كارگران ساختماني
كانون مدافعان حقوق كارگر - گزارش مختصري كه پيش رو داريد گشايش دريچه اي است به سوي يكي از عقب مانده ترين زير بخش هاي نيروهاي توليدي يعني "بخش ساختمان" شايد بتوان گفت يكي از " بازو محور" ترين بخش توليد است. در اين بخش هنوز استفاده از نيروي انساني به جاي ماشين آلات مقرون به صرفه است، چندان كه گاه از انسان به جاي جرثقيل در بالا بردن مصالح ساختماني يا حتا آهن واسكلت استفاده مي شود و در آنجايي هم كه از تكنولوژي ها بهره گيري مي شود باز هم نيروي انساني دست بالا را دارد (مانند استفاده از بالابر يا بتونير دستي و كاميوني در فونداسيون ريزي). گفتني است كه در زيربخش هاي ساختمان هم مانند تاسيسات برقي و مكانيكي وضع كمابيش به همين منوال است.
دراين شرايط كاري، انسان همچون ابزارهايي ساده به كار گرفته مي شود و محيط به شدت خشونت باري شكل گرفته كه فاقد ويژگي هاي روابط كاري متعادل و رفتارهاي مبتني بر حداقل هاي حقوق انساني است. دراين بخش روابط ميان كارفرما و كارگر (و حتا ميان خود كارگران) را به شكلي دور از تصور و غيرقابل قبول (هر چند متاسفانه اجتناب ناپذير و تحميلي) در آورده، چيزي كه به سادگي و از بيرون قابل مشاهده نيست. با ورود به درون روابط ،حتا با نگاهي گذرا و نه چندان عميق، به فاجعه اي مي رسيم كه لخت ترين اشكال خشونت آشكار( حتا در موارد زيادي تنبيه بدني منجر به جرح) و پنهان (رفتارهايي برده وارانه و تحقيرآميز) در آن به چشم مي آيد كه خود قرباني نيز مانند سرنوشتي محتوم آن را پذيرفته و نادرست يا عجيبش نمي داند، در اين جا اشكالي از عقب مانده ترين گونه هاي خريدو فروش نيروي كار را مي بينيم كه نابساماني وعدم توسعه و بهره وري پايين آن به شكلي غيرقابل تصور ديده مي شود. *
بهره وري پايين اين بخش كه ناشي از سود زياد و نامتعادل بورس بازي زمين و درآمدهاي بادآورده و صوري و انگلي است و در كنار آن حضور نيروي كار فراوان و در دسترس بيكاران و كمبود انباشت و پراكندگي سرمايه در حقيقت سه عامل مهمي است كه اين نابساماني را ايجاد كرده است. به ويژه در چهار دهه ي اخير كه نيروي كار ارزان و فراوان و كم توقع و فاقد هر گونه توان فني و تجربه ي مبارزاتي افغان هاي مهاجر هم به آن افزوده شده است.
به واقع در بخش ساختمان ماهرترين عوامل كاري، كارگران در حد يك بيل يا فرغون و به شيوه اي بسيار ابتدايي مورد بهره كشي و استفاده قرار مي گيرند و با كمترين تخصص و بازده ، با بازار كاري كه در دسترس هر بيكار مانده اي اعم از مهاجرين داخلي (روستا به شهر) يا خارجي (جنگ زده و آواره) و هر رانده شده اي است و شايد بتوان از آن به عنوان يك اقتصاد تعادل بخشي ياد كرد كه به نوعي بيكاري پنهان و ارتش بيكاران و نيروي ذخيره را سرپا نگه مي دارد، كه اگر چه به توليد مي پرازد ولي حقيقتا با همه ي بزرگي كه از نظر عددي دارد ، نقش چندان بزرگي در اقتصاد به عهده ندارد، همان گونه كه يك سيگارفروش يا روزنامه فروش سرچهارراه ها به راستي نقشي در چرخه ي توزيع ندارد. البته واضح است كه اين تعبير كاملا دقيق و منطبق بر واقعيت نيست و تا حد زيادي مي توان گفت تعبير است تا بيان دقيق، ولي كمكي است براي اين كه دركي نسبتا نزديك به واقعيت بدهد.
گذرها كه بازار مكاره اي عرضه و تامين نيروي كاري ساختمان است مكاني است كه بدون هيچ تمهيدي و فقط به خاطر مسير رفت و آمد معماران و بساز و بفروش ها (كه خود اين اصطلاح حرف هاي زيادي براي گفتن دارد) انتخاب شده آن هم كاملا غريزي و مانند همه ي امور ديگر اين بخش بدون برنامه. درگذرها كارگران ساده و كم مهارت و گاه حتا ماهر مي ايستند و كارفرما با نگاه خريدارانه بررسي و بعد از انتخاب نيروي مورد نياز وارد مذاكره بر سر نوع و شرايط كار و دستمزد مي شوند كه گاه كمياب بودن كار موجب مي شود برخي كه تنگدست ترند حاضر به كار بيشتر با مزد كمتر و شرايط سخت تر مي شوند كه خود اين عوامل از مهمترين مسايلي است كه جلو هر گونه اتحاد ، تشكل و هم انديشي و به هم انديشي را مي گيرد و اين عدم تشكل بازخورد موجب عقب ماندگي بيشتر و استثمار شديدتر مي گردد چرخه اي كه كمابيش هم چنان ادامه دارد.
گاه توسط تحصيل كردگاني كه بيكاري آنها را به ميان اين كارگران پرتاب كرده و صد البته به كمك بالا رفتن ميانگين تحصيلات و سطح دانش عمومي جامعه و برخي كارگران گذر ، حركاتي از جنس آگاهانه ايجاد مي شود مانند تلاش براي ساماندهي نرخ دستمزد و تنظيم نوبت اعزام به سر كار كه گاه اتفاق مي افتد ولي معمولا توسط عقب مانده ترين نيروها و فرصت طلب ها و قاعدتا موش دواني عوامل احتمالا اجير شده (حتا بي جيره و مواجب ها) با بهانه هايي مانند نامساوي بودن توان كاري و نياز مالي و عدم مهارت و ابراز و اينكه مسايل ديگران به من ربطي ندارد و ... همه ي اين حركات معمولا به بلوغ نمي رسند والبته در ميان مهم ترين عواملي كه دست بر هم زنندگان اين تحركات را باز مي گذارد نياز مالي و دست به دهان بودن اين كارگران است كه به خاطر شدت استثمار حتا از كمترين امكانات پس انداز هم برخوردار نيستند و بسياري نيز مستاجر ، عيالوار، معتاد و درمانده به معناي واقعي هستند و به خاطر نداشتن بيمه با آسيب ديدن در سر كار خيلي زود فرسوده و از رده خارج مي شوند و فرزندانشان (كه گاه هنوز به كمال رشد جسماني خود نرسيده اند) جايگزين مي شوند و ... چرخه به تكرار مي رسد.
به تازگي شهرداري ها براي جلوگيري و كنترل تشكل هايي كه كم و بيش صورت مي گيرد و نيز كسب درآمد و البته به ظاهر براي كمك به كارگران و كارفرمايان و ساماندهي امور ساختماني و دور كردن گذر از ديد مردم و جلوگيري از زشتي معابر و ترافيك و ... دست به ايجاد مكان هاي خاصي زده و همزمان انجمن نظام صنفي معماران و در برخي موارد كانون كاردان هاي فني ساختمان با نظارت و همكاري نظام مهندسي سعي در ارزيابي شناسنامه دار كارگران فني (بناها و...)كرده تا از اين رهگذر تشكل هايي مانند شوراهاي اسلامي كار (يا همان انجمن هاي اسلامي بعدي) اگر چه با نام و ترتيبي ديگر ايجاد كند و جلو تجربه هايي مانند سنديكاهايي موفق مانند اتوبوس راني و ... را بگيرند. اين عمل پيشگيرانه حاكي از آن است كه دولت مردان و سازمان اجتماعي موجود اگر چه در كوچك ترين برنامه ريزي هاي اقتصادي ناموفق است ولي با خصلت ذاتي و غريزي سرمايه داري در برنامه ريزي براي حفظ ارتش ذخيره ي كار كاملا دقيق و درست عمل مي كند.
*دلايل اين عدم توسعه كه گوياي شكل و محتواي بروز بسياري از مسايل و مشكلات اين بخش توليد است به خاطر اين كه ديدگاه اين نويسنده در متن به صورت تحليل و تحميل نيايد، در آينده در يادداشت جداگانه ارايه خواهد شد.
بهروز بيدار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر