۱۳۹۰ آبان ۹, دوشنبه


سيمون دوبوار در راه ليبی…

وقتی تکنولوژی توليد انرژی هسته ای به ليبی فروخته شد، کسی نگفت آن مردم «بدوی» چگونه اين تکنولوژی را استفاده خواهند کرد. تکنولوژی پيشرفته استخراج و بار آوری نفت، استفاده از آخرين دستآوردها برای ايجاد شبکه آبرساني، بکار بستن علوم جديد در زمينه پزشکي، استفاده از کامپيوتر و ديگر ادوات الکترونيکی...بشرط پرداخت پول، اما و اگر ندارد. پيشرفته ترين تانک های آلمانی و ديگر سلاح های جنگی را سعودی ها و ايضاً ليبيائی ها ميتوانند بدون آنکه تعجب کسی را برانگيزد استفاده کنند...آه بله، البته تجاوز استعمارگرانه محکوم می شود، گو آنکه در جهان کنونی کمتر کسی در مورد سرمايه بوروکراتيک چيزی ميداند. از استعمار و غارت که سخنی مربوط به گذشته دور است، امروزه بعداز انقلابات سوسياليستی و آنهمه مبارزات ضد امپرياليستی که استعمار را به فعلی زشت و کريه تبديل کرده، حديث و روايت بسيارگفته می شود. حتی کسانی از قماش آقای احمدی نژاد که خود کارگزار سيستم امپرياليستی هستند، عليه تجاوز و استعمار داد سخن می دهند، ولی اگر کسی چيزی در رابطه با محکوم کردن مواضع حکومت جديد ليبی در رابطه با زنان بگويد، بلبل های سياستمدار و فيلسوف منش، متفکرانه خواهند گفت: اين دخالت در امور داخلی ليبی است...، اين توهين به اعتقادات مذهبی مردم است...، مردم ليبی هنوز خود به آن حدی نرسيده اند که فرهنگ مذهبی و برده دارانه را قبول نداشته باشند...، کسی اجازه ندارد بجای مردم ليبی حرف بزند... 
آقای مصطفی عبدالجليل اما در مقابل جمعيتی انبوه شامل سفرا و فرستادگان خارجی و خبرنگاران رسانه های ريز و درشت، بی هيچ شرمی علناً مضمون اساسی قانون شريعت را اعلام می کند. بسياری حکيمانه آنرا بد و غلط می دانند ولی با انواع و اقسام دلايل اعتراض عليه آنرا به زمانی نامعلوم موکول می کنند، زمانی که نخست خود مردم ليبی چنين اعتراضی را طرح بنمايند! حتی غيرمستقيم شنيده می شود، کسانی می گويند، فرمايشات آقای رئيس شورای انتقالی ليبي، بيان همان فرهنگ مردم ليبی است. فراموش می شود زمانيکه سيمون دو بوار کتاب «جنس دوم» خود را نوشت، روزانه ده ها نامه سرشار از توهين و تهديد دريافت می کرد که خود نشان از فرهنگ حاکم بر جامعه فرانسه بود. بحث های سيمون دو بوار باورهای عمومی و توجيهات تئوريک در مورد ازلی و ابدی بودن روابط موجود مردسالارانه را در هم شکست. چرا اين معادله نبايد در مورد ليبی عمل کند؟ 
حوادث ليبی در متن جهانی گلوباليزه شده، روی ميدهد. گلوباليزاسيون سرمايه داري، اما بيشتر بصورت روابط اشياء و يا روابط کالائی درک می شود. عامه مردم اجناس توليد شده در اقصی نقاط دنيا را در ليست مصارف روزانه ی عمومی و خصوصی خود می بينند. حتی با کمی دقت متوجه می شوند قطعات گوناگون اجناس در نقاط مختلفی ساخته شده و جنسی خاص، خود بيانگر زنجيره ای از توليد است که حداقل چند کشور را شامل می شود. اما، مردم کمتر به روابط انسان ها در پس پشت مبادله اين کالاها توجه می کنند. خيلی راحت بر سر تاثيرات فوکوشيما بر زندگی مجموعه مردمان کره ارض بحث می شود. از غارت نفت و منابع طبيعی گفته می شود. از قدرت دلار و يورو در مقابل ارزهای کشورهای آسيا و افريقا و آمريکای لاتين هنگاميکه توريست های اروپائی و آمريکائی و يا مهاجرين ساکن در اين کشور برای تفريح به اين مناطق می روند، صحبت می شود. مردم بعينه می بينند پسته ی مرغوب توليد ايران در اروپا و آمريکا به وفور و خيلی ارزان تر از ايران است و برنج توليد شده در هندوستان نه در هندوستان بلکه در اروپا و آمريکا به وفور يافت می شود و ... همه ی اين ها ديده می شود، اما آنچه کمتر ديده می شود آنستکه اين قدرت دلار و يورو نيست که اسباب عيش و عشرت توريست ها را در تايلند و ايران و... فراهم می کند، اين به سادگی فرودستی و سرکوب زنان توسط چماق مذهب و رژيم های دست نشانده است که نيمی از جامعه ای را در چنان وضع ذلت باری نگاه می دارد که به هر قيمت نازلی قابل خريد و فروش می گردند. کمتر ديده می شود کارگر ايرانی و افغانستانی بايد تو سری خورده و استثمار شده باشند تا حاصل کارشان به ارزانی و وفور نصيب کسان ديگری شود که به نوعی در مالکيت بر ابزار توليد سهيم هستند، کمتر ديده می شود که خوراک دهقان هندی بايد شکار موش در مزرعه برنج باشد و خود اسير مذهب و کاست های تو در توی اجتماعی تا حاصل کارش رايگان بدست مردمان ساکن در کشورهای قدرتمند برسد و... نه روابط انسان ها در متن جهان گلوباليزه امپرياليستی نيست که ديده می شود، بلکه رابطه اجناس يعنی همان مبادله کالائی است که در تعاريف رايج، گلوباليزاسيون را مجسم می کند. بهمين دليل هم هست که بسياری عليرغم تمتع از محصول کار ديگران وقتی بحث بر سر آنستکه چه بر سر مردم فلان کشور می آيد، معمولاً می گويند اين مسئله ای داخلی است و يا خيلی لطف داشته باشند برای آنها «دلسوزی» می کنند
وقتی آقای مصطفی عبدالجليل، رئيس شورای انتقالی ليبی داستان شريعت و چند همسری را اعلام کرد، عقل کل های جامعه شناس گفتند اين فرهنگ مردم ليبی است. اگر مردم ليبی مخالف آن باشند ما از آنها حمايت خواهيم کرد. وقتی حماس در فلسطين از صندوق انتخابات بيرون آمد، گفتند اين انتخاب مردم فلسطين است و بايد به آن احترام گذاشت... اينگونه تفکر که از قضا خيلی بيشتر درون کشورهای قدرتمند سرمايه داری رايج است و مرتب توسط حکومت های آنها به آن دامن زده می شود، ناشی از تفکری خاص است که گويا حل و فصل اين مسائل کار مقامات مربوطه، بعبارتی از ما بهتران است. مردم را چنان عادت داده اند مانند وقتی که با صحنه بر زمين افتادن شخصی در خيابان بر اثر تهاجم، تصادف يا بيماری روبرو شوند، تنها کاری که کنند خبر کردن پليس باشد. همين و بس. درست است در همه کشورها بويژه در کشورهای قدرتمند، پليس و برخی ادارات خدماتی اجتماعی ارائه می دهند، ولی نکته آنست که حاکمين و فلاسفه آنها شرايط را به نحوی ترتيب داده اند که مردم کمتر و کمتر راساً فکر کنند. برای هر کاری دگمه ای و کدی درست کرده اند. گرچه اين امر يعنی تقسيم کار اجتماعی در انجام برخی امور، زندگی را راحت تر می کند ولی نتيجه کلی آن ماشينی شدن افراد است
تصويراين بيگانگی انسان ها در جهان ادغام شده، به معنای آن نيست که گويا کسانی ديگر، بجز ستمديدگان ليبيائي، می توانند زنجيرهای ستم بر مردم ليبی را پاره کنند. ستمديدگان ليبيائی نيز مانند ديگر ستمديدگان جهان، زنجيرهايشان را بدست خود پاره خواهند کرد. اما برای انجام اين مهم گذشته از خواست و منفعت شان، به دانش و علم انقلابی نياز دارند. حتی برای بهتر درک کردن خواست و منفعت شخصی به دانش نياز دارند. و اين دانش می تواند از هر جائی در اختيار مردم اقصی نقاط دنيا قرار گيرد. آيا مسخره نيست گفته شود مردم هر ناحيه ای بايد خود راساً قوانين علمی را کشف کنند. چرا بايد فرمول نسبيت يا فلان خاصيت ژنتيک يا بهمان قانونمندی علمی را هر مليتی خود کشف کند؟ مگر نمی شود آنرا از ديگران آموخت؟ اگر اين در مورد علم بطور عام درست است، چرا نبايد در مورد علم مبارزه طبقاتی درست باشد؟ آيا هر ملتی بايد قوانينی را که مارکس و ديگر رهبران پرولتاريا کشف کردند، خود مجدداً کشف کنند؟ 
زمانيکه تئوری انقلابی در اختيار مردم قرار بگيرد، خيلی بهتر و عميق تر می توانند شرايطی که در آن زندگی می کنند، خواسته خود و راه مبارزه را درک کرده بر مبنای آن اقدام عملی لازم را انجام دهند. انقلابيون متعهد اگر تجارب و شناخت خود را در اختيار مردم ليبی بگذارند، کاريکه بدون مبارزه ای معين تقريباً ناممکن خواهد بود، آن وقت خواهيم ديد چگونه ستمديدگان ليبيائی قهرمانانه زنجير های اسارت شان را پاره خواهند کرد
مصطفی عبدالجليل که به اندازه سران با تجربه سرمايه داری پخته و با تجربه نيست، رک و پوست کنده حرف حاکمين جديد ليبی را بيان کرد. در واقع « توحيد، نبوت و معاد» نکته مرکزی شريعت نيست. همانگونه که در ايران اسير در چنگال حکام اسلامی ديديم و آقای عبدالجليل نيز به آن اعتراف کرد، نکته مرکزی و اساس شريعت عبودت و در بيان مشخص اجتماعی اش، فرودستی زنان است. اين مرکزی ترين قانون اجتماعی شريعت است. زنان ايران سی و اندی سال است قهرمانانه در مقابل چنين ستمی مقاومت و مبارزه می کنند. زنان ليبيائی نيز مقاومت می کنند و با مجهز شدن به دانش لازم، بسيار پرتوان تر و گسترده تر مبارزه خود را به پيش خواهند برد. در مقابل توهين حکام جديد ليبی عليه زنان نبايد ساکت نشست. افشاء شريعت و اعتراض به اين توهين وظيفه ای مردمی و انترناسيوناليستی است

سينا احمدی 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر