۱۳۹۲ فروردین ۳۰, جمعه

روز شمار یك نبرد انقلابی


چگونه اول ماه مه 1886 در تاریخ جاودانه شد
روز شمار یك نبرد انقلابی

كارگران شیكاگو، مشعل بدست در شب خیابانها را می پیمودند و چنین می خواندند:
میلیونها زحمتكش بپا می خیزند
 ببینید به خیابان آمده اند
 مستبدین بخود می لرزند
 قدرتشان را بر باد می بینند

سالهاست كه روزجهانی كارگر با حضور صفوف رنگارنگی از نیروهای طبقاتی گوناگون و حتی متخاصم در خیابانهای دنیا برگزار می شود. بورژوازی كه هیچگاه قادر به پاك كردن این روز مبارزاتی از ذهن پرولترها و توده های تحت ستم و استثمار در سراسر جهان نشده همواره كوشیده آن را بی محتوا كرده و از آن یك جشن بی آزار بسازد. آنچه یاریگر طبقات حاكمه در اینكار شده، روایات ناقص یا تحریف شده از اول ماه مه و نبرد كارگران شیگاگو است. مبارزه عظیم ماه مه 1886 مبارزه ای صرفا صنفی و اقتصادی با ظاهری مسالمت جویانه نبود. اول ماه مه 1886 صحنه مظلومیت كارگر نبود. بلكه نمایانگر صلابت و جسارت و قهرمانی كارگران شورشگری بود كه بخشا مسلح بودند.
از سال 1871 شروع می كنیم. در آن سال كمون پاریس، فرانسه و كل اروپا را به لرزه درآورد. كارگران و زحمتكشان پاریس جرئت این را به خود دادند كه جامعه را از طریق بدست گیری قدرت سیاسی در یك جهت تازه، یعنی بر مسیراز میان بردن طبقات، هدایت نمایند. طبقات حاكمه اروپا موقتا از تضادهای درونیشان دست كشیده، متفقا به جنبش طبقه كارگر حمله بردند. آنها بیرحمانه سنگرهای توده های كارگر و زحمتكش را با توپ درهم كوبیده، كارگران قهرمان پاریس را اسیر ساخته و بسیاری از آنان را در خیابانها تیرباران كردند. در سال 1878 دولت پروس (آلمان فعلی) یكرشته قوانین شدیدا ضد سوسیالیستی به تصویب رساند و حزب كارگری را غیر قانونی اعلام كرد.
 درانگلستان دولت حربه ای دیگر را علیه انقلاب كارگری به كار گرفت و بخش قابل توجهی از طبقه كارگر با رشوه های حاصل از سودهای مستعمراتی تخدیر كرد. در نتیجه بخشی از طبقه كارگر پشتیبان حفظ وضع موجود شد. بنظر می رسید كه شعله های سرخ برخاسته از كمون پاریس خاموش شده است. اما ناگهان فریاد تازه جنگ طبقاتی، سكوت را بهم زد:
 اینبار از یك گوشه دور افتاده و غیر قابل انتظار در آخرین نقطه آمریكای شمالی، در شیگاگو ، در محله ای كه دنیای متمدن اروپانامش را تا بحال نشنیده بود. محلههی ماركتلبریز بود از كارگران مهاجر آلمانی، هلندی، لهستانی و رومانیائی و دیگران. آگاهی طبقاتی را كارگران آلمانی به آنجا برده بودند.
یكسال پس از كمون پاریس، در زمستان 1872 هزاران نفر بخاطر آتش سوزی بزرگ شیكاگو بی خانمان و گرسنه بر جای مانده بودند. هزاران نفر برای گرفتن كمك دست به تظاهرات زدند. در دست بسیاری از آنها پرچمهائی دیده می شد كه رویش نوشته شده بود: ”یا خون یا نان“. در سال 1877 اعتصاب بزرگی از سوی كارگران راه آهن انجام گرفت.
بزودی این اعتصاب، كل كارگران راه آهن در سراسر آمریكا را فراگرفت. بسیاری از افراد رادیكال كه در رهبری این اعتصابات بودند از میان كارگران آلمانی بودند كه سابقا با ماركس و انگلس تماس داشتند. آلبرت پارسون یكی از آنان بود كه تجربه دو جنبش را داشت: جنبش اروپا و جنبش ضد برده داری در آمریكا. خود او در آمریكا به دنیا آمده بود.
اعتصابات بزرگ سال 1877 سرانجام با سركوب پلیس از هم پاشید. در آن سال هر دو طبقه متخاصم می دانستند كه جنگی دیگر در كار است. سرمایه داران از این هراس داشتند كه در آمریكا هم نظیر پاریس، كمون برپا شود. بنابراین هیئت حاكمه تدارك سركوب را می دید. كارگران از نظر سیاسی و نظامی تدارك می دیدند. اجتماعات مخفی بحث و تشكل در سطحی عالیتر برگزار می شد. در آن زمان اتحادیه های كارگری نیمه قانونی بودند و جلسات آنها مخفیانه تشكیل می گشت. پلیس در هر فرصتی رهبران را دستگیر می كرد و مورد ضرب و شتم قرار می داد. آن روزها، اعتصاب كردن به معنای وارد جنگ شدن با قدرت حاكم بود. در چنان اوضاعی شهر شیكاگو زادگاه مصافی سخت شد: مصافی كه كارگران انقلابی در هسته رهبریاتحادیه مركزی كارگریهدایتش می كردند. در سال 1875 این اتحادیه قطعنامه ای را به تصویب رساند. در بخشی از این قطعنامه آمده بود: ما فورا از طبقه كارگر می خواهیم كه خود را مسلح سازد. تنها با ابزار قهر می توان در مقابل استثمارگران صف آرائی كرد. این قطعنامه به روی كاغذ نماند. طولی نكشید كه دهها واحد از توده های مسلح كارگر تشكیل شد. وقتی بورژوازی متوجه ماجرا شد، عناصر مبارز را اخلال گر نامید.
متاسفانه تنها حزب متشكل كارگری آن زمان در آمریكا، رفرمیست بود. این حزب معتقد بود كه كارگران مسلح، وجهه حزب را خدشه دار می كنند. تفكر حاكم بر جنبش كارگری شیكاگو را می توان در بیانیهاتحادیه انترناسیونال كارگرانمشاهده كرد. در آن بیانیه چنین آمده بود: "این سیستم ناعادلانه و جنایتكار است و لازمست كه بطور كامل و بهر طریق ممكن منهدم شود." تهییج به منظور سازماندهی، و سازماندهی به منظور قیام. این عبارت، فشرده راهی است كه طبقه كارگر اگر می خواهد زنجیرهایش را بگسلد، باید بپیماید.“ این مواضع، بدون شك خبر از فضای انقلابی عمومی موجود در كل جنبش كارگری آن دوران می داد. آیا این تاكید بر ضرورت بكارگیری قهر، نقطه ضعف آن جنبش بود؟ نه. اگر قرار است نقطه ضعفی در آن جنبش جستجو شود، باید به گرایش دنباله روی و تسلیم به حركت خودانگیخته موجود در رهبرانش توجه كرد. آنها اعتقاد داشتند كه تنها اتحادیه های مستقل كارگری می توانند محل مناسبی برای عمل انقلاب باشند. آنها بدنبال یك نظم خودبخودی بودند، نه یك دولت انقلابی نوین. هدف آنها در هم شكستن قدرت دولتی بود، اما نقشه اداره دولت نوین انقلابی را در اختیار نداشتند.
بدین ترتیب صفوف جنبشی كه پس از سركوب سال 1877 مجددا سربلند كرد، حول ایده قهر گسترش یافت. درعین حال یك مطالبه معین به مركز مطالبات كارگران تبدیل شده بود و آن خواست روزكار هشت ساعته بود. در سال 1884 یكی از چند شبكه سراسری اتحادیه ها فراخوان روز مبارزه را اعلام نمود. این سازمان،فدراسیون صنف سازمان یافته و اتحادیه ای كارگراننام داشت. این فراخوان با پشتیبانی عظیمی روبرو شد. جنبش عظیمی براه افتاد.
بطور مثال تعداد اعضا سازمانرسته های كاردر عرض یكسال از 100 هزار به 700 هزار نفر در تابستان 1886 افزایش یافت. دلیل این استقبال عظیم توده ای واضح بود. در آن دوران 18 ساعت كار در روز معمول بود. كارگران تا سرحد مرگ كار می كردند. بیكاری، گرانی و گرسنگی بیداد می كرد. كارگران برانگیخته شده در خیابانها این سرود را میخواندند:

می خواهیم همه چیز را واژگون كنیم
از زحمت كشیدن برای هیچ خسته ایم
از بدست آوردن لقمه ای ناچیز تنها برای روز
بعد، بدون حتی ساعتی برای تفكر، خسته ایم.

در سال 1885 اعلامیه زیر در صفوف كارگران آمریكا دست بدست می گشت. این اعلامیه از طبقه كارگر آمریكا می خواست كه در اول ماه مه 1886 دست به عمل بزند: "یك روز شورش - نه آرامش. روزی كه حرف، حرف سخنگویان لاف زن دم و دستگاهی نیست كه طبقه كارگر را به بند كشیده است.  روزی كه طبقه كارگر قوانین خویش را بر پا می دارد و قدرتش را بكار می برد كه این قوانین را به اجرا درآورد. قوانینی كه تماما خلاف رضایت و موافقت ستمگران و حكمرانان كه سرنوشت كارگران را در دست دارند، است. روزی كه نیروی عظیم زحمتكشان متحد در برابر قدرتی كه امروز بر سرنوشت همه خلقها حكم می راند صف آرائی می كند. روزی كه لذت هشت ساعت كار، هشت ساعت استراحت و هشت ساعت برای هر كاری به اختیار خود ما، احساس می شود”.
سال 1886 سالی "دیوانه وار"  بود. اعتصابات همه جا را فرا گرفت. همانطور كه مورخان اذعان می دارند از دو ماه قبل از اول ماه مه، همگان بارها عبور واگنهای پر از مهمات و مسلسل را بچشم می دیدند. خیلی ها تكرار كمون پاریس را پیش بینی می كردند. در نوزدهم مارس 1886 ، نشریه آلمانی زبان  "کارگر"  در آمریكا نوشت :" اگر ما هر چه زودتر خود را برای انقلابی خونین آماده نكنیم، میراثی جز فقر و بردگی برای فرزندانمان بر جای نخواهیم گذاشت. بنابراین خود را برای انجام انقلاب مجهز كنید." قبل از روز موعد مبارزه سراسری، هر هفته راهپیمائی هائی تحت شعارهای  "زنده باد
انقلاب سوسیالیستی "، " سرنگون باد تخت و بارگاه و خزانه " ، "كارگران مسلح شوید " برگزار می شد. راهپیمایان مشعل
به دست در شب خیابانها را می پیمودند و چنین می خواندند :  " میلیونها زحمتكش بپا می خیزند، ببینید به خیابان آمده اند. مستبدین بخود می لرزند، چرا كه قدرتشان را برباد می بینند."
درست یك شب قبل از واقعه اول ماه مه، روزنامه " كارگر"  هشدار داد: " طبق اطلاع، یكی از رفقا به هنگام دستگیری
لیست بلند بالائی از اعضا همراهش بوده و تمام آن رفقا نیز دستگیر شده اند. بنابراین: لیست عضویتها و دفاتر یادداشتها را از جیبتان بیرون آورید. تفنگهایتان را تمیز كنید. انبار مهمات خود را كامل كنید. قاتلین مزدور سرمایه داران، پلیس و گاردش آماده جنایتند. هیچ كارگری نباید دست خالی از خانه بیرون بیاید ."
در دیترویت 1100 كارگر به مدت هشت ساعت راهپیمائی كردند. در نیویورك 25000 نفر از برادوی به طرف میدان اتحاد  راهپیمائی كردند. در عین حال 40 هزار كارگر نیویوركی در حال اعتصاب بودند. در سین سیناتی یك كارگر شروع راهپیمائی را چنین تصویر كرد: "تظاهر كنندگان فقط پرچم سرخ حمل می كردند و تنها سرودی كه می خواندند سرود آربایتر (كارگران) و مارسه یز. یك هنگ كارگران با 400 تفنگ اسپرینگ فیلد در صف اول تظاهر كنندگان قرار داشتند. "  در لوئی ویل كنتاكی بیش از 6000 كارگر سیاه و سفید از وسط پارك ملی عبور كردند و بدین ترتیب ممنوعیت ورود غیر سفیدان به پارك را عامدانه شكستند. در شیگاگو كه دژ شورش بود، دست كم 30 هزار نفر به خیابانها ریختند. تمام قطارها از كار ایستاده بودند، بنادر را تعطیل كرده بودند. رهبران محافظه كار به حاشیه رانده شده بودند. خیابان میشیگان پر بود ازپرولترها و خانواده هایشان. همه بهترین لباسهای خود را پوشیده بودند. اما ظاهر روز تعطیل، گول زننده و موقتی بود. پلیس مسلح روی پشت بامهای مسلط بر صحنه و پشت دیوارها سنگر گرفته و آماده جنگ بود. پلیس هر كجا كه كارگران اجتماع كرده بودند را مورد حمله قرار می داد. نقطه انفجار اول ماه مه در كارگاه مك گورمیك بود. اینجا از اواسط زمستان در اعتصاب بسر می برد، ولی گله های اعتصاب شكنان برهبری پلیس كماكان در كارخانه بودند. در دوم ماه مه، اسپایز، رهبر كارگران قرار بود دوباره برایشان سخنرانی كند.
هنگامیكه حدود 6000 كارگر به سخنرانی او گوش می دادند، چند صد نفر به پیشواز اعتصاب شكننانی كه تازه داشتند
از سر كار برمیگشتند رفتند تا حسابشان را برسند. روزنامه "كارگر "  بتاریخ 4ماه مه نوشت: " ناگهان صدای گلوله از
نزدیك كارخانه بگوش رسید. حدود 75 قاتل قوی هیكل كه توسط یك فرمانده چاق پلیس رهبری می شدند بدان
سمت حركت كردند. سه خودرو پر از وحشی های حامی نظم و قانون نیز آنان را همراهی می كردند. در نبرد میان
كارگران مسلح به سنگ علیه پلیس مسلح به سلاح گرم، صف كارگران ناگهان بهم خورد. بمبی پشت سر كارگران
منفجر شد. دست كم دو كارگر كشته شدند. بسیاری، از جمله چند كودك، مجروح شدند. در ظرف چند ساعت
اعلامیه خشمگینانه ای كه به امضا اسپایز رسیده بود در محلات فقیرنشین كارگری دست بدست میگشت: ”كارگران
مسلح شوید صاحبكاران نیروی خونخوار خود یعنی پلیس را علیه ما بكار گرفتند. شش نفر از برادران ما عصر امروز
در كارگاه مك گورمیك كشته شدند. آنها فقیران بیچاره را كشتند چرا كه جرات كرده بودند دستورات روسا را زیر پا
گذارند. همچون هركول افسانه ای بپا خیزید و غول پنهانی كه میخواهد شما را نابود كند، از میان بردارید. ما از شما
میخواهیم كه مسلح شوید! مسلح! ."
روز بعد یعنی سوم ماه مه، گسترش اعتصاب پر معنا بود. در سطح كشور نزدیك به 340 هزار كارگر به جنبش پیوسته
بودند و 190 هزار نفر از آنها در اعتصاب بسر می بردند. در شیكاگو 80 هزار كارگر به خیابانها ریختند. هنگامی كه چند
صد زن دوزنده به خیابان آمدند تا به تظاهرات بپیوندند، روزنامه ارتجاعی شیكاگو تریبون علیه شان زوزه كشید و
آنها را " سلیطه های بی چاك و دهن " نامید. جانور سرمایه داری واقعا چنگ و دندان نشان داده بود. هزاران نفر در
صدد پاسخگوئی بودند. یك اجتماع توده ای در میدانهی ماركتبرای عصر چهارم ماه مه فراخوانده شد.
سازماندهان تظاهرات نگران از كمین دشمن، مكان باز بزرگی را در نظر گرفته بودند كه در رو زیادی داشت. پس از
طرح اختلاف نظرات فراوان، اسپایز توانست سازماندهان گردهم آئیهی ماركترا قانع كند كه فراخوان تظاهرات
مسلحانه را پس گرفته و بجای آن سعی كنند تا می توانند وسیع ترین مردم را به تظاهرات بكشانند. صبح روز 4ماه مه
پلیس به یك ستون سه هزار نفره از اعتصاب كنندگان حمله كرد. اجتماعات در تمام شهر برپا شد. هنوز عصر نشده
بود كه میدان " هی ماركت " از 3هزار كارگر انباشته شد. سخنرانان مرتبا از روی واگن ها سخنرانی می كردند. بعد باران
شروع شد. حاضرین می خواستند پراكنده شوند. در حالیكه فقط چند صد نفر در میدان باقی مانده بودند، سر و كله
دسته ای متشكل از 180 پلیس تا بدندان مسلح پیدا شد. یك افسر پلیس به كارگران دستور داد كه متفرق شوند. اما
پاسخ شنید كه اجتماع كارگران، قانونی و مسالمت آمیز است. آخر سر پلیس برگشت و به افرادش دستوری دهد. در
این هنگام ناگهان بمبی در صف پلیس منفجر شد. و سپس آنها منطقه را زیر آتش گرفتند. در نتیجه چندین نفر كشته
و صدها تن مجروح شدند. در این ماجرا، هفت پلیس نیز كشته شدند.
طبقه حاكمه از این واقعه به عنوان بهانه ای برای انجام تعرضی كه از قبل طراحی كرده بود، استفاده كرد و در رسانه
گروهی اینطور تبلیغ كرد. روزنامه ها ی سراسر كشور به آتش افروزی دیوانه وار پرداختند. آنها خواستار اعدام همه
 "اخلال گران"  شدند. سر تیتر روزنامه ها چنین بود : "جانوران خونخوار.... اوباش سرخ ."
در " میلواكی " گارد دولتی با كشتاری خونین به تظاهرات پنج ماه مه پاسخ داد. پنج كارگر لهستانی و یك كارگر آلمانی بخاطر نقض حكومت نظامی به خاك افتادند. در شیكاگو زندانها مملو از هزاران انقلابی و اعتصابی گشت. بسیاری به هنگام بازجوئی مورد شكنجه قرار گرفتند. از روی لیست اعضای اتحادیه ها، پلیس به خانه هایشان حمله برد. چاپخانه كارگران مورد حمله قرار گرفت. همه اعضای چاپخانه روزنام ه "كارگر"  دستگیر شدند. پلیس هر چه در دست داشت، از مهمات گرفته تا اسلحه، از شمشیر تا چماق، از نشریه تا پرچم سرخ، از دینامیت تا بمب را بعنوان مدرك به نمایش گذاشت.  رهبری انقلابی كارگران در چنگال بورژوازی اسیر بود.
طبقه حاكمه در همان ماه مه 1886 محاكمات را آغاز كرد. اتهام: قتل پلیس. متهمان:  اعضای رهبری آی.دبلیو.پی.آ
(اتحادیه انترناسیونال كارگران) به نامهای اوت، اسپایز، مایكل شوآب، ساموئل فیلدن، آلبرت پارسون، آدولف فیشر، جرج انجل، لوئی كنیگ و اسكار نیب. متهمین را با وجود آنكه از گروه های مختلف بودند یكباره با هم محاكمه نمودند. در طول محاكمه هیچ كس نتوانست حتی یك دلیل بیاورد كه افراد فوق الذكر در پرتاب بمب شركت داشته اند. از اینها فقط دو نفرشان در تظاهرات هی ماركت شركت داشتند. محاكمه ماهها بدرازا كشید. چندین كارگر را با رشوه خریدند تا شهادتهای زشت و نفرت انگیز علیه رهبران جنبش ایراد كنند. در سراسر دادگاه، قضات سعی كردندمحاكمه را یك محاكمه جنائی جا بزنند. اسپایز در دفاعیه اش از عقاید انقلابی خویش دفاع كرد و در آخر چنین گفت:
"خب، اینها عقاید من است. اگر شما فكر می كنید می توانید این عقاید را كه هر روز بیشتر ریشه می دواند درهم شكنید، اگر فكر می كنید كه با زندانی كردن ما می توانید به عقاید ما ضربه بزنید، اگر فكر می كنید كه مرگ جزای گفتن حقیقت است، پس من با سربلندی و جسارت بهای گزاف آنرا می پردازم! جلادتان را صدا كنید !" لینك بیست و یكساله اعتراض خود را چنین بیان كرد: ”من تكرار می كنم كه دشمن نظم موجودم و تكرار می كنم كه با تمام قدرت تا زمانیكه نفس در سینه دارم با این نظم نبرد می كنم. من از شما متنفرم!  از نظمتان بیزارم، از قوانین شما، از اقتدار مستبدانه شما، متنفرم. مرا بدین خاطر بدار بیاویزی د!" دادگاه هفت نفر را محكوم به مرگ كرد. اما جنبش بزرگی در دفاع از آنان براه افتاد. جلسات زیادی در سراسر جهان به دفاع از آنان برگزار شد:  در فرانسه، هلند، روسیه، ایتالیا، اسپانیا، و در تمام ایالات آمریكا. در آلمان،     بیسمارك آنقدر از عكس العمل كارگران نسبت به وقایع " هی ماركت "  بیمناك شد كه برگزاری تمام جلسات عمومی را ممنوع اعلام كرد. وقتی زمان اعدام نزدیك شد محكومیت دو نفر به حبس ابد تخفیف یافت. جسد لوئی كینگ در زندان پیدا شد. سرش با دینامیت منفجر شده بود. معلوم نشد كه در اعتراض به سیستم خودكشی كرده یا او را به قتل رسانده اند. روز 11 نوامبر 1886 كه بعدا جمعه سیاه نام گرفت، برای اعدام رهبران جنبش انقلابی كارگران در نظر گرفته شده بود. روزنامه های شیكاگو شایعاتی را در مورد خطر برپائی جنگ داخلی پخش كردند. بنظر می آمد كه نقشه هائی برای حمله به زندان جهت آزاد كردن محكومان موجود بود. اما زندانیان خواستار شدند كه این كار صورت نگیرد.
سرانجام در روز موعود، هنگام ظهر، اسپایز، انجل، پارسون و فیشر با پیراهن سفید در محوطه زندان ظاهر شدند. اسپایز در حالیكه جلادان چشم بند سفید را بر سرش می كشیدند چنین گفت:  "روزی خواهد آمد كه سكوت ما از زوزه های امروز شما قدرتمندتر شود." بعد از او پارسون فریاد زد : "كلانتر باتون! بگذار صدای خلق شنیده شود".
صدای پارسون را با باز كردن دریچه زیر پایش قطع كردند! مراسم تشییع جنازه رهبران جانباخته جنبش انقلابی كارگران با حضور نیم میلیون نفر برگزار شد. به خیابان آمدن نیم میلیون نفر، بذر وحشت را در دل بورژوازی كاشت. فردا ازآن طبقه كارگر است!
كارگر قهرمان، رهبر زحمتكشان، پر توان پر خروش، علیه دولت سرمایه دار
(جمعی از فعالین كارگری)
اردیبهشت ماه 1385

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر