«چه باید کرد غنی شده»
گزیده ای از سخنرانی باب آواکیان رهبر حزب کمونیست انقلابی
منظورمان از «گرایش چه باید کردی غنی شده» چیست؟ وقتی که صحبت از «گرایش چه باید کردی» می کنیم، اشاره مان به چیست؟ و وقتی که صحبت از «غنی کردن» آن می کنیم، منظورمان چیست؟ «گرایش چه باید کردی» اشاره ای است به جهت گیری اساسی ای که لنین در اثر مشهور «چه باید کرد» پیش گذاشت. لنین تاکید کرد که نقش ضروری یک کمونیست این نیست که «منشی اتحادیه کارگری» باشد (به عبارت دیگر، این نیست که رهبر مبارزات برای اصلاح و بهبود وضع طبقه کارگر در چارچوب نظام سرمایه داری باشد)؛ بلکه این است که «تریبون مردم» باشد. یعنی کسی که عمیقا بر ستم ها و جنایات نظام سرمایه داری پرتو می اندازد و نشان می دهد که این ها چگونه به طرق مختلف بر قشرهای گوناگون مردم تاثیر می گذارد و هر کدام از این قشرها چگونه به رخدادهای مهم جامعه و دنیا پاسخ می دهند. یعنی کسی که علل ریشه ای و روابطی که بنیان همه این ستم ها و بی عدالتی هاست را به شکلی قانع کننده و موثر بر ملا می کند؛ و از این طریق نیاز به انقلاب و برقراری یک جامعه نوین سوسیالیستی و در نهایت کمونیستی و نقش تعیین کننده طبقه تحت استثمار در جامعه سرمایه داری فعلی یعنی پرولتاریا را در به ثمر رساندن این دگرگونی انقلابی به مثابه بخشی از انقلاب جهانی پرولتری نشان می دهد. در همین مورد، نقل قولی می آورم از یک اثر دیگر لنین که به ویژه در دنیای امروز کمتر شناخته یا فهمیده شده است. در اینجا لنین، درک و دیدگاه عمیق و مهم دیگری از تئوری علمی کمونیستی را ارائه می دهد:
«تا وقتی مردم نیاموزند که در پشت همه اظهارات و بیانیه ها و وعده های اخلاقی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی، باید منافع این یا آن طبقه را جست و جو کنند، در سیاست، قربانی نادان فریب و خودفریبی خواهند شد. حامیان اصلاح و بهبود تا زمانی که نفهمند هر نهاد کهنه، هر چند خشن و پوسیده به نظر آید، توسط نیروهای طبقات حاکمه حفاظت می شود، همواره فریب مدافعان نظم کهن را خواهند خورد.» (لنین، «سه منبع و سه جزء مارکسیسم»)
بدون شک یک نکته مرکزی و محوری در «چه باید کرد»، تحلیل لنین از چرایی و چگونگی این واقعیت است که آگاهی کمونیستی (که در بر گیرنده یک بینش و رویکرد علمی است) نمی تواند «خود به خودی» تکوین یابد. بلکه باید از بیرون از عرصه تجربه مستقیم و فوری پرولتاریا و توده های مردم، به آنان عرضه شود. به این علت و علل دیگر، انقلاب کمونیستی باید از رهبری یک حزب پیشاهنگ سازمان یافته برخوردار باشد. حزبی متشکل از افرادی که از بخش های مختلف جامعه برخاسته اند و دیدگاه کمونیستی را اتخاذ کرده اند.
وقتی که از «غنی کردن» گرایش چه باید کردی صحبت می کنیم منظورمان آموخته های بیشتری است که نسبت به دوران لنین حاصل شده است. بخشی از این آموخته ها به رابطه دیالکتیکی آگاهی و تحول واقعیت مادی، یا رابطه عوامل ذهنی و عینی، مربوط می شود. به علاوه، «غنی کردن» به معنی تاکید هر چه بیشتر است بر توانا ساختن شمار فزاینده توده ها، تا به آنچه در عرصه های گوناگون جامعه می گذرد بپردازند و چگونگی ربط این مسائل با به خصلت اساسی جامعه و مساله اساسی تحول جامعه و دنیا را دریابند. «غنی کردن» به معنی تاکید بر این نکته است که باید به حداکثر درجه ممکن در هر مقطع معین، موانعی که در عرصه «کار با ایده ها» و مبارزه و رقابت در قلمرو ایده ها (یعنی در عرصه هنر و فرهنگ و فلسفه و امثالهم) در برابر توده ها قد علم می کند را کنار زد و آنان را درگیر مسائل انقلاب کرد. یعنی در هر مقطع، توده ها را به کامل ترین شکل ممکن به دست و پنجه نرم کردن با سئوالات حیاتی مرتبط با نیاز به انقلاب کمونیستی و ابزار انجام چنین انقلابی سوق داد. هدف از همه این کارها این نیست که صرفا اوضاعی به وجود آید تا شمار فزاینده ای از توده ها «احساس کنند درگیر» فرایند انقلابی شده اند. بلکه کمک واقعی به یافتن راه حل های این مسائل است و اینکه حزب و توده ها بتوانند بدین طریق بیاموزند.
در قلب «گرایش چه باید کردی غنی شده» و بحث مبنایی لنین در «چه باید کرد»، موضوع نقش نشریه کمونیستی به مثابه یک «مبلغ کلکتیو» و یک «سازمانده کلکتیو» جنبش انقلابی قرار دارد. بسیاری می پرسند: «چطور می توان به وسیله یک نشریه به مثابه سلاح اصلی، انقلاب کرد و یک جنبش انقلابی ساخت؟» بیشتر اوقات منظور از طرح این گونه سوال ها، بیان این مطلب است که اگر نشریه را سلاح اصلی برای ساختن جنبش انقلابی بدانیم، به طور اجتناب ناپذیر نظراتی مانند «آموزش صبورانه» یا نوعی رویکرد «آموزش یک به یک» را تقویت خواهیم کرد. انگار از این طریق است که همه به نوعی آنچه را که لازم است بدانند می آموزند و سپس در آینده ای دور و نامعلوم همگی آماده گام نهادن به جاده انقلاب می شوند. چنین چیزی البته اتفاق نخواهد افتاد و این راه به انقلاب منتهی نخواهد شد. جریان زندگی ــ و به ویژه جامعه بشری و امر تغییر آن ــ بسیار پویاتر و متناقض تر از آن است که اینگونه بتوان موفق شد و انقلاب را رهبری کرد. (البته چنین رویکردی حتی می تواند باعث دست کشیدن از هدف انقلاب شود).
اما چرا لنین اصرار داشت که استفاده از نشریه، بخش عمده تدارک ایدئولوژیک، سیاسی و تشکیلاتی در مبارزه نهایی برای کسب قدرت است؟ در این اصرار، یک حقیقت و واقعیت اساسی وجود دارد. قائل شدن چنین نقشی برای نشریه، به نقش آگاهی و رابطه میان آگاهی و ابتکار عمل مردم در مبارزه مربوط می شود. آیا حرف لنین در «چه باید کرد» اینست که کمونیست ها نباید توده ها را در شکل های مختلف مبارزه سازماندهی کنند تا در مقابل جنایات و ستم های نظام بایستند؟ یا این که کمونیست ها هرگز نباید برای درگیر شدن در این مبارزات و مقاومت های سیاسی به توده ها «فراخوان عمل» بدهند؟ خیر. اصرار لنین به درستی بر این است که مهم ترین کاری که لازم است کمونیست ها انجام دهند افشاگری زنده از ماهیت نظام در برابر توده های تحت ستم و استثمار و کسانی است که به طرق گوناگون از این نظام ناراضی اند. مهم ترین کار کمونیست ها اینست که به توده ها نشان دهند چگونه این مشکلات کمرشکن و خشم آور به هم مرتبطند؛ و چگونه همه این رنج ها ریشه در ماهیت و عملکرد نظام سرمایه داری – امپریالیستی دارد. مهم ترین کار کمونیست ها اینست که به توده ها بگویند نه فقط باید این مسائل را به نحوی صحیح و علمی درک کنند بلکه باید بفهمند جایگاه تک تک نیروهای طبقاتی مختلف در جامعه (و در کل دنیا) در این تصویر بزرگ از عملکرد نظام کجاست. کمونیست ها باید بدون در غلتیدن به ماتریالیسم مکانیکی به توده ها نشان دهند که گرایش طبقات و قشرهای گوناگون در واکنش به رخدادهای مختلف جامعه و دنیا چگونه است و چرا.
به قول لنین اگر این کار قویا انجام شود، یعنی به نحوی که به اصطلاح خون را به جوش بیاورد، به ورای ظاهر مسائل برود و عمیقا در قلب و جوهر پدیده ها نفوذ کند، آنگاه توده های مردم را از حس «مقاومت ناپذیر دست زدن به عمل» سیاسی لبریز خواهد کرد. و بسیار قدرتمندتر از فراخوان های عمل مستقیمی خواهد بود که ممکنست خودمان صادر کنیم (و البته این کار در بسیاری مناسبت ها مهم هم هست). این افشاگری های قدرتمند، تعدادی بسیار بیشتر از مردمی که ما مستقیما سازماندهی کرده ایم را برای پیشبرد مبارزات و مقاومت های سیاسی گوناگون به میدان خواهد آورد. لنین نکته ای اساسی را مطرح کرده که می خواهیم آن را به یک نکته مهم دیگر بسط بدهیم: احساس مردم در مورد اینکه چه چیزی قابل تحمل است و چه چیزی غیرقابل تحمل، به طور دیالکتیکی ربط دارد به اینکه چه چیزی را ممکن یا ضروری می بینند (یا از سوی دیگر، چه چیزی را غیر ضروری می بینند یا دیگر ضروری نمی بینند. به این معنی که دیگر لزومی ندارد با آن بسازند و تحملش کنند.)
من در صحبت ها و نوشته هایم بارها مطرح کرده ام که توده های مردم ضرورتی ندارد رنج بکشند. منظورم اینست که وقتی توده ها دریابند آنچه بر آنان روا می شود ــ آنچه این نظام بر سرشان می آورد ــ «خواست خدا» و «نظم طبیعی امور» یا نتیجه کارکرد یک قدرت شکست ناپذیر اجتماعی یا ماوراء الطبیعه نبوده بلکه از کارکردهای خود این نظام سرچشمه می گیرد، و مهم تر اینکه وقتی دریابند می توان با سرنگون کردن این نظام، وضع را به طور ریشه ای عوض کرد، آنگاه تشخیص امکان دست زدن به عمل تغییر ــ و میل به عمل در آن جهت ــ بسیار قدرتمندتر می شود. بارهای بزرگی بر ذهن توده ها سنگینی می کند. یکی از آن ها، این باور است که تغییر بنیادین ممکن نیست زیرا نیروهایی که در برابر ما ایستاده اند بسیار قدرتمند شده اند. باور دیگری که با این احساس در هم آمیخته و بر ذهنیت توده ها سنگینی می کند این است که هیچ بدیلی در مقابل نظم کنونی امور وجود ندارد و حداکثر کاری که می توان کرد این است که وضع خود را در چارچوب همین نظم بهبود بخشید یا در سکوت زجر کشید و در دین یا چیز دیگری که به همان اندازه «مفری» تخیلی است پناه جست. اما هر چه بیشتر ماهیت و کارکرد واقعی نظام عریان و به طرق گوناگون و به طور زنده و موثر افشا شود و هر چه بیشتر مردم درک کنند که این نظم طبیعی امور نیست و فقط به خاطر عملکردهای یک نظام (که نظامی پر از تضاد است) به نظم امور تبدیل شده، آنگاه بیشتر می توانند احساس کنند که باید دست به عمل زد. و بیشتر این ضرورت را احساس خواهند کرد. اگر مردم چنین درکی نداشته باشند، حتی بهترین تلاش های ما برای بسیج توده ها جهت دست زدن به عمل، دیر یا زود به دیوار محدودیت هایش برخورد کرده یا به ضد خود بدل خواهد شد. یعنی تبدیل به چیزی خواهد شد که نظام موجود و این احساس را که هیچ کاری برای تغییر ریشه ای امور نمی توان انجام داد، تقویت می کند.
پاسخ به همه این مسائل، نقشی است که نشریه کمونیستی در ساختن جنبش انقلابی بازی می کند. نشریه کمونیستی با جهت گیری و رویکردی که لنین در «چه باید کرد» از آن بحث می کند، و از طریق «غنی کردن» بیشتر آن در مواردی که به آن اشاره کردم است که می تواند در ساختن جنبش انقلابی نقش بازی کند. نشریه حزب ما که «انقلاب» نام دارد، باید توانایی خود را در اجرای این نقش بالا ببرد. هم زمان، رفقای حزب و تعداد فزاینده ای از کسانی که در هنوز در حزب نیستند اما اساسا از اهداف و فعالیت های حزب هواداری یا حمایت می کنند، باید با این نوع جهت گیری از نشریه استفاده کنند. این کار باید با تعمیق مداوم درک ما از نقش نشریه انجام شود. یعنی این که نشریه در واقع دارد به لحاظ سیاسی، ایدئولوژیک و تشکیلاتی برای مبارزه آینده جهت کسب قدرت زمینه سازی می کند. به یک مفهوم کلی، نشریه به تنهایی مهم ترین بخش این زمینه سازی است. مبارزه آینده جهت کسب قدرت، زمانی در می گیرد که در نتیجه شکوفایی تضادهای نظام و در ارتباط دیالکتیکی با آن، فعالیت نیروهای انقلابی آگاه که حزب هسته مرکزی آن است، یک تغییر بسیار مهم و کیفی در اوضاع عینی اتفاق بیفتد و توده های مردم در شمار میلیونی انقلابی شوند. به قول لنین این «بخش عمده تدارک» برای مبارزه آینده جهت کسب قدرت است، هر چند که به یک معنا، تدارکی غیر مستقیم است. واضح است که این فعالیتی در عرصه نظامی نیست. اما این بخش عمده تدارک برای زمانی است که اوضاع عینی دستخوش یک دگرگونی کیفی، به آن صورتی که گفتم، بشود. استفاده از نشریه به این ترتیب، در شرایط کشورهایی نظیر آمریکا، مهم ترین وسیله تسریع کردن در حین انتظار کشیدن است.
این جایگاه مرتبط است با نقشی که نشریه به مثابه «مبلغ کلکتیو و سازمانده کلکتیو» برای حزب و نیز برای جنبش انقلابی وسیع تر و هسته ی مرکزی رشد یابنده درون این جنبش که جانبدار حزب و اهداف استراتژیکش است، بازی می کند. همین جایگاه است که یک چارچوب کلی برای نقش نشریه به مثابه «مبلغ کلکتیو و سازمانده کلکتیو» ایجاد می کند. نشریه ابزار فشرده ای برای «ترسیم خطوط راهنما» ارائه می دهد تا مردم بتوانند حول مسائل و رخدادهای سیاسی اصلی در جامعه و دنیا هماهنگ عمل کنند ــ نه به این معنا که مثل «ربات های» بی فکر همه در یک خط رژه بروند، بلکه به مفهوم دستیابی به درک آگاهانه تراز چگونگی پاسخگویی به وقایع دنیا. پاسخگویی به گونه ای که معرف یک فعالیت هدفمند در جهت یک هدف باشد. هدفی که مردم بتوانند آن را هر چه روشن تر به مثابه یک بدیل رادیکال تشخیص دهند. هدفی که در واقع هم ممکن است و هم مطلوب و مردم می توانند از طریق ابتکار عمل و مبارزه آگاهانه خود آن را تحقق بخشند.
مقابله با «تلاش و تقلاي خود انگیخته برای رفتن زیر پر و بال بورژوازی»
نشریه همچنین نقشی کلیدی در آن چیزی بازی می کند که لنین آن را با عبارت منحرف کردن توده ها و جنبش های مخالفت جویانه توده ای اپوزیسیون از تقلاي خود انگیخته آنان برای رفتن زیر پر و بال بورژوازی توصیف کرد. باید بگویم که من این گفته لنین را اینطور می فهمیدم که در این مبارزات و در میان توده هایی که درگیرش هستند، یک گرایش خود انگیخته وجود دارد برای رفتن زیر پر و بال این یا آن بخش بورژوازی. (گاه بورژوازی در وجود شخصیت هایی که مستقیما و به معنی واقعی کلمه نماینده طبقه حاکمه اند تجسم می یابد و گاه در وجود افراد مشخصی که اگر چه خود از اعضای طبقه حاکمه نیستند اما مواضع و دیدگاه های شان نهایتا منافع این طبقه را نمایندگی می کند). اما اخیرا که دوباره به «چه باید کرد» رجوع کردم، این نکته نظرم را جلب کرد که لنین در واقع صحبت از تقلاي خودانگیخته برای رفتن زیر پر و بال بورژوازی می کند. (فرمولبندی دقیق او، زمانی که مشخصا صحبت از جنبش های طبقه کارگر می کند این است: «این تقلاي خود انگیخته تردیونیونیستی برای رفتن زیر پر و بال بورژوازی.»)
ما مرتبا با این پدیده در میان قشرهای مختلف مردم روبرو می شویم. برای مثال، اخیرا شنیدم که یک نفر روی شیشه اتومبیلش دو برچسب زده بود. یکی این بود که: «اگر عصبانی نیستی، معلوم است که متوجه نیستی». برچسب دوم در حمایت از اوباما بود! پیش خودم فکر کردم اگر آنجا بودم حتما یک کاغذ روی آن اتومبیل می چسباندم با این نوشته: « حمایتت از اوباما نشان می دهد که هنوز متوجه نیستی.» استفاده از آن دو برچسب، نمونه ای از «تقلا برای رفتن زیر پر و بال بورژوازی است». از یک طرف، صاحب اتومبیل با برچسب اول حس بسیار خوبی ارائه می دهد: اگر از اوضاع عصبانی نیستی معلوم است که متوجه نیستی. اما از طرف دیگر، او با برچسب دومش، به طور خود انگیخته، می خواهد به کجا برود؟ به اردوی (یا زیر پر و بال) بورژوازی که در شخص اوباما متجلی است. همان اوبامایی که جملات قصار احمقانه ای نظیر این را بر زبان جاری ساخته است: «یک آمریکای لیبرال وجود ندارد، یک آمریکای محافظه کار وجود ندارد، بلکه فقط یک ایالات متحده آمریکا وجود دارد.» واقعا که چه حرف عمیق و رهایی بخشی!
به موازات این «تقلا برای رفتن زیر پر و بال بورژوازی»، یا به مثابه گوشه ای از این تقلا، با پدیده مکرر افرادی روبروییم که اصرار دارند از کیش شخصیت متنفرند اما دائما از میان نمایندگان طبقه حاکم، «منجی» اختراع می کنند. مثلا شعار می دهند که: «ال گور لطفا نامزد ریاست جمهوری شو!» [ال گور معاون ریاست جمهوری در زمان بیل کلینتون بود که در انتخابات از جرج دبلیو بوش شکست خورد- مترجم] اختراع «منجی» از این نماینده طبقه حاکم، مبتنی است بر «مخالف خوانی»هایی که ال گور نه فقط در ارتباط با محیط زیست و تغییر آب و هوای زمین بلکه به درجاتی در مورد مسائلی نظیر جنگ در عراق انجام می دهد. این شعار نشان می دهد که علت مخالف خوانی ال گور فهمیده نشده است. علت این مخالف خوانی بسیار محدود که در چارچوب سیاست های طبقه حاکمه قرار دارد، اینست که حداقل در حال حاضر ال گور نامزد ریاست جمهوری نیست! (من قبلا این موضوع را در چارچوب انتخابات سال 2004 خاطر نشان کرده ام). اگر او مثل سال 2000 نامزد این مقام بود آن وقت چیزهای دیگری می گفت؛ تا به کسانی که به واقع فرایند تصمیم گیری را شکل می دهند و کنترل می کنند نشان دهد که قادر است کشتی دولت امپریالیسم آمریکا را در ورطه خطرناکی که گرفتارش شده، به پیش هدایت کند.
این مثال ها و بسیاری نمونه های دیگر نشان می دهد که مبارزه عظیمی لازم است تا مردم از جهت گیری «تقلا برای رفتن زیر پر و بال بورژوازی» گسست کنند؛ تا مردم در طرز فکر و جهت گیری خود به ورای محدوده های تنگی بروند که طبقه حاکمه برای شکل دادن و تسلط بر حیات سیاسی و همه عرصه های دیگر جامعه ایجاد کرده است؛ تا مردم این نکته را که در واقعیت بارها به نمایش در آمده، درک کنند: تغییر سیاسی هدفمند فقط از طریق دست زدن به عمل سیاسی ای که مستقل از کل چارچوب حاکم و به نحوی اساسی در مخالفت با این چارچوب باشد، امکان پذیر است. (این امر حتی در مورد تغییر سیاسی هدفمندی که به انقلاب منجر نشود صادق است چه رسد به تغییر ریشه ای جامعه که فقط از طریق انقلاب ممکن است).
وقتی شما به جنبش های توده ای گوناگون که در سال های اخیر رخ داده می نگرید ــ چه خیزش توده ای مهاجران باشد چه جنبش های ضد جنگ و یا دیگر شکل های بروز مخالفت و مقاومت سیاسی ــ یک مساله به روشنی قابل مشاهده است: تقلاي مکرر برای پیدا کردن بخشی از بورژوازی که بتوان زیر پر و بالش رفت تا از مردم حمایت و حفاظت کند. (صرفا این نیست که «کششی» به سوی این سیاست وجود دارد). بسیاری مساله را اینطور می بینند که یافتن چنین پناهگاهی می تواند «موثر» باشد! اما باید سوال کرد که «موثر» در ارتباط با چه؟ با چه شرایطی؟ به سوی چه هدفی؟ این پدیده ای است که مکررا رخ می دهد. بیایید در ارتباط با همین «تقلا برای رفتن زیر پر و بال بورژوازی» باز هم گفته های لنین، البته در چارچوب یک بحث دیگر، رجوع کنیم. او هنگام بحث از بازتولید بورژوازی از بطن تولید و تجارت خُرد تحت سوسیالیسم، یعنی جایی که بورژوازی به شکل روزمره و هر ساعت پیاپی به شکل خود به خودی و در مقیاس بزرگ بازتولید می شود، چنین می گوید: بسیاری از افراد به هنگام صحبت از سیاستمداران بورژوا می گویند «می دانم، می دانم، آن ها اصلا خوب نیستند. همه شان بدند». اما بعد از حرف خود بر می گردند و مصرانه می گویند، با وجود این اگر می خواهیم «کاری واقع بینانه انجام دهیم» باید پشت یکی از همین ها را بگیریم. جواب من به این افراد چنین است: بله، بیایید کاری واقع بینانه انجام دهیم ــ اما کار بد نکنیم. رفتن زیر پر و بال یک بخش از بورژوازی و مشخصا دمکرات ها به واقع کاری بسیار بد است که فقط منجر به فلج سیاسی می شود. این بدترین کار است، آن هم درست زمانی که جنایت های نظام و طبقه حاکمه ای که دمکرات ها و محافظه کاران به یک اندازه آن را نمایندگی می کنند، مرتبا اشاعه می یابد و شدیدتر می شود. همانطور که قبلا خاطر نشان کردم: اگر تلاش کنید که دمکرات ها چیزی باشند که نیستند و هرگز نخواهند بود، دست آخر خودتان به چیزی تبدیل خواهید شد که آنان واقعا هستند.
پیشبرد یک مبارزه راسخ علیه این «تقلاي خود انگیخته برای رفتن زیر پر و بال بورژوازی» یک بخش حیاتی از فعالیت همه جانبه ماست؛ و نشریه باید یک نقش مشخص و فشرده در مبارزه برای منحرف کردن توده ها و جنبش های توده ای مخالفت جویانه از این مسیر و کشاندن شان به جاده فعالیت سیاسی حقیقتا هدفمند بازی کند.....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر