۱۳۹۱ مهر ۱۵, شنبه

اعتبار «سازمان مجاهدین خلق ایران»؟



اعتبار «سازمان مجاهدین خلق ایران»؟

متعاقب اعلام خروج «سازمان مجاهدین خلق ایران» از لیست سازمان های تروریستی دولت آمریکا توسط هیلاری کلینتون ضمن آنکه دولتمردان جمهوری اسلامی از شنیدن این خبر دستپاچه و خشمگین شدند، از طرف دیگر هواداران و نزدیکان این سازمان به خاطر این «پیروزی» به یکدیگر تبریک گفته و در مراسمی در اورسواز واقع در حومه ی پاریس یعنی مقر خانم رجوی و با حضور و سخنرانی ایشان، به جشن و خوشحالی پرداختند. آنها در بحث های خود نه نشست و برخاست و قول و قرارهای خانم رجوی و دیگر سران سازمان با دولتمردان آمریکائی و غربی را، بلکه جان باختن مجاهدین ساکن اشرف در اثر حمله ی وحشیانه ارتش عراق را عامل خارج شدن سازمان از لیست تروریستی دولت آمریکا معرفی کردند!
واقعاً «روزگار غریبی است نازنین». زمانی نه چندان دور هنگامیکه هنوز سوسیالیسم در قدرت بود، روند تغییر و تحولات درون تشکلات و سازمان های سیاسی تجزیه و سمت گیری بین دو قطب پرولتری و بورژوائی بود. امروزه شاخص و جهت نمای نیروها تبدیل شده است به انتخاب بین بد و بدتر! تازه همین درجه بندی نیز وابسته به تعریف یا در واقع سفسطه هائی است که این نیروها در مورد اطلاق صفت بد و بدتر بکار می برند.
آن روزها سیر تحولات بگونه ای بود که تغییرات درون سازمان مجاهدین به انشعاب مجاهدین مارکسیست لنینیست منجر شد. بحث های سازمانی چه آنهائی که به شریعتی مربوط می شد یا دیگران هر چند به زبان اسلام بود ولی رنگ و لعابی پرولتری داشت. ناگفته نماند شیوه و سبک مبارزه ی ایدئولوژیک درونی سازمان مجاهدین در آن روزگار بخاطر تاثیرات کمینترن که خود ناشی از درک های ابتدائی و بعضاً آغشته به فرهنگ بورژوائی کمینترن بود، به فاجعه ی کشتار درون سازمانی منجر شد. علیرغم اینهمه آن سمت گیری ها کجا و این جهت گیری ها کجا. امروزه برای این سازمان ملاک نه قضاوت زحمتکشان بلکه رضایت دولت آمریکا، دولتی که دست داشتن اش در تمامی جنایات انجام شده علیه حداقل مردم جهان سوم زبانزد خاص و عام است، ملاک رضایتمندی و پیروزی گشته است!
منطق یا در واقع توجیه اینان در مراوده و رابطه با دولت آمریکا و نشست و برخاست با دولتمردان آن، حکم عام «دشمن دشمن من، دوست من است» می باشد. مردم ایران یکبار عمیقاً در تجربه ی انقلاب ضد سلطنتی و ضد امپریالیستی خود نتایج تبعیت از این حکم را تجربه کردند. در آن دوران، ضدیت ارتجاعی بنیادگرایان تحت رهبری خمینی علیه دولت شاه بعنوان کارت ورود و هم صف شدن شان با مردم علیه شاه، با همین منطق «دشمن دشمن من، دوست من است» دیده شد و نیروهای سیاسی و مردم اجازه دادند ماری سمی و گزنده درون آستین شان رشد و نمو کرده در اولین فرصت دندان های زهرآگین اش را در پیکر خلق فرو ببرد. خمینی و دار و دسته ارتجاعی اش در مقایسه با آنچه دولت آمریکا هست عددی نیستند. متاسفانه چنان تجربه ای بدرستی درک نشده است و در خیزش اخیر نیز یکبار دیگر مردم با نتایج تاسف بار چنان سیاستی مواجه شدند.
از طرف دیگر روشن باید باشد سازمانی که رژیم کمپرادور وابسته ی جمهوری جهل و جنایت اسلامی یعنی رژیمی مذهبی و کار گزار امپریالیست ها را رژیم آخوندی می نامد با کدام جنبه هائی از دولت حاکم بر مردم ایران ضدیت دارد. آنها نه با جنایت های سرمایه داری، نه با رژیم اسلامی بعنوان کارگزار و نماینده ی امپریالیست ها در ایران و نه با حاکمیت مذهب بلکه با چیزی دو پهلو به نام آخوندیسم مسئله دارند. در مورد جنبه ی اخیر لازمست به صراحت روشن شود منظور از جدائی دین از دولت این نیست که «عیسی بدین خود موسی به دین خود»! درسته تحت حکومتی مردمی اندیشه و نگرش و بیان عقیده و اجتماع کردن و اعتصاب آزاد است، هر کسی می تواند دین مورد باور خود را داشته باشد یا کلاً بی دین باشد ولی کسی اجازه ندارد تحت لوای باورهای فردی یا گروهی قوانین متمدنانه حاکم بر دولت مردمی را دور بزند. یعنی کسی اجازه ندارد تحت لوای اسلام یا یهودیت و غیره درون جماعت خاص خود زنان را فرودست نگاه بدارد یا تحت لوای آنکه بچه خودم است هر رفتاری را که باورش به او اجازه میدهد با بچه های بیولوژیک خود داشته باشد. تحت دولت مردمی همه احاد جامعه چه کودک چه زن یا مرد، شهروندی با حقوق مساوی به حساب می آیند.
رژیم آخوندی نامیدن جمهوری جهل و جنایت اسلامی نه تنها مانع از دیدن مهمترین خصلت رژیم حاکم بر ایران یعنی کارگزاری امپریالیست ها می شود،  بلکه به شکلی پوشیده همچنین مانع از شناخت و مبارزه علیه حاکمیت مذهب بر شئون زندگی مردم نیز می شود. و اینهمه در و دروازه را چار طاق بر روی سیاست های این چنینی باز می کند. نمی توان تحت لوای تفاوت سیاست های علناً فاشیستی با سیاست های بورژوا دمکراتیک امپریالیست ها و اینکه دومی به حال مردم مساعدتر است، به این نتیجه رسید که عامل راه افتادن فاشیسم یا دمکراسی بورژوائی، مردم هستند. و در نتیجه هر چه بیشتر با دولتمردان بورژوا به نشست و برخاست مشغول شد مبادا عصبانی بشوند!! فرموله کردن این سیاست عوامفریبی محض است. عامل توسل جستن امپریالیستها به این یا آن سیاست اساساً تضادهای ذاتی سیستمی است که آنها نماینده و حافظ اش هستند. حتی اگر زحمتکشان به فرض محال قبول کنند برده گوش به فرمان این جانیان باشند، باز هم این رقابت بر سر تصاحب ارزش اضافی بیشتراست که از طرفی زحمتکشان را برده به توان دو یا بیشتر می خواهد و از طرف دیگر سرمایه داران را وادار می کند مثل سگ گلوی یکدیگر را به دندان بگیرند. نا روشنی بر روی این واقعیات که توسط علم مارکسیسم پرده از آن برداشته شده است، باعث راه گم کردن و همانطوری که تاریخ بارها و بارها نشان داده است باعث تسلیم طلبی و سازشکاری یعنی فروختن منافع اساسی مردم به دشمن می شود.
مهر ماه هزار و سیصد و نود و یک
سینا احمدی   


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر