۱۳۹۰ مهر ۲۲, جمعه

«مذهب» و داستان «ظهور امام زمان»؟!

«مذهب» و داستان «ظهور امام زمان»؟!
(بخش نوزدهم)

بهرام رحمانی

«آدم» اولین و «محمد» آخرین پیامبران
خدایان و تصورات مذهبی را انسان ها به وجود آورده اند. از این رو، داستان هایی که درباره مذاهب و پیامبران و خدا ساخته و پرداخته اند نیز ذهن انسان هاست. از سوی دیگر، کتاب های به اصطلاح آسمانی و احادیث و روایات درباره خدا و پیامبران و امامان، مملو از تناقضات و افسانه ها و داستان های تخیلی است.
پیامبران و امامان در تاریخ، هم چون شیخ های عربستان، ملاعمر طالبان، بن لادن القاعده و آیت الله های ایران مانند خمینی و خامنه ای و غیره، سیاست مداران دوران خود بودند که برای کسب قدرت و ثروت جنگیده اند. خدا و خدایان را نیز برای پیش برد اهداف سیاسی خود به زبان ها انداخته اند. پس از مرگ هر کدام پیامبران، جانشینان شان سخنان و مواضع سیاسی و اجتماعی آن ها را در کتاب هایی چون انجیل، تورات و قرآن جمع آوری و منتشر کرده اند تا به حاکمیت خود ادامه دهند. حتی بسیاری از داستان هایی که به اصطلاح در این کتاب های «مقدس آسمانی» نقل شده اند، شباهت زیادی به داستان ها و فیلم های تخیلی و جنایی امروزی دارند. بنابراین، ریشه همه مذاهب با سیاست شروع شده و با سیاست نیز خاتمه یافته است. حتی عمر برخی پیامبران در این کتاب ها و روایات و داستان ها، مانند نوح طولانی، 950 سال بوده و در حالی که محمد 63 سال عمر کرد. بسیار طولانی و برخی کوتاه بوده است. این نوسان عمری از آدم تا محمد، بین نهصد و پنجاه سال عمر تا 63 سال عمر در نوسان بوده در هیچ کدام از کتاب های «مقدس آسمانی»، در این مورد توضیحی داده نشده و هیچ دلیل منطقی و علمی نیز وجود ندارد؛ غیر از این که این موارد را نیز هم چون موارد دیگر، در راستای افسانه سازی ها و داستان سازی های تخیلی مورد بحث قرار داد. از ویژگی های مهم پیامبران می توان به بی رحمی، جنگ طلبی، قدرت طلبی، ثروت اندوزی، قتل عام، غارت، تجاوز و ریاکاری آن ها تاکید کرد!
«آدم»، اولین پیامبر «خدا» بود. در قرآن، بیش از یك صد آیه اختصاص به خلقت آدم و زندگی او و همسر و فرزندان آدم دارد.
قرآن، در 30 آیه از نحوه خلقت آدم سخن گفته است. خداوند انسان را ابتدا از گل خشكیده آفرید و سپس در او روح زندگی دمید و از فرشتگان خواست كه بر او سجده كنند. همگی امر الهی را اطاعت كردند. جز ابلیس كه از جنیان بود و سرپیچی نمود و موجب شد كه از درگاه خدا رانده شود. آن گاه از دنده چپ آدم همسرش حوا را آفرید و آن دو در بهشت زمین با هم زندگی می کردند. خداوند به آنان گفته بود كه از همه نعمات بهشت بخورند و بیاشامند. اما از گندم و یا به روایاتی از سیب نخوزند.
شیطان كه از دیرباز دشمن آدم شده بود تصمیم گرفت او را بفریبد. او، پس از چند بار تلاش سرانجام آن ها را فریفت. آدم و حوا سرانجام از میوه درخت ممنوعه خوردند. به ناگاه بر اثر این نافرمانی خود را عریان یافتند و از عمل خویش شرمگین شدند. به فرمان خدا، آن دو از بهشت رانده شدند و در زمین مستقر گردیدند. آن ها، با راهنمایی جبریئل توبه کردند و بر روی زمین زندگی جدیدی را آغاز نمودند.
از آن دو، فرزندان بسیاری متولد شد. از جمله هابیل و قابیل كه داستان برخورد آن دو در قرآن آمده است. خدا میان آن دو برادر امتحانی صورت داد تا یكی از آن دو را به جانشینی پدر انتخاب کند. قرار شد هر یك هدیه ای برای خداوند بیاورند. هابیل بهترین گوسفند خود را برای هدهه به خدا برگزید. اما قابیل، هدیه متوسطی از محصول زراعی خود را به خدا داد. سرانجام هدیه هابیل مورد قبول خدا واقع شد. قابیل كینه برادر به دل گرفت. سرانجام قابیل در یك فرصت مناسب، برادر خود را كشت و جسد او را در زمین دفن كرد. با آگاهی آدم بر این ماجرا و به فرمان خدا، قابیل از آن منطقه تبعید شد.
علامه طباطبايی، علامه طباطبايی در الميزان ج ۵، در تفسير آيات قرآن درباره پسران آدم، می گويد: از اين آيات معلوم می شود که پسر مقتول آدم از پرهيزکاران و صاحب معرفت نسبت به خداوند بوده است. در حالی که پسر قاتل آدم، نادان و کم خرد بود به نحوی که حتی نمی دانست می شود چيزی را با دفن کردن در زمين از ديده ها پنهان کرد و آن را از زاغی آموخت. ايشان دلايل محکم و موعظه های خوبی که مقتول خطاب به برادرش گفته، بهترين دليل بر علم و دانش او می داند.
آدم، نهصد سال عمر کرد. پس از مرگ آدم، تا آغاز عصر جدید پیامبرانی از جانب خداوند ماموریت یافت تا راه او را دنبال كنند. در قرآن، تنها به یكی از آن ها اشاره شده است و در روایات اسلامی نیز از فرزند بلافصل او یاد شده است
پس از مرگ آدم و پیامبران مروج او، با آغاز نبوت نوح آغاز گردید. نوح نبیره ادریس نبی و نسل نهم از آدم است. نوح نیز مدت 950 سال پیامبری کرد.
ابراهیم، دهمین نسل از نوح است و دین او، به حنیف معروف است. ابراهیم، مدت 175 سال عمر كرد. او، جد تمام انبیاء و خود از جمله سه پیامبر «اولوالعزم»، یعنی موسی و عیسی و محمد است.
او، دو فرزند به نام های اسماعیل و اسحاق داشت كه بعدها مروج دین او در مناطق محل زندگی خود، یعنی سرزمین عربستان و كنعان شدند.
قرآن، طی 165 آیه زندگی ابراهیم و قوم او و مسافرت ها و غیره بیان داشته است. ابراهیم، پدرش را در كودكی از دست داد و به سرپرستی «آزر» زندگی کرد. آزر، مردی بت پرست بود. اما در دوران نوجوانی از بت پرستی خانواده و اقوام خود بیزار شد و سر به دشت و بیابان گذاشت تا در آن جاها «حقیقت» را كشف کند! او، ماه را در آسمان دید و پنداشت او خداوند زمین است. اما با غروب ماه و طلوع خورشید از او رویگردان شد و خورشید را خداوند پنداشت. او، با غروب خورشید از آن نیز روی گرداند و با خود گفت خدای من كسی است كه غروب نمی كند. سرانجام با هدایت «خداوند»، به «خالق» خود پی برد و تصمیم گرفت اقوام خویش را از بت پرستی نجات دهد. به سراغ عمویش رفت و اهداف خود را با او در میان گذاشت. اما عمویش به سخنان او اهمیتی نداد. ابراهیم، از خدایش خواست تا عمویش را به راه راست هدایت كند. او، با سارا ازدواج نمود. سارا، به دلیل نازایی نتوانست فرزندی بیاورد. ظاهرا با توصیه سارا، ابراهیم كنیزش هاجر را به ازدواج خود درآورد. هاجر، پس از چندی پسری زایید و نامش را اسماعیل نامیدند. سارا از این امر شدیدا ناراحت است و ابراهیم بنابر مشیت الهی، تصمیم گرفت هاجر و اسماعیل را به سرزمینی دوردست برده و در آن جا اسکان دهد.
یک روز كه مردم برای جشن به خارج از شهر رفته بودند ابراهیم به بت خانه رفت و با تبر همه بتها به جز بت بزرگ را در هم كوبید و تبر را نیز بر دوش بت بزرگ گذاشت. مردم پس از بازگشت و دیدن این وضعیت، به داد و بی داد پرداختند و به دنبال عامل این خراب كاری گشتند. سرانجام پی بردند كه كار ابراهیم است. نمرود كه پادشاه آن شهر بود ابراهیم را طلبید و از او علت را جویا شد. ابراهیم گفت از بت بزرگ بپرسید. آنان گفتند كه بت قادر به سخن نیست. ابراهیم گفت پس چرا این اشیاء ناتوان را می پرستید. سرانجام تصمیم گرفتند او را بسوزانند. آتش بزرگی بر پا شد و با منجنیق ابراهیم را به درون آتش انداختند. اما به فرمان خدا، آتش ابراهیم را نسوزاند. ابراهیم و خانواده اش را از آن شهر تبعید کردند. او، به شام سفر كرد.
روزی ابراهیم، به خدای خود گفت می خواهم بدانم چگونه مرده را زنده می كنی. خداوند گفت: مرغی را به چند پاره كن و هر قسمت را بر كوهی قرار ده و آن گاه آن مرغ را به طلب. ابراهیم چنین كرد و مشاهده نمود كه پرنده به سوی او پرواز می كند.
روزی ابراهیم در خانه خود نشسته بود دو میهمان بر او وارد شدند. برای این مهمانان سفره غذا پهن کردند. اما آن ها، دست به غذا نزدند. ابراهیم نگران شد. میهمانان به او گفتند نگران نباش. ما رسولان خدا هستیم. اولا، برایت بشارت فرزندی از سارا را داریم. در حالی که سارا نازا بود. دوما، شهر سدوم در حال نابودی است. ابراهیم ضمن خوشحالی از بشارت فرزند آن هم در سن بالا، نگران حال لوط و پیروانش شد. رسولان خدا گفتند نگران نباش. خداوند آنان را نجات خواهد داد. سرانجام نام فرزند سارا را اسحاق گذاشتند. اما روشن نیست که پدر واقعی بچه چه کسی بوده است.
ابراهیم، به فرمان خدا، به سرزمین حجاز سفر كرد تا از همسر و فرزندش اسماعیل خبری گیرد. ابراهیم شبی در خواب به فرمان خدا، مامور ذبح اسماعیل شد. از خواب بر خواست و هراسان به سوی فرزند دوید لحظه ای دچار تردید شد. اسماعیل، به او گفت پدر در انجام ماموریت تردید نكن. ابراهیم، فرزند خود را به قربان گاه برد. كارد را بر گلوی او نهاد. اما به فرمان الهی، كارد گردن فرزندش نبرید. ندا آمد ای ابراهیم، تو فرمان را اجرا كردی اینک به جای آن گوسفند را ذبح كن. او، چنین كرد و به فرمان خدا، در آن مكان خانه خدا را بنیان نهاد كه بعدها به عنوان كعبه میعادگاه مسلمانان جهان شد.
ابراهیم، پس از انجام ماموریت خود از عربستان به فلسطین بازگشت و تا پایان عمر در آن جا زیست و فوت کرد. كتاب ابراهیم «صحیفه» نامیده می شود.
پس از ابراهیم، پیامبران دیگری ظهور نمودند كه مروج دین حنیف او بودند. آنان به ترتیب عبارتند از: لوط، فرزند هاروت برادرزاده ابراهیم. لوط، در شهر سدوم زندگی می کرد. لوط، مردم را به خداپرستی دعوت می نمود. اما آنان كم تر گوش می دادند. عمل «لواط» در میان آنان رواج داشت. لوط، آنان را از این كار بر حذر می داشت. بك بار كه رسولان خدا پس از دیدار با ابراهیم به سوی شهر سدوم می آمدند در راه مورد طمع مردان هوس باز قرار گرفتند. آنان به خانه لوط پناه بردند. لوط به آنان وعده ازواج با دختران خود را داد. اما كسی به این وعده او، اهمیتی نداد و هم چنان می خواستند به میهمانان لوط، تجاوز کنند. سرانجام زمان عذاب فرا رسید و لوط شبانه با دختران و پیروان خود به همراه رسولان الهی از شهر خارج شدند. همسرش كه طرفدار آدم های فاسد و بد بود، ماند و با آن ها همراه نشد. ناگهان زلزله ای در گرفت و شهر را زیر و رو كرد و همه چیز را نابود ساخت!
شعیب پیامبر، یكی دیگر از مروجان دین حنیف بود. او، در شهر مدین و بر قومی كه هدایت می کرد، مدت 142 سال عمر کرد. او، نوه لوط بود. قرآن طی 46 آیه از زندگی او و قومش یاد كرده است. او، قوم خود را به خدا پرستی دعوت کرد. برخی پیرو او شدند. اما اكثریت مردم از او دوری نمودند. شعیب، آنان را به مجازات الهی تهدید کرد. سرانجام زمان عذاب فرا رسید و ابری در آسمان ظاهر شد. مردم به زیر آن ابر پناه بردند. اما از آسمان سنگ بارید و همه آن مردم و دیارشان را نابود ساخت.
زرتشت پیامبر ایرانی، یكی از مروجان دین حنیف بود. كتاب او اوستا، از پنج بخش تشكیل شده است و حاوی سرودها و دعاها مقررات مدنی و جزایی است. زرتشت پیامبر حدود 1500 سال قبل از میلاد مسیح می زیست. او فرزند پوروشسب و اوغدویه بود که در 30 سالگی پیامبری خود را اعلام کرد. او، در 77 سالگی فوت کرد. زادگاه او، ارومیه (رضائیه) بود و در زمان گشتاسب پیشدادی، یعنی دروه ای میان كوروش و داریوش هخامنشی به سر برد. سه دستور مهم او، «اندیشه نیك، گفتار نیك و كردار نیك» است. در قرآن، تنها به پیروان او به نام مجوس اشاره شده است. كعبه زردشت در نقش رستم در نزدیكی شیراز قرار دارد.
قرآن، طی آیات 60 تا 82 كهف، درباره داستان های موسی نوشته است. موسی، به همراه یوشع خادم خود در كنار دریای احمر قدم می زد و منتظر دیدار مردی حكیم بود. سرانجام او را یافت و از او تقاضای دانش و آگاهی كرد. او خضر نبی بود که به او گفت تو توان همراهی مرا نداری. موسی گفت انشاالله خواهم توانست ترا همراهی كنم. آن دو حركت كردند و سوار بر كشتی شدند. خضر كشتی را سوراخ كرد. موسی به او اعتراض نمود. خضر گفت دیدی نمی توانی مرا تحمل كنی. موسی پوزش خواست دوباره حركت كردند تا به جوانی برخورد كردند. خضران جوان را كشت. موسی به او اعتراض نمود. خضر مساله را بار دیگر گوش زد کرد. موسی عذر خواست دوباره راهی شدند تا به قریه ای رسیدند. در آن جا از آنان پذیرایی شد و به هنگام خروج، خضر دیوار مخروبه ای را تجدید بنا كرد. این امر موجب اعتراض موسی شد. خضر گفت دیگر میان من و تو جدایی است. اما حكمت این کارها چه بود؟ اولا آن كشتی مورد طمع پادشاه آن زمان بود كه من با سوراخ كردنش جلوگیری از ضبط آن كردم. آن جوان كه كشته شد پدر و مادر موحدی داشت كه نگران از مرگ آن دو بودم. لذا آن جوان ناباب را كشتم. و بالاخره در زیر آن دیوار مخروبه گنجی پنهان بود متعلق به یتیمی صغیر، دیوار را تجدید بنا كردم تا یتیم بزرگ شود و برای یافتن گنج پدر بیاید. این ها دلایل اقدامات من بود.
ایوب، یكی از مروجان دین خنیف بود. او، نبیره اسحاق بود و مدت 140 سال عمر کرد. ایوب، در طول مدت نبوت خود، تلاش های زیادی کرد تا پیروانی را دور خود جمع آوری کند. اما خداوند تصمیم گرفت او را مورد آزمایش قرار دهد. خداوند، ایوب را دچار مشكلات فراوان نمود. اموال او به یغما رفت. فرزندانش مردند. او، دچار بیماری شد. بسیار ناتوان و فرتوت گردید و همسرش از او مواظبت می کرد. شیطان در این اوضاع و احوال بسیار سعی کرد تا او را بفریبد. سرانجام ایوب، از امتحانات الهی موفق بیرون آمد و هر آن چه را كه از دست داده بود دو چندان باز یافت. قرآن، طی 8 آیه از مشكلات ایوب و دعای او و استجابت دعا سخن گفته است. از ایوب صحیفه ای بر جای مانده است.
یعقوب، فرزند اسحاق است و مادرش راحیل نام داشت. او، پس از اسحاق، امر نبوت را پی گرفت. یعقوب، 147 سال عمر کرد. یعقوب، در خصوص ازدواج با دختر دایی اش به سرزمین عراق سفر كرد و مدتی نزد دایی اش لابان به چوپانی مشغول بود. پس از انجام تعهدات خود و ازدواج با راحیل به كنعان باز گشت. لقب او، اسرائیل است و از او، 12 فرزند پسر متولد شدند كه اسباط یا اقوام دوازده گانه بنی اسراییل را پایه گذاشتند. در 41 آیه از آیات قرآن، از این پیامبر سخن رفته، به خصوص در سوره یوسف، به همراه فرزندشان.
یوسف، فرزند یعقوب و راحیل پس از فوت پدر، امر نبوت و ترویج دین حنیف را به عهده گرفت. او، 110 سال زیست و از كنعان به مصر رفت و تا پایان عمرش در آن جا زندگی كرد. داستان یوسف، به طور كامل در سوره یوسف آمده است. داستان یوسف، طی یك صد آیه متوالی در سوره یوسف آمده است. داستان او، از آن جا آغاز شد كه یوسف شبی در خواب دید كه خورشید و ماه و یازده ستاره بر او سجده می كنند. او، این رویا را بر پدر خود گفت. روزی برادران، یوسف را به اصرار از پدر گرفته، به دشت بردند و با توطئه ای از پیش ساخته او را در چاهی انداختند و به شهر باز گشتند و به دروغ به پدر خود گفتند که یوسف را گرگ دریده است.
یوسف، در چاه ماند تا این که كاروانی به جا آمده و او را از چاه بیرون آوردند و همراه كاروانی به مصر بردند. او، توسط زن عزیز مصر، خریداری شد و در دربار عزیز مورد محبت همسرش زلیخا قرار گرفت. سرانجام یوسف به زندان افتاد. او در زندان، خواب دو نفر از نزدیكان عزیز را تعبیر كرد. یكی از آن دو كه از زندان رها شده و به دربار برگشته بود در ماجرای خواب هولناكی كه عزیز مصر دیده بود یوسف را از زندان بیرون آوردند و حقیقت ماجرای زلیخا بر عزیز مصر آشكار گردید.
یوسف، برای رفع مشكل آینده مصر، مسئولیت بزرگی بر عهده گرفت. به علت قحطی كه در مناطق آن زمان رویداد برادران یوسف به دستور پدر به سوی مصر رفتند تا آذوقه فراهم كنند. یوسف، با انجام حیله ای برادران را متعهد کرد تا در سفر آتی برادر كوچك خود، یعنی بنیامین را همراه بیاورند. آن ها در سفر بعدی بنیامبن را با خود به مصر آوردند و یوسف با حیله دیگری بنیامین را نزد خود نگه داشت. یوسف از برادران خواست كه در سفر بعدی پدرشان را همراه بیاورند. لحظه تاریخی دیدار یوسف با پدرش فرا رسید. پیراهن یوسف را برای پدر آوردند و با مالیدن آن بر روی صورت چشمان یعقوب، او بینا گردید. یعقوب، به همراه خانواده به سوی مصر حركت كرد و در دیدار با فرزند خود، رویای یوسف تعبیر شد. آنان سال ها در مصر زندگی کردند و در همان جا نیز فوت کردند. اما بنی اسرائیل به هنگام خروج از مصر، اجساد آنان را به فلسطین باز گرداند تا در آن جا دفن شوند.
اسماعیل، فرزند ابراهیم و هاجر است. او، 137 سال عمر کرد و پس از تولد به فرمان الهی، به همراه مادرش از فلسطین به حجاز آورده شد. قرآن، در 50 آیه سرگذشت اسماعیل را به همراه پدرش ابراهیم خلیل بیان داشته است. او مروج دین حنیف بود و جد محمد، پیامبر اسلام. او، صاحب 12 فرزند شد كه یكی از آنان به نام قیدار نبی، جد پیامبر اسلام است و قبر او در خدابنده قرار دارد.
موسی، پیامبر بزرگ خداوند و از پیامبران اولوالعزم بوده و صاحب شریعت كلیمی یا یهودی است. او، فرزند عمران و صفورا و نوه لاوی از فرزندان یعقوب پیامبر است. زمانی كه یوسف در مصر اقامت گزید و همان جا فوت کرد موسی در دربار فرعون مصر متولد شد. زیرا پدرش از خادمان فرعون بود و از بنی اسرائیل. موسی 120 سال زیست و سرانجام در كوه طور از دنیا رفت. قرآن، در 420 آیه داستان زندگی موسی و حوادث دوران او را تشریح کرده است. شرح ماجرای او چنین است:
همان طور كه بیان شد موسی فرزند عمران و صفورا است و زمانی وی متولد شد كه فرعون خوابی را دیده بود كه در آن قتل خود را به دست انسانی از بنی اسرائیل پیش بینی می كرد. بر این اساس، دستور داد تا هر كودكی را متولد می شود و پسر است را بكشند. مادر موسی پس از تولد طفل خود، از ترس او را در جعبه ای قرار داد و در آب نیل رها كرد. دخترش مریم را مامور كرد تا در خفا مسیر طفل را پیگیری كند. همسر فرعون «آسیه» كه در كنار نیل نشسته بود جعبه را دید و دستور داد آن را از آب گرفتند. پس از گشودن درب جعبه مشاهده نمود طفلی زیبا درون آن است. او را در بر گرفت و به آغوش فشرد. او، فرزند نداشت و به فرعون گفت بیا او را به فرزندی برگزینیم. فرعون پذیرفت. خواهر موسی شاهد این ماجراها بود، به دنبال دایه ای گشتند.
سرانجام با راهنمایی مریم مادر موسی، به بالین فرزند رسید. موسی با آرامش در دربار فرعون رشد كرد. او، دیگر جوانی شده بود. روزی در بازار میان دو كس درگیری شد و موسی به حمایت از طرف مظلوم به دیگری مشتی زد كه بالفور نقش بر زمین شد. موضوع مكتوم ماند. بار دیگر در نزاعی به حمایت از مظلوم برخاست. آن مرد موسی را شناخت و تصور كرد كه موسی قصد زدن او را دارد و فریاد زد موسی از ترس گریخت. او، از مصر خارج شد و در شهر مدین با دختران شعیب برخورد كرد. دختران او را نزد پدرشان بردند. قرار شد موسی نزد شعیب شبانی كند. او، پس از هشت سال دختر شعیب را به همسری گرفت. پس از گذراندن تعهد و انتخاب همسر تصمیم گرفت به مصر برگردد. در مسیر در بیابان سینا، از دور شعله ای دید به همسرش گفت تو منتظر باش تا بروم آتشی فراهم كنم. او، به آن مكان رسید ندائی شنید كه ای موسی من خدای تو هستم. این چیست در دست تو؟ گفت عصا، گفت آن را بیفكن. او، عصا را انداخت. ناگهان تبدیل به ماری بزرگ شد وحشت كرد. ندا آمد نترس آن را بر گیر. دست برد و گرفت عصا شد. آن صدا فرمود دستان خود را به گریبان ببر و بیرون آورد چون خورشید می درخشید ندا آمد ای موسی تو به پیامبری مبعوث شده ای. بنده من فرعون طغیان كرده است تو ماموریت داری به سوی او بروی و او را هدایت كنی. موسی گفت من از او بیمناكم. خداوند فرمود نگران نباش. برادرت هارون را وزیر تو كردم. زبانت را باز و سینه ات را گشاده ساختم. اینک روانه شو. موسی به سوی مصر روانه شد؛ به پیش فرعون آمد؛ خود را معرفی كرد؛ از او خواست تا به خدای یگانه ایمان بیاورد و از ظلم و ستم به مردم و بنی اسرائیل بپرهیزد. فرعون گفت چه دلیلی بر این امر داری. موسی عصای خود را افكند ناگهان اژدهایی شد. فرعون ترسید و گفت این سحر است. من هم ساحرانی دارم و قرار شد در روز موعود فرعون ساحران خود را جمع كند تا با موسی مقابله نمایند. در آن روز همه ساحران ریسمان های خود را افكندند كه به حركت درآمدند؛ موسی عصای خود را افكند و همه آن ها را بلعید. ساحران پی به حقیقت بردند و به خدای موسی ایمان آوردند. فرعون درصدد چاره برآمد و تصمیم گرفت كه قوم بنی اسرائیل را نابود سازد. موسی به قوم فرمود شبانه آماده سفر شوند و از مصر خارج شوند. در پیش رو رودخانه نیل بود كه عبور از آن میسر نبود. بنی اسرائیل به موسی گفتند تو ما را به كشتن دادی. الان ماموران فرعون درصدد كشتن ما بر می آیند. خطاب آمد با عصایت به دریا بزن. دریا دو نیمه شد و راه برای عبور باز شد. بنی اسرائیل از آن گذشته و به دنبال آن لشكریان فرعون و خود او نیز عبور كردند كه دو نیمه دریا به هم متصل شد و همگی را غرق نمود. بنی اسرائیل، پس از نجات از دست فرعون در صحرای سینا روان بودند. او، روزی به قوم خود گفت من به فرمان الهی مدت 30 روز به میعاد با خدا می روم. شما هم چنان خدای خود را عبادت كنید. مدت 30 روز تمام شد و ده روز دیگر ادامه یافت. قوم كه از غیبت موسی نگران شده بودند به سامری پیوستند و گوساله از طلا ساختند و مشغول عبادت آن شدند. از خداوند به موسی خطاب آمد كه برگرد كه برخی از قوم تو از دین برگشته اند. موسی همراه یارانش بازگشت و مساله گوساله پرستی امت خود را دید. ریش برادرش را گرفت و به او پرخاش كرد. هارون گفت برادر، من تقصیر ندارم. آن ها قصد داشتند من را نیز بكشند. موسی سامری را از آن جا راند و به فرمان خدا دستور داد تا قوم با شمشیرهایشان به جان هم بیفتند. سرانجام با زاری مردم خداوند توبه آنان را پذیرفت. بنی اسرائیل، به دلیل نافرمانی های بسیار در بیابان سینا گرفتار دربدری و سرگردانی شدند. موسی در همان دیار، از جهان رفت و برای ادامه مسیر خادم و وصی خود یوشع را به سرپرستی قومش برگزید.
در قرآن، بیش از هر پیامبر و شخصی از موسی سخن به میان رفته است. بیش از 400 آیه قرآن از زندگی و حوادث تاریخی زمان او سخن به میان آمده است. كتاب او «تورات» است. تورات، از 5 باب تشكیل شده است كه عبارتند از: سفر پیدایش، سفر خروج، سفر تثنیه، سفر لاویان، سفر اعداد. احكام مدنی و جزایی یهودیان در كتابی به نام «تلمود» جمع آوری شده است.
پس از موسی، پیامبران بسیاری ظهور كردند كه نام برخی از آن ها در قرآن آمده است. هارون برادر موسی، پیامبری است كه در زمان او می زیسته و وزارت و یاوری او را بر عهده داشت. او، 123 سال عمر کرد. قرآن، طی 73 آیه بخشی از زندگی او را كه به همراه موسی بودند درج كرده است. هارون، برادر بزرگ تر موسی بود و موسی به هنگام دیدار خدا از او خواست تا برادرش را همراه او سازد. خداوند تقاضای او را پذیرفت و هارون را به وزارت او برگزید. البته او در آن زمان در مصر بود و به محض آمدن موسی همراه او قرار گرفت. در كنار برادرش در خروج از مصر بود و در صحرای سینا در غیاب برادرش قوم را رهبری نمود. لیكن قوم از او تبعیت نکردند و سرانجام پیش از موسی درگذشت.
یوشع، فرزند نون خادم و وصی موسی بود. او، پس از فوت موسی، رهبری قوم بنی اسرائیل را بر عهده گرفت. سرانجام او، بعد از 110 سال زندگی را درگذشت. در قرآن، از او نامی برده نشده است. اما به طور اشاره در آیات 60 تا 82 از او چنین یاد شده كه به همراه موسی به دنبال مردی حكیم بودند تا از دانش او بهره گیرند. مرد حکیم، خضر بوده است كه در آن دیدار موسی خضر را همراهی نمود و ضمن بهره گیری از دانش ایشان یوشع را نیز در جریان امر قرار داد.
داود، از سرداران لشكر طالوت بود. طالوت همان پادشاهی بود كه به وسیله سموئیل نبی از جانب خداوند به بنی اسرائیل معرفی شد تا با لشكریان جالوت بجنگد. وقتی سپاهیان طالوت به جالوت برخوردند كسی جرات نكرد به مقابله با او برخیزد. داود كه جوانی كم سال بود به طالوت گفت اجازه دهید من به مبارزه با جالوت بروم. طالوت گفت تو هنوز جوانی بگذار مردی قوی تر برود. اما او اصرار كرد و سرانجام داود به مصاف جالوت رفت. جالوت او را دست كم گرفت و نصیحتش كرد. ولی داود او را به مبارزه طلبید. آن گاه سنگی در فلاخن قرار داد و رها كرد. سنگ بر پیشانی جالوت خورد و بر زمین افتاد. لشكریان چون چنین دیدند پا به فرار گذاشتند و لشكریان طالوت پیروزمندانه وارد فلسطین شدند. چون طالوت این دلیری را از داود دید او را به سرداری سپاه برگزید و دخترش را به او داد. پس از او، داود پادشاه بنی اسرائیل شد. در قرآن، 21 آیه در خصوص این پیامبر آمده است.
درباره معجزات این پیامبر نیز داستان های زیادی نقل شده است. داستان معجزات این پیامبر عبارتند از: علم و حكمت، ساختن زره، كوه ها و پرندگان همراه او تسبیح می كردند، آهن به دست او نرم شد، پرندگان در اختیار او بودند، تسلط بر اجنه و ساختن عمارت مهم توسط آن ها و بالاخره تسلط داود بر امر قضاوت و داوری. سرانجام داود پس از یك صد سال زندگی درگذشت. در قرآن، به دو مورد از محاكمات او اشاره شده است. كتاب او، «زبور» نام دارد و حاوی150سرود است.
سلیمان، فرزند داود است كه پس از پدر حكومت بنی اسرائیل را بر عهده گرفت. قرآن، طی 23 آیه بخشی از سلطنت این پیامبر و پادشاه را بیان داشته است. پس از این كه سلیمان رهبری قوم خویش را برعهده گرفت مردم را به خداپرستی دعوت نمود. او تصمیم گرفت به خانه كعبه برود و پس از زیارت در بازگشت در جستجوی هدهد بود. اما او را نیافت. وقتی هدهد آمد علت را جویا شد. هدهد گفت در اطراف می گشتم به سرزمینی رسیدم كه ملكه آن بلقیس است. در آن جا مردم بت می پرستند. سلیمان گفت این وظیفه ماست كه آن ها را هدایت كنیم. برایش نامه ای نوشت و داد كه هدهد آن را به او برساند. وقتی نامه به بلقیس رسید با سرداران خود مشورت كرد. سرانجام تصمیم گرفت به دیدار سلیمان برود و او را از نزدیك ببیند. چون آمد تخت خود را آن جا یافت و با دیدن قصر سلیمان و شوكت او دچار انفعال گردید. سرانجام ایمان آورد و با سلیمان ازدواج نمود. سلیمان در واپسین روزهای حیات به بالای قصر رفت. عزرائیل، جان او را گرفت. او همان جا، تكیه بر عصا از دنیا رفت. پس از چند روز ملتفت مرگ او شدند. معجزات او عبارتند از: تسخیر باد، تسلط بر دیوان، چشمه مس. كتاب امثال و حكم از او به جای مانده است.
عزیر نبی، یكی دیگر از مروجین دین یهود است كه در زمان بخت النصر و قبل از آن می زیست. در قرآن، در 2 آیه از او یاد شده است. در یكی از آن دو آمده است كه عزیر از خانه بیرون آمده و در راه ویرانه ای را دید و در اندیشه این بود كه چگونه خداوند مردگان را زنده می كند به  فرمان الهی عزیر به همراه الاغش همان جا می میرند. یك صد سال می گذرد و دوباره زنده می شوند. آن گاه از خداوند طلب بخشش می كند. به شهر باز می گردد ولی همه چیز دگرگون شده بود. به در خانه می رسد. دق الباب نموده صدا می كنند كیست. او می گوید عزیر. می گویند عزیر یك صد سال پیش رفته و برنگشته است. او می گوید من عزیرم پاسخ می شنود. اگر عزیزی دعا كن من نیز همانند تو جوان شوم. او همسرش بود. دعا كرد و مستجاب شد.
یونس بن متی، از مروجان دین یهودی و از نوادگان نوح و ملقب به ذوالنون و صاحب الحوت است. در قرآن، 17 آیه در خصوص زندگی و شخصیت او آمده است. او، در شهر نینوا زندگی می کرد و مردم را به پرستش خدا دعوت می نمود. او، 30 سال در این زمینه تلاش كرد اما ثمری چندانی نیافت. سرانجام تصمیم گرفت از میان آن قوم خارج شود. به كنار دریا رسید و سوار بر كشتی شد. دریا طوفانی شد. تصمیم گرفتند یكی را به قرعه به دریا بیندازند. سه بار قرعه كشیده شد به نام یونس افتاد. سرانجام او را به دریا افكندند. ماهی بزرگی به فرمان خدا او را بلعید. آن گاه فهمید كه اشتباه كرده است از امت خود گریخته است. توبه كرد. خداوند دعایش را مستجاب نمود. ماهی او را كنار ساحلی انداخت. مردمی كه در غیاب یونس متوجه نزول عذاب شده بودند با توصیه مردی زاهد طلب بخشش نمودند و به دنبال یونس گشتند. او را یافتند و از او دل جویی نمودند.
اشعیاء، یكی از پیامبران بنی اسرائیل است. در قرآن، از او یاد نشده است. اما برخی از مفسران مفاد آیه 5 اسراء را ناظر به او می دانند. حنظله بن صفوان، یكی از پیامبران دین یهودی است. در قرآن، دو بار اشاره به قوم او شده است.
زكریا، فرزند برخیا از آخرین پیامبران بنی اسرائیل و مروج دین یهودیت است كه هم زمان با ظهور مسیح به دین او گروید. سرانجام زكریا، بعد از قوت فرزندش در درون درختی كه پنهان شده بود کشته شد.
عیسی مسیح، فرزند مریم و نوه عمران، یكی از پیامبران اولوالعزم بوده و صاحب شریعت مسیحیت است. كتاب او «انجیل» است كه حاوی دستورات بسیاری در خصوص مسائل اخلاقی و اجتماعی است. حواریون ایشان كه 12 نفر بودند نسبت به جمع آوری گفتار او اقدام نمودند و هم اكنون در عهد جدید چهار انجیل به نام های متی، مرقس، لوقا و یوحنا موجود است. مسیح، مدت 33 سال عمر كرد و به فرمان الهی هنگامی كه قصد كشتن ایشان را داشتند خداوند او را به آسمان برد. هم اكنون او «زنده؟» است و در هنگام ظهور «مهدی» همراه او خواهد بود.
حواریون عیسی مسیح عبارتند بودند از: پطرس، آندریاس، یعقوب، یوحنا، فیلپس، برتولی، توما، متی، یعقوب، لبئی، شمعون و یهودا اسخریوطی.
خانواده مریم نذر كرده بودند چنان چه خداوند به آن ها پسری عنایت فرماید ت او را خادم كنیسا كنند. اما پس از تولد معلوم شد كه دختر است و ناراحت شدند. خداوند نذر آن ها را پذیرفت و مریم تحویل كنیسا گردید. زكریا متكفل وی شد. روزی مریم در محراب مشغول عبادت بود فرشته ای بر او ظاهر می گردد و بشارت فرزندی به او می دهد. او، می گوید كه مرا كسی ملاقات نكرده و من خطائی مرتكب نشده ام. فرشته گفت امر خدا حتمی است. مریم باردار شد و خود را از همگان مخفی داشت. سرانجام درد زایمان فرا رسید و به دور دست پناه برد و به زیر درختی پناه گرفت و می گفت ای كاش مرده بودم. عیسی به دنیا آمد و به مادر خویش گفت غمگین مباش زیر پایت نهری روان است. شاخه درخت خرما را تكان ده و از میوه آن تناول كن و با كسی سخن مگو. مریم آسوده شد و قدری از خرما و آب برگرفت و رمقی یافت كودک را در آغوش گرفت و نزد خویشان خود رفت. آن ها، از دیدن وضع او در تعجب شدند و گفتند ای خواهر هارون، پدرت مرد بدی نبود و نیز مادرت؛ تو این فرزند را بدون شوهر از كجا آوردی؟ او سكوت كرد و به كودک اشاره نمود. كودک به امر پروردگار به سخن درآمد من بنده پروردگارم. او، به من كتاب آسمانی داده است و مرا پیامبر نموده است. شما را به نماز و زكات و نیكی به پدر و مادر سفارش می كنم. موضوع به سرعت در تمام ناصره شیوع پیدا كرد. روحانیون دنیا پرست یهودی در مقابل او جبهه گرفتند. سرانجام در سی سالگی پیامبری خود را آشكار نمود و انجیل به او عطا شد. او، مردمان را به توحید و عدالت و خدمت بیكدیگر فراخواند. گروهی به او پیوستند كه بعدها حواریون خوانده شدند. تبلیغ عیسی، تمام منطقه را فرا گرفت و محافل یهودی به شدت بوحشت افتادند. سرانجام تصمیم گرفتند عیسی را دستگیر و بكشند. عیسی در بیت المقدس مشغول تبلیغ بود یكی از حواریون به نام یهودا اسخر یوطی به او خیانت كرد و جای او را به سپاهیان دشمن نشان داد. قرار شد تا او در جمع حواریون حضور یافته و در زمان مناسب عیسی را نشان دهد. یهودیان با سپاهی به سوی محل عیسی روانه شدند و شبانه به آن محل حمله ور شدند. یهودا كه شباهت بسیار زیادی به عیسی داشت اشتباها دستگیر شد و بلافاصله به صلیب كشیده شد. عیسی مسیح نزد خداوند رفت. معجزات عیسی عبارت بودند از: ساختن مرغ از خاك، شفای كور مادرزاد و پیس، زنده كردن مردگان.
پس از مسیح تا ظهور محمد، تنها سه پیامبر ظهور كردند كه مروج دین ایشان بوده اند كه عبارتند از: یحیی، فرزند زكریا از پیامبران بنی اسرائیل بود كه با تولد مسیح به ایشان گروید و غسل تعمید یافت. او، سرانجام در راه آن پیامبر جان خود را از دست داد. یحیی با بشارت خداوند، به زكریا اعطاء شد. او جزء اولین كسانی است كه به عیسی ایمان آورد و به علت حمایت جدی از او، سر او را بریدند.
خالدبن ستان که قبر خالد در شهر گنبد استان گلستان است. جرجیس نبی (باقیا) که چندین بار کشته شد اما هر بار به امر خداوند دوباره زنده شد.
سرانجام با ظهور محمد پیامبر اسلام، تاریخ مسیحیت پایان گرفت. محمد، خاتم پیامبران است و دین او اسلام است. او، در روز جمعه 17 ربیع الاول سال 570 میلادی سال اول عام الفیل در مكه متولد شد. پدر او عبدالمطلب و مادرش آمنه بنت وهب بودند.
نام محمد، چهار بار در قرآن آمده است. 144 آل عمران،40 احزاب، 20 ص، 29 فتح. او، دارای 35 لقب است كه در آیات مختلف آمده اند از جمله احمد، اسوه، امین، بشیر، نذیر، رسول الله، سراج، شاهد، صاحب، عبدالله، مزمل، مدثر، یس، طه و... است. تولد او هم زمان با سلطنت انوشیروان و بعثت او هم زمان با سلطنت خسروپرویز ساسانی است.
سرانجام فرمان الهی آمد كه خویشان خود را آگاه ساز محمد. ترتیب طعامی را داد و خویشان خود را دعوت نمود و مطلب را با آنان در میان گذاشت. عمویش او را پذیرفت و بقیه او را مسخره كردند. ابوجهل و ابولهب او را آزار می دادند. با گرویدن حمزه عموی پیامبر او مورد حمایت حمزه قرار گرفت. به علت فشاری كه بر مسلمانان وارد می شد در سال پنجم بعثت 15 نفر از مسلمانان به سرپرستی جعفرابی طالب راهی حبشه شدند. قریشیان فشار را بر محمد و یارانش افزودند. سرانجام پیامبر و یارانش به شعب ابی طالب پناه بردند و در آن جا به مدت سه سال به سر بردند. سرانجام مدت پیمان سپری شد و مسلمانان از آن محل خارج و به مكه بازگشتند. در سال نهم بعثت ابوطالب فوت کرد و یك هفته بعد همسر پیامبر نیز مرد. محمد تنها ماند. سرانجام زمان هجرت فرارسید و تصمیم به خروج از مكه گرفتند. ابوجهل و یارانش تصمیم گرفتند او را شبانه بكشند. اما در شب خروج علی بر بستر محمد خوابید و پیامبر به اتفاق ابوبكر مكه را ترك كرد. او، سرانجام وارد یثرب شد. در سال دوم هجری قبله را از بیت المقدس به كعبه تغییر داد و در میان مسلمانان و كاروان ابوسفیان جنگ بدر درگرفت كه به پیروزی مسلمانان انجامید. در این سال علی با فاطمه ازداوج كرد. در سال سوم هجری، در احد جنگی به تلافی جنگ بدر از سوی ابوسفیان با مسلمانان روی داد و به علت غفلت برخی از مسلمانان منجر به شكست آنان شد. حمزه عموی پیامبر کشته شد. در سال های بعد جنگ های متعددی میان مسلمانان و مشركان یهودان مدینه و منافقان و رومیان در گرفت كه به غزوات معروفند از جمله جنگ احزاب یا خندق كه در سال پنج هجری روی داد. در این جنگ عمربن عبدود به دست علی كشته شد. در سال هشتم هجری به علت شكسته شدن صلح حدیبیه از سوی مشركان با ده هزار سوار مسلح به سوی مكه حركت نمود و آن جا را فتح کرد. در جنگ با بنی النضیر، یهودیان مدینه را قتل عام کردند. سرانجام در جنگ خیبر یهودیان را به طور كلی از مدینه بیرون راندند. دو جنگ موته و تبوك نیز با رومیان صورت گرفت. در آخرین حج كه به حجه الوداع معروف است محمد در بازگشت از حج، فرمان ابلاغ خلافت را از خداوند دریافت نمود و در غدیر خم این رسالت را نیز انجام داد. پیامبر در بازگشت از مكه بیمار شد و در بستر بیماری درخواست قلم كرد. اما اجابت نشد و سرانجام ضمن سفارش خاندان خود در روز 28 صفر سال 11 هجری چشم از جهان فروبست. محمد، مدت 63 سال عمر كرد و با مرگ او، عصر نبوت كه از دوران آدم آغاز شده بود خاتمه یافت و عصر امامت به رهبری علی، امام الو شیعیان آغاز شد.
گفته می شود که به اصطلاح كلیه قرآن بر محمد «نازل؟» شده است و به جز آیاتی كه مربوط به معارف احكام اخلاق و تاریخ سایر انبیاء می باشد بقیه آیات شرح زندگی او را از تمام زوایا مورد اشاره قرار داده است. بنابراین، آیات مربوط به او، بسیار فراوان است.
فاصله زمانی محمد تا آدم، حدود چهار هزار سال و تا عیسی مسیح 570 سال است. او، ساكن جزیره العرب بوده و زبانش عربی است. بعلاوه این که عمدتا پیامبران قبل از او نیز در همین منطقه به قدرت رسیده و تقریبا موروثی بوده است. حکومت اسلامی محمد، سیاست ها و قوانینی که اتخاذ کرده، به خوبی از تجارب و روش های تبلیغی و ترویجی پیامبران قبل از خود، بهره گرفته است. در واقع می توان گفت حکومت اسلامی محمد، به عنوان آخرین خلافت اسلامی، ادامه حاکمیت مذاهب قبلی بوده است. به خصوص کسانی که پس از مرگ محمد، قرآن را جمع آوری کردند تورات و انجیل را مطالعه نموده و با تغییرات جزئی، بخش هایی از قرآن را از تورات و انجیل کپی برداری کرده اند.

جمعه بیست و دوم مهر 1390 - چهاردهم اکتبر 2011
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر