۱۳۹۱ مهر ۲, یکشنبه

برتولت برشت از جوردانو برونو نمی نویسد!


برتولت برشت از جوردانو برونو نمی نویسد!

جنجال و درگیری حول فیلم «بی گناهی مسلمانان» در جهانی آشفته که وقایع لیبی و سوریه گویاترین مشخصه ی آنست، توده ی مردم، بویژه روشنفکران انقلابی را مجبور به بازبینی جهت گیری ها و معیارهای سنجش شان می نماید. از یک طرف بنیادگرایان مذهبی تحت لوای توهین به مقدسات دینی، پیروان خود را علیه «قدرت های غربی» به تحرک درآورده، نمایش این فیلم را توطئه علیه دنیای اسلامی میدانند و از طرف دیگر سران و سلاطین غرب پوزشگرانه توهین به مقدسات دینی را ناروا دانسته  تحت لوای جلوگیری از دامن زدن به نفرت رهنمود جلوگیری از نمایش آن فیلم را میدهند. در عین حال تندروان راسیست و بنیادگرای غربی بعنوان بخشی از طبقات حاکمه ی غرب اصرار بر نمایش فیلم مذکور دارند. و مثل همیشه یعنی از زمانی که دیگر کشوری سوسیالیستی در جهان وجود ندارد، توده ی مردم و روشنفکران انقلابی شان هاج و واج شاهد زور آزمائی دسته های رنگارنگ ارتجاعی هستند.
تضادها چنان در هم گره خورده اند و قطب پرولتری چنان لگدکوب شده است که ارائه ی حرکت و بدیلی متفاوت تبدیل به رویا پردازی و فلسفه بافی شده است!؟ همان هائی که مشغول جنگ های ویرانگر هستند و به تناوب دست پروردگان مرتجع و بنیادگرای خود را گاهی قهرمانان آزادی و ملی یا زمانی تروریست می نامند، سکان امور را چنان چرخانیده اند که به سادگی در این هیاهوی ارتجاعی بتوانند هر حرکت و اعتراض مردمی را همردیف با حرکات جنایتبار بنیادگرایان دست پرورده ی خود قرار داده تحت لوای حفاظت از «امنیت ملی» به دخمه و مسلخ بکشانند.
چرا آقای اوباما آن فیلم را توهین به اعتقادات برخی از مردم می داند؟ مگر آقای اوباما رئیس جمهور همان کشوری نیست که در رقابت با دیگر بلوک های امپریالیستی از قبیل اروپا و روس و چین با بی رحمی مشغول جنگ های منطقه ای است؟ مگر خود شخصاً فرماندهی عملیات کشتن بن لادن یعنی متحد و دست پرورده سیا در پاکستان برای مقابله با شوروی سوسیال امپریالیستی را بر عهده نداشت؟ مگر دولت او بدون هیچ اما و اگری مدافع اسرائیل در مقابل فلسطینیان و دیگر مردم نیست؟ چرا سران کشورهای امپریالیستی اروپائی از قبیل آلمان نمایش آن فیلم را نفرت آفرین می دانند؟ کسانی که با هزاران پلیس از خودنمائی نژادپرستان در خیابان ها تحت لوای دمکراسی محافظت می کنند، کسانی که نیروهای سرکوبگر دولت شان منجمله هر ساله باعث مرگ و میر صدها پناهنده ای می شوند که بدلیل فرار از جهنم جنگ ها و سرکوب های داخلی به اروپا فرار میکنند، چگونه از نفرت آفرینی دم می زنند؟ چگونه است دولت امپریالیستی روس که خود در کشتار مسلمانان چچنی آوازه  جهانی دارد، و آشکارا از جمهوری جهل و جنایت اسلامی و دولت مرتجع بشار اسد دفاع می کند، رضایتمندانه به تماشای گیر کردن غرب در مخمصه ی در گیری با دست پروردگان شان نشسته است؟
چرا باید انتظار داشت بنیادگرایان کاری دیگر بکنند؟ کسانی که دختر بچه ی نه ساله را بالغ می دانند، کسانی که زن را فرودست نگاه داشته و همتایان آنها در جمهوری جهل و جنایت اسلامی هفتاد و هفت رشته ی تحصیلی را برای زنان ممنوع کرده، آموزشگاه ها را تفکیک جنسیتی می کنند و خبرنگار و وسائل ارتباطات جمعی را زیر شدیدترین حملات گرفته اند، کسانی که در عربستان سعودی رانندگی زنان را ممنوع کرده اند، کسانی که با هلهله و شادی زنان را به خاطر عشق ورزیدن سنگسار و اعدام می کنند... چرا نباید این کسان تحت لوای دفاع از آدم هائی که هزار و چهارصد سال پیش زندگی می کرده اند، کف به دهان نیآورده و به خیابان ها نریزند؟ این جماعت احتیاجی به دلیل ندارند، اعتقاد شان برای توجیه هر جنایتی کافیست. در مقاله ی « از اوین تا کهریزک» چقدر گویا و پرقدرت آذر درخشان پرده از حقه بازی و نیرنگ بنیادگرایان اسلامی بر میدارد آنجا که رجوع بنیادگرایان جمهوری جهل و جنایت اسلامی به عبدالقادر عوده  برای توجیه  جنایات شان وتطبیق آن با عرف روز را افشاء می کند:...«در همه نظام های سیاسی، اقدام برای «براندازی» جرم است و چون در نظام سیاسی اسلام، عقیده دینی است که پایه و اساس آن را تشکیل می دهد، از این رو «ارتداد» اقدام برای براندازی تلقی می شود...»!!
بشر امروز وامدار مادران و پدران زحمتکش و آزادی خواهان و دانش پژوهان در طی تاریخ است و نه مدیون کسانی که طبق مختصات تاریخی و اجتماعی خود مرتجع به حساب می آمدند. اما همین بشر حاضر به زندگی در گذشته نیست. چشم بشریت رو به آینده است و تلاش او برای ساختن دنیائی بهتر. به همین دلیل نقد گذشته و حال مبارزه و تلاشی است کاملاً منطقی. کور و خفه کردن انتقاد و ابراز نظر تحت هر عنوانی به ویژه تحت لوای توهین به مقدسات مانعی جدی در راه رسیدن به آینده ی بهتر است. اینجاست که روی سخن برشت گالیله است و نه برونو. روحیه ی برونو در دفاع از حقیقت سمبلی است که در این روزگار کمتر دیده می شود. اما به هر حال باز خوانی نوشته ی برشت بسیار الهام بخش است.
«در نمایشنامه گالیله اثر...برشت صحنه ای محوری مابین گالیله و راهب دستیارش می گذرد. کلیسا حمله به گالیله را آغاز کرده و این موضوع ایمان راهب نسبت به استاد را خدشه دار نموده است. وی در برابر گالیله دست تمنا بلند کرده و از او می خواهد که کار با تلسکوب را تقبیح نماید... ضمن بحث راهب از اثرات آشوب آفرین این فرضیه بر دهقانان و از جمله والدین خویش سخن می راند:
آنها بدشواری زندگی خویش را جور کردند، در پس فقر آنها نوعی نظم وجود دارد، نظمی دائمی. دائماً زمین را جارو کردن، دائماً در باغهای زیتون کار کردن، دائماً مالیات را پرداختن...آنها برای حمل مشقت بار سبدهای پر در طول جاده سنگلاخی، برای زائیدن، و حتی برای خوردن به نیرو نیازمندند و این نیرو را از جلوه درختانی که هر سال سبز می شوند، از چهره سرزنش کننده خاک که هرگز راضی و خشنود نیست، و از کلیسای کوچک و آیه های انجیل که روزهای یکشنبه بدان گوش فرا میدهند، کسب می کنند. به آنها گفته اند که خداوند مورد اعتمادشان دانسته، محور نمایش تاریخی جهان قرارشان داده و با وظایف کوچک و بزرگی که بر آنان تکلیف کرده به امتحان شان می گذارد. اگر من به آنها بگویم که روی تکه سنگی قرار دارند که بی وقفه در فضای خالی و به گرد ستاره ای درجه دوم می چرخد، آنگاه چه خواهند پنداشت؟ پس آن بردباری و پذیرفتن بدبختی ها چه سودی خواهد داشت؟ دیگر کتاب مقدس که مصلوب شدن شان را رحیمانه توضیح داده، آرامش بخش نخواهد بود. این دلیلی خواهد شد بر این که کتاب مقدس پر از اشتباه است. نه، من قیافه وحشت زده آنها را می بینم، می بینم که آهسته قاشق های خود را روی میز می گذارند، احساس می کنند که فریب خورده اند.» («گالیله» نوشته برشت،...انتشارات گروو...برگرفته از کتاب «مدخلی بر علم انقلاب» نوشته ی لنی ولف)
سپتامبر دوهزار و دوازده
سینا احمدی  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر