کارزار ايران تريبونال چالشی اساسی در مقابل جان بدر بردگان انقلابی کشتار دهه شصت، نیروهای چپ و جنبش کمونيستی ايران!
بيشک مسئله کارزار ايران تريبونال به چالش اساسی در مقابل احزاب و گروهای جنبش کمونيستی انقلابی ايران و آنان که داعيه "رهبری"(!) مبارزات طبقاتی طبقه کارگر را دارند بدل گشته است. برخورد به روند سازشکارانه غالب بر کارزار ايران تريبونال ( توسط اطاق فکری تحت رهبری پيام اخوان و جان کوپر) ارتباط لاينفکی دارد با درک، ديدگاه و برخورد هر جريان با آنچه بر ليبی گذشت، با اوضاع کنونی سوريه، و سياست نظام سرمايه داری-امپرياليستی جهانی در تقابل با جمهوری اسلامی! مسئله برخورد به روند سازشکارانه غالب بر کارزار ارتباط مستقم و حياتی دارد با مسئله کمک از امپرياليسم و نهادهايش به هر شکل، برای سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی. بنا براين هر گروه و حزبی که تحت هر توجيهی و يا عنوانی مسئله برخورد به کارزار ايران تربيونال را مسئله ای پيش پا افتاده و فرعی فرض می کند، در تحليل نهايی و حقيقتا دارد ديدگاه تاييد آميزش را در ارتباط با کمک گرفتن از نهادهای امپرياليسم جهانی پنهان می کند! زمانيکه به عمق اعلام مواضع يا سکوت مصلحت انديشانه افراد، سازمان ها و احزاب برويم متوجه می شويم که آن دسته از افراد، گروه ها و سازمان هايی که خود سالهاست امر کمک مالی گرفتن از نهادهای و افراد وابسته به امپرياليسم جهانی را برای "اشاعه دمکراسی در ايرن" به پيش می برند، دقيقا مشکلی با روند سازشکارانه و خطرناک غالب بر کارزار ايران تريبونال ندارند و نخواهند داشت! بنا براين هر گروه و حزبی که تحت هر توجيهی و يا عنوانی مسئله برخورد به کارزار ايران تربيونال را مسئله ای پيش پا افتاده و فرعی فرض می کند، در تحليل نهايی و حقيقتا دارد ديدگاه تاييد آميزش را در ارتباط با کمک گرفتن از نهادهای امپرياليسم جهانی پنهان می کند!
امروزه در برخورد به چنان روند خطرناک و سازشکارانه ی کارزار ايران تريبونال که آرمان و خواست واقعی راديکاليسم جانباختگان و جان بدر بُرده گان دهه 60 و بخصوص جانباختگان قتل عام تابستان سال 67 را وجه المعامله با امپرياليستها قرار می دهد، ما شاهد تقابل و تبارز دو ديدگاه و دو برخورد متضاد برای تعيين تکليف قطعی و يا بخشا با جمهوری اسلامی و قطع يا استمرار کليه شريانها و شاخک های استثمارکننده و ستمگرايانه امپرياليسم می باشيم. ديدگاه و چشم انداز رفرميسم و سازشکارانه ی ضد انقلابی برای رفرم جمهوری اسلامي، زدن مهره ها، یک گروه و يک جناح حاکم بر اين نظام، و آوردن مهرهای جديد يا جناحی از مزدوران وابسته به امپرياليسم جهانی با استفاده از کمک مالی و دخالت "بشر دوستانه" نظام امپرياليسم جهانی از يک طرف، و ديدگاه و چشم انداز تسهيل امکان وقوع انقلاب کمونيستی بر مبنای راديکاليسم و پيشبرد انقلاب اجتماعی برای سرنگونی قهرآميز جمهوری اسلامی و بيرون کردن امپرياليستها با تکيه بر طبقه کارگر و توده های استثمار شونده و ستمکش ايران از طرف ديگر!
چنين است عمق اساسی مسئله، در برخورد به کارزار ايران تريبونال
در شرایطی که خطر حمله نظامی به ایران از طرف نظام سرمایه داری-امپریالیستی جهانی به رهبری آمریکا بیش از پیش محتمل تر گشته، و بار تورم اقتصادی کمر شکن ناشی از تحریم های اقتصادی نظام امپریالیستی، از طرف نظام بنیادگرای ارتجاعی جمهوری اسلامی بر دوش طبقه کارگر، و دیگر زحمتکشان و فرودستان ایران منتقل می گردد و خواهد گشت. جیب خالی آن ها خالی تر و سفره آنان هر ساعت و هر روز تهی تر و فقیرانه تر می گردد، و به موازات آن شرایط بغایت فاشیستی و دیکتاتوری لجام گسسیخته ای را بر آنان حاکم کرده است.
اوضاع حاکم بر جهان بر بستر تعمیق بحران اقتصادی- ساختاری نظام سرمایه داری-امپریالیستی جهانی، بشریت استثمار شده و ستمکش سراسر جهان برای پایان دادن به نظم ارتجاعی و ناعادلانه ی حاکم بر جهان را به میدان مبارزه مرگ و زندگی طبقاتی کشانده است. مبارزه برای تغییر اوضاع سیاسی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی خویش را به صحنه مبارزه طبقاتی و شورش به عادلانه و به حق آنها علیه مرتجعین بومی کشورشان و قطب امپریالیسم جهانی کشانده است. در چنین لحظات التهاب آور امکان وقوع جنگ تجاوزکارانه ی امپریالیستی دیگری علیه ایران، هر یک از این دو طرف ارتجاعی جنگ یا دو قطب ارتجاعی، یعنی ارتجاع داخلی نظام جمهوری اسلامی از یک طرف و قطب امپریالیسم جهانی از سوی دیگر، برای به زیر بال و پر کشاندن مبارزات توده های تحت ستم زحمتکشان ایران، قصد آن دارند که مبارزات آنها را در تمامی عرصه های مختلف مبارزاتی به دنبالچه منافع استثمارگرانه و ستمگرایانه خویش تبدیل نمایند. و با محار و از میدان مبارزه خارج کردن مبارزات اصیل زحمتکشان تحت ستم و استثمار در مقابل آنها انتخاب بین بد و بدتر، یعنی انتخاب بین قطب هیئت حاکمه ارتجاع بومی از یک طرف و قطب امپریالیسم جهانی به رهبری آمریکا، از طرف دیگر را قرار دهند. رژیم جمهوری ددمنش اسلامی ایران که خون هزاران هزار نفر از زنان و مردان مبارز و انقلابی از دستانش می چکد، و ادعای "استقلال" و "تعیین سرنوشت" می کند و خود را آلترناتیو دیگری در مقابل آلترنایو امپریالیسم جهانی می شمارد. در این لحاظات سرنوشت ساز و حساس که شفافیت سیاسی -خطی، و آینده نگری بیشتری را می طلبد، عده ای مصلحت اندیش با تکیه و پافشاری بر دیدگاه سازشکارانه و رفرمسیتی تنها راه حل ممکن و انتخاب را به دست به دامان شدن و طرفداری از این و یا آن دو قطب منسوخ ارتجاعی می بینند.
برای این بخش از "چپ" ایران که بطور علنی فعلا سکوت اختیار کرده است، ولی در پیشبرد سیاست کارزار بطور پنهانی بسیار فعال بوده است، و همچنان از نام و سنت و چهره فریبنده ولی فاسد شده ی خویش در میان چپ واقعی ایران سود می جوید، گرفتن هر گونه کمک از دول و نهاد های امپریالیستی برای "مبارزه" و "محکوم کردن" جمهوری اسلامی به یک امر بدیهی و سیاست "نوین" تبدیل گشته است. اما از نگاه چپ انقلابی و کمونیست های راستین این دیگر نه یک حرکت دفاعی و تاکتیکی صرف بلکه به حرکتی استراتژیک تبدیل گشته است. به خصوص زمانیکه این چنین حرکتی در متن به انحراف کشاندن نیروهای رادیکال درگیر در کارزار ایران تربیونال به بازیگری می پردازد! و در زمانیکه برخورد به یکی از مهمترین پاشنه آشیل جمهوری اسلامی، که همانا کشتار دهه ی 60 و قتل عام هزاران هزار نفر از زنان و مردان انقلاب می باشد!
تاکيد دوباره بر اين مسئله به صورت خاصتری(!) ضروری است که : زمانيکه به عمق اعلام مواضع يا سکوت مصلحت انديشانه افراد خاص، و آن بخش از سازمان ها و احزاب به روند حاکم سازشکارانه بر کارزار ايران تريبونال برويم متوجه می شويم که آن دسته از افراد، گروه ها و سازمان هايی که خود سالهاست امر کمک مالی گرفتن از نهادها، رسانه های امپریالیستی فارسی زبان و افراد وابسته به امپرياليسم جهانی را برای "اشاعه دمکراسی در ايران" برای عقب نماندن از رقبا(!) به پيش برده و همچنان می برند، و چنین جریان و جریاناتی که در پیشبرد چنان سیاستی در کارزار سالهاست با چراغ خاموش عملا به کمک راننده آن نهاد ها و دول امپریالیستی تبدیل گشته اند، دقيقا مشکلی با روند سازشکارانه و خطرناک غالب بر کارزار ايران تريبونال ندارند و نخواهند داشت!
بخشی از این جریان "چپ" حتی اعلام کرده اند: گر چه فعالین و هوادارانشان در کارزار از ابتدا و تاکنون مسولیت راهبردی و سیاست روزمره آنرا به عهده دارند، ولی خود این جریان در آن مستقیما درگیر نیست و دخالتی ندارد!!!
گویی که در همه اصول علمی انقلاب اجتماعی و مبارزه طبقاتی باید تجدید نظر شود و تغییر کند تا رابطه دیدگاه فکری یک فرد با دیدگاه سازمانیش در یک شگرد مطلوب چنین حرکت سازشکارانه ای زیر پا گذارده شود!!! و افراد چنان جریانی به یک بار ه و در فضا و ظرف کارزار ایران تریبونال فرا سازمانی و فرا طبقاتی باید تلقی شوند!!!!!
در چنین اوضاعی به ویژه با فرا رسیدن بیست و چهارمین سالگرد کشتار دهه شصت و قتل عام سال شصت و هفت، و مقامت و پایداری جانباختگان و جان بدر برگان، ما نیاز داریم که اینگونه از خواسته های و آرمان های آنها طرفداری نماییم، که:
نه این و نه آن قطب!
نه به کمک های مالی فاسد کننده و مزدور پرورانه امپریالیستها!
نه به امپریالیسم و نه به جمهوری اسلامی!
جهانی دیگر نه تنها ضروری است، بلکه امکان پذیر است.
بنا براین در مقابل بشریت زحمتکش جهان راه سومی برای رهایی از این دو قطب موجود است. و بشریت ستمدید و استثمار شونده نیاز دارد که قطب مستقل خود را در مقابل آن دو قطب منسوخ تاریخی بوجود آورد. و امکان رهائی بشریت برای نیل به آزادی و استقلال از طریق انقلاب کمونیستی و ایجاد جامعه نوین سوسیالیستی بدون اتکا به این دو قطب نه تنها محتمل است بلکه ضروری است.
جان بدر بُردگان کشتار دهه 60 و قتل عام سال 67، خانواده های جانباختگان دهه شصت و کمونيستهای انقلابی در اين مورد ذره ای ترديد در مورد نبايد به خود راه دهند.
برهان عظيمی
سی و يکم مرداد ۱۳۹۱ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۱۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر