۱۳۹۱ آذر ۶, دوشنبه

على هذه الأرض ما يستحق الحياة


على هذه الأرض ما يستحق الحياة
بر اين سرزمين چيزى هست كه شايسته‌ی زيستن است


برناک جوان از شورای دانشجویان و جوانان چپ
چند روز است که ابررسانههای سرمایه‌داری، درست مانندِ بمب‌افکن‌های ارتشِ اسرائیل چشم و گوش مردمِ جهان را بمباران می‌کنند. شدت تخریبِ این بمبارانِ رسانه‌ای آن‌قدر ویران‌گر است که امکانِ هر واکنشی را از ما گرفته است. درست مانندِ کودکانِ غزه که دیگر امکانِ فرار ندارند! در جهانی که تنها فریاد ارتجاع و ستمِ سرمایه حاکم است، هر دم شاهد متلاشی شدنِ جمجمه‌ی کودکی، تکه پاره شدنِ بدنِ زنی و به زیرِ آوار رفتنِ مردی هستیم. مردمِ غزه در میانِ بمب و آتش و اجسادِ پاره پاره شده، دیگر به دنبالِ شنیدنِ صدای رهایی نیستند. مردمِ غزه با دیدنِ هواپیماهای جنگی اسرائیل نگاه‌شان به دنبال راه‌های فرار نمی‌گردد. مردمِ غزه قرار است دفن شوند و این حقیقت تلخی است که هر کودکی در غزه می‌داند. خلق فلسطین سال‌هاست که در طرحِ پاکسازی قرار گرفته‌ است. این حقیقت را مردمِ دو سوی دیوار به خوبی می‌دانند. مردمِ غزه یا باید دفن شوند یا باید به درونِ دریا ریخته شوند. راه دیگری نیست. این روزها در غزه همان طبلی نواخته می‌شود که آهنگِ غم‌انگیزش برای ساکنین و آواره‌گانِ چندین نسلِ این سرزمین آشناست. بوی خون و ویرانی در غزه تکرارِ تاریخی است که امروز حتی انتظارِ اتمامِ آن هم کشنده است.
کمی و فقط کمی دور شویم. تا همین چند ماه پیش بود که در کنارِ فلسطینیان این جمله‌ی زیبا بر زبانِ مردمِ خشمگینِ سوریه جاری بود: "بگذار عشقمان گلوله شود٬ بر ظلم ببارد" * و امروز می‌بینیم که این خشم و شورش چگونه میانِ چرخ‌دنده‌های قدرتِ ضدانقلابی به بازی گرفته شده و خُرد، تحقیر و منحرف شده است. دیگر دنیا از شنیدنِ اخبار سوریه تکان هم نمی‌خورد. از یکی از بزرگترین آوارگی‌های قرن اخیر صحبتی در میان نیست. از همدستیِ عقب مانده‌ترین نیروهای در صحنه با قدرت‌مندترین سرمایه‌های حاکم حتی یک تحلیل سیاسیِ راه گشا هم ارائه نمی‌شود. بازهم چشم بگردانیم؛ به عراق می‌رسیم و اخبار کشتارِ روزانه‌ای که اگر روزی در رسانه‌ها غایب باشد، برای دنیا تعجب دارد! به سمتِ دیگرِ غزه برویم؛ شمالِ آفریقا را باید دید. از صحرای سینا تا شاخ آفریقا زیر سلطه‌ی ارتجاعیونِ مذهبی، دورانِ سلاخی را از سر می گذراند. از چیدنِ موی دخترانِ مدرسه‌ای شروع کنید و به روندِ مسجدسازیِ آلمانی‌ها در مصر برسید. از پایمال شدنِ حقوقِ زنان در تونس که با کف زدنِ رهبرانِ اروپایی برای خوش رقصیِ نوکرانِ حاکمیتِ تونس تایید می‌شود تا قتل‌عام‌های قبیله‌ای در لیبی با استفاده از پیشرفته‌ترین سلاح‌های آمریکایی و فرانسوی برای احیا و برپاسازیِ شریعت. دیگر به کدامین سو باید نگریست؟ قطعاً به دنیای متدمن؛ به اروپا و آمریکا؟! اروپایی که در این روزهای وحشت و آتش در غزه، تنها کاری که از معدود نیروهای مترقی آن ساخته است برپایی آکسیون‌های چند نفره‌ی اعتراضی در مراکز شهری است. حتی از برپایی اعتراض در برابر سفارت اسرائیل می‌ترسند. کماکان مثل فضای سیاسیِ غزه و کل فلسطین، دستِ بالا را حزب‌الهی‌ها دارند که با بسیج مسلمانان به زیرِ شعارهای واپس‌گرایِ خود، تجمعاتی برگزار می‌کنند و روشنفکران و احزابِ مترقی زیر پرچمِ آن‌ها بسیج می‌شوند. تمامِ تلاشِ مترقی‌ترین نیروهای اروپایی٬ برگزاریِ مراسمِ آشتی‌کنان است. در برابر حمایت دولت‌های خود از اسرائیل، تنها استراتژیِ این‌ها دامن زدن به گفتمانِ دو کشورِ مستقلِ اسرائیل و فلسطین در کنار هم است٬ آن هم با پیش شرط‌های اسرائیلی! شرم بر چنین روشنفکرانی باد که ما را به خاطر بکار بردنِ واژه‌ی صهیونیسم از جلسات‌شان اخراج می‌کنند. شاید چامسکی و چند روشنفکرِ دیگر جزءِ معدودترین و رادیکال‌ترین نیروهایی باشند که موضوع را از هر دو بُعد بررسی می‌کنند، اما چه ناقص و محافظه‌کارانه. از یک‌سو بر مظلومیت و ستمدیدگیِ فلسطینیانِ رسمی تاکید می‌کنند (و نه جمعیت بزرگِ آواره‌ای که دیگر معلوم نیست کجا باید بروند)٬ و از دیگر سو٬ فراتر از افشاگری از اسرائیل و البته نیروی نظامیِ ارتشِ اسرائیل نمی‌روند. این یعنی فاجعه و اسپاسمِ فکریِ روشنفکران.
ایرانیان هم که این روزها بر مظلومیت و تکه پاره شدنِ فلسطینیان بغض سنگینی در دل دارند و شاید تصورِ حمله‌ی ارتش اسرائیل به ایران باشد که این فشار را به آن‌ها می‌آورد. یعنی بازهم نوبت خود را نزدیک دیده و هراسان شده‌اند. وجه مهمترِ فضای فکریِ حاکم بر ایرانیان، تاسف‌بار و به غایت فاجعه بار است! ایرانیان نیز مانند اکثر مردمِ دنیا مقهورِ فضای مخدوشِ رسانه‌ای و تبلیغی –بخوانید ایدئولوژیکِ- حاکم هستند. کمک‌های رژیم جمهوری اسلامی به حزب الله و حماس همیشه با کمک این رژیم ارتجاعی به مبارزاتِ رهایی بخشِ خلقِ فلسطین یکسان تعبیر شده و فضای مخالفتی را در میانِ توده‌ها دامن زده است. مردمِ ایران حتی در خارج از کشور هم به شدت بر عرب‌ستیزیِ خود پای فشرده و خلقِ تحتِ ستم یا بهتر بگوییم "خلقِ تحتِ تصفیه"ی فلسطین را مورد حمله قرار می‌دهند. فلسطینیان را به خاطر این که به خود نارنجک بسته و با شعارهای اسلامی به میانِ مردم اسرائیل می‌روند تحقیر می‌کنند! این موضعِ ناسیونالیستی در میانِ احزاب و سازمان‌های کمونیستی و سوسیالیستی نیز بی‌سابقه نیست. امروز بازهم می‌توان به این موضوع پرداخت که این روشِ مبارزه برای چه باید تحقیر شود؟ برای چه فلسطینیان این حق را ندارند و تروریست خطاب می‌شوند؟ خلقی که دنیا چشمانش را بر آن‌ها بسته و قرار است از تاریخ پاک شود، برای چه نباید با عملیاتِ انتحاری با دشمن طرف شود؟ برای چه نباید غرورِ فروخفته‌ی خود را در خیابان‌های پاریس، بروکسل، برلین و ... با ناهنجارترین روش‌های ممکن یا حتی آزار مردمِ این شهرها فرونشاند؟! آیا روشنفکرانی که این روزها بر خود می‌لرزند و تنها یک وجه ماجرا را می‌بینند که اعراب و فلسطینیانِ خشمگین و اتفاقاً ریش بلند و اسلام‌زده در خیابان‌ها ظاهر شده و فریاد می‌زنند، لحظه‌ای به نامشروع بودنِ طرفِ مقابل و همکاریِ دولِ سرمایه‌داریِ بزرگ با بنگاه‌های نسل‌کُشیِ اسرائیلی فکر می‌کنند؟! آیا برای تاکید بر باورهای دموکراسی‌خواهانه و بورژواییِ خود، لحظه‌ای به شهروند بودنِ فلسطینیان هم می‌اندیشند که سال‌هاست ویران شدن خانه‌هایشان با بولدوزر بخشی از روزمره‌گی‌شان شده است؟! آیا نارضایتیِ خود از بسیج فلسطینیان توسطِ نیروهای اسلامی را می‌توانند پاسخِ درستی بدهند؟
رفیقی از مبارزینِ قدیمیِ جنبشِ ایران و فلسطین در مورد رهایی خلقِ تحتِ تصفیه‌ی فلسطین می‌گفت: "... دیگر امیدی ندارم و فقط آرزو می‌کنم. چراکه در امید روزنه‌های رهایی روشن است اما در آرزو فقط چشم داشتی به مطلوب موجود است ..."**. هرجور که به ماجرای این روزهای غزه، تاریخِ اشغالِ فلسطین توسط صهیونیست‌ها و فجایعِ جاری در دیگر نقاطِ دنیا و بیانِ این رفیقِ انقلابی نگاه کنیم، یک سوال خود را تمام قد در برابر ما عَلَم می‌کند. سوالی که طرحش جسارت و بیانِ دیگری می‌طلبد. سوال این است که آیا اصلاً راه نجات و رهایی موجود است؟
تا ۳۰ – ۴۰ سال قبل، عمدتاً نیروهای مبارز، به چگونگی پاسخ‌گویی به این سوال اشتغال داشتند٬ ولی امروز طرحِ خودِ این سوال نیاز به تامل و جسارت بالایی دارد. مردم در شمالِ آفریقا قدرتِ توده‌ای و موجِ خروشانِ مبارزه و مقاومت را مانند سال ۵۷ در ایران لمس کردند ولی قدرت‌های بزرگ سرمایه‌داری و ارتجاعیون مذهبی با یورشی گسترده این موجِ مبارزاتی را با جایگزین‌های به غایت عقب مانده‌تر از قبل پس زدند. هرچند هنوز کشمکش ادامه دارد اما مساله چگونگیِ طرح سوالِ فوق است.
در بررسی و تامل بر سوالِ فوق، باید پیش‌زمینه‌های تاریخی – تئوریک مشخصی را در نظر گرفت. شاید از همین رو باشد که طرح این پرسش از سوی بسیاری از نیروهای مقاومت در دنیا فراموش شده است. باید دید کدام نیرو می‌تواند و باید بساطِ سیستم حاکم را زیر و رو کند. مساله به تقابل نیروها گره خورده است و این که کدام نیرو باید هم خود را سازمان دهد و هم به سازمان دادنِ مقاومت و مبارزه‌ی گسترده‌ای بر خلافِ جریانِ موجود و نظمِ مسلط بپردازد. امروز کمونیست‌ها در موقعیتِ بود و نبود و ضعفِ جنبشِ کمونیستی قرار گرفته‌اند و دانش و سازمان‌یابیِ آن‌ها با شرایط عینیِ موجود فاصله‌ی زیادی دارد. موضوع نبود یا ضعفِ عنصرِ ذهنی‌ای است که خود را در مبارزاتِ مردمیِ اخیر به روشنی برملا کرده و جسارتِ سرمایه‌داری در یورش به دستاوردهای طبقاتی و مبارزه‌ی جنبش‌های توده‌ای را افزایش داده است. طبقه‌ی کارگر، توده‌ها و خلق‌های تحت ستم بدونِ سازمان دادنِ خود در چارچوبه‌ی کیفیتاً متفاوتی از گذشته نخواهند توانست گامی در جهتِ رهایی بردارند. فلسطین و غزه، امروز، آینه‌ی روشنِ تمامِ خلق‌های ستمدیده‌ای است که مبارزه را تمام نکرده‌اند ولی مبارزه‌شان عقب گرد کرده و به احیای همین سیستم و نظامِ مسلط پا می‌دهد. سناریوی مبارزه‌ی فلسطینیان در بخش‌های زیادی در منطقه‌ی خاورمیانه در حال تکرار است. واقعاً بیانِ رفیقِ انقلابی‌مان در بابِ امید و آرزو به رهایی فلسطین، می‌تواند تعمیمِ گسترده تری یابد.
شاید در ظاهر حتی نتوان به بلندکردنِ چنین پرچمی در میانِ قطب‌های پوسیده‌ی موجود فکر کرد. چنان که بسیاری از نیروهای اپوزیسیونِ ما نیز مقهورِ این فشار شده‌اند و چشم به حرکاتِ قدرت‌های بزرگ در قبالِ ایران دوخته‌اند. چنان که بسیاری از جوانانِ چپ دیروزِ ما، راه مسالمت را برگزیده‌اند و طرفدارِ مبارزه‌ی طبقه‌ی کارگر و کسبِ قدرتِ سیاسی در یک روز آفتابی شده‌اند. چنان که ما را با بیانِ واژه‌ی صهیونیسم از میتینگ‌های مبارزانِ انترناسیونالیست! اخراج می‌کنند. اما واقعیت این است که در چنین شرایطی نباید فقط به آرمانِ رهاییِ بشر وفادار باشیم، بلکه باید کورسوی امید را صریح و روشن نشان دهیم. باید مختصاتِ آن را قاطعانه در برابر قطبهای مرتجعِ موجود قرار دهیم و به کاستی‌های تاریخی و سوالاتِ پیچیده‌ی امروز پاسخ دهیم. این کار با دانش و اندوخته‌ی ما در ۱۵۰ سال گذشته ممکن نیست و باید دستاوردهای تا به امروز انقلابیون دنیا و انقلابات پیروز و شکست خورده را بررسی و طرحِ نوینی ارائه کنیم. دفاع از غزه، رهایی فلسطین و رهایی بشر به یک پاسخ کمونیستیِ نوین در برابر پاسخ‌های تاریخاً پوسیده و ارتجاعی نیاز دارد.

زنده باد انقلاب و جوانانِ سنگ به دستِ فلسطینی!
پاینده باد مبارزه‌ی خلق فلسطین!
زنده باد همبستگی انترناسیونالیستی!
تنها راه رهایی٬­­­ انقلابِ کمونیستی است!

* برگرفته از سایت اندیشه و پیکار - نویسنده: محمود درويش / ترجمه از عربى: تراب حق شناس

** GRUP YORUM -HALKIMIZIN GELINI -AYCE-IDIL ERKMEN ANISINA: www.youtube.com/watch?v=wtKN1JqJg5w

*** نقل به مضمون

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر