چرا زمین این چنین بی قرار است؟ چه چیزی باعث می شود که زمین به تکان در آید، دهان باز کند و فرو رود یا این که آتشفشان ها با قدرت مهیب سر باز کنند؟ چرا کوه ها این چنین سر به آسمان سائیده و بلند شده اند؟ مردم دنیا جواب های ادیان مختلف را کمابیش می دانند اما شمار اندکی با جواب های علمی حقیقی آشنا هستند.
اسرار طبیعی زمین لرزه و راز اجتماعی قدرت مخرب آن
در مرحله کنونی از تکامل و شناخت علمی بشر، زلزله ها هنوز خطر بزرگی برای انسان هستند. اما همان ابزار و دانشی که برای اعلام خطر در دسترس می باشد به شدت ناموزون و به طرز بیرحمانه ای ناعادلانه در سطح جهان و در هر کشور تقسیم شده است. در کشورهای مختلف و به طور کلی در جهان، توان مردم در کاستن از خرابی ها و لطماتِ ناشی از فجایع طبیعی، و واکنش سریع و کارآمد در مقابل این حوادث به شدت توسط سازمان اجتماعیِ حاکم بر جهان و هر کشور محدود شده است.
مرگ و رنج مردم مناطق فاجعه زده، دل مردم سراسر جهان را می شکند. همه به هزار و یک طریق می خواهند دست یاری به سوی مردم فاجعه زده دراز کنند. اما اغلب کنار زده می شوند و به سطح ناظرین مستاصل فرآیند فاجعه بشری رانده می شوند. حکام این جهان، امپریالیست ها و طبقات حاکمه ارتجاعی این کشورها از این فجایع استفاده می کنند تا خود را منجی مردم جا بزنند. در حالیکه، مانع عمده ای که نمی گذارد بشر دانش جمعی و قدرت جمعی خود را سازمان دهد و منظم و نقشه مند با فجایع طبیعی و فقر و بیماری و دیگر بدبختی ها مقابله کند، همین نظامی است که آنان سودش را می برند، در راس آن نشسته اند و به زور اسلحه و عوام فریبی دینی بر مردم تحمیل می کنند.
زمین لرزه چیست؟ در کف اقیانوس و روی خشکی چه می گذرد؟
برای جواب به این سوال باید کره زمین و زندگی آن را درک کرد. یعنی باید با علم زمین شناسی یا ژئولوژی آشنا شد. با بررسی محرک ها و فرآیند های طبیعی زمین که سرمنشاء زمین لرزه، آتشفشان و سونامی است و با درک این رخدادهای طبیعی می توان به روشنی دید که انسان روزی خواهد توانست نیروی مخربِ این ها را خنثی کرده و حتا انرژی تولید شده توسط این حرکات طبیعیِ کره زمین را در خدمت آسایش و رفاه جامعه بشری درآورد.
کشف تئوری "پلیت تکتانیک" در دهه ی 1970 تحول عظیمی در شناخت بشر از فعل و انفعالات کره زمین و دینامیسم ها (قوانین حرکتی) و مکانیسم های (ساختمان و عملکرد) آن بوجود آورد. تقریبا می توان گفت در دانش و آگاهی بشر نسبت به زندگی و فعل و انفعالات کره زمین جهشی انقلابی بوجود آمد. به مرور این تئوری منسجم تر و صحیح تر شد و در برخی جهات نیز تکامل یافت.
اکنون به یقین می توان گفت که زمین در طول صدها میلیون سال در نتیجه فرآیند های "پلیت تکتانیک" به شکل و شمایل کنونی در آمده است. فرآیند های پلیت تکتانیک برای انسان هم موهبت آفرینند و هم خرابی آفرین. جلگه های حاصلخیز که تمدن های بزرگ در آن ها رشد کرده اند، شکل گیری سفره های نفتی، به وجود آمدن کوه های بلند، معادن ذغال سنگ و مس و غیره همه نتایج حرکت ها و فرآیند های پلیت تکتانیک می باشند. زلزله ها و آتشفشان ها و سونامی ها نیز همچنین. زمین لرزه های نابهنگام انرژی عظیمی تولید می کنند که فقط خرابی به بار می آورند. آتشفشان های زنده همینطور. هم موهبت و هم خرابی. اما در دنیائی که به فقیر و غنی تقسیم شده است، موهبت هایش را عمدتا شرکت های سرمایه داری می برند و خرابیها را فقرا سهیم می شوند.
کره زمین طول عمری به اندازه 5ر4 میلیارد سال دارد. طی این مدت چهره زمین چندین بار تغییر کرده است. آردی اسکای بریک (1) در سلسله مقالات عمیق و هیجان آوری که در نشریه "کارگر انقلابی" در مورد تکامل نوشته، پیدایش زمین و تغییر شکل آن را به طرز زیبائی شرح می دهد: «کره ما، مثل هر چیز دیگر تاریخ خود را دارد: تاریخ آن، تاریخ تغییر و دگرگونی است: انواع تغییرات ناگهانی و تکان دهنده که در طول میلیاردها سال رخ داده اند. تغییراتی که هرگز متوقف نشدند و هنوز ادامه دارند. کره زمین 5ر4 میلیارد سال پیش در نتیجه یک انفجار کهکشانی متولد شد و مانند یک گلوله آتش مملو از سنگ و گاز در فضا پرتاب شد و بالاخره در مدار یکی از ستارگان بیشمار قرار گرفت: در مدار ستاره ای که خورشید "ما" است. زمین در میلیارد سال اول عمر خود دستخوش تغییرات فیزیکی بسیار شد و به سرد شدن گرائید. اما هنوز زندگی در آن به وجود نیامده بود. یک میلیارد سال را به سرعت از نظر بگذرانیم: در این مدت ترکیب فیزیکی زمین تغییر بسیار کرد. درجه حرارت سطح آن به طور قابل ملاحظه ای پائین آمد؛ خشکی و آب شکل گرفتند. اما حرارت هنوز خیلی بالا بود و آب ها و فضا پر از اسیدها و گازهای سمی. اگر بتوانیم 5ر3 میلیارد سال عقب برویم و نگاهی به زمین بیندازیم، نمی توانیم آن را بشناسیم! نه حیوانی روی زمین راه می رفت، نه حشره و پرنده ای در آسمان پر می زد، نه ماهی در آب دریاها بود. نه گیاهی و درختی و نه گلی. هیچ یک از مشخصات آشنا مانند قاره ها، سلسله جبال، دشت ها و اقیانوس های امروز وجود نداشت. آب آشامیدنی موجود نبود. مطلقا چیزی برای خوردن پیدا نمی شد و حتا هوای آن را نمی توانستیم استنشاق کنیم زیرا اکسیژن هنوز به وجود نیامده بود...» (معرفی علم تکامل، آردی اسکای بریک، « کارگر انقلابی» شماره 1157 ژوئن 2002)
تغییرات فیزیکی زمین ادامه یافت. از 250 میلیون سال پیش به این سو، خشکی زمین از یک قطعه به پنج قطعه تقسیم شد که امروز به آنها 5 قاره می گوئیم. این تغییر توسط فرآیند تکتانیک انجام گرفت. اکنون به یقین می دانیم که سطح کره زمین مرتبا در حال جابجائی است. دگردیسی زمین تا زمانی که کره زمین زنده است و از دل آن حرارت تولید می شود ادامه خواهد یافت. انسان امروز نمی تواند مانند انسان عصر جاهلیت که در مقابل قدرت نمائی طبیعت دست به دامن «خدا »می شد آرزوی تمام شدن زمین لرزه ها و آتشفشان ها را کند. چون این یعنی تمام شدن زندگی زمین و سرد شدن آن. زمانی که زمین لرزه ها و آتشفشان ها متوقف شوند، سیکل ژئولوژیک شکل گیری کوه ها، فرسایش آنها، رسوبات کف آبها، شکل گیری خاک جدید نیز تمام خواهد شد. و همراه آن شاید زندگی موجودات زنده نیز تمام شود. هنوز کسی در این مورد چیزی نمی داند. انسان امروز باید هر چه بیشتر به خصوصیات و رفتار زمینیِ که رویش زندگی می کند آگاه شود و از آن شناخت بیشتری کسب کند تا بتواند اوقاتی را که کره زمین قدرت مهیب خود را به میدان می آورد پیش بینی کند و حتا در آینده ی نه چندان دور بتواند این قدرت مهیب را مهار کرده و به نفع رفاه و آسایش خود به کار برد. مطمئنا با از بین رفتن نظام سرمایه داری، بشر خواهد توانست در این جهت گامهای جهش واری بردارد.
تئوری پلیت تکتانیک (تئوری سنگ ساختی)
تئوری سنگ ساختی که یک تئوری نسبتا جدید است. این تئوری در زمینه ی شناخت بشر از قوای محرکه کره زمین انقلابی به وجود آورد. در زبان زمین شناسی، کلمه "پلیت" به تخته سنگ بزرگ اتلاق می شود. کلمه "تکتانیک" از زبان یونانی گرفته شده است و به معنای "ساختن" است. عبارت "پلیت تکتانیک" برای توضیح این واقعیت است که سطح کره زمین از تخته سنگ های بزرگ ساخته شده است. این تئوری ثابت کرده که لایه بیرونی کره زمین مجموعه ای متشکل از یک دوجین (یا بیشتر) تخته سنگ های کوچک و بزرگ است که نسبت به یکدیگر در حال حرکتند؛ و این تخته سنگ ها روی ماده ای که داغ تر و سیال تر است، شناورند.
زمینه ساز تئوری "پلیت تکتانیک" تئوری دیگری است به نام "کانتیننتال دریفت"(2) یا "جدائی قاره ها". طبق این تئوری صدها میلیون سال پیش، کره ی زمین متشکل از یک "بزرگ قاره" بود که بعدها بخش های مختلف آن از یکدیگر جدا شده و هر یک به سوئی روان شدند. مشخصا استرالیا از مناطق قطب جنوب جدا شده است. امروزه در استرالیا فسیل هائی از دیناسورهای قطب جنوب پیدا شده است که نشان می دهد تا 65 میلیون سال پیش استرالیا به مناطق قطب جنوب وصل بود.
تئوری سنگ ساختی، با استفاده از رشته های مربوط به مطالعه زمین مانند رشته های فسیل شناسی و زلزله شناسی به دست آمده است. این تئوری برای اولین بار به بسیاری از سوالات مربوط به حرکات طبیعی زمین جواب داد. مثلا دانشمندان برای قرن ها با این سوال روبرو بودند که چرا زمین لرزه ها و انفجارات آتشفشانی در مناطق بسیار خاصی از کره زمین رخ می دهند و اینکه سلسله جبال عظیمی مانند آلپ و هیمالیا چگونه شکل گرفته اند. تئوری سنگ ساختی نشان داده است که در جائی که تخته سنگ های پوسته زمین به یکدیگر برخورد می کنند یک خط گسل زلزله تولید می شود. یعنی در نتیجه به هم سائیده شدن یا برخورد تخته سنگ ها امکان زمین لرزه بوجود می آید و برخی اوقات حاصل این برخورد به وجود آمدن رشته کوه های بزرگ است.
چرا زمین این چنین بی قرار است؟ چه چیزی باعث می شود که زمین به تکان در آید، دهان باز کند و فرو رود یا اینکه آتشفشان ها با قدرت مهیب سر باز کنند؟ چرا کوهها این چنین سر به آسمان سائیده اند و بلند شده اند؟ مردم دنیا جواب های ادیان مختلف را کمابیش می دانند اما شمار اندکی با جواب های علمی حقیقی آشنایند. تا قرن 18 اغلب اروپائیان فکر می کردند آن سیلاب عظیم الهی که در انجیل تشریح شده نقش اصلی را در شکل گیری کره زمین بازی کرده است. رشته ی زمین شناسی تماما متکی بر این باور بود که تغییرات فیزیکی کره زمین ناگهانی و نتیجه ی یک رشته کاتاستروف (فاجعه) از آن نوع که در توفان نوح در انجیل شرحش رفته (40 شب و 40 روز تمام زمین را آب فراگرفت) به وجود آمده است. چنین طرز تفکری را "کاتاستروفیسم" (3) می خواندند. اما در اواسط قرن 19 تئوری کاتاستروف جای خود را به تئوری دیگری داد که متکی بر یک اصل بسیار مهم بود و آن این که: «گذشته جای پای خود را در حال می گذارد. پس، حال کلید کشف گذشته است.» همان قوای محرکه و نیروهای جغرافیائی که امروز در کارند سرمنشاء تغییرات فیزیکی کره زمین هستند.
با بهبود وسائل دریانوردی و کشف قاره های جدید، انسان توانست نقشه کره خاکی را دقیق تر بکشد. فسیل شناسی نیز دروازه ها را به روی علم زمین شناسی گشود. در اوائل قرن 20 تئوری «جدا شدن قاره ها» شواهد و دلایل جدیدی یافت و آلفرد واگنر اهل آلمان با قوت و اطمینان آن را طرح کرد. یکی از اولین شواهدی که نظر او را جلب کرد جفت شدن شکل و قواره آمریکای جنوبی و قاره آفریقا بود. گوئی آمریکای جنوبی را از آفریقا بریده اند و به آن سوی کره زمین رانده اند! واگنر متوجه شد که برخی ساختارهای جغرافیائی و فسیل گیاهان و حیوانات در سواحل آمریکای جنوبی و آفریقا مشابه یکدیگرند در حالیکه اقیانوس اطلس (آتلانتیک) این دو قاره را از یکدیگر جدا می کند و دارای آب و هوائی کاملا متفاوتند. پس علت چیست؟ این یکی از بهترین شواهد بود که نشان می داد این دو قاره قبلا یکی بودند. یا مثلا در منطقه قطب که سرزمین یخ زده ای است فسیل های گیاهان مناطق حاره یافت شد! در قطب های شمال وجنوب فسیل- خزه هائی یافت شد که مخصوص آب و هوائی کاملا متفاوتند. به این ترتیب تئوری «جدا شدن قاره ها» راه را برای شکل گیری یک نگاه جدید به کره زمین باز کرد. اما واگنرِ بیچاره با مغزهای بسیار متحجری در میان دانشمندان زمان خود مواجه بود. بیشترِ دانشمندان باور و یقینی راسخ داشتند که گویا قاره ها و اقیانوس ها همیشه بخشی از چهره ی کره زمین بوده اند و از روز اول به وجود آمدن زمین به همین حالت موجود بودند. که البته واقعیت نداشت اما کسی حرف واگنر را نمی پذیرفت. یکی از نقاط ضعف واگنر آن بود که نمی توانست به این سوال جواب دهد که چه نیروئی می تواند آن قدر قوی باشد که این قاره ها را از هم دور کرده و هر یک را به یک سو روانه کند! واگنر می گفت این قاره ها در آب شناور شده و هر یک به طرفی رفته اند. اما یک فیزیک دان زمین شناس اهل انگلیس به نام هارولد جفریز نظریه او را رد کرد و گفت به لحاظ فیزیکی امکان ندارد که وزنی انبوه از سنگ صلب در آب شناور شود و هر طرف که خواست برود و لنگر بیندازد! اینهم حرف درستی بود. پس از مرگ واگنر آزمایشات و مطالعات ادامه یافت. وسائلی ابداع شد که به کمک آن ها دانشمندان توانستند به مطالعه کف اقیانوس ها بپردازند. مطالعات کف اقیانوس ها چیزهای عجیبی را نشان داد. مثلا اینکه کف اقیانوس در برخی نقاط به طرز حیرت انگیزی جوان است و به نظر می آید که کف اقیانوس در حال گسترش است! این مطالعات پرتو جدیدی بر تئوری واگنر انداخت. در واقع تئوری «جدا شدن قارها» طلایه دار تئوری سنگ ساختی است. هر چه در مورد اهمیت تئوری سنگ ساختی بگوئیم کم گفته ایم. اهمیت این تئوری برای علوم مربوط به زمین مانند اهمیت کشف ساختار اتم برای رشته فیزیک و شیمی است؛ مانند اهمیت تئوری تکامل برای زیست شناسی است.
تئوری سنگ ساختی و زلزله
همانطور که گفتیم، طبق تئوری سنگ ساختی، لایه بیرونیِ کره زمین مجموعه ای متشکل از یک دوجین (یا بیشتر) تخته سنگ های صلب کوچک و بزرگ است که نسبت به یکدیگر در حال حرکت هستند؛ و این تخته سنگ ها روی ماده ای که داغ تر و سیال تر است شناورند. این تخته سنگ ها مرتبا نسبت به یکدیگر در حال حرکتند. این حرکات از 3 نوع هستند: حرکت دور شونده؛ حرکت درهم رونده؛ حرکت مماس افقی. در نتیجه ی حرکت دور شونده کف اقیانوس ها انبساط می یابند، قاره ها از یک دیگر فاصله می گیرند و آتشفشان ها رخ می دهند. اما زلزله ها به دلیل حرکات درهم رونده ی تخته سنگ ها یا حرکت مماس افقی آن ها نسبت به یکدیگر رخ می دهند. سلسله جبال ها نیز در نتیجه ی همین حرکت درهم رونده شکل می گیرند. به خط تماس این تخته سنگ ها خط گسل می گویند. این خط گسل ها گاه به هزاران کیلومتر می رسند و تمام شهرهائی که روی آن و در حواشی آن قرار دارند در خطر زلزله اند.
در حرکت دور شونده تخته سنگ ها از هم فاصله می گیرند؛ سنگ مذاب از زیر به رو می آید و قشر جدیدی را می سازد که حالت برآمدگی دارد. رشته تپه های وسط اقیانوس اطلس ناشی از این نوع حرکت است. این حرکت باعث انبساط کف اقیانوس می شود. اقیانوس اطلس سالانه 2 سانت و نیم یعنی 25 کیلومتر در یک میلیون سال بزرگ می شود. انبساط کف اقیانوس اطلس در 100 تا 200 میلیون سال گذشته باعث شده که این اقیانوس از آب باریکه ای میان قاره های اروپا و آمریکا و آفریقا تبدیل به یک اقیانوس عظیم شود. اما با وجود گسترش کف اقیانوس اندازه زمین در 600 میلیون سال گذشته عوض نشده است. زیرا در نقاط دیگر، تخته سنگ ها در نتیجه ی حرکت درهم رونده کوچک می شوند. وقتی تخته سنگ ها به طرف هم حرکت می کنند و در هم فرو می روند، پس از مدتی سر به یکدیگر سائیدن یکی از آن ها به زیر دیگری می لغزد و وارد حوزه ی سنگ مذاب زیر پوسته ی زمین می شود. به این ترتیب تخته سنگ های کهنه، نوسازی می شوند! اما هم زمان، انرژی بزرگی که در نتیجه ی فشار آوردن بر هم ذخیره شده است، رها می شود و ما تاثیرات آن را به شکل زمین لرزه تجربه می کنیم. این درهم فرو رفتن تخته سنگ ها به سه شکل صورت می گیرد: میان دو تخته سنگ قاره ای؛ میان دو تخته سنگ اقیانوسی؛ میان یک تخته سنگ اقیانوسی و یک تخته سنگ قاره ای. در کف اقیانوس های جهان می توان شاهد دره هائی به عمق 8 تا 10 کیلومتر و به طول چندین کیلومتر بود. این جا عمیق ترین نقطه اقیانوس است که درست در محل لغزیدن یک تخته سنگ به زیر دیگری بوجود آمده است. در طول تاریخ در نتیجه چنین حرکاتی برخی از شهرهای ساحلی کاملا به زیر اقیانوس ها رفته اند و سرمنشاء افسانه های مذهبی در مورد قدرت خداوند متعال و حرکات تنبیهی خدا شده اند. قدیمی ها می گفتند آب دهان باز کرد و شهر را درسته قورت داد! کوه های عظیم «آند» در کشور پرو در نتیجه چنین حرکتی میان تخته سنگ اقیانوسی نازکا و تخته سنگ قاره ای آمریکای جنوبی بوجود آمده اند. در ساحل آمریکای جنوبی یک دره ی زیر آبی به نام دره ی پرو – شیلی موجود است. وحدت اضداد در همه جای طبیعت موجود است و به اشکال مختلف خود را نشان می دهد. به وجود آمدنِ این دره ی زیر آبی و سر به فلک کشیدن کوه های آند که به ستون فقراتِ قاره آمریکای جنوبی معروف است، مربوط به یک فرآیند هستند. و نیز وقتی دو تخته سنگ اقیانوسی درهم فرو رفته و یکی به زیر دیگری می رود، دره های عمیقی در کف اقیانوس بوجود می آید. هنگامی که دو تخته سنگ قاره ای درهم فرو می روند و هیچ یک راه را بر دیگری باز نمی کند، زلزله رخ نمی دهد بلکه کوه ها شکل می گیرند: انرژی انباشت شده در این بهم سائی به شکل گیری کوه های عظیم پا می دهد. دلیل آنکه در این مورد یک تخته سنگ به زیر دیگری نمی لغزد به جنس تخته سنگ ها مربوط است. سنگ های قاره ای نسبتا سبک هستند و وقتی به هم می خورند در مقابل کششِ رو به پائین مقاومت می کنند و در عوض در نقاطی برجسته شده و رو به بالا می روند. شکل گیریِ رشته کوه هیمالیا نتیجه ی یکی از این حرکات تخته سنگی است. 50 میلیون سال پیش تخته سنگِ هند به تخته سنگ اورآسیا برخورد کرد و درهم فرورفتن بطئی که میلیون ها سال طول کشید موجب سر به فلک کشیدن هیمالیا و پدید آمدن فلات تبت شد و اقیانوسی که میان این ها قرار داشت خشک شد.
زلزله هائی که در ایران رخ می دهد و شکل گیری رشته کوه های ایران و حوزه های نفتی خلیج مربوط به حرکت های تخته سنگ های هند، عربستان و آفریقا نسبت به تخته سنگ اورآسیا است. تخته سنگ عربستان نسبت به قاره آفریقا حرکت دور شونده و نسبت به تخته سنگ اورآسیا حرکت درهم رونده دارد. عربستان، میلیون ها سال پیش از ساحل شرقی آفریقا جدا شد و دریای سرخ بوجود آمد.
انقلاب تمام نشده است
انقلابی که تئوری سنگ ساختی در علم زمین شناسی آغاز کرده هنوز تمام نشده است. شناختی که تا کنون به دست آمده انسان را کاملا از تاریکی و نادانی در مورد حرکات زمین در آورده است. اما هنوز سوالات عدیده ی دیگری برجاست که علم باید به آنها پاسخ دهد و مطمئنا خواهد داد. اما این تمام مسئله نیست. مسئله آن است که علم و دانش بالاتر باید به خلق خدمت کند و مردم جهان را از رنجِ حرکات ناگهانی و خشونت بارِ طبیعت نجات دهد. این مسئله ای است که فقط با عوض شدن نظام اجتماعی حاکم در هر کشور و در کل جهان ممکن خواهد شد. تا زمانی که این نظام طبقاتی پا برجاست، علم عمدتا به اقلیت استثمارگر و ستم گرِ حاکم بر اکثریت مردم جهان خدمت خواهد کرد. انسان به نقطه ای از علم و دانش و فن آوری و ثروت رسیده است که همه ی آحاد بشر می توانند از رفاه برخوردار شوند و توسط حرکات خشونت بار طبیعت قتل عام نشوند. طبق یک آمار شنیدنی، 90 درصد دانشمندانی که جامعه بشری در تمام طول تاریخ خود تولید کرده است، امروز در قید حیاتند! بله در چنین شرایطی اکثر مردم دنیا در مقابل حوادث طبیعی و حرکات طبیعی کره زمین بی دفاع و قربانی اند. این تناقض را مارکسیسم به صورت «تضاد میان نیروهای تولیدی و روابط تولیدی» فرموله می کند. نیروهای تولیدی به مهارت و دانش انسان و ابزار ساخت انسان و «روابط تولیدی» به نظام اقتصادی که دارای نظام سیاسی و ایدئولوژیک مخصوص به خود است اتلاق می شود. مسئله در این جاست: نیروهای تولیدی به حدی پیشرفت کرده اند که پوسته نظام اقتصاد-اجتماعیِ سرمایه داری به شدت برای آن تنگ و محدود است. میان آنها تصادم به وجود آمده است. فقط انقلاب می تواند این مسئله را با سرنگون کردن حاکمیتِ سیاسیِ طبقه بورژوازی و محو نظام اقتصادی- اجتماعیِ سرمایه داری حل کند.
سرمایه داری موجب پیشرفت علم و دانش و فن آوری شده است. اما در همان حال بزرگترین مانع و سدی است که نمی گذارد نوع بشر از این پیشرفت ها سود ببرد. در سرمایه داری، پیشرفت علم وابسته به سودآوری آن است. سالانه ده ها هزار تن از زلزله ها، سیلاب ها، سونامی ها، ... می میرند. این را علاوه کنید بر مرگ و میر ناشی از مالاریا که هر ماه بیش از 165 هزار نفر از کودکان آفریقائی را می بلعد، مرگ و میر ناشی از ایدز که هر ماه 240 هزار نفر قربانی می گیرد که اغلب در آفریقا زندگی می کنند، مرگ و میر ناشی از اسهال که ماهانه 140 هزار قربانی می گیرد. یک استاد اقتصاد دانشگاه کلمبیا در آمریکا می گوید: «با صرف 2 تا 3 میلیارد دلار می توان سالانه یک میلیون نفر را از مرگِ ناشی از مالاریا نجات داد.» این مبلغ کمتر از هزینه ی روزانه لشگرکشی های آمریکا در اقصی نقاط جهان است.
--------------------------------------------------
توضیحات:
1- بیولوژیست مائوئیست و نویسنده ی نشریه ی «انقلاب» ارگان حزب کمونیست انقلابی در آمریکا.
2- Continental Drift
3- Catastophism
منبع تمام مطالب علمی و عکسهای این مقاله، جزوات مرکز مطالعات زمین شناسی ایالات متحده می باشد:USGS
برگرفته از سایت (www.sarbedaran.org)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر