۱۳۹۰ مرداد ۲۷, پنجشنبه

«مذهب» و داستان «ظهور امام زمان»؟! (بخش چهاردهم) بهرام رحمانی

«مذهب» و داستان «ظهور امام زمان»؟!

(بخش چهاردهم)

              بهرام رحمانی



زمینه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ظهور اسلامی و حکومت اسلامی محمد
اسپینوزا، در رساله دینی - سیاسی خود می نویسد: «اگر آدمیان قواعد مشخصی برای اداره تمام امور زندگی خود در اختیار داشتند و یا بخت همیشه با آن ها یار بود، هرگز به خرافات روی نمی آوردند. اما چون اغلب به مشکلاتی برمی خورند که امکانات موجود پاسخ گوی آن ها نیست و از سوی دیگر، به سبب قطعی نبودن دست یابی به مواهب بخت و اقبال، به طور رقت باری بین ترس و امید سر گردانند. در نتیجه اغلب سخت زودباورند

باین ترتیب، ناآگاهی عمومی مردم، ترس از خطرات طبیعی و عدم شناخت آن ها، منافع طبقاتی و شعارهای فریبنده و عوام فریبانه مذهبی، همه و همه، زمینه های رشد اسلام و به قدرت رسیدن محمد در شبه حزیره عربستان که در آن دوره از رونق اقتصادی و فرهنگی دوران خاص خود نیز برخوردار بود را فراهم کرده بودند.
تحقیقات تاریخی و بررسی های بسیاری از محققین، نشان می دهند که جامعه عربستان در دوران ظهور اسلام، از مناسبات پیچیده اقتصادی، سیاسی و اجتماعی برخوردار بوده است. زندگی قبیله ای و طایفه ای، مناسبات برده برداری، روابط بازرگانی و کالایی و غیره از ویژه گی های مهم جامعه آن دوره شبه جزیره عربستان بودند.
حدود هزار و چهار صد سال پیش، یعنی از قرن دوم تا هفتم میلادی، در شمال شبه جزیره عربستان، حکومت های فئودالی به قدرت رسیدند که آیین های کهن مذهبی چون مسیحیت در میان آن ها رواج داشت و عمدتا روابط و مناسبات فئودالی و اربابی حاکم بود.
اما ذر آغاز قرن هفتم میلادی، تکامل مالکیت خصوصی و اشرافیت بزرگ، گسترش یافت و روابط و مناسبات بازرگانی و تجاری، توسعه زمین داری، زمینه تحولات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جدیدی را در جامعه عربستان پدید آورد. رقابت و جنگ دایمی بین قبایل و راهزنی و غارت کاروان های تجاری نیز یکی از سیاست های مهم طایفه های و قبایل در این دوره بود.
همه این تحولات، بر قراری یک حکومت متمرکز اقتصادی و سیاسی ضروری کرده بود، بی شک تلاش برای شکستن بت پرستی و تبلیغ وجود خدای یگانه ای که قبایل را به هم نزدیک کند و قدرت متمرکزی برپا گردد، نیاز بود. در این راستا، محمد تنها کسی نبود که مدعی پیامبری از سوی حدای یگانه بود، دیگرانی نیز در مناطق مختلف عربستان ادعای پیامبری داشتند. حتی زنی نیز خود را پیامبر خدای یگانه معرفی می کرد.
شهر مکه، به دلیل موفعیت اقتصادی، سیاسی و  به ویژه به دلیل وجود 360 بت در «خانه کعبه»، زیارتگاه عموم ساکنان شبه حزیره عربستان بود. هر یک از این بت ها، مورد ستایش قبیله و طایفه معینی بود و هر ساله زوار و مسافران زیادی از جمله برای زیارت بت های مورد پرستش خود، راهی مکه می شدند.
شهر مکه، هم چینین به دلیل نزدیکی به دریای سرخ و به دلیل این که بر سر راه تجاری یمن - شام، هم چنین فلسطین - مصر قرار داشت از اهمیت خاصی برخوردار بود و منطقه استراتژیک اقتصادی و تجاری به شمار می رفت.
مکه، هم چنین بر سر راه بازرگانی روم و هند و آفریقا بود و اعراب با روم شرقی، ایران، سواحل شرقی مدیترانه، روابط تجاری داشتند. بنابراین، مکه، مرکز برخورد همه راه ها بود و به فاصله ای برابر میان عدن (اقیانوس هند) و غزه (مدیترانه) قرار داشت. از این رو، ثروت مندان و برده داران مکه، مستقیم یا غیرمستقیم در داد و ستد با سرزمین ها و کشورهای دیگر، در ارتباط بودند.
قبیله قریش، صاحب تجارت و زیارت، صاحب شهر مکه، هم پیمان مهم ترین قبایل عربستان مرکزی بودند و به این سبب، مقام و جایگاه ویژه ای داشتند. سران قریش، اختلافاتی که بین قبال مختلف عربستان پیش می آمد، داوری می کردند.
بدین ترتیب، مکه علاوه بر اهمیت تجاری، مرکز افکار مختلف سیاسی و عقیدتی نیز بود. مجالس سخن رانی و شعرخوانی و غیره در بازارهای این شهر برگزار می گردید که محمد از دوران نوجوانی در آن ها شرکت می کرد. محمد، از طایفه بزرگ بنی هاشم قبیله قریش بود که در مکه متولد شده بود.
در چنین جامعه ای، هر قبیله به جنگ و غنایم جنگی و تصرف مناطق حاصلخیز وابسته بودند. آن ها، می جنگیدند و غنمیت می آوردند. بر این اساس، دوران جاهلیت در سرزمین های عربستان، دارای سه ویژه گی بود: جنگ، غنیمت، بازرگانی؛ و این سه زمینه، مختص مردان بود بدین شکل، مردسالاری ریشه ها و سنن محکم تری گرفت به طوری که تا به امروز ادامه دارد.
 محمد، هم چنین از دوازده سالگی همراه عمویش «ابوطالب»، با کاروان های تجاری و بازرگانی به شهرهای مختلف و میان قبایل مختلف عربستان رفت و آمد می کرد و در این راه با اندیشه های مختلفی نیز آشنا می شد. آگاهی و دانش اقتصادی و سیاسی محمد به حدی بود که در سن بیست سالگی، خدیجه، بیوه ثروت مندترین و بزرگ ترین اشراف مکه، سرپرستی امور تجاری خود را به او سپرد. سرانجام پس از مدتی، خدیجه در حالی که 40 سال داشت با محمد بیست و چهار ساله ازدواج کرد.
اسنادی وجود دارد که بر خلاف برخی گرایشات هم بی سواد بودن محمد را رد می کنند و هم او، در پیش برد سیاست هایش به هر ترفندی متوسل می شد. برای نمونه:
«پیغمبر در ماه ذیقعده (سال ششم هجری) به قصد زیارت کعبه رفت. اما اهل مکه نگذاشتند که پیغمبر وارد شود و صلح شد که محمد سه روز در مکه بماند و چون صلح نامه می نوشت (یعنی محمد)، چنین نوشت: «این صلح نامه محمد پیغمبر خداست» اهل مکه گفتند: «اگر تو را پیغمبر خدا می دانستیم مانع ورود تو نمی شدیم، ولی تو محمدبن عبدالله هستی» پیغمبر گفت: «من پیغمبر خدا هستم و محمدبن عبدالله هستم» و به (حضرت) علی گفت: «(کلمه) پیغمبر خدا را «از متن صلح نامه» محو کن!» اما علی گفت: «نه! هرگز محو نمی کنم» پیغمبر صلح نامه را بگرفت و کله محمد را به جای پیغمبر خدا نوشت.» (تاریخ طبری، جلد 3، ص 1125 و هم چنین علل الشرایع، شیخ صدوق، ص 52) بنابراین، محمد هم سواد خواندن و نوشتن داشت و هم برای پیش برد اهداف سیاسی اش به هر توافقی تن می داد.
محمد در ابتدای فعالیت های سیاسی - مذهبی خود، با قبایل رقیب از سر دوستی و صلح درآمد اما وقتی که کمی قدرت مندتر شد به آن ها تاخت و با جنگ و خونریزی و غارت و چپاول، آن ها را وادار به پذیرش دین و سیاست ها و حکومت اسلامی خود کرد. سیاستی که همه گرایشات و گروه های مذهبی هنوز هم دنبال می کنند. یعنی گروه های مذهبی تا روزی که در قدرت نیستند مظلوم گرایی می کنند و به محض این که به قدرت رسیدند شمشیر خود را از رو می بندند و به هر مخالف و حتی منتقدی رسیدند گردن شان می زنند. نمونه فعلی آن، حکومت اسلامی ایران است.
در واقع می توان گفت که ثروت خدیجه، به محمد، آن چنان جرات اقتصادی و سیاسی داد که اهداف سیاسی خود را تا برپایی اولین حکومت اسلامی در تاریخ، دنبال کرد. محمد، همواره افکار سیاسی - مذهبی خود را با خدیجه در میان می گذاشت تا از توصیه ها و حمایت های او برخوردار گردد. محمد، اغلب اوقات فراغت خود را در غار کوچکی به نام (غار حرا) به سر می برد. گویا در یکی از روزهایی که او در این غار بود «جبرئیل» بر او ظاهر شد و از طرف «خدا» بر او «وحی» آورد که رسول خدا و پیغمبر است و...
هم چنین گفته شده است که روزی خدیجه به محمد گفت:
«- ای پسر عم توانی که وقتی جبرئیل آید با من بگوئی؟
پیغمبر گفت: «اری!»
و چون جبرئیل بیامد، پیغمبر به خدیجه گفت:
«اینک جبرئیل آمد.»
خدیجه گفت: «برخیز و بر ران چپ من بنشین.
و پیغمبر برخاست و بر ران خدیجه نشست و خدیجه گفت: «او را می بینی؟»
پیغمبر گفت «آری!»
خدیجه گفت: «بیا و بر ران راست من بنشین»
و پیعمبر بر آن جا نشست.
خدیجه گفت: «او را می بینی؟»
پیغمبر گفت: «آری!»
خدیجه گفت: «بیا در بغلم بنشین»
 و پیغمبر چنان کرد.
خدیجه گفت: او (حبرئیل) را می بینی؟
پیغمبر گفت: «اری!»
آن گاه خدیجه سرپوش (؟) برداشت و پیعمبر در بغل او نشسته بود و گفت: «او را می بینی؟»
پیغمبر گفت: «نه!»
خدیجه گفت: «ای پسر عم، پایمردی کن و خوش دل باش! به خدا این فرشته است و شیطان نیست!» (تاریخ طبری، جلد 2، ص 850 و 851) طبری، یادآور می شود: «این حدیث را از فاطمه (دختر امام حسین) روایت کرده اند با این توضیح که: خدیجه پیغمبر را زیر پیراهن خود جای داد و جبرئیل نهان شد و (خدیجه) به پیغمبر صلی اله علیه و سلم گفت: این فرشته است و شیطان نیست.» (تاریخ طربری، ص 851) بنابراین، اسناد تاریخی نشان می دهند که خدیجه مشوق محمد بود تا او ادعای پیامبری از سوی خدا و به واسطه جبرئیل نامی نماید. اما ظهور اسلام و ادعای محمد در ابتدا، با مخالفت شدید اشراف و اربابان مکه روبرو شد. چون که آن ها فکر می کردند تبلیغات محمد بر علیه بت پرستی، سبب می شود که بازار و کسب و کار مکه ار رونق بیافتد و زوار و مسافران به آن جا نیایند.
اما پس از این که محمد به آن ها اطمینان داد دین او و حکومتش مخالفی با برده داری و اشرافیت ندارد از یک سو و از سوی دیگر، با تهدید و فشار و جنگ دین او را پذیرفتند.
در قرآن، حدود هفتاد آیه در مورد معاملات و خرید و فروش و قرض، به خصوص «ربا» آمده است. از سوی دیگر، محمد همواره تاکید و توصیه می کرد: «هرکس که به بازار ما چیزی وارد کند، مانند آن کس است که در راه خدا جهاد می کند... تاجران پیامبران این جهان و متولیان وفادار الهی در روی رمین می باشند.» (نهج البلاغه، حضرت محمد، ص 278 و هم چنین اسلام و سرمایه داری، ماکسیم رودنسون، ص 40 و 51 و 58)
باین ترتیب، اسلام به لحاظ اقتصادی، نه تنها با سرمایه داری و مالکیت خصوصی و بهره کشی انسان از انسان مخالفی نداشت، بلکه مستقیما مدافع آن بود. به لحاظ سیاسی نیز اسلام، طرفدار سرکوب شدید مخالفین و ترور و شکنجه و اعدام آن ها، قصاص، نژادپرستی و قوم پرستی و برتری نژادی نیز است. برای نمونه در قرآن، اقوام «سامی» (بنی اسرائیل و عرب) نژادهای برگزیده از طرف خداوند هستند و دیگران بدون چون و چرا باید «برتری» آن ها را بپذیرند و در غیر این صورت با خشم و عذاب الهی روبرو خواهند شد؟!
محمد، همواره در سخنان خود، برده داری را تایید می کرد و به بردگانی که می گریختند سخت هشدار می دادو می گفت: فرار از بردگی مورد رضای خدا نیست... او، برای نمونه می گفت:
«دو کس اند که نمازشان از سرشان بالاتر نمی رود: اول برده ای که از نزد ارباب خود فرار کرده باشد مگر آن که پیش «آقایش» باز گردد. (نهج الفصاحه، حضرت محمد، ص 11)
سه کس اند که نمازشان پذیرفته نمی شود و خدا کار نیک شان را به آسمان نمی برد، اول: بنده فراری مگر آن که پیش صاحبش برگردد... (همان منبع، ص 251)
سه کس اند که از آن ها سخن مگوی: مردی که از جماعت دوری گرفته و پیشوای خود را نافرمانی کرده و در نافرمانی مرده باشد و کنیز یا بنده ای که از ارباب خود گریخته و در حال فرار مرده باشد و...» (همان منبع، ص 249)
نظر محمد، خدایش و قرآنش، درباره زنان عموما منفی است. از نظر قرآن، زنان کشتزار مردانند؛ مردان، حق هرگونه تسلطی را بر زنان دارند... مردان را بر زنان برتر می داند. (سوره بقره، آیه 223 و 228؛ سوره نساء، آیه 11 و 34 و 38 سوره توبه، آیه 60، سوره نور، آیه 31 تا 34، سوره بقره، آیه 221، سوره نساء، آیه 25، سوره معراج، آیه 29 و 30 و...) محمد نیز همواره در سخنان خود، بر بردگی زنان تاکید می کرد و برای نمونه، محمد در «خطبه وداع»، از زنان به عنوان «اسیر» هایی یاد می کند که در اسارت مردان، هیچ گونه اختیاری از خود ندارند. (نهج البلاغه)
علی، امام اول شیعیان نیز به زنان نسبت های زشت و ناروایی چون «شیطان»، «مار»، «ناقص العقل و...، داده است. (تاریخ یعقوبی، جلد 1، ص 506 و العبر، ابن خلدون، جلد 1، ص 464)
به این ترتیب، روسای قبایل و اشراف و ثروت مندان عربستان، به دلیل این که اسلام محمد و حکومت او را برای حفظ اقتصادی و سیاسی و اجتماعی خود، مناسب می دانستند با او همراه شدند. هم چنین مردم محروم و ناآگاه و درمانده ای که همواره فریب وعده های قدرت مندان عوام فریب را می خورند. در واقع محمد بدون حمایت آن ها، به هیچ جا نمی رسید.
در واقع اولین کسی که محمد را با حمایت های مادی و معنوی و نفوذ اجتماعی خود به سوی قدرت هدایت کرد، خدیجه بود. محمد، پس از خدیجه، با ازدواج های مکرر خود، اهداف اقتصادی و سیاسی خود را پی گرفت.
پس از این که محمد ادعای پیغمری کرد با «عایشه» هفت ساله، دختر «ابوبکر» ازدواج کرد. ابوبکر، یکی از ثروت مندان بزرگ بود که در راستای منافع خود، امکانات مادی و معنوی زیادی را در اختیار محمد قرار داد به طوری که محمد به او لقب «صدیق» داد و او را به حکومت و فرمانداری های شهرهای اسلامی منصوب کرد و بعد از مرگ محمد نیز اولین خلیفه شد.
عمربن خطاب، که نخست با محمد مخالفت می کرد چندی بعد افکار او را پذیرفت و محمد برای محکم کردن قدرت سیاسی خود، با دختر عمر ازدواج کرد. عمر نیز مانند ابوبکر از ثروت مندان سرشناس عربستان بود. عمر، پس از ابوبکر خلیفه دوم شد.
عثمان، از ثروت مندان نامی عربستان نیز اسلام محمد را پذیرفت و محمد دو دختر خود (رقیه و ام گلثوم) را به ازدواج عثمان درآورد. مورخین اسلام نوشته اند که رقیه، دختر محمد و زن عثمان، به دلیل عدم سازش با عثمان به ضرب تازیانه به قتل رسید. (منتخب التواریخ، حاج محمدهاشم خراسانی، ص 24 و 25) اما با وجود این که عمر دختر محمد را کشت، محمد دومین دختر خود «ام گلثوم» را نیز به او داد تا موقعیت اقتصادی و سیاسی اش آسیب نبیند. از محمد روایت شده است که: «اگر دختر سومی داشتم، آن را به همسری عثمان درمی آوردم...» (آفرینش و تاریخ، مقدسی، جلد 5، ص 20) در واقع عثمان نیز از نزدیکان و محارم مخصوص محمد و «کاتب وحی» او بود. (تاریخ یعقوبی، جلد 1، ص 446 و تاریخ طبری، جلد 4، ص 1303) عثمان نیز خلیفه سوم پس از مرگ محمد شد.
علی، پسر عموی محمد و از نخستین کسانی بود که به اسلام محمد گروید و با دختر محمد «فاطمه» ازدواج کرد و داماد او شد. علی نیز از قدرت مندان و ثروت مندان معروف عربستان بود به طوری که در شهر «ینبع» اراضی و املاک فراوانی داشت و فقط یک نخلستان او، سالانه چهل هزار دینار (حدود یک و نیم میلیون دلار) درآمد داشت. درباره ثروت علی آمده است: کسی که اندک اطلاعی از اخبار و روایات داشته باشد انکار نمی کند که علی از ثروت مندترین افراد طایفه و قوم خویش بود و اراضی و املاک بسیار داشت، از جمله: نخلستان ها و کشتزارهایی را صدقه داد و البته این صدقه ها در برابر ثروت های فراوان و املاک بسیار علی، چیز اندکی است. (الفصل فی الملل والاهواء ولنحل، جلد 4، ص 141)
علی، در گسترش اسلام و در راه برپایی حکومت اسلامی، مخالفین را بی رحمانه قتل عام می کرد به طوری که او، دایما تاکید داشت: «ما عقایدمان را بر شمشیرهایمان حمل می کنیم.» (نهج البلاغه،خطبه 10)
زبیربن عوام، پسر عمه محمد، از بزرگ ترین ثروت مندان اعراب و نخستین کسانی بود که اسلام آورد.
عبدالرحمن بن عوف، یکی از سرشناس ترین بازرگانان و اشراف مکه و از اولین کسانی بود که به محمد پیوست.
طلحه، از اولین کسانی بود که اسلام را پذیرفت. مورخین نوشته اند بهای محصول غله «طلحه» از املاکی که در بین النهرین داشت روزی هزار دینار بود و بهای گندم و جو که در قسمت های دیگر داشت، خیلی بیش از این بود. (درس هائی درباره اسلام، ص 296 و 297) او، در راه برقراری حکومت به حدی سرمایه گذاری کرده بود که محمد در جنگ «احد»، به او وعده «بهشت» داد. (تاریخ طبری، جلد 2، ص 1033)
زیدبن ثابت، از قدرت مندان عربستان و از نزدیکان محمد و «کاتب وحی» بود. او، از جمله کسانی بود که پس از مرگ محمد، سخنان محمد را در «قران» جمع آوری و تنظیم و فرموله کرد. مورخین نوشته اند که او پس از مرگ ثروت های هنگقتی از جمله طلا و نقره و املاک و پول نقد از خود باقی گذاشت. اموالی که به جز طلاها و نقره ها از او باقی ماند، صد هزار دینار (حدود 000/780/4 دلار) ارزش داشت. (الوزراء والکتاب، جهشیاری، ص 29)
خالدبن ولید، از اشراف بزرگ قریش و از مخالفین سرسخت محمد بود که سرانجام با او همراه شد و در اسقرار حکومت اسلامی جنگ های بسیار کرد به طوری که محمد به او، «سیف الله»، یعنی «شمشیر خدا» لقب داد. (تاریخ طبری، جلد 4، ص 1111 و 1112 و 1171)
از مهم ترین وقایع دوران ادعای پیغمبری محمد، کافر شدن «عبدالله بن ابی سرح»، از دین اسلام است. او که زمانی از نزدیک ترین یاران محمد و «کاتب وحی» بود، پس از مدتی نسبت به کیفیت نزول آیات قرآن و ماهیت «وحی» و پیغبمری محمد شک و تردید پیدا کرد: «او چندین بار کلمات و جملات آیات نازل شده را به دل خواه خود تغییر می دهد و پیغمبر نیز آن آیات «تحریف شده» را می پذیرد، این امر، تردید و گمان «ابی سرح» را برانگیخت. سرانجام «ابی سرح» در مورد آیه «فتبارک الله احسن الخالقین» (سوره مومنون، آیه 14) با پیغمبر اختلاف پیدا کرد، او معتقد بود که: «آن آیه را من سروده ام و محمد آن را از من دزدیده است.» (آیه 93، سوره انعام اشاره یه همین ماجرا دارد) «ابی سرح»، پس از این اختلاف، از دین اسلام برگشت و پیغمبر خون او را حلال ساخت.» (کامل، جلد 1، ص 295؛ تفسیر شریف لاهیجی، جلد 1، 2 794 و 795 و هم چنین تاریخ طبری، جلد 4، ص 1187 و 1303)
احکام قرآن، یعنی قانون اساسی حکومت اسلامی محمد، از همان آغاز اسلام، بنا به مصلحت روز سیاست های محمد، «نازل» شدند. صدور احکام او، یا وضع قوانین حکومت اسلامی اش، به عنوان قوانین الهی و مقدس، ابدی و تغییرناپذیر معرفی شدند.
شایان ذکر است که تقسیم غنایم جنگی نیز در گسترش و استقرار حکومت اسلامی محمد، تاثیر به سزایی داشت. محمد و یارانش، همواره به همراهان خود وعده تقسیم غنایم از جمله کودکان و زنان را می دانند. قرآن نیز در آیه هایی، اهمیت کسب غنایم جنگی در تحریک اعراب به جنگ را یادآور شده است. (سوره فتح، آیه های 15 و 16 و 19 و 20 و 21)
بر اساس تحقیقات مورخین در برخی از جنگ ها، حرص و ولع تقسیم غنایم باعث شکست لشکریان محمد می شد و حتی برخی مواقع بین محمد و دیگران در تقسیم غنایم اختلاف هایی بروز می کرد. برای مثال، «فدک»، دهکده و نخلستان بسیار بزرگی بود که دارای کشتزارهای سرسبز و خرم بوده و در چند کیلومتری مدینه قرار داشت و پیغمبر پس از جنگ و تسلیم شدن مردم «فدک»، آن را به دخترش «فاطمه» بخشید... بسیاری از سربازان و سپاهیان محمد، با این عمل پیغمبر مخالفت کردند و خواستند که طبق دستور قرآن (سوره انفال، آیه 41 و 69) محمد، فدک را به عنوان غنیمت جنگی، بین آن ها تقسیم کند، اما پیغمبر از تقسیم «فدک» خودداری کرد و تمامیت آن را به عنوان «ملک خصوصی» به دخترش واگذار نمود... همین که محمد مرد و «ابوبکر صدیق» بر مسند قدرت نشست، دستور داد تا کشاورزان و مزدوران دختر پیغمبر را از آن جا بیرون کردند و خود، به نام خلیفه مسلمانان بر «فدک» چنگ انداخت... دختر پیغمبر، وقتی که از ماجرای «فدک» آگاه شد، به مسجد، نزد خلیفه رفت و گفت: پدرم (پیغمبر) «فدک» را به من بخشیده است و ترا این اجازه نبود که کشتزار مرا به ستم از من بستانی و مزدوارن مرا از آن جا بیرون برانی... (تاریخ سیاسی اسلام، ص 43)
باین ترتیب، محمد و یارانش با جنگ و کشتار و غارت و فریب، دین اسلام را گسترش دادند و حکومت اسلامی خود را به وجود آوردند. پس از مرگ محمد، برای تصاحب ثروت او و جانشینی اش نزاع شدیدی بین سران حکومت او آغاز شد.
مورخین اسلامی، نوشته اند که محمد، بر اثر سمی که زنی «یهودی» در غذای او ریخته بود (تفسیر طبری، جلد 5، ص 1335) در سال یازدهم هجری فوت کرد و در اولین روز مرگ او، تضادهای درونی حکومت اسلامی نیز آشکار شد؛ هنوز مراسم کفن و دفن پیغمبر به انجام نرسیده بود که نزدیک ترین یاران و اصحاب او برای گرفتن مقام خلافت با یکدیگر به رقابت پرداختند به طوری که «امین عاملی» می نویسد: «جسد پیغمبر را رها کرده و هیچ کدام (جز علی و خانواده اش) بر سر جنازه پیغمبر حاضر نبودند... و هیچ گونه احترامی برای رسول خدا قائل نشدند و منتظر کفن و دفن او نیز نشدند و هنوز جنازه اش به خاک سپرده نشده بود که برای دست یافتن به میراث او، بر سر و مغز هم می کوفتند.» (ترجمه اعیان الشیعه، سیدمحسن امین عاملی، ص 262 و 263)
در اسلام و خداباوری، انسان نقش بنده و فرمان بردار را دارد. در این میان، زنان بی حقوق ترند. در تفکر و سیاست و ایدئولوژی اسلامی، ترس و تسلیم و اطاعت بی چون و چرا در برابر اراده خدا و نمایندگان اوست. «ای اهل ایمان! همگی داخل در مقام تسلیم شوید. (سوره بقره، آیه 208) چرا که «مسلمانان و پرهیزگاران واقعی»: «همان کسانی هستند که در نهان (و آشکار) از خدای خود می ترسند.» (سوره انبیاء، آیه 49)
در حالی که محمد و یاران و سپاهیانش، به ثروت های باد آورده ای دست یافته بودند او، همواره خطاب به مردم فقیر، چنین موعظه می کرد: «از دنیا چشم بپوشید تا خدا شما را دوسنت بدارد (نهج البلاغه، حضرت محمد، ترجمه ابوالقاسم پاینده، جلد 1 و 2، ص 52 و 53) خدا معیشت و کار را تقسیم کرده (همان منبع، ص 505) و خوشبختی و بدبختی هر کس، قبلا تعیین شده است (همان منبع، ص 277 و 505) ای فقیران! اگر بدانید که پیش خدا چه ها دارید دوست خواهید داشت که فقر شما بیش تر شود (همان منبع، ص 492) ای فقیران! اگر بدانید که (در آن جهان) برای شما چه ذخیره شده بر آن چه که ندارید غم نخواهید خورد (همان منبع، ص 492) به بهشت نگاه کردم و دیدم که بیش تر مردم آن؛ فقیران هستند (همان منبع، ص 65 و 501) در روز قیامت، فقر، پیش خدا زینت است (همان منبع، ص 437) صبر خوب است اما برای فقیران، خوب تر است... (همان منبع، ص 425)
در حالی که بهشت در جنگ های دوران جاهلیت موضوعیت نداشت با اسلام محمد و قوانین او، جایگاه ویژه ای پیدا می کند و این طور تبلیغ می شود که مسلمان چه بکشد و چه کشته شود پیروز است و به بهشت می رود. چون که اگر در راه خدا و جهاد کشته شود به بهشت می رود؟!
خدا، پیغمبر، بهشت و جهنم و دین در هم تنیده اند و در هر شرایطی و دوره ای بر حق اند. بقیه باطل اند. یا باید همه اسلام بیاورند و یا کشته شوند و به جهنم بروند. این جوهر و ماهیت دین و مذهب و اسلام و خدا و پیغمبر است. جنگ جهادی فضیلت آسمانی دارد و بر هر مسلمانی واجب است که در هر شرایطی، خون کافران را بریزد و از این طریق، کلید بهشت را از «خداوند قادر و متعال» و نمایندگان او دریافت کند؟! بنابراین، محمد و قرآن و خدای او، همگی رضایت کشی و نابرابری و فقر و هم چنین جنگ و جهاد را به مردم توصیه می کنند و بدبختی در این جهان و خوش بختی در آن جهان را وعده می دهند، در حالی که سران و مقامات اسلامی از صدر اسلام تاکنون، از همه ثروت ها مادی و معنوی این جهان، به بهترین وجهی بهره برداری می کنند.
ملااحمد نراقی (احمدبن محمد مهدی بن ابی ‏ذر، مشهور به ملااحمد نراقی، فرزند «عالم بزرگوار محمد مهدی نراقی»، صاحب جامع السعادات)، می نویسد: «پیغمبر فرمود که خدا با من تکلم کرد و فرمود: ای محمد! من هر گاه بنده ای را دوست داشته باشم سه چیز به او اعظا می کنم: دل او را محزون می کنم. بدن او را بیمار می کنم و دست او را از مال دنیا خالی می گردانم. و هر گاه بنده ای را دشمن داشته باشم سه چیز به او می دهم: دل او را شاد می کنم. بدنش را صحیح (سالم) می گردانم و دست او را از اموال پر می کنم... فرمود که مردم - همه - مشتاق بهشتند و بهشت مشتاق فقراء. (معراج الساده، ص 291 و 295)
بدین ترتیب، محمد و خدا و قرآنش، با توسل به همه این ترفندها، مردم فقیر را متقاعد می کردند که علیه فاصله طبقاتی و حاکمیت اشراف و برده داران و اربابان و حکومت های آن ها، شورش نکنند زیرا یک «مشیت الهی» است و سرنوشت هر کس، از سوی خدا از قبل تعیین شده است. از این رو، اسلام و دیگر مذاهب، از آغاز تاکنون با حمایت سرمایه داران و دولت های سرمایه داری در تاریخ بازتولید شده اند.
پس دین اسلام، دین سرمایه داران، نژادپرستان، خشونت طلبان و جنگ طلبان، دین دشمنان آزادی و برابری، دین مردسالاران، دین حافظان و نگهبانان سرسخت منافع طبقه سرمایه دار و دین بهره کشی و استثمار انسان از انسان است.

چهارشنبه بیست و ششم مرداد 1390 - هفدهم آگوست 2011
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر