باید انتظارش را داشت!
یورش مزدوران امنیتی به ده ها نفر از فعالان جنبش کارگری که ظهر جمعه 26 خرداد در کرج اتفاق افتاد با موج محکومیت از سوی نهادها و گروهها و احزاب ایرانی و غیر ایرانی روبرو شد. نزدیک به 60 زن و مرد در ارتباط با فعالیت های «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری» به شکل وحشیانهای دستگیر و به کمیته مشترک واقع در زندان گوهردشت برده شدند. یورش ماموران با توهین به دستگیرشدگان و کتک زدن همراه بود. چند نفر از فعالان سرشناس جنبش کارگری در کردستان از جمله محمود صالحی هم در بین دستگیرشدگان بودند. تا زمان نگارش این متن کماکان 10 نفر از زنان و مردان بازداشت شده در حبس به سر می برند.
این اولین بار نیست که رژیم سرمایهداری ـ مذهبی به فعالان یک تشکل مدافع حقوق کارگران حمله می برد. بارها این اتفاق را در نقاط مختلف ایران به ویژه در کردستان شاهد بودهایم. دستگیری فلهای مبارزان جنبش کارگری هم سابقه دارد. همین سه سال پیش بود که به ده ها نفر از کسانی که قرار بود در روز جهانی کارگر (اول ماه مه) تجمع مسالمت آمیزی در پارک لاله تهران داشته باشند حمله شد و 150 نفر بازداشت شدند.
علت چیست؟ بارها شنیدهایم و گفته ایم که این رژیم از هر گونه تجمع و تشکل مردمی میترسد. این واقعیت برای خیلی از مردم به خصوص از وقایع خرداد 1388 تا به امروز آشکارتر شده است. پایه و اساس هراس رژیم، تحلیلی است که از درجه نارضایتی و نفرت بخشهای بزرگی از مردم نسبت به خود دارد. این ها از ظرفیت برانگیخته شدن آتش مقاومت و شورش در دل جامعه، حتی به بهانۀ بی آزارترین مناسبتها و عادیترین تجمعات، ارزیابی دارند. خوب می دانند که با طرحهای اقتصادی خانمان براندازشان و با این همه فشارهای اجتماعی و سیاسی و ایدئولوژیک، با اکثریت مردم دارند چه میکنند. میدانند که با سفتتر شدن طناب بیکاری و فقر و گرانی و سرکوب به گردن کارگران و زحمتکشان و کارمندان جزء و متوسط، احتمال واکنشهای اعتراضی شدید و موج وار بالا می گیرد.
پس منافع طبقه حاکمه حکم می کند با هرکس که بخواهد به نارضایتی مردم بیان متشکل دهد، یا در مورد جنایات روزمره نظام سرمایهداری و حافظانش افشاگری کند، یا با تلاش مبارزاتی خود روحیۀ حقطلبی را در جامعه دامن بزند، به شدت برخورد کنند. این گونه یورشهای وحشیانه هر چقدر هم که با عربده های قلدرانه انجام گیرد، به راستی برخاسته از ویروس ضعف و بحرانی است که به جان «سیستم عامل» این ها افتاده است. کارشان به جایی رسیده که هر بار هنرمندی، ورزشکاری، یا استاد مشهوری میمیرد یک مساله امنیتی ایجاد میشود. مامورانشان باید سراسیمه بروند و بازماندگان متوفی را وادار به دفن فوری و شبانه کنند مبادا فرصت و بهانه ای برای تجمع مردم فراهم آید، شعاری داده شود و شاید موجی راه بیفتد و الی آخر!
حالا که وضع حاکمان چنین زار است پس باید انتظار این گونه سرکوبها را هم داشت. نه اینکه دست روی دست گذاشت و یورش به تجمعات و نشستها را انتظار کشید! بلکه باید هوشمندانهتر تدارک دید و تماسها را برقرار کرد و جمع شد. مقاومت و اعتراض نمیتواند مخفی باشد اما تدارک و سازماندهی مقاومت و اعتراض را نباید با گارد باز انجام داد. استفاده از امکانات و روزنههای فعالیت علنی به ویژه در عرصۀ مبارزات حقطلبانه و روزمره کارگران و زحمتکشان را نباید با خوشخیالی و رفتار آماتوری یکی گرفت.
برگرفته از نشریه شماره 7 آتش
یورش مزدوران امنیتی به ده ها نفر از فعالان جنبش کارگری که ظهر جمعه 26 خرداد در کرج اتفاق افتاد با موج محکومیت از سوی نهادها و گروهها و احزاب ایرانی و غیر ایرانی روبرو شد. نزدیک به 60 زن و مرد در ارتباط با فعالیت های «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری» به شکل وحشیانهای دستگیر و به کمیته مشترک واقع در زندان گوهردشت برده شدند. یورش ماموران با توهین به دستگیرشدگان و کتک زدن همراه بود. چند نفر از فعالان سرشناس جنبش کارگری در کردستان از جمله محمود صالحی هم در بین دستگیرشدگان بودند. تا زمان نگارش این متن کماکان 10 نفر از زنان و مردان بازداشت شده در حبس به سر می برند.
این اولین بار نیست که رژیم سرمایهداری ـ مذهبی به فعالان یک تشکل مدافع حقوق کارگران حمله می برد. بارها این اتفاق را در نقاط مختلف ایران به ویژه در کردستان شاهد بودهایم. دستگیری فلهای مبارزان جنبش کارگری هم سابقه دارد. همین سه سال پیش بود که به ده ها نفر از کسانی که قرار بود در روز جهانی کارگر (اول ماه مه) تجمع مسالمت آمیزی در پارک لاله تهران داشته باشند حمله شد و 150 نفر بازداشت شدند.
علت چیست؟ بارها شنیدهایم و گفته ایم که این رژیم از هر گونه تجمع و تشکل مردمی میترسد. این واقعیت برای خیلی از مردم به خصوص از وقایع خرداد 1388 تا به امروز آشکارتر شده است. پایه و اساس هراس رژیم، تحلیلی است که از درجه نارضایتی و نفرت بخشهای بزرگی از مردم نسبت به خود دارد. این ها از ظرفیت برانگیخته شدن آتش مقاومت و شورش در دل جامعه، حتی به بهانۀ بی آزارترین مناسبتها و عادیترین تجمعات، ارزیابی دارند. خوب می دانند که با طرحهای اقتصادی خانمان براندازشان و با این همه فشارهای اجتماعی و سیاسی و ایدئولوژیک، با اکثریت مردم دارند چه میکنند. میدانند که با سفتتر شدن طناب بیکاری و فقر و گرانی و سرکوب به گردن کارگران و زحمتکشان و کارمندان جزء و متوسط، احتمال واکنشهای اعتراضی شدید و موج وار بالا می گیرد.
پس منافع طبقه حاکمه حکم می کند با هرکس که بخواهد به نارضایتی مردم بیان متشکل دهد، یا در مورد جنایات روزمره نظام سرمایهداری و حافظانش افشاگری کند، یا با تلاش مبارزاتی خود روحیۀ حقطلبی را در جامعه دامن بزند، به شدت برخورد کنند. این گونه یورشهای وحشیانه هر چقدر هم که با عربده های قلدرانه انجام گیرد، به راستی برخاسته از ویروس ضعف و بحرانی است که به جان «سیستم عامل» این ها افتاده است. کارشان به جایی رسیده که هر بار هنرمندی، ورزشکاری، یا استاد مشهوری میمیرد یک مساله امنیتی ایجاد میشود. مامورانشان باید سراسیمه بروند و بازماندگان متوفی را وادار به دفن فوری و شبانه کنند مبادا فرصت و بهانه ای برای تجمع مردم فراهم آید، شعاری داده شود و شاید موجی راه بیفتد و الی آخر!
حالا که وضع حاکمان چنین زار است پس باید انتظار این گونه سرکوبها را هم داشت. نه اینکه دست روی دست گذاشت و یورش به تجمعات و نشستها را انتظار کشید! بلکه باید هوشمندانهتر تدارک دید و تماسها را برقرار کرد و جمع شد. مقاومت و اعتراض نمیتواند مخفی باشد اما تدارک و سازماندهی مقاومت و اعتراض را نباید با گارد باز انجام داد. استفاده از امکانات و روزنههای فعالیت علنی به ویژه در عرصۀ مبارزات حقطلبانه و روزمره کارگران و زحمتکشان را نباید با خوشخیالی و رفتار آماتوری یکی گرفت.
برگرفته از نشریه شماره 7 آتش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر