین زودی مردم ماجراهای کارخانه های نساجی در بنگلادش را
از یاد برده باشند. آیا همین کارتل های بزرگ غربی نبودند که به خاطر کار ارزان
زنان و کودکان بنگالی صنایع خود را از پاکستان به بنگلادش شیفت کردند، چیزی حدود
بیست میلیون نیروی کار را در پاکستان بیکار کرده و با سرمایه گذاری بر بدبختی مردم
بنگلادش و تکیه بر کارگزارانی نظیر همین آقای زنجانی چنان شرایط کاری مرگبار را
برای کارگران فراهم کردند؟ آیا مردم سخنگوی سندیکاهای کارگری در داکا را فراموش
کرده اند که بخاطر دفاع از حقوق کارگران اجیر توسط عوامل این کارآفرینان کشته شد و
جسدش بعداز مدتها در حالی پیدا شد که بر جسم بیجان اش آثار شکنجه هائی از قبیل
سوراخ کردن زانو بوسیله مته وجود داشت؟
یکی از انتقادات
و تفاسیر آقای فلاحتی در مورد آقای زنجانی دور زدن تحریم ها و کلاه گذاشتن بر سر
جامعه بین المللی است. قدرت های بزرگ غربی این زورگوئی علنی خود برای باج گیری از
رقبا و به زیر بال و پر خود کشیدن جمهوری اسلامی را تحریم "جامعه بین
المللی" می نامند. دول غربی ادعا می
کنند دست یافتن جمهوری اسلامی به بارآوری انرژی هسته ای برای دنیا خطرناک است.
اولاً جمهوری اسلامی علیرغم لاف و گزاف هایش چنین پروسه ای را با کمک و تحت نظارت
و حمایت روسیه و چین یعنی دو تا از امپریالیست های گردن کلفت در جهان امپریالیستی،
به پیش می برد. ثانیاً همین پروسه را دول مرتجعی چون پاکستان تحت نظارت و حمایت
امپریالیست های غربی مشخصاً آمریکا به پیش برده اند و هنوز کسی فراموش نکرده است
که آمریکا دقیقاً کمی پیش از حذف قذافی چنین امتیازی را به لیبی نیز داد. ثالثاً
همین جارو جنجال، توجیه فروش میلیارد ها دلار سلاح وتجهیزات نظامی به امارات و
سعودی شد و رقبای چینی و روسی نیز جیب های خود را با فروش تجهیزات مشابه به ایران
و غیره پر کردند. دغدغه ی امپریالیست های مختلف انبار شدن نقطه به نقطه ی جهان از
اسلحه و ابزار کشتار مردم نیست، تلاش و نگرانی آنها برای جلوگیری از فروش این
ابزار آدم کشی توسط قدرت های رقیب است.
مجموعه پنج
بعلاوه یک این قدرتها وقتی با نمایندگان جمهوری اسلامی پشت درهای بسته مذاکره می
کردند موضوع مذاکرات را از کدام رقیب پنهان می نمودند؟ آنها که همگی در آن اطاق در
بسته حضور داشتند! تنها نامحرم برای آنها اذهان عمومی مردم است. گو آنکه در اینجا
نیز می توانند با وقاحت کامل پای بازیچه خطرناکی چون بنیادگرایان را به میان
آورند. همان بنیادگرایانی که در جنگ افغانستان علیه سوسیال امپریالیست های روس دست
پرورده و آموزش دیده و تحت حمایت غرب بویژه آمریکا بود و از آنها بعنوان قهرمانان
رهائی بخش یاد می شد. مرتجعینی که اکنون به تناوب گاهی برای روس ها و گاهی دیگر برای
غرب و سعودی های کارگزار آمریکا نقش قهرمان و رهائی بخش را ایفا می کنند! مگر همین
ستاره ی عقب افتادگی و جنایت، همین دولت جمهوری اسلامی با توافقات غرب و شرق در
گوادولوپ و حمایت های بیدریغ آنها صاجب قدرت در ایران نشد؟ مگر داستان اسد سوریه،
عراق و افغانستان، لیبی و مصر وتونس به اندازه کافی ارتباط قدرت های امپریالیستی و
حمایت شان از این خونخواران را روشن نمی کند؟ آنها برای حفظ اسرار ارتباطات مشخص
خود با مرتجعین بنیادگرا کسانی مثل ماجد الماجدی را نیز می کشند. ولی این طبیعی
ترین رابطه ارباب و نوکراست. سخن از دور زدن تحریم ها و کلاه سر جامعه بین المللی
گذاشتن یعنی قیافه حق به جانب گرفتن درست مانند ژست های آقای زنجانی قبل از
دستگیری. این تفاسیر و ادعا ها برای فریب دادن افکار عمومی و دور زدن موضوعی مهم
است. این دفاعی موذیانه از سیستم سرمایه داری است بهنگام رو شدن بخش هائی از کثافت
و جنایت آن.
در جهانی که دیگر
در آن کشوری سوسیالیستی وجود ندارد، در جهانی مملو از تحریفات و حملات بی شرمانه
علیه کمونیسم، در جهانی که روشنفکران سابقاً "چپ" و عاقل و "واقع
بین" شده امروز تمرکز فعالیت فکری شان را نه بر جمعبندی از تجارب پرولتاریا
بلکه به لجن کشیدن آن تجارب و بویژه حمله علیه آموزگارانی چون لنین و مائو قرار
داده اند، دکه ی تفاسیر و تبلیغات رسانه هائی چون "شبکه من و تو" یا
"صفحه آخر" صدای آمریکا و... گرم گرم است و میلیون ها بیننده دارد. کار
اصلی این بقالی ها مهندسی افکار عمومی در جهت مشروعیت دادن به سیستم سرمایه داری و
تحریف واقعیات اجتماعی است. آش چنان شور است که صفحه ناظران "بی بی سی"
وقیحانه از زبان آقای نیما نامداری به دفاع از سرمایه داران بزرگ می پردازد. با
این حال در میانه غوغاهای عوامفریبی فرصت های مناسبی برای بازتاب واقعیت آنگونه که
هست فراهم می آید. ماجرای آقای زنجانی یکی از آن لحظه هاست.
مفسرین واقعه ی
دستگیری آقای زنجانی از قباحت رانت خواری و ارزشمند بودن رقابت سخن گفته به عدم
شفافیت در مقابل قانون ، کلاهبرداری و جعل از طرف ایشان ایراد می گیرند. درحالیکه
رقابت، انحصار، دور زدن قانون (که همان توافق عمومی مابین سرمایه داران است و بطور
کلی بر شانه مبادله برابرها قرار دارد) و کلاهبرداری و له کردن رقبا جزء اصول
جدائی ناپذیر سیستم سرمایه داریست. مالکیت
رابطه ای اجتماعی و از آیه های بسیار مقدس سیستم طبقاتی منجمله سرمایه داریست تا
جائیکه در منشور حقوق بشر، که آنهمه بدان استناد می شود، بعنوان حقوق اولیه و
اساسی بشر! شمرده شده و لازم است به آن احترام گذاشته شود. اما مالکیت هرگز بصورت
تک مالکیت وجود نداشته و حتی با بوجود آمدن انحصارات عظیم همواره بصورت هرم های
مالکیتی مختلف در مقابل هم قرار داشته است. مالکیت، بطور مشخص مالکیت بر ابزار
تولید در سرمایه داری تا زمانی بقاء و دوام دارد که سودآور باشد. سودآوری فرمانده
و رهبر اصلی سرمایه داریست. مالکیت های مختلف یا دقیق تر سرمایه های مختلف بر سر
سودآوری با سرمایه های دیگر در رقابتی تا پای مرگ و زندگی هستند. هر توافق و
قراردادی در مقابل چنین اصلی رنگ می بازد. ماجراهای وام مسکن در آمریکا و
کلاهبرداری های مرتبط با آن فقط یک نمونه از میلیون ها مثالی است که می توان به آن
اشاره کرد. آنارشی ـ ارگانیزاسیون که محرک سیستم سرمایه داریست بر شانه های رقابت
بر سر کسب سود بیشتر قرار دارد. هر تاجر و سرمایه دار نوپائی میداند سود از خرید
"خوب" بدست می آید نه فروش!؟؟ مارکسیسم این راز را بروشنی افشاء کرده
است. وقتی خریدهای ارزان را دنبال کنید به پوشیده ترین و متعارف ترین دزدی قانونی،
استثمار نیروی کار خواهید رسید. خوب این معامله ای نیست که با رضایت طرفین انجام
شود پشت آن نیروی سرکوبی است که "کاپیتال" آنرا در توضیح صبحدم سرمایه
داری تشریح کرده است؛ به بردگی کشانیدن آفریقا، استعمار آسیا، کشتار کارگران، دهقانان
و زحمتکشان....
آقای زنجانی
صرفاً قربانی رقابت بین باندهای درون جمهوری اسلامی نیست. ایشان فقط بدلیل بی
قانونی و هرج و مرج حاکم بر جمهوری اسلامی و استبداد دین و ولایت فقیه نیست که
باید از اوج "موفقیت" به حضیض زندان کشانیده شده باشد. تحولات بین قدرت
های بزرگ جهانی مشخصاً آمریکا، اروپا، ژاپن، کانادا، روس و چین عامل بسیار مهمی در
لگد خوردن آقای زنجانی است. دنیا تغییرات بسیاری کرده است. زنان در همه جای جهان
علناً پا به عرصه های مختلف اجتماعی گذاشته اند، روستاها ویران شده کلان شهرهای
عظیم با کمربندهای عظیمی از مردم فقیر و حاشیه تولید شکل گرفته، سیل مهاجرت از
کشورهای فقیر و جنگ زده به کشورهای متروپل ارقام نجومی پیدا کرده است، ارتباطات
بین تولید کنندگان کاملاً جهانی شده است و کمتر محصولی حاصل تولید کننده ای منفرد
است، رسانه های جمعی و ارتباطات حمل و نقل عملاً دنیا را تبدیل به دهکده ی کوچکی
نموده است، خطرات زیست محیطی بدلیل استفاده آنارشی و افسارگسیخته سرمایه داری
تبدیل به خطری جهانی و فوری شده است و...اینهمه مردم را در تمامی نقاط علیه
مناسبات موجود به اعتراض و مبارزه کشانیده است. جهان تغییر کرده است، نیروهای
مولده رشد کرده اند. امپریالیست های گوناگون و کارگزاران شان در حین رقابت مرگبار
با یکدیگر با دنیائی از خیزش و اعتراض زحمتکشان روبرو هستند. در نتیجه آنها مرتباً
ضمن کشتار مردم و پاره کردن گلوی یکدیگر مجبور به انواع و اقسام مانورها هستند. طرح
های امپریالیست ها در منحرف کردن مبارزات مردم و تبدیل آنها به سرباز بنیادگرایان و
یا "ناجیان مدنیت خواه" و سازش های موقتی شان مانند نمونه روی کار آوردن
باند روحانی و یا تسویه حساب های درونی شان مرتباً کارآئی خود را از دست داده و
مشکلات در اشکال جدیدی سر بر می آورند. این دایره ی شوم هرگز بخودی خود و درون
چنین مناسباتی بجز مصیبت های روزمره و جنگ های خانمانسوز و حتی نابودی نوع بشر،
راه برون رفتی ندارد. خلاص شدن و خوشبختی در صعود از پله های ترقی این سیستم نیست.
پرهیزکاری و کنار کشیدن خود دردی را دوا نمی کند. این برود آن بیآید، چاره ی کار
نیست. راه واقعی و ممکن، دگرگون کردن مناسبات پایه ای حاکم بر جوامع مختلف است. و این
مهم بدون جمعبندی علمی از تجارب پرولتاریای انترناسیونالیست، بدون سرنگونی حکومت
های مرتجع در هر کشوری و در کل جهان بر اساس چنان دانشی، بدون بر دوش گرفتن
آگاهانه ی مسئولیت تغییر جهان امکان پذیر نیست.
ژانویه دوهزار و
چهارده
سینا احمدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر