۱۳۹۱ شهریور ۱۴, سه‌شنبه

مشاطه گران ائتلاف با سرمایه جهانی(بخش اول)


مشاطه گران ائتلاف با سرمایه جهانی:‏ 
سرگردانی سیاسی یا شانتاژ سیاسی سازماندهی شده؟ ‏(بخش یک)‏

یکی از بحثهایی که در چند سال اخیر، همواره با سانسور و سکوت روبرو شده است، سرانجام با تلاش فعالین مستقل چپ، جانبدربردگان از کشتارهای رژیم جمهوری اسلامی، به ویژه زندانیان سیاسی جان بدر برده از کشتارهای تابستان شصت و هفت، به موضوع گفتمان نیروهای اپوزیسیون و مشخصاً طیف نیروهای چپ در هفته های اخیر تبدیل شده است.
برخلاف روزهای نخست گسترش بحثها، دیگر سکوت، سانسور، کتمان حقیقت و نپذیرفتن فاکتهای غیرقابل انکار از سوی مدافعین همکاری با نیروهای محافظه کار و نئولیبرال، ناممکن است و آنان از یک شاخه به شاخه دیگر می پرند تا به اصل موضوع پاسخ ندهند. تلاش می کنند، از احساسات به حق مردم، خانواده های جانفشانان و جانباختگان برعلیه رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی، سپر دفاعی ای فراهم سازند تا هرگونه انتقاد همکاری با نیروهای سرمایه جهانی را به پشت صحنه برانند. از آن میان نمونه های مختلفی را می توان برای بررسی برگزید، اما زیگزاگ زدن مکرر سایت گزارشگران و نیز بهروز سورن، نگرانی مرا برانگیخت و دلیلی شد برای نوشتن این مطلب تا نوسانات مواضع او را به عنوان نمونه ای از سرگردانی نظری و سیاسی تعدادی از فعالین مستقل چپ، بیشتر مورد بررسی قرار دهم.
جلسه لندن، تریبونالی به دادستانی پیام اخوان و حضور نمایندگان حزب محافظه کار انگلیس
اطلاعیه ای همزمان با برگزاری تریبونال لندن در رابطه با ناسالم بودن این تریبونال توسط سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) – هیئت اجرایی منتشرشد. هم زمان تعدادی از زندانیان سیاسی دهه ی شصت واز جان بدر بردگان کشتار شصت و هفت مطالبی در این زمینه نوشتند که باعث برآشفتگی هائی چند گردید. برآشفتگان را به سه دسته میتوان تقسیم کرد.
برگزار کنندگان که بعضاً خود شاهد هم بوده اند، شاهدان که خود شامل شکنجه شده گان و خانواده های جانفشانان بوده اند و شرکت کنندگان و حمایت کنندگان. اگریک جمع بندی کلی ازپاسخ ها داشته باشیم به دو نکته ی مهم که بی ارتباط با این نوشتار هم نیستند بر میخوریم:
یکم: تقریباً در هیچ یک از پاسخ ها مستقیماً و مستدل به انتقادها پاسخ داده نشده و سعی در رد آنها نیز نشده است بلکه در عوض سعی شده است با مطرح کردن مواردی دیگر و مقایسه ی با آنان و بعضاً با رعایت تاکتیک بهترین دفاع حمله است با حمله به نهادها و یا برنامه های دیگراز پاسخ مستقیم و صریح به انتقادات طفره رفته تا نوک تیز انتقادات را از خود منحرف نمایند.
دوم: اغلب مدافعین تریبونال متفق القولند که چرا منتقدین همزمان با شروع این دادگاه و یا پس از آن متوجه شده و دست به انتقاد زده اند و قبل از آن چیزی نگفته اند. جالب اینجاست که اینان برای انحراف از پرداختن به انتقادها اغلب خودشان به چهارمین گردهمائی سراسری درباره کشتار زندانیان سیاسی در ایران – گوتنبرگ(http://www.dialogt.org/index.php?id=77 ) حمله میکنند بدون اینکه در نظر داشته باشند که این حملات خود یک تناقض آشکار با یکی از دلایل مهمشان در پاسخ گوئی به انتقادات است. چرا که اگر انتقادات به تریبونال از روز شروع برگزاری آغاز گردید؛ اینان خود پس از گذشت بیش از نه ماه از خاتمه گردهمائی چهارم، حملات خود به گردهمایی را شروع نموده اند! انتقادات و تهاجمات به گردهمائی چهارم در دو نوبت انجام گرفته است. یکم بلافاصله پس از پایان گردهمائی تا حدود یک ماه پس از آن، که به دو شکل انتقادات سازنده و یا برعکس لجن پراکنی بوده است. انتقادات درست یا نادرستی که به گردهمائی شد، در حد بضاعت رفقا و رفیقانه پاسخ داده شده است. اما به افترازنی ها، تهمتها، و دروغ پردازی ها پاسخی داده نشد. چرا که چنین افترازنیهایی اساساً درخور پاسخ نبودند. این دروغ پردازی ها و تهمتها بعدها به روند پرونده سازی و هتاکی شخصی به زندانیان سیاسی مقاوم در زندانهای رژیم جمهوری اسلامی تبدیل شد. برای نمونه یک لمپن سیاسی در وبلاگ شخصی اش توهین به رفقای زن زندانی سیاسی ایران را از حد گذراند، پرونده سازی های شخصی و اطلاعاتی را در مورد فعالین چپ و کمونیست و از جمله فعالین گفتگوهای زندان را سرلوحه کارش قرار داد. و با کمال تاسف لینک این وبلاگ با همان تهمتها سرانجام سر از سایت گزارشگران هم درآورد.
اما در دور دوم تهاجمات اخیر نمی دانم از بد شانسی برگزارکنندگان تریبونال بود یا برگزارکنندگان "چهارمین گردهمائی سراسری درباره کشتار زندانیان زندانیان سیاسی در ایران - گوتنبرگ " که بالاخره یک کسی پیدا شد و یک مطلبی نوشت به نام "آیا سه سال ، زمانی کافی برای خواندن و فهمیدن نبود؟" و در این نوشته قید کرد که:
چنین بحثی بیش از سه سال است که مطرح شده و در آن هشدار داده شده که این روند به استحاله نیروهایی می انجامد که در پی گرفتن امکانات و تریبون، به همکاری با وزارت امورخارجه دولتهای بزرگ سرمایه داری تن می دهند. علاو بر آن سند مکالماتی را انتشار داد که فعالین و زندانیان سیاسی سابق، از بودجه گیری «مرکز اسناد حقوق بشر ایران» به صورت مستقیم مطلع شده اند و به همین دلیل بخش معینی از زندانیان سیاسی سرموضع و مقاوم، هر گونه همکاری با این مرکز را نپذیرفته اند. این هم لینک مقاله:
همایون ایوانی در قسمتی از مقاله اش اشاره به مصاحبه سایت گزارشگران داشت. به محض انتشار این مطلب از طرف همایون ایوانی که خود از جان بدر بردگان کشتار دهه ی شصت و شصت وهفت است؛ حمله به او، به گفتگوهای زندان و به ویژه به چهارمین گردهمائی سراسری زندانیان سیاسی – گوتنبرگ شروع شد. از آنجائی که نهایتاً پایه اطلاعاتی تمام این تهاجمات به یک «کتاب مرجع» برمیگردد تقریباً تماماً به موارد مشابهی اشاره میکنند.
مدافعین تریبونال، که در سوئد زندگی می کنند، برای فرار از پاسخ گوئی به این پرسش کلیدی که چرا صحنه گردانان دادگاه نمایشی لندن، بودجه بگیران وزرات امورخارجه امریکا، کانادا و یا کشورهای این چنینی هستند؛ خود را به نفهمی میزنند و نهاد سوئدی "آ- ب – اف" (انجمن تعلیمات کارگران) را با نهادی مثل NED و یا وزارت امور خارجه ی آمریکا برابر میشمارند، مثل ایرج مصداقی سخنگوی بی پرنسیپ تریبونال که تا دیروز بیشتر نوشته هایش به خصوص در رابطه با زندان به نوعی چپ ستیزی آشکار است و در نوشته ای آشکارا اعلام میکند که: یک موی مسعود رجوی را به دهها مثل توکل ، شالگونی، و.. نمی دهم (نقل به مضمون).
بخش دیگر که خارج از سوئد زندگی میکنند و بدون هیچ گونه شناختی از سوئد و سیستم اداری آن همان تهمتهای «کتاب مرجع» را استخراج و با توجه به وضعیت روحی خود، هنگام نوشتن به آنها شاخ و برگ های مناسب شان را میدهند.
تا اینجای کار، مسائل دور از انتظاری به چشم نمی خورد. اما تعجب از آنجائی شروع میشود که در این حملات به یکی دو مطلب از بهروز سورن برمیخوریم، راستش چند روز است که با خودم کلنجار میروم که پاسخی درخور به بهروز بدهم یا سکوت اختیار کنم؟ پاسخ نه در دفاع از رفیقم همایون ایوانی که با شناختی که از او دارم مطمئنم اگر لازم بداند بهتر از من قادر است از خودش دفاع کند. اما چهارمین گردهمائی گوتنبرگ بحث دیگری است. تمام مخارج آن گردهمائی که امروز با تریبونال مقایسه میشود کمترازهزینه ی اقامت چند تن از اعضای هیئت حقوقی تریبونال است.
گزارش مالی چهارمین گردهمایی سراسری را کمیته ی شهری یوتبوری در اولین فرصت پس از گردهمائی بطور رسمی انتشار داد و تاکنون پس از نه ماه هیچ اعتراض و انتقادی از آن گزارش بوسیله ی هیچ فردی مکتوب نشده است.
کسری هزینه های گردهمایی ها را نیز فعالین گفتگوهای زندان از طریق کارکردن و پرداخت بخشی از حقوقشان به کمیته برگزارکننده تامین کردند. به جز گردهمایی دوم، همه گردهمایی ها، کم یا زیاد کسری مالی داشته است و تاکنون هزینه های آن از طریق کمک مالی فعالین گفتگوهای زندان پر شده است. یعنی فشار سیاسی، تدارک گردهمایی در شرایط سانسور و یا هتاکی رسانه های حاکم کافی نیست، بلکه بخشی ازبار مالی گردهمایی ها نیز باز برروی شانه های زندانیان جان بدر برده از کشتارهای رژیم است که در حول ابتکار مشترکشان به عنوان گفتگوهای زندان با هم همکاری می کنند. حالا چنین مقایسه ای با نهادهایی نظیر بنیاد برومند و «مرکز اسناد حقوق بشر ایران» که بودجه های چند صد هزار دلاری و حتی یک میلیونی خود را از وزرات امورخارجه امریکا، کانادا، و یا «بنیادهای خیریه امریکایی» دریافت می کنند، اگر ناشی از ناتوانی در منطق و ادراک بهروز سورن نباشد، پس تلاش آگاهانه برای پخش اطلاعات و تحلیل دروغین است که چهره و زحمات زندانیان سیاسی مقاوم و سرموضعی را همتراز نهادهایی کند که به تجربه از بالای شانه های مردم بالا رفته و می روند! با چنین شانتاژی دو هدف همزمان حاصل می شود: نخست تخریب اعتماد طیف وسیع خانواده جانفشانان و جانباختگان و عموم مردم به ابتکارات خودانگیخته و از پائین، نظیر گردهمایی سراسری و دوم اعتبار بخشیدن و یا حداقل کم رنگ کردن قبح دریافت کمک مالی از وزارت خانه های دولتهای بزرگ سرمایه داری!
چرا کسی مثل بهروز سورن که تا دیروز آرزو میکرد با دستمال تمیزی عرق پیشانی برگزار کنندگان را پاک کند و صحن محل تجمع جان بدر بردگان را تمیز کند به یک باره تیغ به روی آنان میکشد؟! آنهم به ناروا! بی اختیار به یاد خاطره ای از زندان افتادم داستان بطور خیلی خلاصه از این قرار است: "اوایل سال 61 جلاد اوین لاجوردی یکی از جانفشانان مجاهد را که از مواضع سازمان مجاهدین دفاع میکرد بدون اینکه خود بداند به کجا میبرندش با چشم بند به حسینیه برد پس از باز کردن چشم ، او خود را روبروی جمعی ازتوابینی میبیند که با مشت گره کرده شعار مرگ بر منافقین میدهند. لاجوردی به او پیشنهاد بحث دررابطه با عملکرد مجاهدین میدهد او نمی پذیرد و در نهایت در حضور آن جمع اعلام میکند که مواضع سازمان مجاهدین را قبول دارد. لاجوردی خود را در میان توابین شکست خورده احساس میکند به همین خاطربا زهرخند همیشگی اش رو به توابین کرده و میگوید: مگر اینها به تکامل معتقد نیستند؟ دنیا را چه دیدید شاید همین فرد شش ماه دیگر بیاد در همین حسینیه و درست 180 درجه مخالف حرفهای امروز را بزند. جانفشان معنی این حرفها را به خوبی دریافت او میدانست که لاجوردی در این زمینه تجربیات زیادی دارد معنی این حرف در یک کلام این بود، شکنجه تا حد مرگ یا اعتراف به خلاف آنچه که گفته بود.
جانفشان برای رهائی از آن شکنجه ها راه حل مناسبی پیدا کرد و بلافاصله گفت، در همین جا اعلام میکنم که هر زمانی غیرازاین حرفهائی را که امروز زدم بزنم بدانید که زیر شکنجه دوام نیاورده ام و کماکان موضع من همین است. اما این داستان چه ربطی به بهروز سورن دارد؟ راستش فکر میکنم حتماً او هم در زندان از این موارد بسیار دیده است که افرادی پس از مدتی از چندین ساعت تا چندین ماه در اثر شکنجه 180 درجه تغیر مواضع داده اند اما در رابطه با بهروز من هرچه فکر میکنم شکنجه ای که در کار نبوده پس نمی فهمم چرا و چه عاملی باعث شده مواضع او در رابطه با گردهمائی چهارم به یکباره و پس از گذشت نه ماه از برگزاری آن 180 درجه تغیر نمایند؟! در این مورد من توضیحی ندارم اما من هم در همین نوشته اعلام میکنم هرگاه هر حرف دیگری غیر از آنچه که در این نوشتار در باره ی گردهمائی چهارم مینویسم بگویم حتم بدانید نه زیر شکنجه اما حکماً چیزی در پس پرده ی آن قرار دارد وعاری از حقیقت است!
از آنجائی که جمع بندی و چکیده ی تهمتها ونارواهای دیروز و حملات امروز تیغ کشان به گردهمائی چهارم در آخرین مطلب بهروز سورن خود نمائی میکنند من سعی میکنم با گذاردن عین مطالب و نوشته های دیروز و امروز بهروز سورن در ضمیمه همین مطلب و پاسخ به آنها یک بار و امیدوارم برای همیشه پاسخی در خور به کسانی که چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند هم داده باشم و در نهایت قضاوت را به خوانندگان وا میگذارم.
***
انبوه نوشته های سرگردان بهروز سورن را می توان به سه مورد خلاصه کرد. البته این محورها نه در نوشته های دیروز بلکه در نوشته های امروز، قابل رویتند. بهروز سورن مدعی است که:
اول: در گردهمائی چهارم هم راست ها وهم سبزها شرکت داشتند و بنا براین شما امروز نمی توانید مثلاً به حضور شخصی مثل پیام اخوان در تریبونال اعتراض داشته باشید چرا که تفاوتی میان پیام اخوان و رضای طالبی وجود ندارد.
دوم: شما (گردهمائی چهارم) هم از کمکهای آ – ب – اف (انجمن تعلیمات کارگران) برای برگزاری گردهمائی استفاده کرده اید بنابر این نمی توانید معترض دریافت کمک دولتی برای تریبونال باشید.
سوم: اینکه شما (گردهمائی چهارم) بدنبال بلندگوهای بنگاه های خبری دولت ها بوده اید بنا براین به استفاده از بلندگوهای بنگاه های خبری دولت ها از طرف تریبونال نمی توانید انتقاد داشته باشید.(1)
خواندن چند دقیقه پیام همبستگی در یک گردهمایی سراسری سه روزه با گرداندن تمام برنامه دادگاه نمایشی توسط پیام اخوان مقایسه مع الفارق است!
حدود دو هفته قبل از شروع گردهمائی چهارم اطلاعیه ای از طرف کمیته ی برگزارکننده گردهمائی منتشر شد در این اطلاعیه اسامی کلیه سخنرانان ، هنرمندان و حتی لیست تمامی فیلمهائی که قرار بود به نمایش گزارده شود وهمچنین مسئولین آن جهت اطلاع همگان انتشاریافت.همچنین اسامی چهارده تن ازسخن گویان دراطلاعیه شماره سه قید گردید.
از تاریخ انتشار این اسامی تا کنون در هیچ مطلبی و یا مصاحبه ای نمی توان حتی یک نام از این اسامی را به عنوان راست و یا سبز در جائی دید و یا شنید: بصیر نصیبی (منتقد سینمایی)، مسلم منصوری (کارگردان)، نعمت آزرم (شاعر و نویسنده) داریوش شیروانی (فیلمساز و موسیقی دان)، عباس سماکار (نویسنده و فعال سیاسی)، سودابه اردوان (نقاش)، منوچهر شهابی (نقاش)، شکوفه منتظری، الهه امانی، سیروس کفایی، دکتر نورایمان قهاری، میلا مسافر، جعفر امیری و دهها زندانی سیاسی درگیر برگزاری گردهمایی و فعال و پژوهشگر چپ... همگی به فراموشی سپرده می شوند! درست مثل عکس های سانسور شده، تصویر سخنرانان و توازن دیدگاهای متفاوت در هر بخش برنامه از معرض دید ومخاطبین حذف می شود!
اما در «کتاب مرجع» مکرر!!! به نام رضا طالبی و نماینده ی امنستی بر می خوریم واقعیت این است که کمیته ی برگزاری برای انتخاب فرد معینی از سوی امنستی تاثیرگذار نبوده است. مسئول روابط عمومی کمیته ی شهری با خانم الیزابت رئیس امنستی سوئد تماس برقرار کرده و از ایشان میخواهند چنانچه تمایل دارند توسط نماینده امنستی پیامی به گردهمائی بدهند. در ابتدا رئیس امنستی قرار بود که خود در این نشست شرکت نماید اما به دلیل گرفتاری از حضور خود عذر خواهی کرده و فردی را به نام آقای آراز فنی که مسئول بخش خاورمیانه ی امنستی میباشند را به طور کتبی از طریق ایمیل به گردهمائی معرفی می نمایند با تاکید بر این که ایشان حتماً بایستی حامل نظریات امنستی باشند (منظور این بود که رادیکال تراز مواضع امنستی نبایستی که صحبت نمایند.
در هر چهار دوره گردهمایی های سراسری با نمایندگان تشکلهای بین المللی و از جمله عفو بین الملل، لیگا، زندانیان سیاسی در کشورهای مختلف جهان (برای نمونه مومیا ابوجمال) تماس گرفته شده و می شود که در قبال کشتارهای سراسری رژیم جمهوری اسلامی از آغاز روی کار آمدنش تاکنون موضع بگیرند. همچنین از اولین گردهمایی تلاش شد تا احزاب مختلف کشورهای اروپایی را ملزم به موضع گیری در قبال کشتارهای دهه شصت کنیم. در این رابطه در گردهمایی اول، دوم و سوم و چهارم نمایندگانی از این احزاب با پیام هایی، این امر را محکوم کردند. به علت کثرت پیامها، می توانید به صفحات مربوط به چهار گردهمایی مراجعه کنید:
نخستین گردهمایی سراسری 2005 در کلن آلمان:
دومین گردهمایی سراسری 2007 در کلن آلمان:
سومین گردهمایی سراسری در شهر هانوفر آلمان:
علاوه بر این از نیروهای مبارز و سایر نیروهایی که در این زمینه ها فعال هستند پیام هایی داشتیم در زیر نمونه ای از این پیام ها را می بیند:
پیام همبستگی لیگای بین الملل در سومین گردهمایی سراسری در باره کشتار زندانیان سیاسی در ایران در هانوفر آلمان سپتامبر 2009:
یا پیام rote hilfe کمکهای سرخ آلمان در سومین گردهمایی سراسری:
پیام مومیا ابوجمال در نخستین گردهمایی سراسری 2005 در شهر کلن:
چهارمین گردهمایی سراسری نیز همین رویه را دنبال کرد و به جای قدردانی از تلاشهایی که جنایات رژیم را در سطح بین المللی افشا می کند با موجی از افترا و تحلیل توطئه روبرو شد که با تحریف اصل مسئله بحث را به مجادلات فردی و شایعه پراکنی ها و کشاکش های شهری کشاندند! شانزده تن از اعضای کمیته ی شهری یوتبوری در گزارش جمعبندی خود در این رابطه چنین مینویسند:
"آن بخش از این انتقاداتی را که به این کمیته و حیطه ی مسئولیت آن برمیگردد را بطور کلی دور از حقیقت و فاقد مدرک ارزیابی نموده و اعلام میدارد که تا کنون کوچکترین مدرکی دال براینگونه شایعه پراکنیها به این کمیته ارائه نگردیده. توضیح اینکه در رابطه با عدم اعلام نام نماینده ی حزب سوسیال دموکرات سوئد تا آخرین لحظات بنا بر مدارک موجود به علت همزمانی گردهمائی با یک کنفرانسی که حزب مذکور در همان سه روز داشته است هیچ یک از افراد مورد نظر کمیته ی شهری حزب در آن سه روز آزاد نبوده و به همین خاطر تا آخرین روزها نماینده ی حزب نا معلوم بوده است کلیه ایمیل ها ی رد و بدل شده در این مورد در آخرین جلسه ی کمیته ی شهری توسط مسئول مربوطه به کمیته ارائه گردید و تماماً موجود میباشند."http://www.dialogt.org/index.php?id=78&tx_ttnews[tt_news]=463&cHash=5245ca7b72c66762f1a81e213a6d1611
اما حکایت مقایسه ی رضا طالبی با پیام اخوان و نقش آنان در گردهمائی چهارم و تریبونال لندن حکایت تفاوت میان ماه من تا ماه گردون است بهروز سورن می نویسد "بنظر من تفاوتی میان آقای پیام اخوان در دادگاه ایران تریبونال و آقای رضا طالبی در گردهمائی چهارم زندانیان سیاسی در شهر گوتنبرگ نیست"
جهت اطلاع خواننده بایستی گفت که آقای رضا طالبی به عنوان نماینده حزب سوسیال دمکرات سوئد، فقط پیام حزب را خواند و با نقشی که پیام اخوان در تریبونال دارد و سخنگو و دادستان این دادگاه نمایشی است، به هیچ وجه قابل مقایسه نیست. ببینیم این دو فرد که یکی در یک گردهمایی سه روزه به عنوان یک مهمان یک پیام چند دقیقه ای خوانده و دیگری که یکی ازبرگزار کنندگان، عضو هیئت راهبردی ودر همه پروسه دادگاه نمایشی لندن نقش رئیس تیم دادستانی را داشته و از صحنه گردانان اصلی جلسه بوده است، چه کار کرده و یا می کنند؟
آقای رضا طالبی کارمند انجمن تعلیمات کارگران، عضو حزب سوسیال دموکرات سوئد و مسئول روابط بین المللی حزب درشهر گوتنبرگ (عضویت نامبرده حتی در حد رهبری منطقه ی حزب هم نمی باشد) رئیس هیئت مدیره ی خانه ی مردم در یکی از محلات گوتنبرگ سوئد (محله ی فقیر نشین هامارکولن) رئیس هیت مدیره ی انجمن چهارشنبه سوری در شهر گوتنبرگ سوئد، و بالاخره مهمترین پست ایشان عضویت در شورای فرهنگی شهر گوتنبرگ به نمایندگی از طرف حزب سوسیال دموکرات. ( برای اطلاعات بیشتردر مورد انجمن تعلیمات کارگران به سایت زیررجوع کنید)
آقای پیام اخوان اما استاد حقوق دانشگاه مک گیل مونترال و اولین دادستان سابق دادگاه سازمان ملل در خصوص جنایات جنگی در یوگسلاوی و روندا، منتخب به عنوان یکی از رهبران جوان جهان درهمایش سالانه ی سران سرمایه جهانی کنفرانس داووس، بنیان گزار و یکی از اعضای هیئت مدیره ی مرکز اسناد حقوق بشر، و... میباشد از سوی دیگر آقای اخوان با کمک افرادی نظیر ایروین کوتلر، وزیر دادگستری قبلی کانادا که در حال حاضر عضو پارلمان کبک است بیانیه‌های تحریک‌آمیز برای اهریمن سازی و منزوی کردن ایران در راستای محکومیت این کشور به جرم خطر علیه صلح جهانی را امضاء و تأیید کرده است. بیانیه‌های ۲۰۰۸ و ۲۰۱۰ تحت عنوان خطر هسته‌ای، قوم‌کشی و نقض حقوق در ایران: پذیرش مسئولیت برای جلوگیری از خطر از این نوع بوده است. او همچنین ازامضاء کنندگان بیانیه برای وضع تحریم‌های بیشتر علیه ایران به همراه ایروین کوتلر، فواد عجمی، سعدالدین ابراهیم، نازنین افشین جم، عباس میلانی، الی ویزل، لادن برومند، آلن دورشوویتز، رامین جهانبگلو و تعدادی از نئوکان‌های جنگ طلب هستند.
گردهمائی چهارم همانگونه که از نامش پیداست در حقیقت یک سمینار است برای زندانیان سیاسی و جان بدر بردگان کشتار 67 اهداف این گردهمائی از سال 2005 به این سو به کرات از جانب سخنگویان گردهمائی در مصاحبه های مختلف و از جانب برگزارکنندگان در مقالات متعدد اعلام شده است عمده اهداف آن مستند سازی، افشاگری، و سعی در عدم فراموشی و ثبت در حافظه ی تاریخی یکی از مهیب ترین کشتارها در تاریخ معاصر جهان است. بنا به گفته ی خود بهروز سورن: "مجموعه ای از چپ گردهمائی ها را برگزار میکنند تمامی شعارها و نوشته ها و حضور افراد شناخته شده و معتمد سوسیالیست گواه این امر است"، و گردهمائی ها تاکنون یعنی تا پس از گردهمائی چهارم سلامت و صلابت خود را حفظ کرده است. و باز بقول خود بهروز سورن که البته بصورت انتقادی نوشته شده نصب شعار زنده باد سوسیالیسم در گردهمائی چهارم از ویژه گیهای این گردهمائی بوده است. برگزارکنندگان گردهمائی ها بنابر پیشبرد یکی از اهداف خود که همانا افشاگری این جنایات بوده است. وبرای اینکه این گردهمائی ها از حالت محلی درآمده و بدرون کشورهای میزبان نیز راه یابد تصمیم گرفتند:
یکم: گردهمائی ها را به صورت گردشی در شهرها و کشورهای مختلف برگزار نمایند،
دوم: اینکه ازاحزاب بلوک چپ آن کشورها هم برای شرکت در گردهمائی ( نه درکارهای اجرائی) دعوت بعمل آید و از این طریق موضع گیری صریح تر و پیشروتر در محکومیت کشتارهای رژیم و نیز همبستگی با مبارزات مردم ایران برای آزادی همه زندانیان سیاسی داشته باشند.
طبیعی است که در چنین برنامه هائی نهادها یا احزاب دعوت شده پیامی هم برای برگزار کنندگان، شرکت کنندگان، و در این مورد خاص خانواده های جانفشانان و... دارند که آنرا قرائت میکنند. (مراجعه کنید به لینکهای بالا که پیامهای طیفهای مختلف فعالین، احزاب چپ و کمونیست در هر چهار گردهمایی ارسال و بعضا قرائت شده است) در گردهمائی چهارم نمایندگان دو حزب چپ و سوسیال دموکرات به عنوان احزاب پارلمانی وحزب کمونیست سوئد که بزرگترین حزب غیر پارلمانی سوئد میباشد، حضور داشتند. نماینده ای که قرار بود از طرف حزب سوسیال دموکرات معرفی شود تا آخرین روزهای قبل از برگزاری مشخص نشده بود دلیل این امر برنامه ای بود که خود آنها دقیقاً در همان روزها داشتند . آلترناتیوهائی که کمیته ی شهری ارائه داده بود به ترتیب عبارت بودند از 1 – یان الیاسون یکی از سرشناس ترین چهره های سوئدی که در حال حاضر نیز در پست معاونت سازمان ملل مشغول به کار است 2 – آقای هامارگرین که مسئول حقوق بشراتحادیه اروپا بود 3 – خانم مونا سالین رهبر دور قبل حزب که به هیچ یک از آنها دسترسی پیدا نکردیم. آلترناتیو چهارمی گذاشتیم، رئیس شورای شهر که او هم در همان برنامه ی داخلی حزب گرفتار بود و در نهایت در آخرین روزها، حزب سوسیال دمکرات سوئد، آقای رضا طالبی مسئول امور بین المللی خود در شهرگوتنبرگ را به عنوان نماینده به گردهمائی روانه کرد و ایشان در زیر همان شعارهای سرنگونی رژیم و زنده باد سوسیالیسمی که بهروز سورن به آنها اذعان دارد، در پنج دقیقه پیام حزب سوسیال دموکرات سوئد را قرائت کرد. کل اسناد مکاتبات در این مورد نیز در بایگانی کمیته ی شهری موجود است.
تمام نقش رضا طالبی دراین گردهمائی به همین پنج دقیقه پیامی برمیگردد که به عنوان نماینده ی حزب سوسیال دموکرات قرائت کرد. اما اگربخواهیم به نقش پیام اخوان در تریبونال پی ببریم طوری که خوانندگان خود این مقایسه را انجام دهند لازم است ابتدا ببینیم تریبونال یعنی چه؟
آنچه که امروز همه متفق القول هستند اینست که تریبونال به معنی همان دادگاه است به هر جهت این دادگاه با هر برنامه وهدفی که شکل گرفته باشد تمام عناصر یک دادگاه واقعی را با خود دارد. در یک دادگاه چه عناصری وجود دارد و نقش هریک از این عناصر در پیشبرد روند دادگاه چیست؟ از تماشاچیان و خبرنگاران یک دادگاه شروع کنیم که هیچ نقشی در پیشبرد روند دادگاه ندارند اما بخصوص خبرنگاران نقشی اساسی در اطلاع رسانی جانبدارانه و یا بی طرفانه و آمادگی اذهان عمومی برای حکم صادره بازی میکنند که درمورد دادگاه لندن از سایت گزارشگران گرفته تا اغلب بنگاه های خبرپراکنی بزرگ ارتجاعی و امپریالیستی، نظیر بی بی سی بخش فارسی، در دادن پوشش خبری آن شرکت دارند. عنصر بعدی در دادگاه را شاهدان در دادگاه تشکیل میدهند که شهادت آنان نیز توسط دادستان و وکیلان مدافع کانالیزه میشوند، به عبارت دیگر آنها نیز نقشی درپیشبرد روند دادگاه بازی نمی کنند، که در این دادگاه (تریبونال) شکنجه شده گان، جان بدر بردگان از کشتارها، و خانواده های جانفشانان میباشند. عنصر بعدی متهم یا متهمان میباشند که با وجود کنالیزه شدن اقاریر و سخنانشان از طرف وکیل مدافع و دادستان میتوانند نقش کوچکی در روند دادگاه داشته باشند، که متاسفانه در این دادگاه غایب بزرگ محسوب میشوند. یک عنصر دیگر در دادگاه هیئت منصفه است که معمولاً اعضای هیئت منصفه لازم نیست که حقوق دان باشند و اساساً بسیاری از مواقع و در بسیاری از کشورها از هیئت منصفه استفاده نمی شود و کار هیت منصفه را یک یا چند قاضی پیش میبرند و اصولاً هیئت منصفه نیز در پیشبرد چگونگی روند یک دادگاه نقشی ندارد. سه عنصر اساسی دیگر در یک دادگاه وجود دارد، وکیل مدافع، دادستان و قاضی اگر قاضی نقش اصلی خود که همانا بی طرفی میباشد را در یک دادگاه ایفا نماید، دو عنصر دیگر یعنی وکیل مدافع و دادستاناصلی ترین نقش را در پیشبرد یک دادگاه ایفا مینمایند. نقشی که بسته به تبحر و تجربه ی آنان میتواند رای هیئت منصفه و قاضی دادگاه را از مرگ تا تبرئه ی متهم تغییر دهد. وکیل مدافع و دادستان در یک دادگاه میتوانند با کانالیزه کردن شهادت شهود دادگاه از طریق پرسشهای مورد نظر خود از شهود و حتی کانالیزه کردن مدارک در دادگاه اذهان هیئت منصفه را به جهتی که میخواهند سوق دهند. در این دادگاه (تریبونال لندن) به علت غیبت متهمان یعنی جنایتکاران جمهوری اسلامی وکیل مدافعی در مقابل دادستان وجود ندارد بنابر این تنها و مهمترین عنصر تاثیر گذار در چگونگی پیشبرد روند دادگاه همانا دادستان یا سرپرست تیم دادستانی میباشد، در شکل دیگر میتوان گفت که آقای پیام اخوان کلیدی ترین مهره دراین کارزار است که میتواند کاررا زار نماید از این روست که داشتن چنین پست کلیدی در این دادگاه حساسیتهای هر انسان متعهدی را برمی انگیزاند چرا که صاحب چنین پستی در چنین دادگاهی اگر شخص وابسته ای باشد به راحتی قادر است مسیر دادگاه را به جهتی که مایل است سوق دهد. اینجا نقطه مرکزی تفاوت بین گردهمایی سراسری زندانیان سیاسی و تریبونال این است که در گردهمایی سکان امور و تصمیم گیری ها در دست خود جانبدربردگان از کشتارها و یا بازماندگان جانفشانان و جانباختگان است و اگرمیهمانی در آن شرکت میکند بایستی که شرایط بازی آنها را بپذیرد و در زمین آنها بازی کند در حالی که در تریبونال، نقاط کلیدی پیشبرد بحثها و سمت و سوی سیاسی آن در دست نهادهایی است که ارتباط آشکاری با مراکز قدرت سرمایه جهانی دارند. برهان عظیمی از افرادی که خودش نیز در تریبونال بود، در این زمینه می نویسد:
"نگارنده بر مبنای بحث های سخنگویان این کارزار به صحت نوشته قبلی خود تحت عنوان "خطاب به دوستان و شرکت کننده گان در کارزار ایران تریبونال " تاکید می گذارد که:
"شدت ابهامات، مسائل پشت پرده ایران تریبونال و سوء استفاده از صداقت زندانیان سیاسی جان بدر برده و خانواده های شرکت کننده در این دادگاه که ابتدا "نهادین" خواندنش اما یک روز قبل از شروع این دادگاه در لندن و پس از آن، آنرا با برنامه قبلی "مردمی" خواندند، بیش از آنچه که فکر می کنیم، می باشد!"
باری، اگر در طول این سالها، اعتراض زندانیان سیاسی چپ و رادیکال را با سانسور سراسری سرکوب کردید، حالا تشت رسوایی صحنه گردانان اصلی تریبونال و سوء استفاده از صداقت و اعتماد عزیزان ما، از بام به زیر افتاده است. ایرج مصداقی که حسابش جداست! ولی با چنین توضیحاتی آیا بهرام رحمانی و بهروز سورن هنوز فکر میکنند که میان حضور رضا طالبی در گردهمائی چهارم وپیام اخوان درتریبونال لندن تفاوتی نیست؟ (ادامه دارد)
(1) بهروز سورن:یک دقیقه سکوت برای قربانیان و یک دقیقه تعمق - چه کسانی باید پاسخگوی اعمالشان باشند بخش سوم!
 فرخ قهرمانی ‏

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر