و این صدای تاریخ است
درباره ی دادگاه رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در دهه ی 60 «ایران تریبونال»
مرحله ی نخست دادگاه رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در دهه ی 60 و جنایات رژیم جمهوری اسلامی، موسوم به ایران تریبونال که به همت و تلاش تعدادی از زندانیان سیاسی سابق و فعالین سیاسی تشکیل شده بود، در روزهای 29 خرداد تا 2 تیر 1391 (18 تا 22 ژوئن 2012) در لندن برگزار شد. اهمیت اصلی دادگاه به این دلیل بود که بیش از 80 نفر از زندانیان سیاسی سابق، نزدیکان و خویشان و فرزندان و همسران و پدران و مادران اعدام شدگان و شکنجه شدگان در یک عرصه عمومی علیه رژیم جمهوری اسلامی و سی سال شکنجه و کشتار و اعدام و زندان، به ویژه در دهه ی 60 شهادت داده و به نوعی اعلام جرم کردند. آنان از سلول های انفرادی گفتند و ماه ها تنهایی، از بازجویی های مداوم و شکنجه های هولناک، از کابل و سوزاندن و آویزان کردن، از پاهای پاره پاره شده و سینه های خرد شده، از اعدام های کاذب و «قبرها» و «قیامت ها»، از به دار آویخته شدن زنان آبستن و تجاوز به دختران باکره پیش از اعدام، از جنازه هایی که هیچگاه تحویل داده نشد و گورهای بی نشان، جوخه های صدها نفریِ تیرباران و حلقه های دار، از کشتار نوجوانان و جوانان 12 و 13 و 14 ساله، از اوین و گوهر دشت، قزل حصار و عادل آباد و وکیل آباد و دیزل-آباد، زندان کارون و اصفهان و کرمان و ارومیه و سنندج و تبریز و…، از تابستان گرم 67 و سراسر دهه ی سیاهِ 60. شاهدان ایران تریبونال این همه را گفتند و جهان این همه را شنید. یک افشای تمام عیار علیه تمامّیت رژیم جمهوری اسلامی. فیلم های دادگاه، در یوتیوپ صدها بار در روز باز می شود، این یعنی هزاران بار افشاگری علیه شکنجه و کشتار و اعدام. از این نظر دادگاه ایران تریبونال موفق بوده است. یک افشاگری جمعی و سراسری علیه ماهیت واقعی رژیم حاکم بر ایران به ویژه برای نسل جوانی که کوشیده می شود هر چه کمتر از آن سال ها بشنود و بداند. با مستند کردن چنین گواهی ها و چنین افشاگری هایی همه ی شخصیت های رژیم جمهوری اسلامی از هر جناح و دسته ای از هر رنگ و گرایشی از شخص خمینی تا خامنه ای، از رفسنجانی تا میرحسین موسوی و کروبی و غیره و غیره در مقام جنایت کار و متهم قرار گرفته و به قول شاملو هر «گاو گند چاله دهانی» نتواند ادعای مردم دوستی و کرامت انسانی را کرده و دستان آلوده به خون و جنایت خود را پشت دست بند سبز و عباهای شکلاتی پنهان کند!
اما مساله این است که چگونه می توان با یک دید سیاسی و رزمنده به رویدادی چون کشتار و قتل عام مبارزین و انقلابیون ایرانی در دهه ی 60 نگاه کرد و چگونه می توان این مساله را در جهت آشکار شدن هر چه بیشتر ماهیت واقعی رژیم جمهوری اسلامی و وضوح بخشیدن به صحنه ی مبارزه ی سیاسی در ایران تبدیل کرد؟ یک گرایشِ قدرت مند و وسیع بین الملی وجود دارد که می کوشد تا کشتار و شکنجه و قتل عام زندانیان سیاسی را به یک امر صرف حقوقی و اصطلاحاً «حقوق بشری» تقلیل بدهد. گویی مساله ی کشتار فعالین سیاسی ایرانی در دهه ی 60، با تلفات تصادفات جاده ای یا کشته شدگان در یک حادثه زلزله تفاوتی ندارد و قضیه بهتر است در حد همین پرونده های حقوقی و قضایی باقی بماند. در حالی که مساله دقیقاً ابعاد سیاسی این جنایت و جایگاه آن در صحنه ی مبارزه ی طبقاتی با رژیم اسلامی است. از نظر حقوق بشری ها اصلاً مهم نیست اعدام شدگان چه گرایش و ایدئولوژیِ سیاسی ای داشتند، برای چه علیه رژیم خمینی به پا خاستند، چه جامعه و آرمانی را دنبال می کردند، فرآیند رویارویی انقلابیون و کمونیست ها با رژیم جمهوری اسلامی چه بود و ….. همه این ها سوالاتی است که در رویکرد حقوق بشری و غیر سیاسی به رویدادهای دهه ی 60 ایران بی پاسخ و مبهم می مانند و این یعنی سیاست زدایی از واقعیت و تاریخ. مازاد چنین نگاهی تقویت افق سرنگونی رژیم اسلامی با اتکا به شناخت دقیق تر ماهیت و خصلت آن نیست. از این منظر جا داشت تا شاهدان و دست اندرکاران ایران تریبونال در دادگاه و در پیشگاه مردم ایران بیشتر از آرمان و ایده ها و نظرات انقلابیون و کمونیست ها بگویند، اینکه چرا نسل دهه ی 60 و پیشگامان آزادی در برابر خمینی و رژیم ارتجاعی او شوریدند و دست به سلاح بردند. گفتن از «قربانیان دهه ی60» و «مظلومیت» آن ها بدون طرح ایده ها و اهداف و آرمان ایشان نه حقیقت جویی است نه آگاهی بخشی و نه ادای دِین به جان باختگان آن دهه، بلکه دادن تصویری مبهم، ناقص و بی خط و نشان است. نسل انقلابی دهه ی 60 بدون طوفان شورش و انقلاب، بدون پرچم کمونیسم و رهایی قابل فهم و قابل دفاع نیست، بهترین دفاع از آن نسل، تداوم انقلاب و کمونیسم است. مساله ی دیگری که به واقع در جریان دادگاه ایران تریبونال جای آن خالی بود، بحث پیرامون نقش امپریالیست ها در سرکوب انقلاب ایران و سکوت بسیاری از رسانه های غرب در جریان آن سرکوب ها و کشتارها بود. درست است که در جریان بررسی و افشای جنایات دهه ی 60، نوک اصلی حمله باید متوجه جنایت کاران و عاملین مستقیم آن یعنی جمهوری اسلامی و سران اش باشد اما نباید از یاد برد که این رژیم در تمام آن سال ها از سوی قدرت های امپریالیستی به اشکال متعدد پیدا و پنهان هم در جریان جنگ با عراق و به خصوص در جریان سرکوب انقلاب مردم ایران و سرکوب و کشتار کمونیست ها و انقلابیون حمایت می شد و در تمام این مدت عمدتا رسانه های خبری غرب چشم خود را بر این فجایع بستند. جا داشت تا گردانندگان و شاهدان این دادگاه از امثال کاپیترون و گالیندوپل و احمد شهید و تمام رسانه های غربی بپرسند چرا در تمام آن سال ها در مورد حقایق کشتار و سرکوب انقلاب ایران سکوت کردند؟ همچنانکه باید نقش دولت ها و سرویس های امنیتی امپریالیستی در همکاری های پنهان و علنی با رژیم جنایتکار اسلامی در سرکوب و انقلاب و انقلابیون را افشا کرد.
در تمام آن سال ها اتحاد عمل و قرار داد نانوشته ای میان رژیم خمینی و امپریالیسم غرب در سرکوب انقلاب و سویه های رادیکال آن و کشتار و حذف فیزیکی و اجتماعی نیروها و سازمان های انقلابی و کمونیست وجود داشت. به بیان دیگر تیغ قتل عام انقلابیون و کمونیست های ایرانی در دهه ی سیاه 60 دو دَم و دو پایه داشت؛ ارتجاع اسلامی و امپریالیسم غرب. در شرایطی که امپریالیست ها از فقدان یک جنبش کمونیستی وسیع و پرقدرت در سطح جهان سوءاستفاده کرده و وقیحانه لاف حقوق بشر و آزادی می زنند، بر کمونیست ها و بر انقلابیون است تا به افشاگری علیه خصلت ارتجاعی و ضدانسانی امپریالیست ها پرداخته و به ویژه از نقش ایشان در فجایع دهه ی 60 ایران پرده برداری کنند. کمونیست های انقلابی باید از هر فرصتی جهت افشاگری درست و سیاسی علیه ارتجاع و امپریالیسم به صورت توأمان استفاده کنند و هر گونه افشاگری جمعی در مورد کشتار کمونیست ها و انقلابیون در دهه ی 60 و به دست رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی را به امکانی جهت تبلیغ و دفاع از آرمان ایشان که همانا سرنگونی جمهوری اسلامی و انجام انقلاب و حرکت بر مدار و در مسیر کمونیسم است، تبدیل کنند.
صلاح الدین آکتاش
توسط شورایِ دانشجویان و جوانانِ چپِ ایران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر