۱۳۹۱ مرداد ۲۲, یکشنبه

بین الملل بورژوازی در هولوکاست سوریه

بین الملل بورژوازی در هولوکاست سوریه

اگر بناست برای « بهار عربی» وجه تسمیه ای جستجو شود، شاید بهاران پیروزی ائتلاف نانوشته اما واقعی و حداکثری بورژوازی جهانی بر طبقه کارگر خاورمیانه و شمال افریقا و کل جنبش کارگری بین المللی مناسب ترین مسمی ها باشد.    
آنچه  در طول این دو سال در این منطقه از دنیا روی داد شهر فرنگی بود که در آن همه چیز یافت می شد، هر صدائی به گوش می رسید. هر دورنمائی به نمایش می آمد، هر حزبی تریبون خود را بر پای می کرد، هر فسیل مربوط به هر گروه بورژوازی مانیفست تجدید حیات خود را منتشر می ساخت. هر قطب هار سرمایه جهانی پرچم پیروزی خود را بلند می نمود. در این میان تنها نیروئی که به طور کامل در صحنه نمایش ها، در سمفونی صداها، در گالری تصاویر و در معادلات اثرگذاری ها هیچ جائی نداشت، کمونیسم طبقه کارگر و جنبش ضد سرمایه داری این طبقه بود. بهار عربی این بوده است اما آنچه در طول ماههای اخیر در جامعه سوریه جریان داشته است، دارد و هر روز وسیع تر و عمیق تر می شود فاجعه دیگری است. در اینجا بحث بر سر سرنوشت یک جنبش نیست. خطر شکست قیام توده های عاصی در میان نمی باشد. مشکل این نیست که میلیون ها کارگر معترض زیر آوار توهم و جهل به این یا آن اپوزیسون بورژوازی اعتماد کرده اند. فراخنای حادثه به فریبکاری احزاب برای سوار شدن بر موج نارضائی استثمارشوندگان و فرودستان هم محدود نمی گردد. در سوریه این نوع مؤلفه ها قادر به تصویر ابعاد فاجعه نیستند. بدون شک در اینجا هم انفجاری رخ داده است. 15 ماه پیش میلیون ها کارگر گرسنه و جان بر لب زیر مهمیز مرگبار شدت استثمار و محرومیت به امید بهبود شرائط کار و زندگی خود دست به طغیان زده اند، اما اوضاع روز سوریه و رویدادهای چند ماهه اخیر نه فقط تداوم آن انفجار نیست، نه فقط هیچ سنخیت و تجانسی با هیچ خیزش اعتراضی ضد هیچ نوع بی حقوقی اجتماعی و انسانی ندارد که پدیده ای از بیخ و بن مغایر و متضاد با تمامی این مسائل ا ست. آنچه امروز در این گوشه دنیا جریان دارد هیچ شکل یا هیچ سطح جدال توده های عاصی استثمار شونده علیه دولت درنده « اسد» نیست. بالعکس هولوکاست جدید بورژوازی جهانی برای تسویه حساب درونی از طریق سوزاندن و خاکستر کردن صدها میلیون نفوس توده های کارگر خاورمیانه و سایر نقاط دنیاست. همه قطب های سرمایه بین المللی، همه بخش های بورژوازی، دولت های متعلق به قطب ها و بلوک بندی ها، همگی در برپائی این هولوکاست علیه طبقه کارگر، به صورت با هم یا متضاد هم نقش تعیین کننده و مستقیم دارند. بورژوازی جنگ افروز امریکا، دولت اسد، رژیم اسلامی سرمایه داری ایران، دولت های ترکیه، عربستان سعودی، شیخ نشین قطر، اتحادیه اروپا، روسیه، چین، مصر و خیلی جاهای دیگر در صف بندی های متحد یا متخاصم  با تمامی قوا دست به کار اشتعال این هولوکاست و گسترش آن به سراسر خاورمیانه می باشند. جنگ جاری سوریه جنگ میان این بلوک بندی هاست. 15 میلیون نفوس توده های کارگر صرفاً هیزم خشک کوره های کارزارند. دولت سرمایه داری اسد با ارتش هار رسمی، نیروی پلیس، جیش الشعبی، همه نهادهای وحشت و ترور و سرکوب و با حمایت وسیع رژیم اسلامی ایران و دولت های   روسیه و چین یا سایر هم پیمانان مصمم است تا بقای خود را به بهای قتل عام سراسری کل سکنه کارگر و فرودست کشور تضمین نماید. قطب ها، دولت ها و ائتلاف های مخالف نیز در یک اتحاد نانوشته پرتشتت درونی اما بسیار گسترده، در سطح  داخلی و بین المللی عزم جزم کرده اند که به هیچ چیز کمتر از سقوط رژیم اسد رضایت ندهند. اینان در قاهره دولت در تبعید تشکیل می دهند. در ترکیه تأسیس دولت تبعیدی دیگر را تدارک می بینند. در حلب، دمشق، درعا، حمص، حماه و دوما در هیأت « ارتش آزاد»، جوخه های مرگ سلفی، القاعده و شبکه های نظامی دیگر مشغول شکار توده های نفرین شده انسانی و شیار دلمه های خونند. سیل پرخروش جنگ افزار و زرادخانه های عظیم سلاح نیز از کشورهای مختلف، از ترکیه، عربستان سعودی و قطر به طور مستقیم و دولت امریکا و متحدان اروپائی کاخ سفید، هم  مستقیم و هم غیرمستقیم، به سوی این نیروها سرازیر است. هولوکاست سوریه برای سوختن و توسعه دامنه اشتعال هیچ چیز کم ندارد. از جان بی بهای میلیونها کارگر تا جوخه های متنوع مزدوران، تا توپخانه و موشک و تانک و هواپیماهای جنگی تا سازمان ملل و کل قدرت رسانه ای بورژوازی همه و همه برای شعله ور شدن هر چه بیشتر این هولوکاست مهیا می باشد.    
سرمایه داران و دولت های سرمایه داری هر آتشی در هر نقطه این دنیا می افروزند چند هدف را بیشتر دنبال نمی کنند. اساساً و در وهله نخست می خواهند سیمای حاضر تقسیم کار اضافی و لازم را با بازتقسیم تازه ای جایگزین سازند. به بیان زمینی تر، فشار استثمار توده های کارگر را تا آخرین مرزهای ممکن افزایش دهند و سلاخی معیشت بخش های هر چه کثیرتری از طبقه کارگر جهانی را کوبنده تر از پیش کنند، هدف دوم تغییر نقشه کنونی تقسیم اضافه ارزش ها، سرمایه ها، مالکیت ها و قدرت ها در میان خویش است. هر که بیشتر زور دارد قطاع سهم خود را در همه این حوزه ها بزرگتر سازد. رفع یا کاهش خطر آتشفشان خشم ضد سرمایه داری کارگران کشورها نیز هدف مهم دیگر این جنگ ها و جنگ افروزی هاست. تنور هولوکاست روز سوریه نیز با همین معادلات می سوزد و با  نفت و چدیت و باروت این محاسبات لحظه به لحظه سرکش تر و شعله ورتر می گردد. ماجرا حداقل در نسخه یا قواره کنونی آن، بسیار بیشتر از آن که سوری باشد بین المللی است. کانون واقعی هماوردی ها در بحران روابط میان دولت اسلامی سرمایه داری ایران و بورژوازی امریکا یا کلاً قطب قدرت غربی سرمایه جهانی قرار دارد. جمهوری اسلامی از همان آغاز در محاسبات این قطب، جایگاه خاصی داشته است. دولت مطلوب و شاید بسیار مطلوبی بوده است زیرا در سرکوب جنبش کارگری و هر موج مخالف نظم سرمایه ایدآل ترین نقش ها را ایفاء می کرده است. در همان حال دولت کم یا بیش مشکل زائی به حساب می آمده است زیرا با زیادت خواهی ها و باج طلبی هایش نظم مقرر معماری شده بورژوازی امریکا برای تقسیم سودها و سرمایه ها و قدرت ها و مالکیت ها و حوزه های انباشت را دچار آشوب می کرده است. این مشکل زائی باز هم افزون می گردیده است زمانی که دولت اسلامی برای تحمیل خواسته های خود روال متعارف چانه زنی ها را بر هم می ریخته است، به یارگیری های ممکن بین المللی روی می کرده است. از « صدور انقلاب» و توسعه پان اسلامیسم سخن می رانده است و به کارشکنی های مختلف دیگر دست می زده است. تاریخ ظهور و بود و هست جمهوری اسلامی به همان سیاق که تاریخ قتل عام جنبش کارگری و تحمیل جهنم گرسنگی، فقر، جنگ و سیه روزی بر توده های کارگر است، تاریخ این کشاکش ها، نامتوازنی ها و ناهمسازی ها با قطب قدرت غربی سرمایه و بورژوازی امریکا نیز هست. هولوکاست سوریه نقطه عطفی در استمرار این کشاکش است. شاید اینجا یک پرسش پیش آید. این پرسش که اگر مشکل زائی رژیم اسلامی برای امریکا و متحدانش جدی است، چرا در طول این 33 سال جنگ مستقیم آن ها را باعث نگردیده است. چرا چنان جنگی به جای آنکه مستقیم بر ایران تحمیل گردد دامن دولت اسد را گرفته است. تاریخ بورژوازی امریکا تاریخ لشکرکشی سبعانه به اقصی نقاط دنیا، سوزاندن میلیون، میلیون انسان ها، تاریخ کودتاهای بیشمار در جهان و هر درندگی دیگر است. دولت این کشور در همین دو دهه از بالکان تا افغانستان و عراق را کشتارگاه  میلیون ها انسان ساخته است. چرا چنین دولتی در طول این سه دهه تکلیف خود را با مشکل زائی رژیم ایران یکسره نکرده است و چرا سوریه را حلقه نظامی این کشمکش می سازد.  این سؤال جدی است اما پاسخش هم چندان ناروشن نیست. مقدم بر هر چیز امریکا به سوریه لشکرکشی ننموده است بلکه شرائط لازم برای دخالت جنگ افروزانه دلخواه امریکا در سوریه برایش فراهم گردیده است. شرائطی که اگر در رابطه با ایران نیز پدید می آمد دولت امریکا برای بهره گیری از آن هیچ تردیدی به دل راه نمی داد. ثانیاً.  تسویه حساب با دولت اسلامی برای بورژوازی امریکا هزینه های گزاف داشته است. آن قدر گزاف که کفه زیانهایش از سودهایش سنگین تر برآورد می شده است. تاریخ قرن بیستم ایران با ابراز وجود جنبش کارگری و جنبش های اجتماعی وسیع رقم خورده است. این جنبش ها علی العموم مستقل از سطح آگاهی و شفافیت صف بندی طبقاتی، حتی زیر آوار توهم و بی دانشی و در اسارت هر پاشنه آشیل و گمراهی، بالاخره بار امپریالیسم ستیزی خلقی ضد امریکائی را به دوش می کشیده اند. ذهنیت توده های تشکیل دهنده این جنبش ها اعم از کارگر یا غیرکارگر همواره با تنفر و انزجار نسبت به قدرت مسلط امپریالیستی بورژوازی امریکا عجین بوده است. کارنامه سراسر سبعیت و حمام خون دولت اسلامی در تحمیل بیشترین گرسنگی، فلاکت و سیه روزی ها بر توده های این جنبش نیز حجم نفرت آنها نسبت به بورژوازی امریکا را کاهش نداده است. حاکمان واشنگتن در عمق ذهن و حافظه و زندگی دهها میلیون انسان استثمار شونده و فرودست ایرانی به عنوان حامیان دیکتاتوری وحشت و توحش شاهنشاهی سرمایه، طراحان و برنامه ریزان کودتای سیاه بیست و هشتم مرداد، پاسداران میادین تیر، زندان ها و شکنجه گاههای کشور و شرکای اصلی و پرزور و قداره بند مسلط ترین بخش بورژوازی کشور تداعی شده و همچنان تداعی می گردد. امریکا این نکته را درک می کرده است و با تعمق آن، خود را فاقد کمترین پایگاه داخلی یا محدودترین میزان ممکن همراهی می یافته است. نمی توان به یک جامعه 70 میلیونی، با 50 میلیون نفوس کارگری، با تاریخی سرشار از انزجار و نفرت علیه خود لشکرکشی نمود، از حداقل پایگاه و حمایت داخلی هم محروم بود و در عین حال انتظار پیروزی داشت. این مسلماً در محاسبات بورژوازی امریکا فاکتوری مهم بوده است اما عوامل دیگر اهمیت کمتری نداشته اند. سرمایه داری ایران حلقه تعیین کننده ای در زنجیره سراسری سرمایه جهانی است. حلقه ای که اهمیت آن نه فقط از غالب کشورهای امریکای لاتین و آسیا که از برخی ممالک اروپائی هم  بیشتر است. استثمار نیروی کار ماوراء ارزان دهها میلیون کارگر و رود پرخروش سودهایش، ایران را به هجدهمین اقتصاد بزرگ جهان سرمایه داری تبدیل کرده است. غرق کردن چنین حوزه ای از اقتصاد جهانی در باتلاق یک جنگ بی فرجام تمام نشدنی برای بورژوازی کار ساده ای نیست. موقعیت ایران در کفه توازن قطب های جهانی سرمایه از دیرباز تا امروز، از دوره جهان دو قطبی پیشین تا چند قطبی امروز به نوبه خود عامل  اثرگذار دیگری به حساب می آمده است. مکان ایران در منطقه ای با عظیم ترین ذخائر انرژی فسیلی دنیا و  مهمترین آبراههای اقتصادی بین المللی، تسلط دولت بورژوازی ایران بر گلوگاه عبور و انتقال انرژی مورد نیاز قطب های قدرت سرمایه داری و مسائلی دیگر از این دست، همه و همه در پیچیده تر ساختن معضل لشکرکشی امریکا به ایران ایفای نقش می کرده است. هر دو رژیم سلطنتی و جمهوری اسلامی با تکیه بر همین پشتوانه ها و موقعیت ها تلاش داشته اند  تا در لباس قدرت برتر منطقه ظاهر گردند و داشتن این نقش را به  صورت کارت برنده ای در معادلات جهانی قدرت سرمایه به کار گیرند. رژیم اسلامی از این کارت برای جذابیت بیشتر افسانه اقتدار خود در ذهن رقبای غربی و و دولت امریکا نیز سود می جسته است و بالاخره این رژیم عوامل دیگری مانند سرمایه گذاری های بزرگ برای جلب همدلی دولت های همساز، تسلیح نیروهای نظامی، شبه نظامی و تروریستی در چهارگوشه دنیا و تحکیم موقعیت خود از این مجاری را بر لیست مؤلفه های بالا می افزوده است. حاصل جمع همه این شاخص ها آن بوده است که تدارک حمله نظامی به دولت اسلامی در محاسبات امریکا مهر نکول می خورده است.
به بحث سوریه و جایگاه هولوکاست این کشور در استراتژی جدال امریکا با جمهوری اسلامی باز گردیم. نکول حمله نظامی به ایران، روی نهادن به سوی چاره اندیشی ها و خط و نشان کشیدن های جایگزین را  برای امریکا الزام آور می کرده است. بورژوازی ایالات متحده در طول این چند سال مسیرهای منتهی به جایگزینی را شناسائی کرد و برای پیمودن آنها گام های جدی برداشت. مسأله هسته ای کارسازترین برگی بود که از آرشیو بدیل پردازیها بیرون آورد. هیچ مستمسکی بیشتر از این نمی توانست حلال مشکلات باشد و دولت امریکا تمامی توان خود را برای کارساز کردن هر چه بیشتر این سناریو به کار انداخت. آن را محور اتخاذ مؤثرترین راهبردها کرد، انزوای بین المللی دولت اسلامی بورژوازی را حول آن محقق ساخت. گسترده ترین تحریم های اقتصادی را بر سرمایه داری ایران تحمیل کرد. آتش فقر و فلاکت و گرسنگی و بی داروئی و بیکاری را بر خرمن هستی دهها میلیون نفوس توده های کارگر انداخت. بورژوازی امریکا با پیش کشیدن سناریوی هسته ای و طرح تحریم ها موازنه ظرفیت ها برای تحمیل حداکثر فشار بر رژیم را به صورت بسیار تعیین کننده ای بر هم زد. عوارض اجرای سناریوها در این حد خلاصه نشد. موقعیت متزلزل اقتصادی و انزوای بین المللی رژیم توازن قوای درون منطقه را نیز به زیان وی به گونه ای موحش تغییر داد. ممالکی که تا دیروز آماده باج دادن و قبول سرکردگی حاکمان دینی بورژوازی بودند و در این گذر تا تعدیل مناسبات سابق خود با امریکا پیش می رفتند اکنون هیچ دلیلی برای این کار نمی دیدند. رویدادی که به نوبه خود باز هم موقعیت دولت امریکا و متحدان غربی او ر ا برای تشدید مضاعف فشارها بر ایران افزون تر می ساخت.
آیا انجام همه این کارها و حصول این موفقیت ها معنایش این می شد که شرائط لازم برای شروع حمله نظامی به ایران و تاختن به سوی سقوط جمهوری اسلامی فراهم گردیده است؟ مطلقاً چنین نبود، کاخ سفید چنین هدفی را دنبال نمی کرد. بارها تصریح نموده ایم که این جدال در بنمایه خود، ربطی به تلاش دولت امریکا برای سرنگونی رژیم نداشته است. هدف منهزم ساختن و به عقب راندن دولت اسلامی تا آخرین نقطه استیصال و مجبور ساختننش به پذیرش بدون هیچ قید و شرط نظم مقرر و مصوب بورژوازی امریکا بوده است. تحریم ها، منزوی سازی ها و سایر تبعات غائله هسته ای راه تحقق این هدف را هموار ساخت. کاخ سفید و اقمارش با دستیازی به این اهرم ها تا نیمه راه پیش تاختند و اکنون باید برای پیمودن مابقی راه نیز برنامه ریزی و تلاش و توطئه می کردند. سرایت انفجارهای توده ای خاورمیانه و شمال افریقا به سوریه سناریوی پیچیده و متناقض اما قابل تأملی بود که قداره بند اصلی قطب غربی سرمایه می توانست بر روی آن حساب باز کند. رژیم اسد نقش یکی از خاکریزی های پایداری جمهوری اسلامی در مقابل تهاجمات دولت های غربی را ایفا می کرد. این رژیم کانال انتقال همه کارافزارهای قدرت از تهران به حزب الله لبنان بود و تأثیر حزب الله در حوزه مناقشات جاری میان ایران و امریکا کمتر از سپاه پاسداران و بسیج و ارتش و نهادهای قدرت رژیم نمی باشد. از این گذشته دولت اسد در پی انزوای گسترده جمهوری اسلامی در خاورمیانه تنها متحد باقی مانده نیرومند رژیم به حساب می آید. متحدی که می تواند همراه حزب الله،  نیروهائی در عراق، جهاد اسلامی در فلسطین، جنبش الاحرار بحرین و شبکه های شیعی عربستان سعودی دریچه امیدی را بر روی حاکمان دینی بورژوازی  برای شکستن دیوارهای نظم معماری شده امریکائی درون منطقه باز نگاه دارد. سرنگونی دولت اسد متضمن سقوط این خاکریز مهم مقاومت و انسداد این دریچه امید برای جمهوری اسلامی است. این چیزی است که بورژوازی امریکا و انصارش در اتحادیه اروپا، به ویژه در حوزه خلیج به اندازه کافی بر روی آن حساب باز کرده و باز می کنند. دولت امریکا بر اساس این محاسبه از راههای مختلف دست به کار تسلیح و تقویت نیروهای ارتجاعی مخالف رژیم هار اسد در داخل و خارج سوریه گردید. کمک به ترکیه برای آموزش نظامی مخالفان، تشویق عربستان سعودی و قطر برای تأمین تمامی نیازهای تسلیحاتی این نیروها، کمک های مالی بی دریغ به جنگجویان سر به فرمان، بسیج همه رسانه های بورژوازی برای تصویر اوضاع داخلی و معادلات جدال به نفع قوای زیر چتر حمایت و همه اقدامات دیگر طراحی شد و جامه عمل پوشید. همه این کارها انجام شد اما طرح سرنگونی اسد فقط سقوط یک خاکریز مهم مقاومت دولت اسلامی نیست. پس لرزه ها و عوارض بسیار سهمگینی را نیز به طور قطع همراه خواهد داشت. پایان کار اسد، نقطه گشایش برهوتی است که معلوم نیست و هیچ کس نمی داند از پس تپه، ماهورهایش چه بیرون آید. آیا دولت اوباما مرکب راهوار رؤیاهایش را بر فراز سنگلاخهایش خواهد راند و کشته ها را درو خواهد کرد؟ هیچ معلوم نیست. در عوض یک چیز کم یا بیش روشن است. آتش هولوکاست افروخته دولت های امریکا و غرب و ترکیه و شیوخ بورژوازی عرب تا اقصی نقاط خاور میانه زبانه خواهد کشید. شواهد بسیاری وقوع یک جنگ بشرسوز طولانی و فرسایشی در این کانون همیشه داغ جنگ ها را از همین حالا پیش دیدگان توده های گرسنه و آواره و ستم کشیده منطقه قرار می دهد. اگر نه همه اما بیشتر گروههائی که در داخل و خارج سوریه علیه رژیم اسد می جنگند در گذشته هر چه بوده اند، امروز مشتی عناصر متشتت سر به فرمان امریکا و غرب و متحدان منطقه ای این قطب سرمایه داری هستند. این گروهها فاقد حداقل حمایت توده های کارگر و فرودست سوری می باشند، در میان خود هیچ انسجامی ندارند و سیمان اتحاد روز آن ها صرفاً منبع مشترکی است که از آن پول و سلاح و امکانات دریافت می دارند. هر کدام این نیروها در همان حال که غالباً سر بر آستان کاخ سفید دارند به گوشه ای از طیف پرتشتت قدرت بورژوازی وصلند. سوریه پس از سقوط احتمالی اسد دهشت زار تصادم منافع نامتوازن کشورهای مختلف منطقه از ترکیه، تا ایران و عربستان و لبنان و جاهای دیگر است. ممالکی که هر کدام برای خود قشون و قبیله و دار و دسته ای در میان جنگجویان امروزی دارند. از این گذشته سرنگونی رژیم اسد بناست سرآغاز فاز تازه تشدید کشمکش ها و ستیزها میان دولت هار اسلامی ایران و قطب قدرت غربی سرمایه باشد. در یک کلام از هر دریچه نظر اندازیم فقط چشم انداز توسعه هولوکاست سرمایه در این گوشه دنیا را می بینیم. فرجام چنین جنگی چه خواهد بود باز هم نامعلوم است اما در این جا نیز یک چیز اظهر من الشمس است. خاورمیانه بیش از پیش کوره آدم سوزی برای صدها میلیون نفوس کارگری منطقه خواهد شد. ترجیع بند کلام همین جاست. هر چه در جهان حاضر روی می دهد علیه ما و در راستای سلاخی و آتش زدن هر چه هارتر طبقه ماست. بین الملل بورژوازی از اسلامی تا غربی تا تمامی قطب هایش با تمامی بلوک بندی های متخاصم و متحدش علیه ما در خاورمیانه به صف شده است. حاصل جنگ افروزیهای آن ها تا همین امروز کشته شدن دهها هزار و  آواره شدن میلیون ها زن و کودک و پیر و جوان همزنجیر سوری ما در منطقه است. میلیون ها انسان کارگری که حداقل معیشت و کومه های محل سکونت و همه چیزشان را از دست داده اند. به سوگ عزیزان خود نشسته اند و اینک بی خانمان، گرسنه، بی پناه و بدون سرپناه در معرض تمامی تجاوزگری ها و سوء استفاده های دولت ها و باندهای مافیائی گوناگون بورژوازی هستند. بین الملل سرمایه با عزم جزم دست به کار اجرای این سناریوها و آتش کشیدن هر چه بیشتر طبقه ماست. سؤال مهم این است که ما توده های کارگر ایران، مصر، سوریه، عراق، لبنان، اردن، بحرین، قطر، کویت، امارات، یمن، عربستان، ترکیه، ما کل طبقه کارگر بین المللی راستی راستی چه کاره ایم و چه کاری انجام می دهیم.؟ آیا وقت آن نشده است که طومار مالامال از خفت و ذلت آلت فعل تاریخ بودن و اسیر منفعل یکه تازی های سرمایه داری درنده جهانی بودن را در هم پیچیم. سر بورژوازی را از روی تنه خود برداریم، دست در دست هم گذاریم، شورائی و ضد سرمایه داری متحد شویم و در صفی واحد علیه نظام بردگی مزدی وارد کارزار گردیم. زمان این کار قرنی است که دیر شده است. اما ماهی را هر وقت از آب بگیریم تازه است. باید شروع کرد.    
فعالین جنبش لغو کار مزدی
اوت 2012           

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر