۱۳۹۱ مهر ۲۳, یکشنبه

مصاحبه با کودکان کار (بخش دوم)


در ادامه مصاحبه با کودکان کار این بار مصاحبه‌ای را با احمد یک کودک کار در شهر گرمسار ترتیب دادیم. لازم به توضیح است است که گرمسار یکی‌ از شهر‌های استان سمنان است که فاصله  آن تا تهران حدود صد کیلومتر و تا سمنان در حدود صد و بیست کیلومتر می‌باشد.
باز هم با تشکر از رفیق ... عزیز که هماهنگی‌‌های لازم را برای این مصاحبه انجام داد.
تیکا کلاکی
اکتبر ۲۰۱۲ 

مصاحبه با کودکان کار (بخش دوم)
تیکا کلاکی

س: سلام، لطفا خودتو معرفی کن و بگو چند سالته؟
ج: سلام، من اسمم احمد و ۱۵ سال دارم.
س: احمد جان چند وقت که اینجا داری کار می کنی‌؟
ج: من نزدیک ۳ ماه می‌شه که اینجا کار می‌کنم و قبل از این ۲ ماه هم یه جا دیگه کار می‌کردم.
س: چند تا خواهر و برادر داری؟ آیا اون ها هم مثل تو کار می کنند؟ یا درس می خوانند؟
ج: من یک برادر دارم و ۲ تا خواهرکه یک برادر و یک خواهرم از من بزرگتر هستند و یک خواهرم هم از من کوچکتره، برادرم درسش تموم شده و الان رفته سربازی ولی‌ ۲ خواهر دیگه‌ام دارن درس میخوانند.
س: چرا تو ترک تحصیل کردی؟
ج: من هم دوست داشتم درس بخونم اما چون خانواد‌ه ام فشار زیادی میاوردن رو من دیگه سر یک لجبازی ادامه ندادم و اومدم شروع به کار کردم.
س: سر یک لجبازی؟!! میشه‌ بیشتر توضیح بدی؟
ج: من درسم بد نبود و تقریبا خوب درس می خوندم اما برادرم بیش از حد رو درس من حساس بود و گیر می داد. اگه هر دفعه هم نمره کمتر از ۱۵ می گرفتم منو به باد کتک و فحش می گرفت. از طرفی‌ هم تو مدرسه خیلی‌ مشکل داشتم با مدیر مدرسه و بعضی‌ از معلم‌ها، سر این مساله هم خیلی‌ تنبیه می شدم تو مدرسه و جلوی هم شاگردی‌های دیگه غرورم خُرد می شد و هر دفعه هم که بابام میومد مدرسه به جای این که از من حمایت کنه از مدیر حمایت می کرد و می گفت دستتون درد نکنه، خوب کاری می‌کنید! هر وقت دیدید درس نخوند یا شیطنت کرد حق دارید که تنبیه کنید تا آدم بشه و تازه ما هم خوشحال می شیم چون می دونیم بچه ما خیلی‌ سر به هوا و شیطونه.
س: واقعا؟! یعنی‌ خانواده تو هم موافق این بودند که تنبیه بشی‌ تو مدرسه؟ آیا فقط تو تنبیه می‌شدی یا دانش آموز‌های دیگه هم تنبیه می شدند؟
ج: آره متأسفانه از یک طرف من همیشه تو خونه خودمون تنبیه می شدم از طرف دیگه هم تو مدرسه، البته تو مدرسه فقط من نبودم خیلی‌‌های دیگه هم تنبیه می شدند از دست مدیر و معلم‌ها، اما کلّاً مدیر مدرسه از من زیاد خوشش نمیومد و همیشه به من گیر می داد، مثلا جلو خیلی‌ از دانش آموز‌ها میومد و می گفت احمد یکی‌ از بچه‌های بی‌ ادبی‌ بود که چوب و شلنگ ما داره روش تاثیر می گذاره و هر روز بهتر و بهتر می‌شه. من چند بار با این که غرورم شکست هیچی‌ نگفتم تا این که یک بار دیگه خیلی‌ ناراحت شدم و جلوی همه بچه‌ها وقتی‌ این حرف رو زد دیگه نتونستم تحمل کنم و بهش گفتم تا الان هیچ چیزی رو با زور نپذیرفتم هر چقدر هم کتک بزنی‌ نمیتونی‌ رو من تأثیری بذاری، همان طور که پدر و برادرم هر چی‌ زدند تأثیری نداشت، من که این حرف رو زدم شروع کرد به تنبیه کردن من و حسابی‌ با چک  و لگد به جونم افتاد. خلاصه اون روز بیشتر از همیشه کتک خوردم ولی‌ یک نفرت همراه با کینه رو در خودم دیدم، خلاصه همون کینه باعث شد تا من به نوعی به فکر انتقام باشم از مدیر و زنگ آخر که شد اول می‌خواستم ماشینش رو خط بندازم که شلوغ بود و نمی‌شد دیگه تصمیم گرفتم برم خونه کیف و کتابم رو بذارم بعدش برم جلوی خونه مدیر ماشینش رو آتیش بزنم، اما گفتم آتیش زدن کار خطرناکیه و شاید به این جرم بازداشت بشم. خلاصه یه فکر دیگه زد به سرم و رفتم رو چند تا تخته کوچیک میخ گذاشتم و بردم زیر هر ۴ تا چرخ ماشین مدیر گذشتم، البته ناگفته نمونه که از خونه ما تا خونه مدیر هم نیم ساعتی‌ راه بود پیاده، اما وقتی‌ که این کار رو کردم با این که اون لحظه هیچ اتفاقی نیفتاد، اما به نوعی احساس آرامش کردم و کتک اون روز کمی‌ از یادم رفت. فردا صبح که رفتم مدرسه دیدم ماشین مدیر جلو در مدرسه نیست و من هم کلی‌ خوشحال بودم از اینکه تونستم کمی‌ انتقام بگیرم. یکی‌ دو روز از این ماجرا گذشته بود که مستخدم مدرسه داشت با یکی‌ از معلم‌ها سر قضیه پنچری ماشین مدیر حرف می زد که منم گوش وایستادم و فهمیدم که به راحتی‌ نقشه ام عملی‌ شده و کلی‌ خندم گرفت.
س: بعد از این ماجرا چی، باز هم توسط مدیر تنبیه شدی؟
ج: آره بعد از اون هم چند بار دیگه تنبیه شدم اما چون دیگه تصمیم داشتم ترک تحصیل کنم زیاد برام مهم نبود و همش داشتم به این فکر می‌کردم که چطور ترک تحصیل کنم تا خیالم راحت بشه.
س: یعنی‌ تنبیه شدن‌های تو توسط مدیر مدرسه باعث ترک تحصیلت شد؟
ج: نه فقط مدیر نبود، خانواد‌م هم خیلی‌ اذیتم می کردند مخصوصا برادرم، اون هم خیلی‌ زیاد تنبیه می کرد منو و همیشه هم حرفش این بود که به خاطر خودت این کارو می‌کنم چون دوست دارم درس ات رو بخونی و برای خودت کسی‌ بشی.‌ اما من دیگه خسته شدم از بس که کتک خوردم و فحش شنیدم برای درس، دیگه تصمیمم قطعی شد و وقتی‌ برادرم رفت سربازی، یک روز صبح که مادرم بیدارم کرد برای مدرسه، من هم بلند شدم صبحانه خوردم و رفتم بیرون و تو پارک نشستم تا ظهر و موقع تعطیل شدن مدرسه به خونه برگشتم، چند روزی من همین کار رو کردم تا این که یک روز مدیر زنگ می زنه خونه و به پدرم میگه چرا احمد مدرسه نمیاد؟ پدرم هم میگه احمد که هر روز صبح میاد طرف مدرسه؟ اما مدیر براش توضیح میده که الان چند روز می‌شه که من نرفتم مدرسه. اون روز باز من وقت تعطیل شدن مدرسه‌ها برگشتم خونه وقتی‌ وارد خونه شدم دیدم پدر و مادر عصبانی‌ هستن و جواب سلامم رو هم ندادن یه جورایی حدس زدم که ماجرا رو فهمیدن. همین که نشستم پدرم پرسید کجا بودی و من هم خیلی‌ سریع جواب دادم مدرسه، که یک دفعه پدرم بلند شد و به سمت من اومد و گفت این چند روز کجا بودی چرا دروغ گفتی‌ و شروع کرد به زدن. من هم با این که زیر بار کتک بودم گفتم من دیگه نمیرم مدرسه این چند روز هم نرفتم. خلاصه حسابی‌ کتک خوردم و بعدش هم تلفن زدن به برادرم که بیاد تا بتونه منو راضی‌ کنه به مدرسه برگردم. برادرم هم اومد اما وقتی‌ فهمید که پدرم روز قبل حسابی‌ کتکم زده لطف کرد و اون دیگه کتک نزد، اما هر چی‌ تلاش کرد و حرف زد من گفتم دیگه نه به درس علاقه‌ای دارم و نه به مدرسه و اگه خیلی‌ هم اذیتم کنن فرار می‌کنم از خونه و میرم تهران، خلاصه برادرم باید زود برمی‌گشت به شهری که محل سربازیش بود و اون برگشت و من هم دیگه با خیال راحت نشستم خونه.
س: پس اصلی‌‌ترین دلیل برای ترک تحصیل کردنت فشار‌هایی‌ بود که از طرف خانواده به تو وارد می شد و همین طور برخورد‌های بدی که از طرف مدیر مدرسه نسبت به تو صورت می گرفت؟ اگه این طور بود چرا مدرسه خودتو عوض نکردی که حداقل ترک تحصیل نکنی‌؟ شاید یک مدیر بهتری تو مدرسه های دیگه پیدا می شد که این مشکلات برات پیش نیاد؟
ج: خانواده من بیشترین نقش رو در ترک تحصیل من داشتند، اما درمورد مدیر باید بگم تو شهر ما که شهر زیاد بزرگی‌ نیست مدیرای مدرسه‌ها همدیگه رو میشناسن و با هم در ارتباط هستند و وقتی‌ هم تازه اگه بتونی‌ بری به یک مدرسه دیگه و بخوای ثبت نام کنی،‌ یک نامه از مدرسه قبلیت می خوان که بدونن تو اون مدرسه چطوری بودی و مشکلت چی‌ بود که مدرست رو عوض کردی! تازه، هر کس تو هر محله‌ای که زندگی‌ می‌کنه باید تو مدرسه‌ای ثبت نام کنه که نزدیک به خونشون هست و جزء اون محله به حساب میاد. مدرسه غیر انتفاعی هم بود که البته اون پول زیادی می‌خواست برای ثبت نام، تازه جدا از اون هم من خودم دیگه علاقه‌ای نداشتم واقعا برای رفتن به مدرسه بعد این همه مسائل.
س: خوب حالا از شرایط بعد از نرفتن به مدرسه بگو و چطور شد که این کار فعلی رو پیدا کردی؟
ج: بعد از این که نرفتم مدرسه یک ماهی‌ حدوداً بیکار بودم که بعدش یکی‌ از آشناهامون که یک مغازه کوچک داره و کارش جوشکاری سیّاره، از من خواست که برم پیشش و کار کنم. کارش هم اسکلت ساختمان بود. من ۲ ماهی‌ اونجا بودم اما کلاّ یک بار رفتیم سر کار! دیگه دیدم این طوری ده سال طول می کشه تا من کار یاد بگیرم، بعد باهاش حرف زدم و گفتم من دوست دارم زود تر کار یاد بگیرم و اون هم منو به یکی‌ از آشناهاش که در و پنجره سازی یا همون آهنگری داشت معرفی‌ کرد که همین جاییه که کار می کنم و صاحب اینجا هم پذیرفت که من بیام اینجا و به عنوان شاگرد شروع به کار کنم.
س: آیا خودت هم واقعا علاقه داری به این کار که اصلا پذیرفتی بری پیش اون آشناتون شروع به کار کنی‌ و بعدش هم اینجا؟
ج: خوب وقتی‌ که درس نمیخونی باید یک کاری رو شروع کنی!‌ چون پدرم کشاورزیه کارش و از طرفی‌ هم خودم دیگه دوست نداشتم که برم پیش پدرم دیگه این کار رو قبول کردم و الان هم بد نیست بعد از بیست روز که اینجا کار کردم تونستم اولین پنجره رو خودم تنهایی‌ بسازم و الان دیگه بیشتر کار‌های مربوط به در و پنجره سازی رو یاد گرفتم.
س: چند ساعت در روز کار می کنی‌ اینجا و چقدر حقوق می گیری؟
ج: از ساعت هفت و نیم صبح میام در مغازه تا زمانی‌ که هوا تاریک بشه، چون زمانی‌ که تاریک بشه اگه جوشکاری کنی‌ ممکن برق چشمت رو بزنه و جمعه‌ها هم از صبح تا ظهر میام خودم، اوستام جمعه‌ها نمیاد منم یک ماه اول نمیومدم اما از وقتی‌ که کلید مغازه رو بهم داد دیگه جمعه‌ها رو هم باید تا ظهر بیام. ماه اول قرار بود آزمایشی‌ بیام تا اگه خوب کار کردم بعدش سر دستمزد حرف بزنیم، اما وقتی‌ که بعد از بیست روز من اولین پنجره رو خودم تنها بُرش زدم و کلاف کردم و جوش دادم، آخر ماه پنجاه هزار تومان اوستام به من داد و یه مقداری هم شاگردونه گرفتم. ولی‌ بعدش نشستیم حرف زدیم و چون اوستام از کارم حسابی‌ راضی‌ بود، هم کلید داد به من و هم قرار شد هفته‌ای سی‌ هزار تومان هم دستمزد بگیرم جدا از اون شاگردونه هم هست.
س: پس ماهیانه صد و بیست هزار تومان حقوق می گیری و گفتی‌ که ساعت کاریت هم از ساعت هفت و نیم صبح تا وقتی‌ که هوا تاریک بشه هست. یعنی‌ مشخص نیست دقیقا باید چند ساعت کار کنی‌ در روز؟
ج: نه دیگه بستگی داره، از اول هم که حرف زدیم اوستام گفت که از صبح تا غروب، بعضی‌  وقت‌ها هم شاید زود تر، اگه کار انجام شده باشه می‌تونم مغازه رو ببندم ولی‌ هنوز پیش نیومده که زود تر از شش غروب تعطیل کنم، اما پیش اومده که کار تموم شده بود و باید می موندم تا بیان کار رو ببرن تا ساعت ۹ شب هم موندم در مغازه.
س: اگه می‌شه کمی‌ از خطرات این کار بگو؟
ج: تو جوشکاری اولین خطری که همیشه وجود داره، خطر برق زدگی چشم هست. یعنی‌ وقتی‌ داری جوشکاری می کنی‌ باید حتما از ماسک استفاده کنی‌ تا چشمهات رو برق نزنه، بعدش هم سوختگی. مخصوصا زمانی‌ که داری با ارّه آهن بر یا سنگ فرز کار می کنی‌ بیشترین خطر وجود داره، که می‌تونه حتا باعث قطع شدن انگشت دست یا انگشت پا و همچنین قطع شدن دست بشه.
س: آیا تا الان هیچ کدوم از این اتفاق‌ها برات افتاده؟
ج: چشمم رو که خیلی‌ برق می زد اوائل که شروع کرده بودم، الان هم می زنه اما کمتر، وقتی‌ چشماتو برق میزنه شب تا صبح و روز بعدش درد شدیدی داری، تازه اگه قطره نداشته باشی‌ که خیلی‌ سخته! ولی‌ اگه قطره تتراکایین و نفازولین داشته باشی‌ و شب بریزی تو چشم ها، دردت رو کمتر می‌کنه و اگه اینها رو هم نداشته باشی‌ میتونی‌ سیب زمینی‌ رو بذاری تو جا یخی یخچال، بعد که یخ زد بذاری رو چشمات. سوختگی رو هم چند باری پیش اومده، که تو این کار خیلی‌ طبیعی هست اما هنوز ارّه آتیشی و سنگ فرز منو زخمی نکرده! تازه همیشه هم باید حواست باشه که موقع بُرش کاری پلیسه تو چشمات نره و باید از عینک استفاده کنی‌ یا باید مواظب باشی‌ که دستت به لبه‌های تیز پروفیل‌های برش داده شده نخوره چون باعث زخم شدن بدن می‌شه.
س: اگه اینطور باشه کار واقعاً خطرناکیه، دوست داری کلا این کار رو ادامه بدی؟
ج: خوب هیچ کاری بی‌ خطر نیست این کار هم خطر‌های خودش رو داره. الان دیگه چند ماهه که دارم کار می‌کنم و سختی‌های روز اول رو ندارم، دوست دارم این قدر کار کنم تا بتونم چند سال دیگه خودم یک مغازه باز کنم و برای خودم کار کنم.
س: خوب احمد جان ممنون از این که به این سوالات جواب دادی. آیا حرف خاص دیگه‌ای داری که بزنی‌؟
ج: نه دیگه حرفی‌ ندارم.

*****************



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر