۱۳۹۰ اسفند ۱۹, جمعه

کمونیست ها و انقلاب 57 درس هایی برای امروز/ بخش پایانی

کمونیست ها و انقلاب 57 درس هایی برای امروز/ بخش پایانی



یكی از تمایزات بارز كمونیستهای جوان ایرانی در سالهای پیش ازانقلاب با رفرمیسم حزب توده تئوریزه كردن مبارز ه ی مسلحانه ی انقلابی بود. اگرچه دركورانِ انقلاب 57 نیز به لحاظ نظری به جایگاه ارتش ضد خلقی و ضرورت داشتن ارتش خلق واقف بودند اما اقدامِ عملی و ابتكار علم مشخصی در این رابطه به ویژه در دوران 57 صورت نگرفت. اگرچه در روزهای قیام 22بهمن واقعاً به قصد نابودی قلبِ ماشینِ دولتی كهن، به پادگانها هجوم می بردند ولی در مجموع به مساله ی قهر سازمانیافته ی انقلابی سطحی برخورد كردند. در دوران قیام چیزی كه به طور جدی و علمی به ذهن كمونیستها خطور نكرد، ضرورت ایجاد ارتش انقلابی بود، ارگانی برای جنگیدن، نابود ساختن ذره ذره ی ارتش دشمن، گسترش یافتن، حفاظت ازدستاوردها و كسب پیروزی سراسری  ارگانی كه بر آن سیاست كمونیستی و انقلابی حاكم باشد، ارگانی كه تركیب نیروی رهبری كننده، ستون فقرات وبدنه اش از حیث طبقاتی كاملا روشن باشد و عرصه ی اصلی عمل كردش به لحاظ استراتژی انقلاب كاملا مشخص باشد. فاصله ی بیان تا درك شعارهایی چون " نه سازش، نه تسلیم، تنها ره رهایی جنگ مسلحانه!"،  "ارتشِ خلقی بنا می كنیم، میهن خود را رها می كنیم" " فاحش بود. به غیرِ مناطقی مانند كردستان و آن هم به دلیل سابقه ی مبارزاتی طولانی و فعالیت نیروهای متشكل و وجود مساله ی ملی، در هیچ نقطه ای كمونیستها نتوانستند نیروی مسلحی را سازمان دهند.  درمناطقی چون كردستان و به درجاتی تركمن صحرا مردم كه دست به اسلحه بردند، مبارزاتشان به صورت آغاز یك جنگ كه باید به سراسر كشور گسترش یابد نگریسته نمی شد. اغلب به آن مانند چیزی در رده ی مبارزات حق طلبانه و مقاومت عادلانه نگریسته میشد. آنهم درشرایطی كه خمینی و روحانیت برای ی كدست كردنِ حاكمیت خود و مطیع كردن ارتش و به خط كردن نیروهای دیگر فرمان تشكیل سپاه پاسداران را دادند، كمونیستها این مسئولیت مهمِ خود را انجام ندادند. با اینكه اغلب این سازمانها و نیروها به مبارزه ی مسلحانه با مشهای متفاوت معتقد بودند ولی به تشكیل ارتش خلق  و حتی تدارك آن  بهایی ندادند؛ و از فرصتهای انقلابی لازمه برای ای نكار سود نجستند. بیشتر آن ها منتظر تكرار انقلاب 57 و قیام 22 بهمن دیگر بودند.
در كنار اشكالات فوق مورد مهم دیگری را نیز میتوان طرح كرد. مساله ی انترناسیونالیسم در انقلاب ایران غایب بزرگ بود. انقلاب ایران عملا موجب تقویت ناسیونالیسم در میان كمونیستها شد. نمود عملی آن قطع ناگهانی روابط جنبش كمونیستی ایران با جنبش بین المللی كمونیستی و جنبشهای رهاییبخش دیگر بود. بسیاری از كمونیستها با جنبش بین المللی كمونیستی بیگانه شدند. بسیاری از سازمانها دفاترشان را در دیگر كشورها بستند و راهی ایران شدند. این اشكال بیش از آن كه به عدم ارتباط یا ارتباط نیمبند و ... این سازمان ها با همرزمان غیرایرانیشان برگردد به درك نازل انقلابیون و كمونیستها از انترناسیونالیسم پرولتری و دنباله روی آنان از موج عظیم ناسیونالیستی كه در جامعه بهراه افتاده بود، برمی گشت. اگر چنین اشكالی نبود شاید جنبش نوین كمونیستی میتوانست راه گشای بسیاری از ناهمواری های پیشِ پای خود در آن دوران باشد. مهم ترین امكانی كه این توجه به جنبش كمونیستی دوران انقلاب میتوانست ارزانی كند، ارتقای دانش ماركسیستی و درك بهتر اوضاع بین المللی برای اتخاذ سیاستهای صحیح و مرور درسهای انقلابات گذشته بود.

به عنوان نتیجه
قیام از دست رفت و نگهبان نظم موجود عوض شد. رژیم جدید مرتباً اهرم هایش را قویتر می كرد و انقلاب را پرپر كرد. خمینی تنها نیرویی بود كه از ابتدا و حداقل از زمانی كه بوی قدرت به مشامش رسید روشن بود؛ و تردید و توهمی به خود راه نداد. برنامه های ارتجاعی اش را با اطمینان پیش گذاشت واجرا كرد. نیروهای دیگر و به خصوص كمونیستها با تمام قهرمانیها و فداكاریهای و مبارزات گسترده شان، متوهم بودند؛ و به چیزی كه برایش مبارزه میكردند تردید داشتند. در شرایطی كه فرصت بود و امكانات كافی بود، آنان از دانش و تجربه ی كافی برخودار نبودند.  با این وجود اغلب آنان نه تنها دربرابر مشكلات موجود سر فرود نیاوردند بل كه با فداكاری و از خود گذشته گی زیاد، تاریخ سرخ ما را نگاشتند اما از مهمترین كاری كه در بهترین دوره ی تاریخی باید میكردند، ناتوان ماندند. و علیرغم تلاشهای انقلابی گوناگون شكست خوردند.
با نگاه امروز و از منظر تاریخی به جرات میتوان گفت با آن دانش وشناخت ماركسیستی و درك و تحلیل از جنبش بین المللی كمونیستی امكان كسب پیروزی نبود. توشه ی رفقای ما یا به عبارتی سوخت ایدئولوژیك  سیاسی آنان برای به مقصد رسیدن كافی نبود. آنان در شرایطی وارد نبرد طبقاتی شدند كه ایده ی كمونیسم زیر سؤال رفته بود؛ و مورد شك و تردید قرار گرفته بود. متاسفانه كم تر كسی بود كه به این موضوع محوری و اساسی بپردازد.
آن چه نقطه ی اشتراك كمونیستها و نیروهای چپ در دوران انقلاب وامروز است برخورد به سئوالات مشترك  "درك از كمونیسم چیست؟ چرا عملی است و چگونه میتوان آنرا عملی كرد؟" میباشد. نسل قدیم و جدید كمونیستهایی كه در صحنه هستند یا باز از پاسخ به این سئوالات روی می گردانند یا به آن میپردازند. اكنون نیز در دورانی قرار داریم كه بحرانِ جنبشِ كمونیستی در ابعاد جهانی آن را به مرحله ی بود و نبود نزدیك كرده است. در این فضا یا ما كمونیستها به این چالش بزرگ و گرهی پاسخ در خور می دهیم یا شكست دیگری را شاهد خواهیم بود. امروز باید از تجربه ی ارزشمند گذشته سنتز دوباره ای كرد و راه نوینی پیش گذاشت. تجربه ی نسل قبلی نشان داد كه مساله فقط جنگیدن نیست، بلكه با چه هدفی جنگیدن، با چه رهبری جنگیدن و چگونه جنگیدن است. با گیجی و ابهام و سردرگمی جنگیدن یا با چشمانی باز و دوخته شده به افقی روشن جنگیدن. این است..درس اساسی انقلاب 57 و نقشی كه كمونیستها در آن ایفا كردند.
توضیحات:
1-  نام بردن از تمامی گروههای كوچك و بزرگ در این نوشتار مدنظر نمی باشد وعمدتا تاكید بر روی جریاناتی است كه تلاش داشتند با ماركسیسم راهی برای تغییر جامعه باز كنند.
2-  همین دو سال پیش هم رهبری سبز با جدایی و رانده شدن از دایره ی قدرت رهبری مبارزات مردم را در دست گرفت و بسیاری از آن دنباله روی كردند با اینكه ماهیت اش ارتجاعی بود، با این تفاوت كه اولاً ابعاد مبارزات انتخاباتی اخیر قابل مقایسه با انقلاب 57 نیست و دوماً خمینی واقعاً سرنگونی طلب و غیرسازش كار بود و همین كمونیستها را منحرف و گیج كرده بود ولی موسوی ساز شكار و حافظ نظامِ موجود است.
3-  در این رابطه نگاه كنید به مواضع سازمانهای مختلف كمونیستی در فاصله ی سالهای 56 تا اواسط 60  موضع این سازمانها بعد از قیام بهمن به مراتب بدتر از قبل از قیام بود.  دنباله روی از خمینی، برخورد دوگانه، حمایت همه جانبه یا قسمی، ضد امپریالیستی بودن خمینی و حاكمیت، دشمن عمده و غیرعمده، دنباله روی ازبخشهای منتقد حاكمیت مانند بنی صدر و طالقانی و ... و الخ.__




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر