مقاله ای از حزب کمونیست انقلابی آمریکا
سه چیزی كه در مورد پس زمینۀ رویدادهای خاورمیانه و شمال آفریقا نیاز دارید بدانید
هفته گذشته در بیش از 20 کشور خاور میانه و شمال آفریقا از جمله در مصر، لیبی، سومالی، پاکستان و فلسطین، تظاهرات توده ای و حمله به سفارتخانه های ایالات متحده اتفاق افتاد. در لیبی، سفیر ایالات متحده و سه نفر دیگر از کارمندان دولت کشته شدند. این موج وسیع همزمان با انتشار بخشی از یك فیلم صورت گرفت که بنا به گزارش رسانه ها به نظر می رسد به منظور توهین شدید به مسلمانان طراحی شده است.
انگیزه این توهین و ارتباط واقعی میان انتشار فیلم با یک رشته از اعتراضات و حوادث دیگر مبهم است. اما برای تحلیل و درك وقایعی که به سرعت گسترش می یابد مهم است از اینجا شروع نکنیم که کدام واقعه جرقۀ این آتش را افروخت، بلكه باید از برخی فاكت های اساسی و از تاریخ شروع كنیم.
«جوهر آنچه که در ایالات متحده وجود دارد دمكراسی نیست، بلكه سرمایه داری ـ امپریالیسم و ساختارهای سیاسی برای تحمیل این سرمایه داری ـ امپریالیسم است. آنچه كه ایالات متحده به سراسر جهان انتشار می دهد دمکراسی نیست بلكه امپریالیسم و ساختارهای سیاسی برای تحمیل این امپریالیسم است.»
باب آواكیان
این حرف هم برای خاورمیانه صادق است و برای هر نقطۀ دیگر دنیا.
طی سی رژیم حسنی مبارک که تحت الحمایه
آمریکا بود منافع امپریالیسم آمریکا را با سرکوب هر شکلی از اعتراض و به وسیلۀ شکنجه
و «مفقودالاثر» کردن پیش برد. سلطنت بنیادگرای مذهبی و مطلقه در عربستان سعودی،
نمونه ای از «آزادی و دمکراسی»ای است که آمریکا برای مردم دنیا در بوق می کند. در
عربستان شرکت زنان در فعالیت های اجتماعی از جمله رانندگی کردن ممنوع است. اخیرا
عربستان ارتش خود را به کشور همسایه اش بحرین فرستاد تا یکی دیگر از رژیم های
سركوبگر و شکنجه گر طرفدار آمریکا را در قدرت نگهدارد. به علاوه، آمریکا حامی اسرائیل
در سرزمین غصب شده از مردم فلسطین است. اسرائیل نقش «ژاندارم» منطقه ای و جهانی را
به عهده دارد.
این ها فقط اشاره مختصری به واقعیت های جاری است. برشمردن
جنایات آمریكا و دیگر امپریالیستها از انگلیس گرفته تا آلمان و فرانسه و روسیه و غیره
هفتاد من کاغذ می شود. تحقیقی ساده در اینترنت انجام دهید و
دوستان و همكاران و همكلاسی های خود را در این مورد به چالش
بگیرید. روی هر كشور منطقه که انگشت بگذارید و تاریخش را وارسی کنید رد پای خونین
امپریالیسم و ساختارهای سیاسی برای تحمیل این امپریالیسم را خواهید یافت. گذشته و
حال میلیاردها نفر در خاورمیانه و شمال آفریقا و جنوب آسیا شاهد این مدعاست.
2) برخورد دو
نیروی ارتجاعی
مردم خاور میانه، شمال آفریقا و جنوب آسیا دارای سابقه ای طولانی
از مقاومت شجاعانه علیه امپریالیسم اند. اما شکست های جدی نیروهای انقلابی راستین
طی چند دهه اخیر، به ویژه شکست سوسیالیسم در چین و کودتای 1976 در آن کشور که به
برقراری دوباره سرمایه داری انجامید تاثیر وحشتناکی بر وضعیت سیاسی دنیا گذاشته
است. اگر چه مبارزه برای ظهور مرحله جدید انقلاب کمونیستی در دنیا جریان دارد اما
تاثیر آن وقایع کماکان وجود دارد.
در خاور میانه و شمال آفریقا، شتاب فرایند جهانی شدن سرمایه
داری باعث جا به جایی ده ها میلیون ها و فرسایش ساختارها و مناسبات اجتماعی سنتی شده
است. این ساختارهای سنتی ریشه در روستاها و در شیوه ای از زندگی داشت که با
استثمار دهقانان توسط زمینداران، جهل
گسترده و تحمیلی رقم می خورد و زنان را در جایگاه ستمدیده ترین قشر جامعه قرار می
داد. ستم بر زن از جمله توسط مردانی که خود ستمدیده بودند بر زنان اعمال می
شد. در این
شرایط، نیروهای بنیادگرا و مرتجع اسلامی تا حدودی به شكل «خود به خودی» و در بسیاری از موارد با حمایت
مستقیم ایالات متحده از نفوذ قابل توجهی در بین ملل ستمدیده برخوردار شدند.
این نیروها به کسانی که در خاورمیانه، جنوب آسیا و دیگر
نقاط توسط امپریالیسم آواره و جا به جا شده
اند و به کسانی که به شدت ستم ملی را
احساس می كنند برنامه رجعت به یک نسخه آرمانی از گذشته، در قالب یک حکومت اسلامی،
را عرضه می کنند. این ها ژست ضدیت با امپریالیسم به خود می گیرند فقط به این منظور
که برای خود جایی در نظم امپراتوری دست و پا کنند. این ها نه برنامه ای برای گسست
از کلیت نظم ناعادلانه و مخربی که توسط قدرت های بزرگ اعمال می شود را دارند و نه
تمایلی به این کار.
نیروهای بنیادگرای اسلامی نماینده منافع توده ها نیستند.
منافع توده ها در رهایی کل بشریت نهفته
است و تنها از طریق انقلاب علیه امپریالیسم به دست خواهد آمد. بنیادگرایان
اسلامی معرف منافع آن طبقاتی هستند که آرزوی رسیدن به قدرت در چهارچوب روابط امپریالیسم را دارند و از توده ها به
عنوان اهرم فشار برای رسیدن به این هدف استفاده می كنند. وقتی که از این ها تحت
عنوان «قشر متحجر» یاد می کنیم منظورمان همین است. این ها نماینده طبقات و گروه هایی
هستند که دوران شان اساسا سرآمده و فقط رو
به گذشته دارند. نقطه مرکزی برنامه این ها اعمال حکومت و ساختارهای اجتماعی مذهبی در
درون چارچوبی است که توسط امپریالیسم شكل یافته و تحت سلطۀ آن قرار دارد. هر جا که
این نیروها به قدرت برسند، همان طور که در ایران امروز می بینیم، جهنم را به سبک
خود بر زمین ایجاد می کنند. این شامل ستم وحشیانه بر زنان، سرکوب شدید اندیشه و
ابراز عقاید انتقادی و سرکوب مردم به طور کلی می شود. تاکتیک های نیروهای
بنیادگرای اسلامی که مشابه تاكتیك های امپریالیسم
آمریكاست بازتاب نفرت ریشه دار آن ها از توده های مردم است.
نیروهای بنیادگرای اسلامی حاکم بر ایران به رغم تمام جنجال
های ضدآمریکایی در ابتدا توسط ایالات
متحده حمایت شدند. از نظر امپریالیسم آمریکا، بنیادگرایان اسلامی در مقایسه با نیروهای
رادیکال و انقلابی که در سرنگونی رژیم جنایتکار و وابستۀ شاه شرکت داشتند (و نیز
در مقایسه با نیروهایی كه دیگر قدرت های امپریالیستی آن زمان را نمایندگی می کردند)
دشمن کوچک تر به حساب می آمدند. بخشی از
فرایند تثبیت جمهوری اسلامی در ایران، قتل هزاران انقلابی و تحمیل محدودیت های
شدید و بی رحمانه بر زنان بود. طالبان در افغانستان و نیروهای مشابه آن ـ در
دورانی که علیه اتحاد شوروی سابق می جنگیدند ـ با پول های آمریکا بنیانگذاری شدند.
تنها بعد از تغییراتی که در نظم جهانی امپریالیستی و در نگاه قدرت های امپریالیستی
نسبت به منافع شان صورت گرفت بود كه بنیادگرایان اسلامی در موضع مخالفت با آمریکا قرار
گرفتند.
در حال حاضر دنیا
طوری می چرخد که هر مداخله ای از جانب آمریکا، هر بار که هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی
خانواده ای را کشتار می کنند، هر حادثۀ خشونت بار و تحقیرآمیز، افراد بیشتری را به
آغوش بنیادگرایان اسلامی می راند. در مقابل، هر تهاجم، هر بیانیۀ تاریک اندیشانه یا
هر اقدام ستمگرانه ای توسط بنیادگرایان مرتجع نیز برای امپریالیسم حامی ایجاد می كند و چنگال های سلطه امپریالیستی
بر کره ارض را محکم تر می کند.
به قول باب آواکیان:
«آنچه ما در دعوای
جهادی ها و صلیبی های غربی می بینیم، جدال دو قشر از نظر تاریخی متحجر است که یکی
در بین مردم تحت استعمار و ستم جای دارد و دگری در بین قشر حاکم بر نظام
امپریالیستی. این دو قطب مرتجع حتی با وجود ضدیتی که با هم دارند، یكدیگر را تقویت
می كنند. اگر شما جانب هر یک از این دو متحجر را بگیرید، دست آخر هر دو را تقویت خواهید كرد.»
درعین حال که فرمولبندی بالا بسیار مهم است و برای درک قوای
محرکۀ آنچه امروز در دنیا می گذرد حیاتی است، اما
باید روشن باشیم که کدام یک از این دو «متحجر از نظر تاریخی» آسیب بیشتری
به نوع بشر زده است و تهدید بزرگتری برای
بشریت به حساب می آید: قشر از نظر تاریخی متحجر حاکم بر نظام امپریالیستی و به
ویژه امپریالیست های آمریکایی.
3) اضطرار به
گشودن راهی دیگر
خیزش های قهرمانانه سال گذشته علیه رژیم های مورد حمایت
ایالات متحده در تونس، مصر و کشورهای دیگر نشان داد كه نظم ستمگر حاکم بر دنیای امروز با
ثبات نیست. آن خیزش ها به آزادیخواهان سراسر دنیا الهام بخشید اما به انقلاب های
همه جانبه ای که کل ساختار سلطۀ امپریالیستی را ریشه كن كند منجر نشده است. این كار
نیازمند رهبری انقلابی - رهبری
كمونیستی ـ است. در پی آن خیزش ها، امپریالیسم آمریکا و دیگر قدرت های امپریالیستی
برای حفظ و گسترش منافع خود با تمام قوا دست به کار مانور شده اند، و البته
اقداماتی نظیر بمباران و تغییر قهری رژیم در لیبی را هم به پیش برده اند.
وضع ناعادلانه و ناپایدار کنونی در حال از هم گسیختن است. اما سوال این است که آیا می توان از
درونش چیز مثبتی برای مردم بیرون كشید یا نه؟ تنها راهش این است كه از گزینه های وحشتناک
موجود جدا شویم و راه دیگری را بگشاییم. راهی رهایی بخش با هدف سرنگونی و متحول کردن
بنیان و مسبب دهشت هایی كه مردم با آن
روبرو هستند. سرنگونی سلطه امپریالیستی و روابط فئودالی، پدرسالارانه و دیگر روابط
ستمگرانه و سنتی و ساختارهای سیاسی که همه این ها را اعمال می كند.
در این چارچوب، این دو نکتۀ آخر را هم مطرح کنیم: اولا هر
چه بیشتر یک نیروی ملموس در آمریکا سر بلند كند كه جنایات و «توجیهات» حاکمان «خودی»
را زیر سوال بکشد، شرایط بهتری برای سر
بلند کردن یک نیروی رهایی بخش راستین در دنیا فراهم می شود. ثانیا بسیار مهم است
كه پیام رهایی بخش راستین کمونیسم را ـ آن گونه كه در مانیفست حزب كمونیست آمریکا
متمرکز شده ـ به گوش جهانیان برسانیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیشنهاد می کنیم اسناد زیر را مطالعه کنید:
گشودن راهی دیگر، به قلم باب آواکیان، صدر حزب کمونیست انقلابی آمریکا،
انتشارات RCP،
2007.
کمونیسم: آغاز یک مرحله جدید (مانیفستی از حزب کمونیست
انقلابی آمریکا)، انتشارات RCP، 2008. (به زبان های
اسپانیایی، فارسی، ترکی، آلمانی و چند زبان دیگر در سایت revcom.us هم موجود است.)
نفت، قدرت و امپراتوری: عراق و دستور کار جهانی آمریکا، لاری
اورست، انتشارات Common Courage2003. (این کتاب
در ایران به فارسی هم ترجمه شده است.)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر