۱۳۹۱ مرداد ۱۵, یکشنبه

نمایش در دو پرده برای كارگران


نمایش در دو پرده برای كارگران
پرده ی اول
تماشاچیان كه همه لباس فرم  كارگری پوشیده اند وارد سالن می شوند. درِ سالن بسته و نور از سالن حذف می شود.
از پشت پرده صدای وحشت زده ی جوانان ، زنان و دانشجویان كه هر كدام به سویی در حال فرارند شنیده می شود. فریادهای اعتراض و صدای زنجیر تانك ها بر سنگفرش خیابان و شلیك های پیاپی.
پرده باز می شود.
صحنه :
(میدان تیان آن مین در پكن سكوت بر جایگاه نمایش، سایه می افكند. همه ی جایگاه خون و جسد است. دو ژنرال برای بررسی نتیجه سركوب در صحنه حاضر می شوند از پشت سر آنها مرشد به صحنه می آید و درمیان جسد ها می ایستد. مرشد دو كف دست را به هم می زند):
مرشد:
-         این ها كه می بینید لابدهمه سرمایه دارهستند كه به نام دانشجو و جوان به میدان آمده اند و به دست نمایندگان كارگران-ارتش- سر به نیست شده اند!!بعله این سرنوشت همه ی سرمایه دارهاست!!!"
 (مرشد با اشاره به ژنرال ها كه با شكمی طبق مانند دستان را بركمر زده اند):
-         این ژنرال ها را كه می بینید پدیده هایی استثنایی هستی اند. چون همه كمونیست های سرمایه دارند ، همگی وارد بازار بورس واقتصاد شده اند. نولیبرال های چینی كه می گن همین برادرانند. (مرشد دست ها را به هم می كوبد.) بچه مرشد معجزه را می بینی
( برای دیدن بچه مرشد نگاهی این سوی وآن سو می كند)
مرشد:
-         این سرمایه داران ضد سرمایه داری تا دیروز تنها یك حقوق بگیر ساختار مائوئیستی بودند، ولی امروز می توانند در زمینه ی صنایع بزرگ تولیدی سرمایه گذاری كنند!! و ماشه ها را هم خوب می چكانند. بچه مرشد تو بگو با كدام سرمایه ؟
(دوباره برای دیدن بچه مرشد به اطراف می نگرد و بچه مرشد در حال بستن زیپ شلوارش از گوشه صحنه وارد می شود.)
-         چرا دولت به یك نظامی كه وظیفه ای غیراقتصادی  دارد باید اعتبار مالی بدهد؟! بچه مرشد می بینی دنیا عوض شده ، همه چپ ها راست شده اند و سرمایه دار.
صدایی از میان تماشاچیان :
-         شاید چینی ها نمی خواهند ، بلایی كه سر شوروی آمد بر سر آنها هم بیاد.
صدایی دیگر:
-         ارتش در مقابل كودتای یلتسین سكوت كرد. ولی وقتی نمایندگان پارلمان با كودتا مخالفت كردند، یلتسین و ارتش مجلس را به توپ بستند. همه ی هواداران دموكراسی جشن گرفتند. آن وقت سرمایه داری مافیایی روسیه با توپ وتانك دموكراسی را نهادینه كرد.
(صدای خنده چند نفر از تماشاچیان)
 مرشد:
-         در آن نمایش هم تماشاچیان طبقه ی كارگر بودند كه بی تفاوت و تنها نظاره گر شده بودند. آهای بچه مرشد این چشم بادامی ها را كه می بینی با وارد كردن ژنرال ها به بازار بورس و صنایع توانسته اند تضمینی عملی برای ادامه ی حاكمیت خود به دست بیارند.
بچه مرشد:
-         پس لابد باید شعار ها عوض بشود و به جای "پرولتاریای جهان متحد شوید"، "ژنرال های جهان متحد شوید"، شعار اصلی بشود!
از میان تماشاچیان:
-          این در همیشه بر این پاشنه نخواهد چرخید. ارتشی كه بورس باز و بازاری بشود فكر كیسه ی خودشه.
 صدای دیگری از تماشاچیان:
-         ولی توی چین لااقل برای نیروی كار و رنج از كسی تست ایدئولوژی نمی گیرند.
(صدای زنجیر تانك ها كه نزدیك تر می شود، چند تن از تماشاچیان را وادار به فرار می كند.)
پرده می افتد.
پرده ی دوم:
صحنه :
(فضای یك پالایشگاه یا پتروشیمی در حال ساخت و در منطقه ای مثل علسویه را تداعی می كند  از بركت آلاینده های گازی هوایش آنقدر آلوده است كه همیشه كوه ها و آسمان در فضای خاكستری از دیده ها پنهان است چند كارگر ، درمحوطه ی باز روی خاك نشسته و در ظرف یكبار مصرف در حال خوردن ناهار هستند. )
كارگر اول(ضمن خوردن ناهار سمعك خود را جابجا می كند):
-         به دلیل شدت آلودگی ، اداره بهداشت كشور خون اهدایی افرادی كه 6 ماه در این مكان كار یا سكونت داشته باشد را نمی پذیرد.
كارگر دوم (با رنگ پریده التهاب پوستی روی گردنش را با دستمالی خیس مرطوب می كند) :
-         آش آنقدر شور شده كه حتا خان هم فهمیده.
(كارگر سوم كه به سختی سرفه می كند ظرفش را روی خاك گذاشته و سعی می كند به سرعت از صحنه خارج شود)
كارگر اول:
-         باز هم حالش بد شده؟
كارگر دوم:
-         آب و روغن قاطی كرده.
كارگر اول:
-          چی رو چی كرده؟
كارگر سوم (در حالی كه زیپ شلوارش را می بندد):
-         دارن میان
كارگر اول:
-         چی؟
كارگر دوم:
-         مدیرا اومدن
كارگر چهارم (عینكش را بر می دارد و با گوشه آستین از چشم ملتهب خود رطوبت می گیرد):
-         پس شایعه نبوده ...
(دو نفر با شكم بزرگ و لباس رسمی وارد صحنه می شوند آن كه شكمی بزرگ تر دارد  ابتدا وارد می شود و آن دیگری كه از پشت و آرام وارد شده در مقابل اولی خبردار می ایستد.)
 مدیر اول :
-          به سرعت این دستور را به همه ابلاغ كنید. همه ی كارگران بالای 50 سال حتا آنهایی كه در تست ایدئولوژی هم با نمره ی خوب قبول شده اند، اخراجند. اگر در پروژه از یك خانواده دو نفر اشتغال دارند یكی از آنها  اخراج است.
مدیر دوم (پاها را محكم به هم می كوبد):
-         چشم قربان ، بله قربان.
(كارگران از خوردن باز می مانند و در یك رفت و برگشت نور فقط مرشد و بچه مرشد روی صحنه اند مرشد دست ها را به هم می زند)
مرشد:
-         بچه مرشد می بینی وضعیت را . این تو سری بدون دلیل و غیر قانونی را چه صبورانه تحمل می كنند اكثریت قاطع كارگران پروژه ای بعد از سالها كار، به دلیل عدم پرداخت بیمه شان توسط بخش خصوصی تازه مقدس پس از كاری حتا بیش از 30 سال، سوابق شان به حد نصاب بازنشستگی نمی رسد. همه ی این زحمتكشان دختران و پسرانی دارند كه درحال تحصیل یا دم بخت هستند و چنان به فلاكت می افتند كه گاهی با فروش كلیه هایشان مشكلاتشان را حل می كنند.
بچه مرشد (نگران اطراف را می پاید):
-         خب لابد این هم حكمتی دارد. فقط باید شكرگزار بود. به هر حال اگر ثروتمندان هم ثروتمندند در این هم  یك حكمتی هست. اعتراض به حكم  خدا كفر است. (بین انگشت شصت و اشاره دست راست خود را گاز می گیرد واطرافش را فوت می كند).
یك تماشاگر(از وسط جمعیت برمی خیزد):
-         خفه شو تو هم سگ بخش خصوصی مقدس شدی.
مرشد: واقعا شما فكر می كنید غیر از اینه؟
یك تماشاگر (از انتهای سالن نمایش) :
-         آهای مرشد، وقتی هنوز خر‌آقایان از پل نگذشته بود، بازوی كارگر را می بوسیدند.
تماشاگری دیگر:
-         ولی حالا هر روز یك بند از قانون كار را حذف می كنند.
تماشاگری دیگرتر:
-          یك روز دیگه كارگاه های زیر ده نفر را از شمول قانون كار معاف می كنند
تماشاگر زن:
-         شاهكار آخرشون هم كار مزد منعطفه.
مرشد:
-         چرا عصبانی می شوید؟ خر را هر چه بار ببرد، بارش می كنند.
(چند شیئ به سوی مرشد پرتاب و هرج ومرج در میان تماشاگران معترض ایجاد می شود مرشد در حالی كه دست را سپر سر خود كرده تا اشیایی كه به سویش پرتاب می شود به سرش نخورد جلوی صحنه می آید)
مرشد:
-          صدایتان را برای من بلند می كنید؟ مگه بعد از جنگ یواش یواش تعدیل ساختاری  و خصوصی سازی را جا نیانداختند؟ شما چه كار كردید؟ اصلا می دانستید تعدیل ساختاری چیست و خصوصی سازی چه معنایی دارد؟ هیچ تلاش كردید این واژه ها را بفهمید؟. طی این دو دهه این همه اخراجتان كردند و استخدام رسمی را حذف كردند غیر ازسكوت كاری كردید؟ ولی حالا كه آیینه روبرویتان گرفتیم فریادتان به آسمان برخاسته؟
بچه مرشد ( نگران است و با سرعت خود را به مرشد می رساند. و در گوش او می گوید) :
-         باز كه جوگیر شدی . شر درست نكن.
مرشد:
-          بچه مرشد مگه این تعدیل ساختاری اقتصاد پیشنهاد امریكا نیست؟
بچه مرشد:
-         صداشو درنیار كار می ده دستمون ها.
مرشد:
-         بچه مرشد آخه مگه نه این كه اجرای پیشنهاد موسسات آمریكایی با شعار نه شرقی نه غربی در تضاده؟
بچه مرشد:
-         ای بابا مرشد اون دوران مرده و رفته پی كارش. كسی یادش نیست نهار چی خورده.
مرشد:
-         درسته حافظه تاریخی ما را با تحریف واقعیت ها و جلوی چشم خودمان كور كردند و ما آخ هم نگفتیم.
(تعدادی از تماشاچیان ضمن اعتراض از جای خود بلند می شوند و چند تن از آنان به روی صحنه می پرند)
یكی از تماشاچیان :
-         حرفه ای ترین هنرپیشه ها به صحنه آمدند.
مرشد دست هایش را به هم می زند و با صدای بلند:
-         حق با این كارگر است حرفه ای ترین بازیگران شمایید. وقتی برای كار باید دروغ بگویی وقتی از كسی كه متنفری با تبسم اظهار ارادت می كنی، وقتی از ترس محروم شدن از چندر غاز یارانه ، خودسانسوری و تظاهر می كنی، وقتی برای كار و تلاش در جهنم عسلویه باید تست ایدئولوژیكی بدهی و تازه به جای یادگیری تكنولوژی باید بروی رساله حفظ كنی وقتی با همه ی این بدبختی ها به جای قرار داد، باید كاغذ سفیدی رو پیشاپیش امضاء كنی و بعد هم به راحتی آب خوردن بیكارت می كنند و تو هنوز نقش آدم بی تفاوت را بازی می كنی بازیگر بزرگی هستی و نقشی بازی می كنی كه از هیچ بازیگری بر نمی آید بازیگران حرفه ای تاتر بزرگ این زندگی نا بهنجار شما هستید . شما كه به جای نقش تاریخی خودتون ...
از میان تماشاچیان:
-          بابا دست بردارید. هنر و بازیگری مال آدمای سیره . بگید با این گرانی وبیكاری و فقر چه كنیم؟
تماشاچی 65 ساله:
-         من از سال 48 رسما مشغول به كار شدم.
كارگران روی صحنه:
-         پس 42 سال سابقه بیمه داری؟
كارگر 65 ساله:
-          نه فقط 22 سال
كارگران روی صحنه:
-         22 سال؟!!
كارگر 65 ساله:
-          از همه بدتر هم در اداره ی كار و هم در تامین اجتماعی همه می دانند كه همون 22 سال هم بر اساس حداقل حقوق رد شده نه بر اساس حقوق واقعی
یك كارگر جوان:
-         این دزدیه!
یكی از كارگران روی صحنه:
-         بابا چشم بسته غیب گفتی!
یكی دیگر از كارگران روی صحنه:
-         هیچ كدام از دولت های بعد از جنگ برای كارگران حقی قائل نبودند.
یك تماشاچی:
-         حالا كه چی؟
یكی از كارگران روی صحنه:
-         با بند "ز" و معاف كردن كارگاه های زیر ده نفر از قانون كار و از همه بدتر با كارمزد منعطف، ما دیگر حقی نداریم.
كارگر دیگر:
-         این حرف بی ربط است
كارگری دیگرتر:
-         خیلی هم ربط دارد. تو متوجه نیستی.
كارگر دیگر:
-         كی؟ من؟
(بچه مرشد با اشاره دست و رو به منبع نورِ صحنه به پرده اشاره می كند.)
پرده می افتد.
(اما پشت پرده بحث همچنان شنیده می شود و همزمان صدای آژیر به گوش می رسد و باز صدای اعتراض و پاهای در حال فرار ِپرده ی اول )
25 خرداد 91
یاور



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر