۱۳۹۱ مرداد ۷, شنبه

به توده های کارگر ایران!

همزنجیران!
خطر هلاکت از فشار استثمار، فرسودن در برهوت گرسنگی و حمام خون یا تحمل همه بار سقوط از هستی آزاد انسانی، حدیث همه جا نقل زندگی ما در جهنم وحشت و دهشت سرمایه داری است. تا نظام بردگی مزدی باقی است وضع چنین است. با همه اینها حتی همین زندگی دوزخی در قعر همین برهوت بشرستیز ذلت بار هم، همیشه یک جور و یکنواخت نیست. ابعاد فقر، محرومیت ها، ستمکشی ها و قتل عام شدن ها، شدت و ضعف دارد و منحنی فراز و فرود آن ها تابعی از چگونگی پیکار و آرایش قوای طبقاتی ما علیه سرمایه داری و علیه این شکل زندگی است. آنچه این روزها شاهدش هستیم در همان حال که دردناک ترین وضع است آستانه سقوط به شرائطی بسیار موحش تر نیز هست. باید این اوضاع را درک کرد، تندپیچ سیر حوادث را کاوید و آنچه باید کرد را آموخت و انجام داد.
جهنم سرمایه داری ایران دیری است که به یک اردوگاه رعب آور گرسنگی و بیگاری و کار شاق اجباری شبه رایگان تبدیل شده است. همه از گسترش بیکاری می گویند. بیکاری را همه جور می توان تعریف کرد. روزگاری کارگران بخشهائی از دنیا بر بام کارزار خود اعلام کردند که سرچشمه بیکاری سرمایه است و صاحبان سرمایه باید غرامت بیکاری را پرداخت کنند. طبق این تعریف هر که بیکار می شد باید دستمزد زمان اشتغال خود را دریافت می کرد. تعریفی که در زمانی محدود و در ممالکی بسیار اندک با قدرت پیکار کارگران بر بورژوازی تحمیل شد. این تعریف در شرائط روز دنیا کفن ها پوسانده است و دیروقتی است که در همان ممالک هم زیر ضرب کمپین مشترک سرمایه داران و اتحادیه های کارگری حتی از ساحت ذهن ها محو شده است.  آنچه اینک ما در بخش اعظم دنیا و به طور مشخص در برهوت سرمایه داری ایران با آن سر و کار داریم نه بیکاری به روایت کارگران که وجود یک دهشتکده بیگاری و کار اجباری ماوراء ارزان است. در اینجا هیچ  سرمایه داری مکلف به پرداخت غرامت بیکاری نبوده است و امروز تصورش هم برای کارگران رؤیا و در منطق سرمایه داران و دولت آنها، حتی همین رؤیا عظیم ترین جرم است، در طول دو سال اخیر چندین میلیون کارگر اخراج شده اند و به اخراج شدگان پیشین ملحق گردیده اند، اینان باید به نوعی ارتزاق کنند. باید به هر کاری، در هر کجا، با هر درجه از شدت و سختی، برای هر مدت، با هر میزان مزد، با هر چند ماه تأخیر در پرداخت دستمزد روی نهند. این تنها راه زنده ماندن آن هاست و این همان راهی است که عملاً جامعه را به اردوگاه بیگاری و کار شاق شبه رایگان مبدل ساخته است. بخش وسیعی از توده های همزنجیر ما مجبور به تحمل چنین شرائطی هستند اما ابعاد فاجعه عظیم تر است. همه کارگرانی که فشار استثمار و سوداندوزی سرمایه راه معاش محقر و نازلشان را سد ساخته است قادر به یافتن جائی در قعر همین اردوگاه بیگاری و کار شاق اجباری هم نیستند. زنده ماندن برای اینان به اشکال خفت بارتر و نکبت آلودتری از بردگی مزدی موکول شده است. تن دادن به فحشاء و تبدیل شدن به کارگر جنسی، بردگی مزدی برای سرمایه داران تولید کننده و تاجر مواد مخدر، دخیل بستن هر لحظه حیات به تباهی و نابودی صدها تن از همزنجیران، غوطه خوردن در مرداب مفاسدی که تولید و فزونی آن ها شرط تولید و افزایش سود سرمایه است، فروش اعضای بدن به سرمایه داران جلاد صاحب حجره های خرید و فروش اندام آدمیزاد، فرار از دنیای ارزش های انسانی و پناه جستن در تباهی هائی که سرمایه پیش پایشان پهن کرده است، روی نهادن به شرارت و دستبرد به کومه تاریک و سفره خالی سایر دوزخ نشینان حتی به بهای قتل و کشتار نفرین شدگان همزنجیر، تنها طریق باقی مانده ادامه زندگی است که اینان بدان دخیل بسته اند و هر روز وسیع تر دخیل می بندند. این ها همه واقعیت های زندگی اجتماعی حاضر توده های طبقه ما نه در شرائط دیروز و امروز که از سالیان دراز تا حال است. سرمایه داری این شرائط خفت بار و دردناک ضدانسانی را چند دهه است که با سلاح قتل عام، زندان، شکنجه، خفقان، ارعاب و اعمال همه اشکال قهر بر ما تحمیل کرده است، اما آنچه اکنون شاهدش هستیم فراتر از اینهاست. بحران اقتصادی و اجتماعی دیرپا و غیرقابل گشایش سرمایه داری هر روز کوبنده تر از روز پیش در کل حلقه ها و بخشهای این نظام می پیچد. قدرت توفندگی بحران در سالهای اخیر چند برابر شده است و همزمان فشارش بر شریان حیات سرمایه داری ایران کوبنده تر و حادتر شده است. سرمایه داران و دولت آنها کل این فشار را در ابعادی سهمگین بر زندگی توده های طبقه ما تحمیل کرده اند و حاصل این فرایند تشدید رعب آور همه دردها، رنجها و مصائبی است که چند سطر بالاتر بدان اشاره رفت. مراکز کار و تولید تا چشم کار می کند تعطیل شده اند و جمعیت هر چه وسیع تری از توده های طبقه ما امکان فروش نیروی کار خود حتی به همان بهای ماوراء ارزان را از دست داده اند. برای محاسبه کثرت شمار این همزنجیران کافی است فقط به آنچه در چند هفته اخیر در مهم ترین صنایع کشور رخ داده است نگاه کنیم. همه گزارشات بانگ می زنند که نیمی از کل کارگران اتوموبیل سازی ها تا همین امروز اخراج شده اند و موج اخراج ها هر روز پرشتاب تر می گردد. اکثریت کارگران بخش های زراعت و دامداری کارشان را از دست داده اند. طرح های عظیم پتروشیمی و نفت به ورطه تعطیل رفته اند و دهها هزار کارگر آنها آواره برهوت بیکاری هستند. شمار کارخانه هائی که در حوزه پوشاک، لاستیک، کفش، الکترونیک، تولید وسائل خانگی یا حوزه های دیگر تعطیل شده اند سر به هزار می زند و  توده کارگر شاغل همه این مؤسسات به فوج های عظیم انسانی فاقد ابتدائی ترین شرائط ادامه حیات ملحق شده اند. از مصیبت بیکاری بدون هیچ غرامت و هیچ ممر معیشتی که بگذریم طوفان گرانی ها نیز از همه سو ما را در کلاف خود می پیچد. آن بخش از توده های طبقه ما که هنوز راهی برای فروش نیروی کارشان دارند و در دهشتکده کار اجباری شبه رایگان می فرسایند، بهای اندک نیروی کارشان با تندباد گرانی ها سلاخی می گردد. به بیان واضح تر سرمایه با ساز و کار روتین و غیرروتین تشکیل قیمت ها، بیشترین سهم همین بهای ماوراء ارزان نیروی کار را نیز از آن ها باز پس گرفته و بر حجم سود خود می افزاید.
محاصره اقتصادی و تحریم ها وضعیت غیرقابل تحمل بالا را برای ما و همه زنجیران ما باز هم غیرقابل تحمل تر ساخته و می سازد. با رسیدن هر موج تحریم، کارخانه های بسیار بیشتری تعطیل و کارگران هر چه پرشمارتری از کار، بیکار می شوند. قیمت مایحتاج اولیه معیشتی فوران تازه ای آغاز می کند. بهای دارو و درمان رکورد دیگری را ثبت می نماید. دسترسی به نیازهای اولیه زندگی بسیار دشوارتر می گردد. سفره های خالی ما بسیار خالی تر می شود و خطر قحطی و غلا بالفعل تر و هراسناک تر گلوی ما را فشار می دهد. زیر فشار موج تحریم ها در طول فقط چند هفته بهای غالب ارزاق اولیه و مواد داروئی مرزهای دو برابر و سه برابر را پشت سر نهاده است. نتیجه مستقیم این گرانیها تنزل فوری دستمزدهای واقعی همزنجیران شاغل ما به سطح نصف و کمتر از نصف بوده است اما برای جمعیت عظیم چندین میلیونی توده فاقد اشتغال و نفوس چند ده میلیونی خانواده های آنان نه این، که معنی فاجعه بارتری داشته است. اینان مزدی نمی گرفته اند که نصف شود. اجبار آنان به تن فروشی و سقوط در منجلاب سودآفرینی سوداگران مرگ است که هر چه بیشتر تشدید شده و توسعه یافته است. حاکمان روز سرمایه زندگی را برای ما کارگران این گونه معنی نموده اند و اسارت ما در عمق این گندزار خون و توحش را با گلوله، تجاوز و شکنجه تضمین کرده اند. آنان برای حفظ این وضعیت، برای جلوگیری از طغیان قهر ما، هر روز سلاح تازه ای از نیام خارج می سازند و سناریوی بربریت تازه ای ساز می کنند. دستگیریهای بی مهار، انباشتن زندان ها از معترضان، بر پای داشتن چوبه های دار در کنار خیابان ها، بسیج نفرت بارترین کاروان های زن آزاری، توهین به دختران در تمامی پس کوچه های زندگی انسانها، آتش زدن همزنجیران مهاجر افغانی ما، همه و همه با هدف حفظ این وضعیت و پاسداری از حریم ماندگاری و قدرت سرمایه علیه ما اعمال می شود و چگونگی اعمالش هر روز سبعانه تر می گردد. آنچه امروز زیر نام زندگی در پهندشت دوزخ سرمایه داری و زیر چتر حاکمیت دژخیمان دین سالار سرمایه نصیب ماست، معجون این واقعیت هاست. اما این رشته سر دراز دارد. اینها، نه پایان ماجرا که نیمه راه آنست. موج تهاجم تحریم ها را پایانی نیست. جدال میان دولت هار اسلامی سرمایه داری ایران و رقبای درنده و جنگ افروز جهانی آن، لحظه به لحظه حادتر می گردد. تقابلی که به نوبه خود در تشدید موحش  فشار استثمار و تعمیق فزاینده بی داروئی ، بی مسکنی و گرسنگی ما، توسعه لحظه به لحظه دهشتکده بیگاری و کار شاق اجباری ماوراء ارزان ما و تاخت و تاز هارتر و جنایتکارانه تر قوای سرکوب رژیم اسلامی علیه ما، بیشترین نقش را ایفاء کرده است و می کند. واقعیت این است که این جدال در روزهای آتی بسیار سهمگین تر خواهد شد و عوارض قهری آن باز هم ژرف تر هستی ما و چه بسا نسلهای آتی ما را در خود غرق خواهد ساخت. بحث فقط بر سر جنگ نیست، هر چند که هیچ شکل درندگی از هیچ بخش بورژوازی جهانی در هیچ شرائطی غیرمحتمل نمی باشد. اما حتی با فرض چشم پوشی از احتمال وقوع جنگ، آنچه  تا همین حالا در پرتو این رویاروئی ها بر ما تحمیل شده است و در آستانه وسعت گیری است همراه با آنچه سرمایه قهراً و روتین بر سر ما آورده است برای قلع و قمع هستی ما کافی است. روند کشاکش قطب غربی سرمایه جهانی با زعامت دولت امریکا در یک سوی و دولت اسلامی بورژوازی در سوی دیگر نه فقط رو به کاهش نیست که مدام سیر صعودی می پیماید. آنچه در سوریه جریان دارد جزء پیوسته و لایتجزای همین روند است. بورژوازی امریکا تسلط کامل بر خاورمیانه را می خواهد و تسلیم و تمکین دولت اسلامی را شرط لازم حصول این هدف می بیند. مرکز ثقل کشمکش اینجاست. مستمسک جدال می تواند مسأله هسته ای، دعوی ابتذال آمیز دروغین دفاع از دموکراسی، مقابله با تروریسم یا هر چیز دیگری باشد. هیچ بحثی برای حذف این رژیم دستور کار بورژوازی امریکا نیست. سخن بر سر تسلیم بدون چون و چرای حاکمان روز به شروط قطب غربی سرمایه جهانی است. چیزی که برای دولت اسلامی خط قرمز حیات است. بورژوازی امریکا در طول دو سال اخیر، برای حصول این هدف و برای تحمیل عقب نشینی های مطلوب بر جمهوری اسلامی، برگهای برنده زیادی به چنگ آورده است. دولت امریکا پیروز واقعی تحولات جاری خاورمیانه و شمال افریقا بوده است. آنچه را محافل مختلف بورژوازی و رفرمیسم راست و چپ زیر نام « بهار عربی» فریاد کرده اند بهار پیروزی های پی در پی امریکا در این نقطه دنیا بوده است. اگر دولتهای مبارک و بن علی هم پیمانان بدنام و مورد نفرت توده های مردم برای کاخ سفید بودند، مورسی و الغنوشی و المرزوقی و عبدالجلیل متحدانی تازه نفس با رخت و چوب دموکراسی نسخه پیچی شده سران واشنگتن هستند، اگر قذافی و اسد مطلوبیت لازم را نداشتند جانشینان کنونی و آتی آنها از مطلوبیت لازم هیچ کم ندارند. بورژوازی امریکا با داشتن این کارتها و دژهای قدرت همیشگی خود در منطقه از اسرائیل و عربستان و بحرین و عمان و قطر گرفته تا ترکیه، همه شرائط را برای تسویه حسابهای آخرین با جمهوری اسلامی مهیا می بیند. هیچ دوره ای به درجه امروز  همه ساز و کارهای لازم فشار برای عقب راندن رژیم در اختیار امریکا نبوده است. نتیجه مستقیم جور شدن همه این کارافزارها این است که گسترش هر چه فزاینده تر کشاکش ها از سوی قطب غربی سرمایه حتمی است. رژیم اسلامی این را خوب می داند و تا همین امروز برای چالش این تهاجم به هر اقدامی دست یازیده است. از تمامی راههای ممکن برای دور زدن تحریم ها سود جسته است. در نقاط مختلف آسیای میانه سرمایه های انبوه پیش ریز کرده است تا زیر اسم و رسم های مختلف و تابعیت های متفاوت معضل داد و ستد سرمایه اجتماعی ایران با بخش های دیگر سرمایه جهانی را حل کند. در عرصه های گوناگون با استیصال تمام به عقب نشینی های زیادی تن داده است. کارتهای سازش فراوانی را روی میز پهن کرده است. در کنار همه این ها، کارافزارهای تهدید را نیز ولو توخالی و گاه مضحک از یاد نبرده است. مانورهای مکرر نظامی، جنجال در مورد بستن تنگه هرمز، کمک های مختلف به رژیم سوریه و تقلا برای جلوگیری از سقوط دولت اسد، دمیدن در شیپور جنگ و تدارک برای غرق کردن هست و نیست طبقه ما در باتلاق دهشت جنگی دیگر نیز از جمله این راهکارها بوده است. جمهوری اسلامی این کارها را انجام داده است اما کشمکش ها جدی است. کشمکش هائی که لزوماً مقدمات جنگ و کارزارهای تسلیحاتی و نظامی نیست. نوع خودویژه ای از جنگ است. جنگی پاسخگوی آنچه دولت امریکا می خواهد و برای حصول هدف کافی می بیند. همه شواهد از طوفانی تر شدن مناقشات می گویند و همه چیز بانگ می زند که روزهای آتی، روزگار آوار شدن دنیای گرسنگیها، فلاکتها، آوارگیها و سیه روزی های تازه در ابعادی موحش تر بر زندگی توده های طبقه ما خواهد بود. رژیم اسلامی در بطن این پروسه، با احساس وحشت از عواقب اوضاع و خطر طغیان سراسری توده های عاصی هر روز بر شدت سرکوب می افزاید. این رژیم بیش از هر زمان دیگری بقای خود را در معرض خطر می بیند و برای چالش این خطر گسترش دامنه دهشت و هراس و خونریزی را بیش از پیش دستور کار خود می سازد.
همزنجیران!
اوضاع جاری و دورنمای روزهای آتی زندگی ما به اختصار چنین است. در کنار تهاجم هار دو سویه دولت اسلامی و قدرت های هار غربی، اپوزیسون های رنگارنگ بورژوازی نیز زیر نام های مختلف راست یا چپ راه افتاده اند تا شاید از لاشه متلاشی و لت و پار و سلاخی شده وضعیت حاضر ما جیفه ای برای خود به چنگ آرند. این روزها از زمین و آسمان ائتلاف و قطب سازی می بارد. اصلاح طلبان، باندهای مختلف سلطنت طلب، دار و دسته های موسوم به جمهوری خواه، ائتلاف ناسیونالیست های کرد و طیف توده ای و بالاخره معجون متشتتی به نام « قطب چپ» همه و همه آزمندانه در این راه تلاش می کنند. اهداف، خواست ها و رؤیاهای اینها روشن است. برای شناخت آنچه از راست تا چپ در جستجوی آن هستند نیاز به کاوش ژرف جامعه شناسانه یا غور در مرامنامه ها و منشورهای مسلکی نیست. کارنامه سراسر سبعیت، قتل عام، کارگرکشی و انسان ستیزی سلطنت طلبان در حافظه همگان به اندازه کافی پرغوغاست. پیشینه و طومار توحش، کشتارهای هفت هزار، هفت هزار، اسلام سالاری سراسر فاشیستی، زن کشی، کمونیست کشی، حجاب و قصاص و سنگسار سالاری مافیای اصلاح طلبان نیز تا چشم کار کند پیش روی همه باز است. این حادثه که این وارثان و بانیان دژخیم ترین رژیم های تاریخ سرمایه داری به خود اجازه می دهند در مورد ما و زندگی آتی ما حرف زنند فقط نشان یک چیز است. اینکه شرائط موجود از همه لحاظ، تجسم واقعی بدترین شرائط برای ماست. دار و دسته ها و ائتلاف های دیگر نیز دست کمی از این جماعت ندارند. ترجیع بند حرف همه آنها یک چیز است. اوضاع بحرانی است. خطر وقوع جنگ جدی است. موج شورش توده ها در راهست. پایه های حاکمیت رژیم متزلزل است. باید فرصت را مغتنم شمرد، باید بر موج قهر و خشم توده ها سوار شد، کشتی اعتراض آنان را سکانداری کرد، باید از این طریق حاکمان فعلی را کنار زد و بر جای آن ها نشست. تا اینجا و در پیش کشیدن این حرف ها همگی از راست تا چپ یک هدف را دنبال می کنند. همگی خواستار بقای سرمایه داری هستند، همگی برای یافتن جای هر چه بیشتر در ماشین دولتی سرمایه تلاش می کنند. همه کسب موقعیت، بهبود وضعیت و افزایش سهم قدرت و مالکیت خود در چهارچوب نظم سرمایه و ماندگاری سرمایه داری را خواستارند. همگی بر طبل بقای نظامی می کوبند که شالوده و سرچشمه کل استثمار، گرسنگی ها، بی حقوقی ها، ستمکشی ها و سیه روزی های ماست. در این میان ائتلاف مرکب از محافل و احزاب موسوم به « قطب چپ» خواست هایش را در پوششی ویژه، زیر اسم و رسمی دیگر، با شعارها و ادعاهائی متفاوت جنجال می کند. اینها با ریاکاری زایدالوصفی از « سوسیالیسم» از ضدیت با سرمایه داری، از طبقه کارگر و رهائی این طبقه حرف می زنند. ماجرای سرمایه ستیزی، کارگردوستی و «سوسیالیسم» این طیف حدیث آشنای چند دهه اخیر است. واقعیت این است که صدر تا ذیل هدف ها و انتظارات این جماعت در شکل دیگری از برنامه ریزی نظم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی سرمایه داری خلاصه می گردد. اینان نیز زمین و زمان را با دعاوی دروغ به هم می دوزند تا بر موج نارضائی و توهم توده های طبقه ما سوار شوند، فعالین جنبش ما را از پیکار جاری ما جدا و ساز و کار سواری بر موج مبارزات ما کنند. قدرت طبقه ما را سکوی پرتاب حزب و گروه خود به عرش قدرت سازند و به دنبال همه این کارها و در صورت پیروزی نظام بردگی مزدی را با شکل و شمایل و برنامه ریزی دیگری بر ما و نسل های آتی ما تحمیل کنند.
همزنجیران!
سؤال اساسی این است که چه باید کرد و در قعر این جهنم وحشت و خون و جنگ و فریب چه راهی را باید پیش گرفت. همه چیز علیه ماست. تمامی نکبت و ادبار سرمایه داری بر سر ما آوار شده است. کل دولت ها و نیروهای این نظام در چهارگوشه دنیا دست به کار تشدید فلاکت ها، دردها و رنجهای ما هستند. همه در تدارک سوار شدن بر موج خشم ما، راندن کشتی مراد بر دریای خون ما و نشستن بر پلکان قدرت تعیین سرنوشت ما می باشند. سیر رخدادها در راستای قربانی شدن هر چه دردناک تر ما به پیش می تازد و در این گذر هیچ چیز رقت بارتر و بدفرجام تر از این نخواهد بود که دست روی دست بگذاریم و پروسه تباهی و قربانی شدن خود را نظاره کنیم. باید با بیشترین دوراندیشی راه افتاد. پیش از هر چیز باید پرسش چه باید کرد را جواب داد. پاسخ ما به عنوان شماری کارگر همزنجیر به اختصار این است.
1. اولین و حیاتی ترین کار این است که باید بر سینه تمامی راهبردها، دخالتگری ها، قیم بازی ها و نسخه پیچی های هر نیروی ماوراء جنبش خود با قاطعیت کافی دست رد بگذاریم. تاریخ مبارزه طبقاتی توده های ما تاریخ شکست های عظیم ناشی از آویختن به احزاب، سازمانها و نهادهای « رهائی بخش»!! بالای سر ماست. باید این واقعیت سیاه شکست آفرین را کاوید که طبقه ما هیچ گاه در هیچ دوره ای، در هیچ جنبشی، خیزشی و انقلابی به نیروی آگاه سازمان یافته افق دار طبقاتی خود اتکاء نکرده است. مطالباتش را، دورنماهای پیکارش را، راهکارهای مبارزه اش را، متشکل شدنش را و هیچ چیز دیگرش را با سر آگاه و بیدار ضد سرمایه داری تعمق نکرده است و حاصل چنین تعمقی را پراتیک ننموده است. طبقه ما مگر در دوره بسیار کوتاهی از تاریخ مبارزه طبقاتی خود، در سایر موارد همواره به احزاب و نیروهای مدعی رهائی ما و در بالای سر ما آویخته است. کل قدرت ما همواره سکوی پرش این جریانات به قدرت گردیده است. آنها زیر شعارها و پرچمهای پرطمراق از جمله پرچم دروغین « کمونیسم» و شعار ریاکارانه « رهائی طبقه کارگر» تا اوج حاکمیت پیش رفته اند و حاصل سیادت آنها صرفاً برنامه ریزی نظم سرمایه به شکلی دیگر و اعمال این نظم بر ما به شیوه های دیگر بوده است.
2. باید قدرت واقعی طبقه خود را بشناسیم. این گرهگاه معضلات، کلید پیروزی و رازگشای واقعی سرنوشت ماست. تمامی دشمنان ما اهمیت این قدرت سترگ ما را خوب درک کرده اند و آنکه درک نکرده است فقط خود مائیم. بار تمامی انقلابات قرن بیستم بر شانه ما سنگین بوده است اما در همه این انقلابات عصای دست و آلت فعل بورژوازی شده ایم. احزاب و نمایندگان سیاسی جنبش های دیگر بر موج قدرت ما سوار شده اند و ما این قدرت را به تمام و کمال وثیقه پیروزی آن ها و شکست خویش کرده ایم. برای لحظه ای بر روی این حقیقت درنگ کنیم که کل سرمایه های دنیا را طبقه ما تولید کرده است. قدرت طبقه سرمایه دار در سرمایه اوست و لاجرم کل قدرت بورژوازی را ما خلق کرده ایم. حاصل کار و استثمار توده های طبقه ماست که سرمایه، زندگی، دولت، هزینه وجود ارتش، پلیس، برنامه ریزی و اجرای نظم سرمایه و همه چیز جهان موجود است. ما منشأ تمامی این قدرت هستیم، اما کل این قدرت در دست طبقه سرمایه دار علیه ما، ابزار استثمار مرگبار و موحش و ددمنشانه ما، ماشین قهر و سرکوب و کشتار علیه توده های ما و پاسدار جهنم خون و دهشتی است که در آن می سوزیم و خاکستر می گردیم. برای اینکه از شعله های مرگ  این جهنم رها شویم برای هر گام مبارزه علیه این وضعیت، برای هر مقدار کاهش فشار استثمار و سبعیت و جنایات سرمایه بر خویش باید این قدرت را بشناسیم. معنای شناخت واقعی این قدرت به کارگیری آگاه و متشکل آن علیه نظام کارگرکش و بشرستیز سرمایه داری است. ما توان این را داریم که سرمایه داری را با همه قدرت اختاپوسی موجودش از پای در آوریم. توان آن را داریم که مجاری تولید سرمایه را مسدود سازیم، چرخ تولید و کار را در سراسر جامعه و جهان از کار باز داریم، سرچشمه وجود سرمایه را خشک کنیم، ماشین نظم و دولت و قهر و حاکمیت سرمایه را به طور کامل در هم کوبیم، سرمایه داری را از صفحه تاریخ جاروب نمائیم و بر ویرانه های آن پایه های یک زندگی آزاد انسانی را مستقر گردانیم.
3. شوراهای ضد سرمایه داری خود را بر پای داریم. قدرت طبقه ما فقط در شوراهای ضد سرمایه داری ماست که متجلی می گردد. این قدرت در غیاب شوراها متشتت، مرده، بی هویت و فاقد وجود مؤثر است. سندیکاسازی تسلیم این قدرت به بورژوازی است. با ساختن سندیکا خود را از داشتن و کاربرد این قدرت ساقط می کنیم. با آویختن خود به احزاب، هر حزبی زیر هر نامی، عین همین کار را انجام می دهیم. در اینجا نیز از قدرت خود جدا می گردیم و این قدرت را نردبان میدان داری و اقتدار حزب ماوراء خود می سازیم. برای اینکه قدرت ما از آن ما و ساز و کار پیکار ما علیه سرمایه داری باشد باید به صورت شورائی و سراسری و آگاه سازمان یابد. ساختن شوراهای ضد کار مزدی و سراسری سخت است اما ممکن و در هر شرائطی مقدور است. تشکیل شوراها از مسیری اساساً متضاد با حزب سازی و سندیکاسازی می گذرد. شوراها از طریق رجوع به قانون سرمایه یا مرامنامه حزبی پدید نمی آیند. در اینجا مبارزه عملی ضد استثمار سرمایه، ضد همه اشکال بی حقوقی و ستمکشی و تسلط سرمایه و ضد موجودیت سرمایه داری است که شالوده کار و تار و پود فعالیت ما می گردد. فعال کارگری برای پیشبرد این مبارزه است که راه می افتد، به سراغ کارگر همزنجیر خویش می رود. جریان مبارزه کردن، انتظارات عاجل و دورنمای مبارزه و چه باید کرد و چه نباید کرد و چه ارتباطاتی باید پی گرفت را در میان می گذارد. با هم به سراغ همزنجیران نزدیک تر بعدی می روند. جمع کوچک خود را هسته یک شورا می سازند، برای برپائی جمع های دیگر می کوشند. شورای کوچک محل کارشان را شورائی بزرگ می کنند. با کارگران مراکز دیگر کار تماس می گیرند. همین کار را در محله، در مدرسه، در دانشگاه، در بیمارستان، در حمل و نقل و بنادر و مزارع و همه جا پی می گیرند. مشکلات امنیتی و مخاطرات پلیسی این کار را با سرانگشت تدبیر جمعی حل می نمایند. طبقه ما یک طبقه وسیع متشکل از 70 درصد ساکنان جامعه در همه این عرصه هاست. همه ما به عنوان کارگران صنعت، معدن، کشاورزی، حمل و نقل زمینی و دریائی و هوائی، شبکه های داد و ستد کالا، به عنوان معلم در مدارس، به صورت دانش آموز و دانشجوی خانواده های کارگری در دبیرستان و دانشگاه، با نقش پرستار و بهیار در بیمارستان و هر مرکز درمانی و در یک کلام به عنوان نفوس جمعیتی طبقه فروشنده نیروی کار در تمامی جاها اعضای همزنجیر طبقه کارگریم. همگی باید دست در دست هم برای ساختن این شوراها تلاش کنیم. همدیگر را در تشکیل شوراها یاری دهیم، در پروسه ایجاد شوراها بر شناخت و شعور و آگاهی ضد سرمایه داری همدیگر بیفزائیم، آناتومی مارکسی عینیت سرمایه داری، تحلیل مارکسی شرائط روز مبارزه و چاره پردازی لازم برای پیشبرد بهتر پیکار را به هم یاد دهیم. همین یاد دادن ها و یاد گرفتن ها و به کاربستن آنها به صورت سلاح جنگ را با پروسه برپائی شوراها بیامیزیم. به بیان واضح تر جنگ کنیم، شورائی متحد و متشکل شویم، آگاه تر گردیم، آگاهی و تشکل را سلاح بهتر جنگیدن سازیم و در همه این حالات اساس موجودیت سرمایه داری و هر شکل تسلط سرمایه بر زندگی خویش را آماج مبارزه خود کنیم. از درون این شوراها قدرت متشتت، منکوب، منفعل، متوهم، بی اعتبار و مجبور به سازش خود را به قدرتی متشکل، چاره گر، آگاه، سازش ناپدیر و در حال تعرض تبدیل کنیم. باید در شوراها مشق قدرت کنیم. کل این قدرت را در سراسر جامعه، در تمامی عرصه های حیات اجتماعی، در حوزه پیکار علیه استثمار، علیه تبعیضات جنسی و ستمکشی مضاعف زنان، علیه کار کودکان، علیه فقر و جهل و جنگ و علیه همه مصائب منبعث از وجود سرمایه داری به صف نمائیم. شوراها باید در پروسه پیکار ضد سرمایه داری ما و به عنوان ظرف این پیکار پدید آیند.    
4. شوراها نهاد پیکار ما علیه وضعیت موجود و در همان حال ظرف اتحاد، همجوشی، همپیوندی، آگاهی، رشد و اعمال قدرت ما برای تغییر ریشه ای این وضعیت و برپائی جامعه آتی هستند. بهبود شرائط کار و معیشت یا تأمین رفاه اجتماعی در جامعه حاضر دستور کار شوراهاست اما مطلقاً هدف نهائی آن نیست. تصور اینکه کارگران ایران یا هر کجای دیگر دنیا بدون داشتن کیفرخواست شفاف ضد کار مزدی در دست، بدون دورنمای محو سرمایه داری در پیش و بدون اینکه چنین کیفرخواست و دورنمائی را سکوی واقعی پیکار خود سازند بتوانند مطالبات روزمره خود را بر بورژوازی تحمیل کنند، یا حتی بتوانند تعرضات بورژوازی به زندگی حاضر خود را دفع نمایند، سراب گمراه کننده ای است که رفرمیستهای راست و چپ حزب سالار و سندیکالیست در ذهن ها القاء می کنند. چنین چیزی دیری است به آرشیو تاریخ رفته است. مطالبات معیشتی و رفاهی یا آزادی های سیاسی و حقوق اولیه انسانی توده های کارگر در هر کجای این جهان فقط با دست توانای جنبش متشکل و متحدی از کارگران مقدور است که حتماً شورائی، حتماً ضد سرمایه داری، حتماً سراسری و حتماً مخالف اتحادیه گرائی و حزب آفرینی ماوراء خود باشد. ما شوراها را بر پای می داریم، قدرت متلاشی منکوب منفعل، مهجور خود را در این شوراها متشکل، قاهر، فعال و حاضر به صف می کنیم و آنگاه بر بام بلند این قدرت در مقابل نظام بردگی مزدی بسیار سرافراز قد می کشیم و خواستار تغییر بنیادی و ریشه ای کل هستی موجود می گردیم. غلبه بر شرائط روز و استیفای مطالبات اقتصادی و رفاهی و اجتماعی جزء اندرونی این مبارزه و محصول طبیعی پیکار شورائی سراسری نیرومندی است که همه جا و در کلیه عرصه های حیات اجتماعی علیه سرمایه و علیه بنیاد نظام سرمایه داری به پیش می بریم. ما از سنگر شوراها اعلام می داریم که رابطه تولید اضافه ارزش، تولید سرمایه داری باید جای خود را به رابطه الغاء کامل کار مزدی، تولید در خدمت تعالی بی مرز رفاه جسمی، پرورش معنوی، بلوغ فکری، رفع تمامی نیازهای واقعی مکشوف و در حال کشف همه آحاد انسان ها، رشد آزاد و برابر همگان و رهائی هر انسان از هر قید بسپارد. ما شوراها را می سازیم و با برپائی آنها به صورت یک طبقه بالنده نیرومند اجتماعی که تاریخ از آن اوست به طبقه سرمایه دار و دولت سرمایه داری اعلام می کنیم که عصر آن ها و نظام آن ها به سر آمده است، عصر ما و عصر برنامه ریزی و سازماندهی و استقرار جامعه بدون کار مزدی، بدون طبقات، بدون دولت، بدون هیچ استثمار طبقاتی، بدون قیمومت هیچ کس یا هیچ نهاد برای هیچ کس، جامعه ای عاری از هر نوع فقر و نیاز و کاستی، جامعه انسان های در همه چیز برابر و آزاد از هر قید ماوراء خود است. شوراها تشکیل می شوند تا این میدان جنگ را باز کنند. جنگ واقعی میان طبقه ما و نظام سرمایه داری، جنگ آخرین تاریخ و تعیین سرنوشت فرجامین بشر. 
5.  در شوراها طبقه ما به جای طرح افزایش دستمزد، دنیای اطلاعات و آمارهای مربوط به محصول اجتماعی کار سالانه طبقه خویش را در پیش پای همگان پهن می کند و برنامه ریزی ضد کار مزدی آن را توسط آحاد توده هایش خواستار می گردد. جنگ در اینجا بر سر پائین بودن و بالا بودن بهای نیروی کار نیست. بر سر اساس رابطه خرید و فروش نیروی کار است. دو برنامه ریزی متعارض و متضاد کار و تولید اجتماعی توسط دو طبقه متخاصم به پیش رانده می شود و هر دو طبقه از همه راهها با کاربرد تمامی قدرت در همه زمینه ها برای عقب راندن همدیگر از اهداف و انتظارات و مطالباتش می جنگند. یکی حاصل کار و استثمار انسان ها را سرمایه می کند، دومی چرخ تولید سرمایه را از کار می اندازد. یکی سرکوب می کند، دومی با سرکوب مقابله می نماید. یکی ارتش و پلیس و سپاهی و بسیج دارد، دیگری نیروی قهر انقلابی چندین میلیونی دارد. یکی دستگاههای عظیم مهندسی افکار و نیروی ساحره توهم پردازی سرمایه را در اختیار دارد. دیگری می تواند آگاهی و شعور و شناخت مارکسی خود را سلاح پیکار علیه توهم بافی ها سازد. حاصل این جنگ را در هر لحظه و هر موقعیت و هر دوره، فقط آرایش قوای طبقاتی و میزان نیروی طرفین تعیین می کند و همین جنگ و حاصل آن است که تکلیف مطالبات روز توده های کارگر را در همه زمینه ها، از بهای نیروی کار گرفته تا رفع ستم جنسی، الغاء کار کودکان و رفع آلودگی محیط زیست یا هر مورد دیگر مشخص می نماید. جنبش شورائی ما خود را در خواست بهبود وضعیت بهداشت، ارزان تر شدن درمان، مطالبه کاهش شهریه تحصیلی، هزینه ایاب و ذهاب، بازنشستگی بیشتر، مهد کودک کم بهاتر، روزانه کار کوتاهتر و مانند این ها محدود نمی سازد. برای پیروزی جنگ فراگیر و سراسری خود علیه اساس کار مزدی، علیه برنامه ریزی کاپیتالیستی کار و تولید و جایگزینی رابطه خرید و فروش نیروی کار با برنامه ریزی ضد سرمایه داری کار و تولید مبارزه می کند. این جنبش بر سکوی دستاوردهای روز این پیکار بهبود هر چه ممکن، رایگان شدن و خارج ساختن هر چه بیشتر نیازها و امکانات بالا از سیطره داد و ستد کالائی و کاپیتالیستی را دنبال می نماید. هر چه شوراهای ما نیرومندتر، آگاه تر، ضد کار مزدی تر و سراسری تر شود، هر چه قدرت طبقاتی خود را وسیع تر در شوراها متشکل کنیم، به همان اندازه جنبش ضد سرمایه داری قوی تری داریم، به همان اندازه برنامه ریزی و نظم موجود کار و تولید را بیشتر مختل می کنیم، این برنامه ریزی را نیرومندتر زیر شلاق پیکار ضد کار مزدی طبقه خود می گیریم، به همان اندازه بورژوازی را عقب می رانیم و خواسته های بیشتری را بر طبقه سرمایه دار و دولت این طبقه تحمیل می کنیم. عین همین حکم در مورد مطالبات اجتماعی، آزادی های سیاسی و انتظارات دیگر ما صدق می کند. در شوراها به اعتراض علیه  دستگیری ها، تبعیضات جنسی بشرستیز، یا آزادی کشی ها بسنده نمی کنیم، از دولت بورژوازی حق اعتصاب، تشکل، تظاهرات، انتشار روزنامه و مانند اینها مطالبه نمی نمائیم. به جای اینها با قدرت سازمان یافته شورائی خود هر اقدام دولت سرمایه در مورد زندانی کردن افراد یا سلب آزادی ها را با حمله وسیع سراسری به شریان حیات سرمایه پاسخ می گوئیم. با این قدرت اعتراضات خود را پیش می بریم. دست به تظاهرات می زنیم، توطئه سلب آزادی ها را خنثی و از آزادی ها و حقوق انسانها دفاع می کنیم. جنبش شورائی از درون همین سنگربندی ها و جهتگیری ها و بر محور همین پیکار میان ضد سرمایه داری و سرمایه داری، پیکار دو طبقه اساسی بر سر هست و نیست نظام بردگی مزدی است که با رژیم سیاسی حاکم رو به رو می گردد. این رژیم را به عنوان نهاد نظم سیاسی، امنیت، ثبات، برنامه ریزی و اعمال قهر سرمایه داری آماج تعرض قرار می دهد. برای سرنگونی آن می جنگد و این سرنگونی را بر خلاف رفرمیسم چپ نه جدای از پیکار ضد کار مزدی بلکه جزء لایتجزای آن به حساب می آورد.
6. در شوراها همه چیز خلاف حزب بافی و سندیکاسازی است. حزب و سندیکا تاریخاً از کارگران خواسته اند سنگ بزرگ برندارند، پای از گلیم خود بیرون نگذارند. از دستمزد بیشتر، روزانه کار کمتر و رفاه بیشتر شروع کنند، سندیکاچیان می گویند به همین حد بسنده کنید، حزبیون می گویند که در همین فرایند خود را به ما بیاویزد و ما را به قدرت برسانید. در شوراها افق الغاء کار مزدی و امحاء کامل سرمایه داری شالوده کار و هویت جنبش و ستاره راهنمای پیکار است. هر نوع آویزش کارگران به هر بتی محکوم است. وظیفه هر کارگری است که رشد آزاد همگان را به رشد آزاد هر همزنجیر پیوند زند. همه برای آگاهی همگان هر چه از دستشان ساخته است انجام دهند، همه در تصمیم گیریها دخالت کنند و بیشترین مهر اثرگذاری را بر پروسه تمامی تصمیمات و سیاست گذاری ها بکوبند.
همزنجیران!
ما بر سر یکی از تندپیچ های حساس تاریخ جنبش طبقه خود قرار گرفته ایم. شرائط موجود را فهرست وار و به اختصار توصیف کردیم. دولت سرمایه داری ایران و قطب های قدرت رقیب در همان حال که با هم کشاکش دارند، در همان حال که علیه زیادت خواهی همدیگر و بر سر قطاع سهم خود در دایره قدرت سرمایه جهانی با هم ستیز می کنند اما همگی با هم، همه نظام سرمایه داری و همه طبقه سرمایه دار جهانی شیرازه حیات ما را در معرض هارترین، دژخیمانه ترین و جنایتکارانه ترین تهاجمات قرار داده اند. برای ما همه آن ها اعضای پیکر واحد سرمایه اند. همه با تمامی توان علیه ما هستند. جنگ آنها با هم جنگ مشترک و متحد کل آنها علیه ماست. همزمان همه اپوزیسون بورژوازی در داخل و خارج کمین کرده و در تدارکند تا موج قهر و خشم و عصیان حال و آتی ما را ابزار تسویه حساب درونی خود، عروج به عرش اعلای قدرت و اعمال حاکمیت بر ما سازند.  اگر از جای برنخیزیم و دست به مبارزه و مقاومت و تعرض نزنیم به نابودی تهدید می شویم. اما بحث فقط بر سر مبارزه و عصیان و برخاستن نیست. سخن اساسی تر این است که با سر بیدار و آگاه طبقاتی راه افتیم. سازماندهی شورائی سراسری خود و کل جنبش طبقه خویش تنها راهی است که می تواند ما را از مهلکه خارج سازد. با داشتن یک جنبش نیرومند شورائی و ضد کار مزدی است که می توانیم در مقابل جنگی که کل بورژوازی علیه ما راه انداخته است دست به تعرض بزنیم. اگر شوراها را بر پای داریم، اگر قدرت طبقه خود را در شوراها به صف کنیم توان دفع همه تهاجمات رژیم اسلامی و سرمایه داران داخلی و تحریم ها و تهدیدات حاضر و آتی سرمایه داری جهانی را پیدا خواهیم کرد. پس راه افتیم. شورائی و ضد سرمایه متحد شویم، شوراها را سراسری کنیم، صف مستقل طبقاتی خود را به وجود آوریم. با قدرت عظیم شورائی خود چرخ کار و تولید سرمایه داری را از کار بیأندازیم. نهادهای نظامی و انتظامی و پلیسی سرمایه را خرد کنیم، ماشین دولتی سرمایه را در هم شکنیم، کل کارخانه ها و مراکز کار را از دست صاحبان سرمایه خارج نموده و میدان تولید مایحتاج معیشتی و رفاه اجتماعی و امکانات مورد نیاز زندگی اجتماعی خود نمائیم. برنامه ریزی و چرخش همه امور بیمارستان ها و مدارس و هر مرکز کار را به دست گیریم، کل فروشگاهها را از حوزه داد و ستد بودن به مرکز توزیع بدون هیچ خرید و فروش مایحتاج عمومی خود تغییر دهیم. با شوراهای ضد سرمایه داری و جنبش آگاه شورائی ضد کار مزدی می توانیم همه این کارها را انجام دهیم. ما یک طبقه 50 میلیونی هستیم. میلیونها تحصیل کرده و متخصص و کارشناس در درون خود داریم که به عنوان آحاد توده های طبقه ما و در بستر پیکار ضد کار مزدی می توانند همه دانش خود را به پروسه کار و تلاش و مبارزه برای ساختن جامعه نوین منتقل سازند. باید دست به کار شویم. در تداوم و توسعه چنین جنبشی است که می توانیم بنیاد کار مزدی و طومار سرمایه داری را در هم پیچیم و سازمان شورائی برنامه ریزی کار و تولید سوسیالیستی را مستقر سازیم.  ما این قدرت را داریم، باید آن را شورائی، سراسری و ضد سرمایه داری سازمان دهیم.
فعالین جنبش لغو کار مزدی
ژوئیه 2012


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر