۱۳۹۱ شهریور ۲۲, چهارشنبه

زندانی سیاسی به همت توده ها آزاد باید گردد!

زندانی سیاسی به همت توده ها آزاد باید گردد!

بیست سال پیش در تاریخ دوازدهم سپتامبر هزار و نهصد و نود ودو رفیق گونزالو (آبیمال گوسمان)،رهبر محبوب و توانای حزب کمونیست پرو (راه درخشان) بعد از یک سلسله عملیات هماهنگ که «جنگ با شدت پائین» نامیده می شد، دستگیر شد. این ضربه ای تاسفبار به صف مبارزاتی پرولتاریای انترناسیونالیست بود. در این سلسله عملیات نیروهای سرکوبگر دولت پرو و دولت امپریالیستی آمریکا بویژه جاسوسان سازمان اطلاعاتی «دینکوت» پرو و سازمان اطلاعاتی آمریکا «سیا» همکاری نزدیک داشته، و نهایتاً توانستند بعداز مدت ها تعقیب و مراقبت تحت رهبری فرماندهان آمریکائی با دستگیری گونزالو ضربه ای مرگبار به جنگ خلق تحت رهبری حزب کمونیست پرو وارد بنمایند. در این عملیات هماهنگ نخست گونزالو و بخشی از رهبری دستگیر شده و به تدریج طی یکسال متعاقب آن جنگ خلق بعداز سیزده سال مبارزه شکوهمند شکست داده شد. فوجیموری رئیس جمهور وقت پرو و کارگزار امپریالیستهای آمریکائی که خود مدتی بعد در دعوای درون قصری مرتجعین پرو تحت عنوان فساد مالی از کار برکنار شد، ضمن نمایش صدر حزب کمونیست پرو درون قفس، پیروزمندانه اعلام کرد گونزالو آنقدر در دخمه های زیرزمینی نگاه داشته خواهد شد تا به پوسد.
خلق های ایران، بویژه پرولتاریای آگاه ایران به خوبی معنای زندان و شکنجه را می دانند. بسیاری از گل های سرسبد جامعه ی ایران، زنان و مردان انقلابی طی تاریخ خونبار حکومت مرتجعین و هم اکنون تحت سیادت جمهوری جهل و جنایت اسلامی در زندان ها اسیر بوده شکنجه شده و بیرحمانه مورد تجاوز قرار گرفته و به قتل رسیده اند. زندان تصویر فشرده ایست از مناسبات حاکم بر جامعه. وسواس و توجه گردان پرولتاریای انترناسیونالیست ایران به معضل زندان و زندانی فراتر از صرف همدردی و یا انتقام جوئی از قاتلان و شکنجه گران هم زنجیری های خود است. پرولتاریای آگاه دغدغه سرنگونی نظام ارتجاعی جهانی و ساختن جهان نوین کمونیستی را دارد. به همین دلیل معضل زندان و زندانی را از تمامی زوایا، در سطح ملی و انترناسیونالیستی  با دقت مورد مطالعه قرار میدهد. ضربه ی تاسفبار به جنگ خلق در پرو و دستگیری گونزالو سوالات و نکات مهمی را پیش گذاشته است.
گونزالو علیرغم سخنرانی پرقدرتش از درون قفس در تاریخ بیست و چهار سپتامبر هزار و نهصد و نود و دو، طی اطلاعیه هائی منجمله اطلاعیه موسوم به «آسومیر» از درون زندان خواهان توقف جنگ خلق و مذاکره با رژیم مرتجع پرو شد.  سئوالات مهمی که برای پرولتاریای آگاه طرح شدند اینها بودند: مشخصاً در جهان تقسیم شده به طبقات متخاصم که نیاز به رهبری شرط کاملاً روشن و اساسی هر مبارزه ی پیروزمندی است، معنای عمومی و مشخص رهبری چیست؟. آیا رهبر اسیر، کسی آزموده و متعهد و پرتوان در حد کسانی چون گونزالو در شرایط اسارت کماکان میتوانند بعنوان رهبر رهنمود های ملزم به اجرا صادر کنند؟ رابطه خط انقلابی و مسئله رهبری چیست؟ آیا کمونیست ها و در این رابطه رهبران کمونیست کسانی چون پیغمبران و مقدسین، افرادی بدون خطا بوده و به رهنمودهای آنها باید چون آیه های آسمانی برخورد کرد؟ رهبر مادام العمر و بی چون و چرا چقدر با منطق و نگرش پرولتاریای آگاه خورند دارد؟ رفیق آواکیان صدر حزب کمونیست انقلابی آمریکا مدعی شد کمونیست ها مواقعی غیر کمونیستی برخورد می کنند یا در واقع مواقعی هست که کمونیست نیستند، این نکته چقدر صحت دارد و آنرا در رابطه با رهبران چگونه می توان دید؟
جنگ خلق تحت رهبری حزب کمونیست پرو علیرغم ادعای رهبری آن بویژه گونزالو مبنی بر شکست ناپذیر بودن، شکست خورد. چرا رهبری حزب کمونیست پرو چنین ادعائی داشت؟ درست است، در میان مبارزات مردمی،جنگ خلق با جنگ های مقاومت تفاوتی اساسی دارد. این فقط و صرفاً جنگی عادلانه نیست، این جنگی است تحت رهبری حزب پرولتاریا برای کسب قدرت سیاسی جهت سرنگونی تمامی تمایزات خصمانه طبقاتی، سرنگونی آن مناسبات تولیدی که پایه و بازتولید کننده ی چنین تخاصمات طبقاتی است. جنگی برای سرنگونی آن مناسبات اجتماعی است که منطبق با این مناسبات تولیدی است و مبارزه ای برای سرنگونی کل روبنا یعنی دولتی که منطبق با این مناسبات اجتماعی است. جنگ خلق جنگی است برای گسست از مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و گسست قطعی از ایده ها و فرهنگ سنتی کهن. در این جنگ پرولتاریا با تکیه بر نزدیکترین متحد خود (در پرو دهقانان و حل مسئله ارضی بود یا بعنوان مثال در ایران جنبش زنان و حل مرحله ای ستم جنسی، کلید حل باقی تضادها است) جبهه ای عظیم از خلق را تحت رهبری خود شکل داده و ارتش خود را که ستون فقراتش پرولتاریا و بدنه کلی اش متحد نزدیک خود است تشکیل می دهد. اما علیرغم این استراتژی درخشان و حقانیت بی چون چرای چنین جنگی و حمایت ستمدیدگان از آن، اینطور نیست که سرنوشت این جنگ از قبل و در نهایت تعیین شده باشد. یکی از میراث های غلط و زیانبار کمینترن تلقین این نظریه بوده است که گویا در نتیجه ی «بحران عمومی سرمایه داری» جهان سرمایه داری حتماً سقوط خواهد کرد و سوسیالیسم به ناگزیر پیروز خواهد شد و جهان به کمونیسم خواهد رسید. این چنین دیدگاهی باعث کرختی، مطالعه نکردن واقعیاتی که مدام در حال تغییر هستند و سستی در مبارزه ایدئولوژیک می شود. گونزالو معتقد بود کمونیسم از هزاران سال قبل خواست بشر بوده و بدون شک پیروز خواهد شد. این نگرش غلط باعث شد در همان سال هائی که بلوک شوروی سوسیال امپریالیستی در حال فروپاشی بود آن واقعیت جهانی را حزب کمونیست پرو بدرستی ندیده و در نقشه ها و تاکتیک های مبارزاتی خود به حساب نیآورد. این نمونه خود حاکی از آن بود که آنها به جمعبندی از گذشته و بررسی واقعیات جهان امروز اهمیت کافی نمی دادند و تصور میکردند با همان مصالح تا کنونی می توان از پس مشکلات مقابل پا بر آمد. رفیق آواکیان بدرستی جمعبندی می کند که تاریخ مقدری وجود ندارد و بویژه بدون فعالیت آگاهانه توده ها تحت رهبری پرولتاریا سوسیالیسم و در نهایت کمونیسم شکل نخواهد گرفت.
نکات مهم دیگری که در این دوران یعنی بعداز شکست جنگ خلق پرو به شکلی پررنگ تر رو آمد و طرح شد عبارت بود از  این مسئله که  آیا در زمانه ی کنونی با قدرت عظیم نظامی امپریالیست ها باز هم می توان جنگ خلق براه انداخت؟ یا نه بحث فقط به حول دو استراتژی قیام و اعتراضات مدنی می تواند باشد. ویژگی های دولت پرولتری چیست؟  و مسائلی چون لغو اعدام و ...
بحثی براه افتاده است که تحت لوای شرکت توده ها در حاکمیت و رعایت دمکراسی، بویژه با مقایسه دولت هائی چون جمهوری جهل و جنایت اسلامی مدعی است دولت پرولتاریا نباید ایدئولوژی رسمی داشته باشد. گرچه نمونه ی چنین چیزی تا کنون تجربه نشده است با این حال این بحثی پر اهمیت است. دولت های معظم بورژوائی علیرغم اعمال اکید ایدئولوژی خود مدعی هستند ایدئولوژی رسمی ندارند و هر کس می تواند طی پروسه انتخابات درون دولت آنها تا هر مقامی را اشغال کند. این دروغی زیرکانه است. اما پرولتاریا چگونه می تواند خواهان برانداختن تمایزات خصمانه طبقاتی از قبیل بهره کشی سرمایه دار از کارگر،ستم جنسی، تضاد کار فکری و یدی، کارگر و دهقان و...، برانداختن مناسبات تولیدی متکی بر سود، مناسبات اجتماعی متکی بر منافع فردی و روبنای جنایتکارانه هزاران ساله مالکیت خصوصی باشد و چرخ امور را بدست کسانی بدهد که نه تنها مخالف این مسائل هستند بلکه عمیقاً برای احیا و بازتولید مناسبات کهن مبارزه خواهند کرد؟ درست است دولت پرولتری مشکلات خود را با بورژوازی نوخاسته، بورژوازی گذشته و بدرجات قابل توجهی با خرده بورژوازی دارد ولی این مشکلات با دستکاری کلمات قابل حل نیستند. دولت بدون ایدئولوژی رسمی افسانه ئی بیش نیست. پرولتاریا بعنوان سازنده ی جهان کمونیستی مجبور است آزادی های آحاد جامعه بویژه در زمینه عقیده و بیان و تشکیل اجتماعات و احزاب را رعایت و محافظت بکند، اما مجاز نیست اداره امور را واگذاشته بدست کسانی بدهد که مخالف این مسائل هستند.
در رابطه با مسائلی چون امکان جنگ خلق یا لغو اعدام مباحث بیشتر به حول تاکتیک ها و یا احساسات آنهم در حد ظواهر و سطح مطرح می شوند و احتیاج به مباحثه و تحقیق بیشتر دارند. در مورد جنگ خلق بجای بررسی ضرورت و امکان، تنها به امکان براه انداختن آن پرداخته می شود. گویا سیاست و سازماندهی و بسیج بر مبنای آن سیاست نقشی در رابطه با جنگ ندارد. ایضاً وقتی بحث لغو اعدام می شود توجه نمی شود با وجود مناسبات خصمانه ی طبقاتی تنها می شود اعدام ها را محدود کرد. کمونیست ها مخالفین راستین جنگ و اعدام هستند اما جنگ را با جنگ انقلابی و اعدام را با هر چه محدودتر کردن آن با تکیه بر از بین بردن تخاصمات طبقاتی می توانند از میان بردارند.
یادآوری آدم هائی که به جرم عقاید سیاسی ومبارزه برای تحقق عقایدشان در زندان ها هستند بحثی پیچیده و مشکل است. دشواری مسئله ناشی از چگونگی از بین بردن تخاصمات طبقاتی است. در واقع مسئله زندان با شناخت علمی از جامعه و راه حل تحول آن گره خورده است. روشن است که مردم در اساس بهیچوجه قبول ندارند نمایندگان رژیم های جنایتکار سرمایه داری حقی برای محاکمه و زندانی کردن مردم بویژه از زاویه سیاسی داشته باشند. بعلاوه پرولتاریای آگاه مطلقاً با شکنجه بهر دلیلی و حبس بدلیل ابراز عقیده و یا تشکیل اجتماعات مخالف است. روش پرولتاریای آگاه تشویق ابراز نظرات مخالف و تاکید بر مطالعه ی علمی برای کشف واقعیت است. بعلاوه متد پرولتاریا ی آگاه در برخورد به جرائم نه مجازات و قصاص که مبارزه با بیماری برای نجات بیمار است.اما مسئله زندان همچنین یادآور نوع مبارزه ی زندانیان نیز هست. در رابطه با زندانیان سیاسی توده ی مردم ناتوانی و یا ضعف آن عده ای را که در مقابل سیخ و آتش و شلاق شکست می خورند می فهمند و در اساس دژخیمان را محکوم می کنند. توده ی مردم اما در همان حال مبارزینی را که تا آخرین نفس به آرمان رهائی توده ها پایبند می مانند در سرودهای خود قدر گذاشته سمبل و راهنمای زندگی میگردانند. سخن بر سر «راه درخشان» و گونزالو در عین حال یاد آور رفیق محبوب و فراموش نشدنی آذر درخشان است که مانند بسیاری از مبارزان سرفراز تا آخرین نفس تعهد خود به رهائی و آزادی توده ها را حفظ کرد(مقاله ی «از اوین تا کهریزک» او بسیار درس آموز است). با دنبال کردن پرچم رزم آن عزیزان قدم هایمان را در راه پرافتخار رهائی نوع بشر استوار نگاه داریم.
سپتامبر دوهزار و دوازده
سینا احمدی

   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر