۱۳۹۱ مرداد ۳۰, دوشنبه

کمک گرفتن از امپرياليستها راه رسيدن به آزادی را هموار نمی کند!

کمک گرفتن از امپرياليستها راه رسيدن به آزادی را هموار نمی کند!

اگر بر کسی پوشيده نيست که تحريم های اقتصادی و تهديدات نظامی امپرياليسم آمريکا و ديگر نيروهای امپرياليستی هم پيمانان وی چه نقش و عملکرد ارتجاعی در جامعه ايران ايفاء می کنند، اگر آشکار است که اين سياست ارتجاعی چگونه شرايط زندگی سخت مردم تحت ستم ايران در چنگال رژيم ديکتاتور و پليد و جنايتکار جمهوری اسلامی را از آنچه که بوده و هست نيز وخيم تر نموده و محروميت های باز هم بيشتری را بر آنان تحميل کرده است، اما بايد دانست که اين سياست تنها يک جنبه از نقشه های پليد و ارتجاعی است که نيروهای امپرياليستی عليه مردم ما در شرايط کنونی و برای ويران کردن زندگی آينده خلقهای ايران در جامعه ما تعقيب می کنند.
سياست ارتجاعی و خطرناک ديگری که از طرف نيروهای امپرياليسيتی به پيش برده می شود، اقدام به نفوذ موذيانه در جنبش های اجتماعی مردم ايران و کوشش در انحراف مسير دموکراتيک و ضد امپرياليستی اين جنبش ها به نفع خود و در جهت تقويت جبهه ارتجاع و دشمنان مردم می باشد. اين سياست موذيانه البته ساليان طولانی است که دست اندرکاران سرسپرده خود را در عرصه جامعه ما پيدا نموده و از طريق آنها با فراز و نشيب ها و شدت و ضعفی تعقيب می شود تا جائی که امروز به راحتی می توان جای پای اين سياست را در مبارزات توده های رنجديده ايران عليه وضع ظالمانه موجود، در مبارزات کارگران، زنان، دانشجويان، اقليت های مذهبی و خلقهای تحت ستم ايران مشاهده کرد. مثال بارز در فهم واقعيت فوق، نفوذ در جنبش های ملی در شرايطی است که رژيم جمهوری اسلامي، سرزمين ايران را به زندانی برای مليت های تحت ستم تبديل نموده و ستم و محروميت های جدی متعددی را بر آن ها تحميل می کند. با تکيه بر چنين ستم واقعی ملی است که بخشی از اپوزيسيون بهره مند از کمک های مستقيم و غير مستقيم قدرت های امپرياليستی و يا وابسته به امپرياليسم تحت عنوان دفاع از منافع ملی خلق های تحت ستم، به رواج عقايد ناسيوناليستی ارتجاعی که گاه ظاهری اصلاح طلبانه هم به خود می گيرند و ايجاد دشمنی بين مليت های مختلف مشغولند.
در حال حاضر بر اساس سياست موذيانه نفوذ در جنبش های اجتماعی توده های تحت ستم ايران، در جهت اشاعه ايده های غير انقلابی و ارتجاعی در ميان نيروهای آزاديخواه اپوزيسيون تلاش گسترده ای صورت می گيرد تا حرکت های مبارزاتی آنها در چنان مسير انحرافی قرار گيرد که قبول آن ايده ها ايجاب می کند؛ و در اين ميان بايد روی تلاش ضد انقلابی جهت مقبول جلوه دادن ايده ارتباط با امپرياليسم آمريکا و متحدينش و شکستن قبح چنين ارتباطی متمرکز شد. امری که به طور مشخص زمينه آن را اعمال سياست های امپرياليستی کنونی آمريکا و متحدينش در سطح جهان و منطقه خاورميانه به وجود آورده است.
واقعيت اين است که امروزر تنش مشخصی بين امپرياليسم امريکا و متحدينش با رژيم جمهوری اسلامی با دستاويز پروژه اتمی اين رژيم در جريان است. اين تنش عليرغم وابسته بودن رژيم جمهوری اسلامی در تار و پود خود به نظام جهانی امپرياليستي، نه تنها يک جنگ زرگری ميان ارباب و نوکر زير دست نيست بلکه واقعيتی کاملاً جدی است، واقعيتی جدی و بزرگتر از آنچه که بتواند در ماهيت رابطه ارباب و نوکری جمهوری اسلامی با نيروهای امپرياليستي، کمترين تغييری ايجاد کند. اين واقعيت بزرگتر همانا سياست تجاوزکارانه جديد امپرياليسم امريکا در جهت تأمين هر چه بيشتر منافع خود در منطقه خاورميانه و در اقصی نقاط جهان در تقابل با رقبای امپرياليست ديگر نظير چين و روسيه به منظور خارج کردن بازارها و مناطق نفوذ هر چه بيشتری از دست آنها و ايجاد نظم امپرياليستی جديدی به نفع خود و متحدينش در سطح جهان می باشد. اساس و چهارچوب اين سياست تجاوزکارانه همانی است که پس از يازده سپتامبر سال 2001 توسط بوش، رئيس جمهور منفور و بی اعتبار ايالات متحده آمريکا با تهديد مردم جهان به "جنگ صليبی" و"آغاز جنگ های بی پايان" اعلام شد. از آن زمان به بعد عليرغم پايان دوره رياست جمهوری بوش و حتی روی کار آمدن رقبای او يعنی "دموکرات"ها و رئيس جمهورشان، اوباما بر سر کار، آن سياست تجاوزکارانه از طرف دولت آمريکا هر چند با تغييراتي، تعقيب و به پيش برده می شود. با تکيه بر چنين واقعيتی دو نتيجه در ارتباط با بحث ما قابل تأکيد است:
اول آنکه تنش موجود بين امپرياليسم آمريکا و هم پيمانانش با رژيم جمهوری اسلامی و اقدامات مختلف امپرياليستی عليه اين رژيم نظير تحريم ها که دودش در اساس به چشم توده های ستم ديده ايران می رود، به هيچ وجه تغييری در اين واقعيت نمی دهد که امپرياليست ها به طور کلی و امپرياليسم آمريکا به طور اخص همراه با رژيم جمهوری اسلامی دشمنان اصلی خلق های رنجديده ايران هستند؛ و لذا مبارزه قاطع و بی امان و بدون هيچ گونه گذشت و ملاحظه کاري، کماکان اُس و اساس و اصول مبارزه نيروهای انقلابی با اين دشمنان را تشکيل می دهد.جانبداری از هر کدام از طرفين مخاصمه و يا حتی کند کردن اندکی از لبه تيز مبارزه عليه اين دشمنان، خيانت به طبقه کارگر و ديگر توده های تحت ستم و اسير ايران است.
دوم آنکه در زمان رياست جمهوری بوش، وزارت خارجه امريکا برای به اصطلاح حمايت از "اپوزيسيون"ايران، يک بودجه 75 ميليارد دلاری اختصاص داد که آن را به طرق مستقيم و غير مستقيم در اختيار ايرانيان يا نيروهای سياسی ايرانی که حاضر بودند "با دست پر"در رکاب امپرياليسم آمريکا گام زده و پيشبرنده سياست های امپرياليستی در جنبش های اجتماعی مردم ايران باشند، قرار داد. (1) از آن زمان به بعد امپرياليسم امريکا مستقيماً يا از طريق نهادهای وابسته به خود و يا دولت های هم پيمانش،"سخاوتمندانه" به اعطای پول، امکانات رسانه ای و کمک های ديگر به نيروهائی از اپوزيسيون حتی اگر در صف نيروهای مردمی هم قرار داشته باشند- البته با شرط و شروطی خاص- می پردازد.
مسلم است که منظور از اعطای کمک های امپرياليستی به نيروهای سازشکار اپوزيسيون آن است که در فردای سقوط يا سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی- چه به دست توانای توده های ستمديده ايران و چه در اثر دخالت های نظامی امپرياليستی- آنها بتوانند پيشاپيش از طريق نفوذ در مبارزات ضد امپرياليستی و دموکراتيک توده ها، زمينه های فکری و تشکلات لازم برای تجهيز افکار عمومی و بسيج و سازماندهی نيروهای جنبش را برای خود آماده سازند. اين البته تجربه ای نيست که مردم ايران با آن بيگانه باشند، چرا که امروز ديگر بر همگان آشکار است که چگونه همين امپرياليسم آمريکا با ديگر شرکای امپرياليست خود برای ايجاد جانشين يا آلترناتيو سازی برای رژيم شاه به تقويت نيروهای ارتجاعی و نوکر صفت پرداخته و عاقبت پس از توافق در کنفرانس گوادولوپ بر جثه نحيف خمينی و دارودسته اش دميده و با امکانات گسترده و عظيمی که در اختيار وی قرار دادند و از جمله از طريق تبليغات رسانه های گوناگونشان، او را به جای رژيم ساقط شده شاه به مردم مبارز ايران تحميل کردند. اين بار نيز نيروهای امپرياليستي، حتی حساب شده تر و برنامه ريزی شده تر از پيش سعی دارند تا ضمن مقابله با فعاليت های مبارزاتی نيروهای کمونيست و انقلابی و مقابله با تحقق خواست های طبقه کارگر و ديگر توده های رنجديده ايران، آلترناتيو ارتجاعی مورد نياز خود را از طريق تقويت نيروهای سازشکار در ميان نيروهای اپوزيسيون ايران، از پيش آماده کنند.

اتفاقاً کوشش برای ايجاد به اصطلاح اتحاد فيمابين نيروهای مختلف اپوزيسيون ايران و نشاندن نيروهائی حتی متضاد با يکديگر- نظير سلطنت طلب ها با نيروهای به ظاهر چپ- در زير يک سقف، نشان از همان آلترناتيو سازی های امپرياليستی دارد که امروز تحت عنوان کوشش در ايجاد اتحاد بين نيروهای اپوزيسيون رژيم جمهوری اسلامی در جريان تکوين است- که متأسفانه بعضی از نيروهای سياسی در درون صف مردم نيز در آنها شرکت جسته و در راهی قدم گذاشته اند که دو تجربه تلخ و زيان بار از اين نوع زير يک سقف نشستن نيروهای مختلف اپوزيسيون و آلترناتيو سازي، در ارتباط با دو کشور همسايه ايران يعنی افغانستان و عراق درمقابل ديد همگان قرار دارد. اقدام به ايجاد اتحاد فيمابين نيروهای مختلف و حتی متضاد با هم در اپوزيسيون رژيم های عراق و افغانستان با مهيا سازی های نيروهای امپرياليستي، و سپس در فردای سقوط رژيم صدام و طالبان، روی کار آوردن نيروهای وابسته به خود در اين دو کشور، حتی تجربه ای نزديکتر از تجربه تلخ و مصيبت باری است که مردم ايران با روی کار آورده شدن دارو دسته خمينی به مدت 33 سال است تجربه می کنند.
ما در تاريخ معاصر کشور خود همواره با نيروهای سياسی نوکر صفتی مواجه بوده ايم که با زير پا گذاشتن منافع خلق های ايران و پايمال کردن حقوق آنها، به خدمت نيروهای امپرياليستی در آمده و خدمت گزار منافع آنها در ايران شده اند. اين نوکری در گذشته ها آنقدر آشکار بود که آنها با القابی نظير انگلو فيل، روسو فيل و غيره شناخته می شدند. اين قبيل سياستمداران نوکر صفت با ارتکاب به خيانت هائی از جمله صدور فرمان تير اندازی به نيروهای مبارز و جنگنده در جنبش مشروطيت و به سردار بزرگ ايران، ستارخان گرفته تا فروش منابع و ذخاير ايران به قوای اجنبي، رسوای عام و خاص بوده اند. وجود تجاربی تلخ از اين گونه نوکر صفتی در تاريخ معاصر جامعه ايران باعث گشته که توده های ما با حساسيت قابل ارجی به امر ارتباط گيری با نيروهای خارجی نگريسته و به تقبيح هر گونه رابطه ای بپردازند که در خدمت تأمين منافع امپرياليست ها در ايران قرار گيرد؛ و درست به خاطر مذموم بودن و قبح چنين عملی در ميان مردم است که سياستمداران مزدور همواره سعی می کردند نوکری خود را از انظار پنهان کنند. با اين حال امروز ما افراد و جريانات سياسی ای را در صحنه سياسی ايران مشاهده می کنيم که حتی بی هيچ شرمی از ارتباط خود با امپرياليسم آمريکا سخن گفته و ايده هائی را اشاعه می دهند که دقيقاً در جهت شکستن قبح نوکری در درگاه امپرياليست ها قرار دارد؛ و امروز می بينيم که نيروهائی در صف مردم نيز به وسوسه ايجاد ارتباط با محافل امپرياليستی و کمک گرفتن از آنها افتاده اند.
اگر صرفاً روی نيروهای درون صف خلق متمرکز شويم که بدون شک با هر ادعائی و از جمله ادعای دفاع و طرفداری از منافع طبقه کارگر، در واقعيت امر به جرگه نيروی خرده بورژوازی متزلزل و آماده سازش با بورژوازی تعلق دارند، بايد ديد چه دلايل و زمينه هائی آنان را به چنين کجراهی رهنمون می شود. پاسخ اين است که اين امر در درجه اول از ماهيت طبقاتی آنان ناشی می شود که همواره در شرايط ظاهراً خاموش جنبش توده ها، برای نجات خويش، به قدرت بالا چشم دوخته و به الطاف بورژوازی اميد بسته و در نتيجه آماده سازش با او می گردند. در شرايط کنونی کوشش در شکستن قبح و مذموم بودن ارتباط با امپرياليسم امريکا و "کمک" گرفتن از وی و از جمله "کمک" مالي، در خدمت امر فوق بوده و زمينه را برای چنين نيروهائی برای گام گذاشتن در جاده خيانت به توده ها آماده می سازد. اينان برای توجيه تمايلات و يا ارتباطات عملی سازشکارانه خود با محافل امپرياليستي، بر واقعيت جنايتکار و پليد رژيم جمهوری اسلامی تأکيد می کنند که در واقعيت امر خون مردم ايران را در شيشه کرده و سد بزرگی در مقابل تحقق کمترين خواست های برحق مردم ايران است، و بر اساس اين واقعيت، به اين توهم دامن می زنند که گويا صرف نابودی رژيم جمهوری اسلامي، آن هم به دست هر نيروی مرتجعي، به نفع مردم ايران خواهد بود و آن ها را از بدبختی ها و مصيبت هايشان خلاص خواهد نمود. در حالی که اينان در واقع با انکار اين واقعيت که طبقه کارگر و ديگر توده های تحت ستم ايران بدون از بين بردن نظم سرمايه داری موجود در جامعه و قطع قطعی هر گونه نفوذ امپرياليسم در ايران قادر به تحقق خواست های خود نيستند، خود و ديگران را فريب می دهند. توجيه ديگر که امروز به خصوص در دعواهای مربوط به "تريبونال" (دادگاه نمايشی ای که در رابطه با کشتار زندانيان سياسی دهه 60 به دست رژيم جمهوری اسلامی در 18 تا 22 ماه جون امسال در لندن برگزار شد. دادستان اين دادگاه شخصی به نام پيام اخوان بود که خود منکر رابطه اش با وزارت امور خارجه امريکا و دريافت کمک های مالی از آنها نيست.) مطرح می باشد اين است که سعی می شود اخذ امکانات مختلف از آمريکا و محافل امپرياليستی ديگر از همان نوع و ماهيتی دانسته شود که مثلاً فلان کميته دفاع از مبارزات مردم در فلان کشور غربی بدون التزام به محدود کردن غيرمجاز فعاليت های سياسی خود، از يک نهاد خيريه با عناوين مختلف در آن کشور دريافت می کند؛ و در اين برخورد کار به جائی کشيده می شود که حتی کار شرافتمندانه فلان معلمی که در مدرسه يک کشور امپرياليستی مثلاً در آلمان سواد و دانش به کودکان و نوجوانان ياد می دهد به صرف اين که حقوق و دسترنج خود را از يک دولت امپرياليستی دريافت می کند، همسان با فلان مزدوری تصوير شود که در رأس يک نهاد امپرياليستی در جهت توجيه سياست های جنايتکارانه آمريکا به فعاليت مشغول است! همچنين بدون تکيه بر هر گونه تحليل مشخصی در توجيه سازشکاری با محافل امپرياليستی مطرح می شود که در گذشته نيز اپوزيسيون از کشورهائی چون عراق و ليبی برای مبارزه با رژيم شاه يا جمهوری اسلامی کمک دريافت کرده است. در ارتباط با طرح چنين مسايلی لازم است پرسيده شود که آيا نيروهای انقلابی اساساً از هيچ نيروئی نبايد برای پيشبرد مبارزات خود کمک بگيرند؟ و يا آنها مجازند با هر نيروئی ارتباط بر قرار کرده و از کمک های آنان بهره مند شوند؟ و يا اين سئوال اساسی مطرح است که به راستی آيا معياری برای کمک گيری اپوزيسيون انقلابی از نيروهای غير وجود دارد؟
بدون شک پاسخ در هر مورد مشخصی می تواند پيچيدگی خاص خود را دارا باشد. ولی رهنمود کلی که می توان در زمينه سئوالات فوق ارائه داد اين است که اولاً امکان اتخاذ تصميم و موضع درست در هر شرايطی نيازمند تحليل مشخص از شرايط مشخص است. ثانياً به طور کلی نيروهای انقلابی برای پيشبرد مبارزاتشان مجازند از تضادهای درونی دشمنان مردم به نفع خود استفاده کرده و در شرايط معينی از نيروهای ضد انقلابی که به دلايلی حاضر به کمک کردن هستند، کمک بگيرند- البته به شرط آن که اخذ کمک از آنها هيچگونه محدوديتی در پيشبرد مبارزات نيروهای انقلابی به نفع کارگران و توده های تحت ستم ايجاد نکند و باعث عدول آن ها از اهداف و مطالبات انقلابی شان نشود. تازه، با تأکيد بيشتری بايد گفت که به قول لنين :"مسأله مجاز بودن در اصول هنوز مسأله صلاح بودن در عمل را حل نمی کند."(دو تاکتيک سوسيال دمکراسی در انقلاب دمکراتيک). از اين رو حتماً لازم است در هر مورد، موضوع به طور مشخص مورد بررسی قرار گرفته و به هر مورد به طور مشخص برخورد کرد.

در شرايط و اوضاع و احوال کنونی که امپرياليسم آمريکا در تنش با جمهوری اسلامی بودجه و امکاناتی را در اختيار اپوزيسيون قرار می دهد، هرگونه ارتباط با نهادها و ارگان های وابسته به اين امپرياليسم و اخذ کمک از آنها حتی اگر به تصور کمک به پيشبرد مبارزات کارگران و زحمتکشان صورت بگيرد، عملاً در خلاف جهت منافع آنان بوده و آن نيروها را به عاملی جهت پيشبرد سياست های تجاوزگرانه امپرياليستی و هموار کردن راه برای سرکوب و به بند کشيدن هر چه بيشتر توده های تحت ستم ايران تبديل خواهد نمود. (2) چرا که اولاً، امپرياليسم آمريکا دشمن اصلی خلق های ماست و مبارزه با جمهوری اسلامی جهت سرنگونی آن بدون مبارزه با اين امپرياليسم و قطع هر گونه نفوذ آن در ايران نمی تواند راه به جائی برده و به آزادی و تحقق خواست های کارگران و ديگر توده های تحت ستم ايران منجر شود.
ثانياً واقعيت اين است که در شرايط کنوني، به اصطلاح کمک اين نيروی ارتجاعی به نيروهای اپوزيسيون به هيچوجه بدون قيد و شرط نيست.
در عمل ديده می شود که از دولت سر چنين کمک های"غيبی" اي، مثلاً رسانه ای رو به ايران در اختيار حتی يک نيروی چپ و يا در واقع به ظاهر چپ گذاشته می شود. ولی چنين نيروئی مقيد است که نه تنها کلمه ای از کمونيسم و ضرورت قهر انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی سخن نگفته و يا موضع و برخورد های کمونيستی را در رسانه مذکور مطرح نسازد بلکه در آن رسانه، سياست و خطی که تعقيب می شود همان است که خواست نيروهای امپرياليستی است. يعنی تبليغ عليه "خشونت" ( يا در واقع تقبيح خشونت انقلابی توده ها عليه دشمنانشان)، رواج سياست های سازشکارانه تحت نام خط اصلاحات و غيره. بنابراين، از اين نقطه نظر نيز که شرط اعطای کمک از طرف نهادهای امپرياليستی مورد بحث به نيروهای اپوزيسيون، کمک به پيشبرد خط و خطوط امپرياليستی در جامعه ايران عليه خط و خطوط انقلابی و در ضديت با منافع کارگران و زحمتکشان می باشد، نيروهای انقلابی به هيچ وجه مجاز به استفاده از چنان امکاناتی نيستند و هيچ نيروی انقلابی جز با عقب نشينی از مواضع اصولی خود نمی تواند به چنان رابطه ای تن دهد- حال اين رابطه چه در حد زدن يک سايت و انتشار يک نشريه باشد و چه برخورداری از راديو و تلويزيون و چه حتی برگزاری مراسم برای محکوميت رژيم جنايت کار جمهوری اسلامی که جان باختگان دهه 60 به دست دژخيمان وی پرپر شدند.

در خاتمه بايد روی وظيفه نيروهای انقلابی چه برای افشای سياست های ارتجاعی امپرياليسم امريکا و چه جهت تشديد مبارزه عليه رژيم وابسته به امپرياليسم جمهوری اسلامی پای فشرد. اين تنها اقدامات امپرياليستی نظير تحريم ها نيست که هم امروز بر دشواری زندگی جهنمی توده های کارگر و زحمتکش افزوده و فقر و فلاکت را در جامعه ما شدت و گسترش بيشتری داده است، بلکه اقداماتی چون نفوذ در مبارزات آزاديخواهانه ضد امپرياليستی و دموکراتيک توده های ما به منظور انحراف مسير آن مبارزات در جهت تحميل خط و خطوط امپرياليستی در آنها با کمک نيروهای سازشکار و نوکر صفت نيز عليه منافع مردم ايران سازماندهی شده و خطر بزرگی برای آينده توده های رنجديده ماست. در اين ميان به خصوص سازشکاری نيروهائی که فعلاً در صف مردم قرار دارند با نيروهای امپرياليستی و اخذ امکانات و از جمله امکانات مالی از امپرياليسم آمريکا زمينه ای به دست رژيم جمهوری اسلامی می دهد تا با چنان دست آويزی همه نيروهای موجود در اپوزيسيون اين رژيم را سازشکار و نوکر آمريکا خوانده و در جهت ملی و ضد امپرياليست جلوه دادن خويش و اشاعه فريب در مورد ماهيت وابسته به امپرياليسم خود زمينه جديدی بيابد. مسلم است که تلاش رژيم برای بی اعتبار و بدنام کردن نيروهای واقعاً انقلابی است که در هر شرايطی تنها به منافع طبقه کارگر و توده های رنج ديده ايران انديشيده و درست در همين جهت فعاليت می کنند. از اين زاويه نيز اخذ هر گونه امکانات و "کمک" مالی از امپرياليسم آمريکا که در شرايط کنونی رسماً و علناً تحت عنوان حمايت از اپوزيسيون رژيم جمهوری اسلامی به اين کار مبادرت می ورزد، کاملاً محکوم است.
اشرف دهقانی

زير نويس ها:

1-"
دمکراسی" و "حقوق بشر" در ايران با دلارهای آمريکايی حاصل نمی شود! عنوان سرمقاله نشريه 19 بهمن (نشريه سياسی-خبری چريکهای فدايی خلق) به تاريخ 15 فروردين 1385 می باشد که در ارتباط با مطلب فوق الذکر نوشته شده است. همچنين در اين مورد ما در نشريه پيام فدائی شماره 89، مهر ماه 1385، نوشتيم " در پی اعلام اختصاص بودجه 75 ميليون دلاری دولت آمريکا برای پيشبرد به‌اصطلاح دمکراسی در ايران، و بدنبال آن، تصميم وزارت امور خارجه هلند برای اختصاص 15 ميليون يورو به پروژه‌های راديو تلويزيونی با اهداف مشابه، اخيرا نيز خبرگزاري‌ها اعلام کردند که وزارت امور خارجه آمريکا بودجه‌ای به مبلغ کلی 5/1 ميليون دلار را به بيست پروژه‌ای که در زمينه "حقوق بشر" و "دمکراسی" در ايران فعاليت مي‌کنند، اختصاص داده و البته تأکيد کرده‌اند که نام دريافت‌کنندگان کمک‌های آمريکا اعلام نخواهد شد. همچنين، دولت آمريکا اعلام کرده که برای پيشبرد اين سياست به افتتاح دفترهايی در دوبي، ترکيه، لندن و... نيز دست زده است. اعلام اختصاص پي‌درپی بودجه‌ها و منابع مالی از سوی دولت‌های غربی در ماه‌های اخير به مخالفين جمهوری اسلامی در خارج کشور و يا به "پروژه‌های حقوق بشر و دمکراسی" در رابطه با ايران، قبل از هر چيز نشان مي‌دهد که چگونه اين دولت‌ها در چارچوب بحران مربوط به "پرونده هسته‌ای" جمهوری اسلامي، در صدد گسترش امکانات و تشديد تلاش‌های خود برای پيشبرد سياست‌ها و اهداف کوتاه و بلندمدت خويش در ايران و در سطح منطقه هستند......."
2- در شماره های مختلف "پيام فدائی"، در اين زمينه مطالبی نوشته شده که نقل نکاتی از آنها در اينجا بی مناسبت نيست: " هر روز از اينجا و آنجا مي‌شنويم که چگونه افراد و جريانات ايرانی با برخورداری از "مساعدات مالی" و يا "بودجه‌ها"يی که در ماهيت ضدخلقی تأمين‌کنندگان آن و اهداف ضدانقلابی آنان شکی نيست، فلان شبکه تلويزيونی و يا راديويی و يا "خبرگزاری" و "سايت" را رو به ايران به راه مي‌اندازند و با ادعای اينکه اين کار گويا در جهت "مبارزه" برعليه جمهوری اسلامی و در جهت منافع مردم ايران مي‌باشد در حقيقت درست در راستای خط و منافع سياسي‌ای گام برمي‌دارند که تأمين‌کنندگان مالی پروژه‌های مزبور برنامه‌ريزی کرده‌اند."..." در رابطه با نيروهايی که برای پيشبرد "پروژه‌های" دفاع از "حقوق بشر" و گسترش "دمکراسی" دولت آمريکا مشمول اين عنايات مالی قرار گرفته و يا مي‌گيرند دو طيف را بايد متمايز نمود. نخست نيروها و افرادی که بطور سنتی کارگزار و مهره‌های مزدور امپرياليسم بوده‌اند مثل سلطنت‌طلبان که بخاطر وابستگي‌شان به امپرياليسم و ضديت‌شان با منافع توده‌های تحت ستم ما، حيات و فعاليت‌های آنها همواره با کمک‌های مادی و معنوی حساب‌شده اربابان گره خورده است. اما در رابطه با دسته دوم که در چارچوب پروژه کمک‌های اخير دولت آمريکا و مؤسسات و دستگاه‌های امنيتی وابسته به آن قرار گرفته‌اند ما با نيروها و افرادی نيز مواجه هستيم که برخا دارای سوابق مبارزاتی بوده و اصولا ادعای "مبارزه با امپرياليسم" و بويژه امپرياليسم آمريکا در گذشته بخشی از هويت و سابقه مبارزاتی آنها را تشکيل مي‌داد. اين نيروها هم‌اکنون با فراموش کردن تمامی آن ادعاها، مي‌کوشند تلاش خود برای دريافت کمک‌های مالی از سوی آمريکا را با اين ادعای عوامفريبانه توجيه نمايند که در شرايط تلاش دولت آمريکا برای برقراری يک رژيم "دمکراتيک" بجای حکومت "توتاليتر" جمهوری اسلامی و تشديد "تضاد" بين دولت آمريکا با جمهوری اسلامي، دريافت "کمک‌های مالی" از دولت بوش و يا نهادهای امنيتی اين دولت يک "تاکتيک مبارزاتی" است و بايد برعليه جمهوری اسلامی از اين تاکتيک استفاده کرد. جالب اينجاست که در "پروژه" دولت بوش در تقسيم اين کمک‌ها، برخی محافل و نيروهای وابسته به نظام جمهوری اسلامی واپوزيسيون درون حکومت که اصولا هيچ مخالفتی با نظام ظالمانه کنونی نداشته و ضمن مخالفت سرسختانه با هرگونه انقلاب و جنبش انقلابی "ايجاد اصلاحات" را استراتژی خود مي‌دانند نيز در نظر گرفته شده‌اند. امری که نشان مي‌دهد برای آمريکا، اصل، تضمين جهتگيری اين پروژه‌ها در راستای منافع خود است و نه ماهيت نيروهای مجری اين پروژه‌ها".

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر