۱۳۹۰ اسفند ۱۹, جمعه

کمونیست ها و انقلاب 57 درس هایی برای امروز/ بخش دوم

کمونیست ها و انقلاب 57 درس هایی برای امروز/ بخش دوم


بخش دوم  پیچیده گی شرایط عینی
جنبش كمونیستی ایران با شرایط سیاسی پیچیده ای روبه رو شد. انقلاب ایران هم در بعد ملی و هم بین المللی جز استثنائات قرن بیستم بود و شاید هم اولین انقلابی بود كه در رهبری آن یك نیروی ارتجاعی قرار گرفته بود.
خمینی و روحانیت شیعه درواقع بخشی از نیروهای ارتجاعی در قدرت بودند كه توسط رفرم های امپریالیستی و انقلاب سفید شاه از دایره ی قدرت رانده شده بودند.  مخالفت شان با شاه و امپریالیسم از همان زمان از موضعی ارتجاعی بود. ماهیت طبقاتی و برنامه ی ایدئولوژیك سیاسی این نیرو كه رهبری انقلاب را به چنگ آورده بود كاملاً ارتجاعی بود و منطبق بود بر اهداف و منافع طبقات حاكم بر جامعه، اما این بار رخت دین پوشیده بود. این نكته ی مهم دردوره ی انقلاب برای اغلب كمونیستها شناخته شده نبود و به همین دلیل نتوانستند به ارزیابی صحیحی از نقش و جایگاه او دست یابند.2  
تحلیل ها ازماهیت طبقاتی خمینی از خرده بورژوازی سنتی مرفه فراتر نمی رفت.
در روزهای انقلاب 57 صحنه ی مبارزه واضح و روشن نبود. صحنه این گونه نبود كه در یك سو دشمن و ارتجاع قرار داشته باشد و در سوی دیگرخلق و انقلاب! جریان ارتجاعی خمینی نه تنها در صف مخالفت با شاه قرارگرفته بود بلكه به مرور توانست مهر رهبری خود را بر مبارزات مردم بزند. اگرچه تشخیص این امر برای دخالتگری سیاسی تعیین كننده بود اما كماكان صحنه پیچیده بود. كمونیستها در كنار دشمنی قرارگرفتند كه همراه با آ نها در برابر رژیم سلطنتی ایستاده است!!!  برخورد به این مسأله آسان نبود. درمقابل نگهبانان قدیمی نظم كهنه همراه با نگهبانان جدید همان نظم كهن.
زمانی لنین در پلمیكی با رزا لوكزامبورگ گفته بود(نقل به مضمون) صحنه ی انقلاب این گونه نیست كه در یك سو پرولتاریا صف بكشد و سوی دیگربورژوازی. ما با تركیب های متضاد روبه رو خواهیم شد، اقشار و طبقات مختلف با گرایشات و تعصبات مختلف در آن شركت خواهند كرد. در نتیجه صف بندی های مبهم و درهم تنیده خواهند شد. ویژگی انقلاب 57 در آن بود كه این انقلاب به مرور تحت مهار و كنترل و رهبری یك نیروی ارتجاعی قرار گرفت. این یك پیچیده گی و ابهام جدید بود.
اغلب كمونیستها در مقابل این پیچیده گی، راه حل آسان را برگزیدند: "نباید تفرقه انداخت!" این روی كرد در سال 57 موجب بروز انحرافاتی شد كه در هر مقطع خود را بیشتر نشان داد؛ مانند كم بهایی به نقش واقعی رهبری خمینی تا دنباله روی از این رهبری، به ظاهر دست گذاشتن بر تضاد عمده وفراموش كردن "غیر عمده ها."  یعنی این كه اساسی ترین مسأله هر انقلاب "چه رهبری و با چه هدفی" است فراموش شد.
صحنه ی سیاسی در سطح بین المللی نیز پیچیده بود.  در سطح بین المللی نیز كمونیستها با تركیب متناقضی از نیروها و تضادهای گوناگون روبه رو بودند. صحنه ی سیاسی بین المللی نه تنها برجهت گیریهای سیاسی نیروهای داخلی تاثیر تعیین كننده داشت، بل كه دخالتگری مستقیم قدرتهای بین المللی را نیز شاهد بود كه بر چگونگی پیشرفت انقلاب اثر گذاشت. انقلاب ایران در اوجِ جنگ سرد میان دو بلوك شرق و غرب به ر هبری شوروی و آمریكا صورت گرفت. رقابت بین این دو بلوك فاكتور مهمی بود كه طرفین چه برخوردی با انقلابها و جنبشهای آزادیبخش داشته باشند و از چه استراتژی و تاكتیك هایی استفاده كنند. هراس آمریكا از زاویه گسترش نفوذ شوروی درایران موجب شد كه سریعا به فكر این باشد كه اوضاع انقلابی در ایران را مهار كند و نگذارد به جنگ داخلی بدل شود. به همین دلیل به نسبت خیلی زود با قربانی كردن شاه و سلطنت در مقابل انقلاب عقب نشینی كرد و وارد مذاكره با خمینی و متحدانش شد. به این معنا راه را برای قدرت گیری خمینی گشود. البته این انتخاب لزوما مطلوب آمریكا نبود و بیان بهترین انتخابش نبود بلكه به نوعی در آن شرایط مجبور به این انتخاب شد.
كنار گذاشتن شاه و باز كردن راه برای قدرت گیری خمینی، نه تنها موجب آن شد كه اوضاع انقلابی سریعا با تعیین تكلیف روبه رو شود و كمونیستها قبل از این كه بتوانند عقب ماندگی های خود را جبران كنند با سازش بزرگی روبه رو شوند، بل كه افزون بر آن موجب دامن زدن به گیجی هایی در بین آنان شد. در آن دوره درك غالب بر جنبش كمونیستی اینگونه بود كه فكر می كردند امپریالیسم آمریكا  همآنند مناطق دیگر جهان  تا به آخر از نوكران بومی خود دفاع میكند و در صورت پیشرفت انقلاب به حمایت نظامی ازنوكرانی مانند شاه اقدام خواهند كرد. آماج قرار دادن شاه، برابر با آماج قرار دادن كل ماشین دولتی است. این درك در مقابل مانور بزرگی كه صورت گرفت شكننده گی خود را نشان داد. به نوعی موجب خلع سلاح كمونیستها شد. در آن مقطع كه متر كسی بود كه اهمیت تصمیمات كنفرانس گوادلوپ را دریابد و به افشای مذاكر هی مستقیمی كه بین اعوان و انصار خمینی با سران ارتش (با هدایت آمریكاییها) جریان داشت و اهداف اساسی آن (مهار انقلاب، جلوگیری از ضربه ی بیشتر به ماشین دولتی و ترمیم ضرباتی كه تا آنزمان وارد شده بود) بپردازد. قیام 22 بهمن 1357 برای كمونیستها یادآوراحساسات متناقضی است. احساس پیروزی و شكست ! تلاش برای ضربه زدنِ عملی هر چه بیشتر به ماشین دولتی، درست در شرایطی كه ر هبری خمینی
تثبیت شده بود و پشت پرده غاصبان و میوه چینان انقلاب اهرم های لازمه ی قدرت را پیشاپیش در دست گرفته بودند.
عوامل بالا در میان كمونیستها بر تشخیص دوست از دشمن تاثیربلاواسطه گذاشتند. كمونیستها به دلیل ناتوانی در تحلیل درست طبقاتی به دنباله روی از جریانات مختلف بورژوایی كشانده شدند. این موضوع به درك ابتدایی و سطحی از مفهوم انقلاب اجتماعی و نحوه ی كسبِ قدرت سیاسی مربوط بود و این در مورد تمام جریانات موجود درآن دوره با كیفیت ها وعمل كردهای متفاوت قابل تعمیم است. 3 در این جا منظور ذهنیت حاكم بر این جریانات از انقلاب اجتماعی بود نه صرفاً عمل كرد خاص این یا آن جریان معین. در آن روزها مردم و كارگران متوجه نشدند و كمونیستها نیز تحلیلی نداشتند كه عباراتی از قبیل  "حكومت مردم بر مردم"  تا چه حد نادرست ومسموم است. چراكه مقوله ی به نام  "مردم"  بی شكل و بی هویت وجود ندارد.
مردم به طبقات تقسیم می شوند. بورژوازی با رواج دادن این جعلیات می كوشد تمایزات طبقاتی را مخدوش كرده و سازش طبقاتی را تبلیغ نماید. كمونیست های دوران انقلاب هر یك به شكلی به دنبال این تبلیغ بورژوازی روان شدند. حرف همه شان این بود كه نباید میان صفوف مردم تفرقه بیافتد. درواقع به "وحدت كلمه"ی خمینی با ترش رویی و خجالت لبیك گفتند. لازم نیست تكه هایی از نشریاتشان را اكنون به عنوان میزان درستی یا نادرستی این ادعا نشان دهیم، موضوع این است كه این جو به طور كلی حاكم بود وكمونیستها هم از آن گسست كارسازی نكردند.

بخش سوم  نگاهی به برخی اشكالات مشخص
لنین بارها تكرار كرد كه  "مساله ی اساسی هر انقلاب، كسبِ قدرت سیاسی است. "  این موضوع به معنای این است كه كمونیستها چگونه باید قدرت كهنه را نابود كنند و درهم شكنند و همزمان درك همه جانبه از قدرت جدید داشته باشند. نابود كردنِ كهنه و ساختنِ نو زیر مجموعه های مقوله ی كسبِ قدرت سیاسی هستند و از هم جدایی ناپذیرند. اشكال اساسی كمونیستها در دوران انقلاب 57 به دلیل بحران كلی حاكم بر جنبش كمونیستی بین المللی این بود كه درباره ی این كه "چه میخواهند؟" و "چگونه باید آن را به دست آورند؟"  دچار ابهام شده بودند.  این مساله نه تنها درفرایند انقلاب 57 كه منجر به سرنگونی رژیم شاه شده بود بلكه حتی دردوره ی بعد از آن یعنی تا سال 60 نیز ادامه داشت. كم تر كمونیستی به خط وبرنامه ی كمونیستی برای كسبِ قدرت فكر میكرد. فقدان چنین دیدگاهی موجب دنباله روی از سیرحوادث شد. نقشه و برنامه ای برای درهم شكستن  ماشینِ دولتی كه بر آن رخت دین پوشانده شد، دركار نبود. به این معنا علی رغم وجود و حضور سازمانهای نسبتا قدرتمند چپ درجامعه، به واقع كمونیستها از حزب واقعیشان محروم بودند.  حزبی كه دانشِ آن زمان كمونیستها را برای انقلاب كردن با توجه به تجارب ایران و جهان سنتز كرده باشد و به علمِ انقلاب مسلح بوده باشد.
واقعیت این بود كه جنبش جوان كمونیستی ایران عمدتاً مشغول به خرده كاری و بی ارتباط به یك برنامه و نقشه ی انقلابی بود. البته كه دستاوردهای معینی داشت و كارگران و جوانان بسیاری را وارد اردوی انقلاب كرد. در دوران انقلاب و سالهای اولیه ی پس از آن، كمونیستها به همراه كارگران و دیگر اقشارمردم اشكال مختلفی از تشكلات توده ای را به وجود آوردند. در كارخانه ها، محلات، مدارس و دانشگاهها، ادارات و مراكز دولتی و ...اما چرا این تشكلات تودهای به خصوص تشكلات كارگری (شورا، سندیكا و اتحادیه)،  نتوانست رهبری طبقه ی كارگر بر انقلاب را تامین و آن را به پیروزی برساند؟ چرا چنین تشكلاتی با آن همه گسترده گی و قدرت اجرایی، نه تنها نتوانستند به خودی خود در جهت كسب قدرت سیاسی حركت كنند كه حتی توان حفظ خود در برابر یورشهای جمهوری اسلامی را هم نداشتند؟ در پاسخ به این سئوالات است كه باید نشان داد كه درك عده ای كه این تشكلات توده ای را مانند علف زایی دهی متابولیسم اوضاع انقلابی میدانند نیز تا چه حد وارونه است. این تشكلات توده ای بنا برمضمون خود، چارچوب وسیعتری از اقشار و اهداف محدودتری را شامل می شدند؛ كمونیستهای پیشرو وارد این تشكلات میشدند بدون آن كه درك روشنی از رابطه بین این فعالیتها با ایجاد حزب و وظیفه ی مركزیشان، كسبِ قدرت سیاسی داشته باشند. در بسیاری از موارد كارشان صرفا به رتق وفتق روزمره ی سازماندهی مبارزات تودهای محدود میشد. بدون شناخت از اهداف اساسی و وظیفه ی مركزی انقلاب، هر مبارزه یا اعتصابی فقط در خود محصور می ماند. در حالی كه هر جنبش و مبارزه ی مشخص  خودبه خودی یا آگاهانه  فقط زمانی جزیی از سیر كلی اعتلای پروسه ی انقلاب است كه بخشی جدایی ناپذیر از ساختن و گسترشِ حزبِ طبقاتی باشد كه تمام فعالیتها و مبارزه اش را در خدمت كسبِ قدرت سیاسی رهبری نماید. تجربه ی انقلاب ایران هم مانند سایر نقاط دنیا، نشان داد كه به هنگام فرارسیدن شكاف های تاریخی بزرگ، اگر تشكیلات پیشروی كمونیستی موجود نباشد یا تدارك لازم در جهت ایجادش فراهم نشده باشد، مسلماً شانسی برای پیروز شدن وجود نخواهد داشت.
سیر رویدادها این ضعف را هرچه بیشتر آشكار كرد. به فاصله ی بسیاركوتاهی شوك های اولیه به سازمانها و گروههای انقلابی و كمونیست وارد آمد. محدود كردن زنان كه در ابعاد وسیع به میدان مبارزه آمده بودند با فرمان حجابِ اجباری اولین شوك بود. مانورهای انتخاباتی در فروردین 58 (رای به جمهوری اسلامی) و مرداد 58 (مجلس خبرگان) دو عملیات عوام فریبانه بود كه از سوی حاكمیت جدید در شرایط تشدید اقدامات سركوب گرانه ی خمینی بر قدرت نشسته علیه صفوف انقلاب و نیروهای متشكل، پیش برده شد وموفق هم عمل كردند. حاكمیت جدید باید خود را تثبیت می کرد. این وقایع در واقع آزمونی برای جنبش كمونیستی و انقلابی بود. برخی سازمانها در قبال  این مانورها در مجموع مواضعی صحیح اتخاذ كردند و برخی دیگر دچار لغزش هایی شدند و بخشا وارد بازیهای انتخاباتی شدند. از نظر حاكمان جدید باید اسلحه از دست مردم خارج میشد. به خصوص سازمانهای انقلابی باید خلع سلاح میشدند. فرمان تشكیل سپاه پاسداران انقلابِ اسلامی به عنوان ارتشی موازی ارتش رسمی ولی متعهد به خمینی اهرم سركوب مهمی بود كه جوانان متوهم و مذهبی حول و حوش روحانیت حول آن بسیج و متشكل شدند. واقعه ی اشغال سفارت آمریكا و سپس آغاز جنگ ایران و عراق موجب این شد كه این فرمانهای خمینی و تلاش روحانیت در ابعاد كشوری پیاده شود و قوای قهری لازمه و مورد اعتماد برای سركوب دستاوردهای انقلاب ساخته و پرداخته شود.

ادامه...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر