۱۳۹۲ آبان ۴, شنبه

روحانی گِیت و خیال­هایی از جنسِ هیچ




روحانی گِیت* و خیال­هایی از جنسِ هیچ

 نکاتی پیرامون دور جدید روابط آمریکا و جمهوری اسلامی
 با سفر اخیر حسن روحانی به نیویورک و تماس تلفنی وی با باراک اوباما، فرایند جدیدی از رابطه ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران آغاز شده است که طرفین امیدوارند به عادی‏سازی‏ روابط میان دو دولت منجر شود. پیش‏بینیِ نتیجه‏ی نهایی این ماجرا حتا برای بازیگران آن روشن نیست زیرا عادی‏سازیِ روابط میان ایران و آمریکا با مفاهیمِ استراتژیک کلانی پیوند دارد که هم بر موقعیت منطقه‏ای جمهوری اسلامی و دیگر دولت‏های مرتجع خاورمیانه تاثیر خواهد گذاشت، هم بر توازن قوای میان قدرت­های امپریالیستی و هم بر چیدمانِ قدرت میان بلوک‏های رقیبِ در نظام جمهوری اسلامی. اهمیت رابطه ایران و آمریکا البته در حساسیت جایگاه خاورمیانه به عنوان یکی از نقاط استراتژیک تسلط بر جهان برای امپریالیسم آمریکا است. به همین دلیل نحوه‏ پیشروی یا توقف این پروسه باعث موضع­گیری جناح­ها و بلوک­های مختلف درون هیئت حاکمه هر دو کشور و همچنین قدرت‏های دیگر چون روسیه و چین و دولت­های منطقه­ چون ترکیه و کشورهای خلیج می­شود.
 در طول 34 سال گذشته بارها برای عادی سازیِ روابط از سوی هر دو طرف تلاش شده است اما هر بار با تداخل تضادهای مختلف مانند تضاد منافع و سیاست‏های متفاوت جناح‏های رقیب در درون هیئت حاکمه‏ی هر دو دولت، این فرآیند در نیمه‏ی راه مانده است. به عنوان مثال در سال 1358 و در جریان مذاکرات دولت جیمی کارتر با جمهوری اسلامی برای آزاد کردن کارکنان و دیپلمات­های سفارت آمریکا، حزب جمهوری‏خواهِ آمریکا با جناح حاکم در جمهوری اسلامی به توافق رسیدند که گروگان‏ها پس از خاتمه‏ی ریاست جمهوری کارتر (از حزب دموکرات) و بعد از اشغال کاخ سفید توسط رونالد ریگان (از حزب جمهوری‏خواه) آزاد شوند. این ارتباطات پنهانی تا سال­ها بعد نیز تداوم یافت و گوشه­ای از آن در جریان ماجرای مک فارلین و «ایران گیت»* برملا شد که حاکی از همکاری تسلیحاتی دولت ریگان و رژیم اسرائیل با جمهوری اسلامی علیه صدام حسین در جنگ ایران-عراق و علیه شوروی در جنگ افغانستان بود. در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی نیز جنگ قدرت میان جناح­های مختلف دو رژیم مانع از عادی شدن روابط شد هرچند گفتگوهای سرّی و همکاری­هایی در جریان حمله ایالات متحده علیه طالبانِ افغانستان میان جمهوری اسلامی و آمریکا صورت گرفت. امروز نیز اگرچه از یکسو نیازها و ضرورت‏های مشترکی امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی را به یکدیگر نزدیک می‏کند اما از سوی دیگر، تضادهای حادِ درون هیئت حاکمه‏ی آمریکا١، تضادهای درون هیئت حاکمه‏ی ایران، اوضاعِ خاورمیانه و بالاخره تضادهای سیاسی و اقتصادی میان قدرت‏های امپریالیستی رقیب یعنی آمریکا و اروپا در یکسو و روسیه و چین در سوی دیگر، ابهامات عمیق و موانع جدی­ای را پیش پای طرفین قرار می­دهد.
 سوال این است که در این دوره چه الزاماتی امپریالیست‏های آمریکایی را به این سمت سوق داده است که حتا با قبول غنی‏سازی اورانیوم با جمهوری اسلامی رابطه برقرار کنند؟ چه الزام و فشارهایی جمهوری اسلامی را وادار می‏کند که یکی از اصلی‏ترین اصول ارزشی و ایدئولوژیک خود را در رابطه با "شیطان بزرگ" زیرپا گذاشته و وارد مذاکره و تعامل با آن شود؟  پاسخ به این دو سوال دشوار نیست. برای ایالات متحده آمریکا، خاورمیانه از دو جهت دارای اهمیت است: نخست سلطه بر خاورمیانه کلیدی است برای حل بسیاری ازمعضلات جهانیِ آمریکا، از جمله اعمال هژمونی بر رقبای اصلی­اش یعنی روسیه و چین. و دیگر اینکه آمریکا بدون کمک جمهوری اسلامی نمی‏تواند با نیروهایی مانند القاعده که در اشکال مختلف در آفریقا و آسیا در حال گسترش هستند مقابله کند، از فروپاشی رژیم‏های وابسته به خود ممانعت کرده و از باتلاق خاورمیانه نیز بیرون بیاید. در هر دو مورد ایران نقشی اساسی می‏تواند ایفا کند. پاتریک کلاووسون که متخصص در امور ایران از انیستیتوی واشنگتن است می‏گوید در طرف آمریکایی‏ها اتفاق مهمی افتاده که با شرایط گذشته متفاوت است و همین مسئله دینامیک جدیدی را وارد معادله کرده است: «این تیم (تیم اوباما) تصمیم گرفته است که به توافقی با ایران که مورد پذیرش جمهوری اسلامی باشد برسد. مذاکرات سختی جریان خواهد یافت اما این تیم می‏خواهد به معامله‏ای دست یابد.»٢

اما آن چه جمهوری اسلامی را وادار به تعامل با آمریکا می­کند، وضعیتِ اقتصادی است. اگر جمهوری اسلامی نتواند اقتصاد را از حالت رکود و رشد منفی بیرون آورد بدون شک با بحران‏ِ سیاسیِ عمیق‏تر و گسترده‏تری در رابطه با توده‏های مردم مواجه خواهد شد. هیئت حاکمه‏ی جمهوری اسلامی به این باور رسیده است که کلید‏ این معضل در دست "شیطان بزرگ" است و نه خدا و اهل بیت!
  اقتصاد ایران در کوچک‏ترین زوایا به جریان یابی درآمدهای نفتی وابسته است که به نوبه‏ی خود بدون بازار جهانی غیرقابل تحقق است و بازار جهانی تحت سلطه‏ی قدرت‏های مالیِ و دولتیِ امپریالیستی است. نفت عنصری تعیین کننده برای کارکرد کل نظام سرمایه­ی جهانی است. از 10 کلان شرکت (کورپوراسیون) در ایالات متحده‏ی آمریکا، 6 شرکت، صنایع نفتی و خودروسازی هستند. این نسبت در سطح جهانی، شش به هشت است. رقابت میان قدرت­های بزرگ برای کنترل تولید، تصفیه، حمل و نقل و فروش نفت در بازارهای جهان برای کنترل کلیت اقتصاد جهان حیاتی است. بنابراین، زمانی که ایالات متحده موفق شد معاملات نفتی و مالی را وارد لیست تحریم‏های بین‏المللی علیه ایران کند، صادرات نفت ایران تا 50 درصد تقلیل یافت و کمر اقتصاد جمهوری اسلامی شکست. لاجرم اوضاع عوض شد و برقراری رابطه با آمریکا برای جمهوری اسلامی تبدیل به مسئله‏ی‏ بقاء و "امنیت ملی" شد. این "تجربه" سران جمهوری اسلامی را که برای بقا خود همواره بر شکاف­های میان ایالات متحده با چین و روسیه تکیه کرد‏ه‏اند به این باور رساند که اکسیر تدوام حیات و بقای رژیم­شان در خاورمیانه­ی پرآشوب فقط در مسکو و پکن تولید نمی­شود و نیازمند مُهر گارانتی کاخ سفید نیز می­باشد.
 همین ضرورت باعث شد که جناح‏های مختلف هیئت حاکمه‏ی جمهوری اسلامی حول برنامه‏ای مشترک متحد شوند که انتخاب روحانی به ریاست جمهوری، نماد آن بود. اما این  اتحاد مشروط و شکننده است زیرا با عادی شدن روابط با آمریکا، منافع سیاسی و اقتصادیِ بزرگی دست به دست و جا به جا خواهد شد که زمینه­ی بروز تضادها و اختلافات مهمی درون هیئت حاکمه جمهوری اسلامی را فراهم خواهد کرد. در نتیجه باید گفت که وضعیت جمهوری اسلامی پرتضادتر و پیچیده‏تر از آن است که مسایل صرفا با "نوشیدن جام زهر" از سوی خامنه­ای حل شوند.
 این پروسه برای ایالات متحده نیز ورود به یک بازیِ استراتژیک جدید در زمینی بسیار لغزنده است. جناحی از هیئت حاکمه‏ی آمریکا مترصد است تا از اشتباهات اوباما در این میدان بهره‏برداری کند. قدرت‏های بزرگ مانند روسیه و چین حتا منتظر لغزیدن یا شکست این طرح نخواهند شد بلکه از هم اکنون تلاش می‏کنند تا این رابطه را به بن­بست و شکست بکشانند و یا تضمین کنند که حدالمقدور منطبق با منافع آنان به پیش برود. به طور مثال، روزنامه‏های روسی از قول "دیپلمات"‏های عالی­رتبه‏ی این کشور در مورد توافق "زودرس" میان آمریکا و ایران هشدار داده و آن را "خطرناک" خوانده‏اند و پس از پایانِ مذاکرات 1+5 در ژنو (15-16  اکتبر 2013) وزارت امور خارجه‏ی روسیه گفت تا رسیدن به توافق "راه درازی" در پیش است در حالیکه آمریکا و ایران و کشورهای اروپایی مذاکرات را بسیار مثبت ارزیابی کردند.

مجموعه­ی این عوامل متناقض بیانگر وضعیت شکننده و بی‏ثبات نظام و هیئت‏حاکمه‏ی  جمهوری اسلامی و همچنین امپریالیسم آمریکا است. وضعیتی که باید آن را به طور علمی، واقعی و همه جانبه و بر بستر تغییر مداوم صحنه بررسی کرد و از آن نتایج درستی برای پیشبرد مبارزه‏ی انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی بیرون کشید.
 دیپلماسیِ لبخند
 دلربایی دیپلماتیک حسن روحانی در اجلاس سالانه­ی سازمان ملل متحد (24 سپتامبر 2013) و خوش و بش محمد جواد ظریف با جان کِری، البته نشانه‏ی آن بود که خامنه‏ای "جام زهر" را در رابطه با آمریکا سرکشیده است. روحانی قبل از سفرِ نیویورک به اجلاس شانگهای رفت تا در آن جا به یک دسته‏بندی‏ مافیایی/امپریالیستی بین‏المللیِ دیگر (روسیه و چین) عرض ادب دیپلماتیک کند. روحانی در اجلاس شانگهای گفت: «از آقای پوتین خواهش می‏کنم در حل مناقشات هسته‏ای ایران کمک کند.» (یعنی خرابکاری نکند!)
 اما بحث در مورد دیپلماسی و فواید آن به طور مجرد و بدون تحلیل از این که در خدمت به کدام منافع اقتصادی، سیاسی و طبقاتی است مضر و گمراه کننده است. دیپلماسی آمریکا برای اعطای "حقوق بشر" یا "رفاه اقتصادی" به مردم ایران نیست. کشتار نیم میلیون کودک عراقی از طریق تحریم‏های اقتصادی در دهه‏ی 1990 مقدمه‏ی کشتار آنان از طریق تجاوز نظامی و بمباران در سال 2003 بود که نتیجه‏اش نه استقرار دموکراسی و بازسازی اقتصادی در عراق بلکه استقرار آدمکشانِ ارتش آمریکا و آدمکشان‏ حرفه‏ایِ اسلام‏گرا از فرقه‏های مختلف است که روزانه ده‏ها نفر قربانی از میان مردم عادی می‏گیرند. امپریالیسم آمریکا بدون سلطه بر خاورمیانه نمی‏تواند امپریالیسم آمریکا باشد. نه ایالات متحده می‏تواند دست از سلطه بر خاورمیانه بردارد، نه روسیه و چین می‏توانند برای یافتن جای پای محکم در این منطقه تلاش نکنند و نه جمهوری اسلامی قادر است بدونِ تلاش برای تبدیل شدن به یک قدرت منطقه‏ای و هسته‏ای دوام یابد. جمهوری اسلامی به دنبال آن است که تحریم‏های اقتصادی را تخفیف دهد، نیروهای نظامی و شبه نظامی‏اش را در خاورمیانه گسترش داده و برنامه‏ی هسته‏ای را پیش ببرد -- به قیمت گسترش تصاعدی فقر، سرکوب همه جانبه اجتماعی و سیاسی و تشدید دیدن‏گرایی و پدرسالاری در داخل.
 دیپلماسی در خدمت این سیاست‏ها است. سران‏ جمهوری اسلامی و امپریالیست‏ها، این بار لبخندزنان توده‏های مردم‏ ایران را لگدمال خواهند کرد.
 درونمای اقتصادیِ گسترش رابطه با غرب و آمریکا
 امروزه با یک رضایت­مندیِ عمومی در میان مردم از امکان گشایش روابط ایران و آمریکا مواجه هستیم -- هرچند که آمیخته با تنفر از رژیم جمهوری اسلامی است. در دل عده ی زیادی از مردم، از جمله قشر‏های کارکن و زحمتکش جامعه امیدی به وجود آمده که شاید بعد از "عادی" شدن روابط، تحریم‏ها برداشته شود، قیمت دلار پایین بیاید، سرمایه‏داران خارجی برای سرمایه‏گذاری راهی ایران شوند و با ایجاد شغل فقر و بی­کاری در سطح جامعه کاهش یابد و...
 طبق معمولِ 34 سالِ گذشته منبع ترویج این نوع توهمات و باورهای دروغ رسانه‏های جمهوری اسلامی هستند که از یاری و خدمات ملی-مذهبی‏ها و اکثریتی-توده‏ای‏ها و "اصلاح طلبان" برخوردارند. به طورمثال علوی‌تبارِ "اصلاح طلب" مدعی است که یک "فرصت تاریخی" به ملت ایران رخ نموده است که «در آن در این مقطع زمانی بالاترین طبقات یعنی صاحبان کسب‌‌و‌کار با پایین‌ترین طبقات منافعی مشترک دارند.»٤
 بازاریان و سرمایه‏دارانِ تبهکار جمهوری اسلامی و بلندگوهای روشنفکری­شان که ده‏ها سال "اقتصاد اسلامی" را به عنوان راه حلی‏ معجزه‏آسا به مردم فروختند و روابط عقب مانده‏ی اجتماعی را به جامعه تحمیل کرده و مغزهای مردم را با باورهای پوسیده و منسوخ مذهبی پر کردند، اکنون در وصف "بازار آزاد" و "خصوصی سازی" شعر می‏سرایند و خلق افکار می‏کنند. اما  "بازار آزاد" مورد نظر ایشان منبع ایجاد و گسترش فقر و فلاکت و بی­کاری و گرسنگی در میان اکثریت مردم کشورهای تحت سلطه در سراسر جهان بوده است. این "بازار آزاد" و آخرین ورژنِ نئولیبرالی آن حتا در خودِ آمریکا و کشورهای اروپایی میلیون‏ها نفر را بی­کار و تبدیل به "جمعیت اضافه" کرده و به زیر خط فقر رسمی رانده است.
 برای زدودن خوش‏خیالی در مورد "توسعه‏ی اقتصادی" کافی است نگاهی به وضعیت کشورهای مشابه ایران که زیر تحریم نظامِ بین‏المللی هم نبوده‏اند بیاندازیم. رشد اقتصادی در مصر و تونس بسیار بالاتر از رشد اقتصادی در بسیاری کشورهای مشابه­شان بود، با این وجود فقر و فلاکت کارگران و روستاییان و دیگر زحمتکشان به موازات این "رشد" بیشتر شده است. اقتصاد مصر از سال 1980 تا سال 2011 شاهد 5 درصد رشد سالانه بوده است. این نرخ رشدی است که جمهوری اسلامی و بسیاری از کشورهای تحت سلطه آرزوی آن را دارند، اما اقتصاد مصر در همین دوره همچنین شاهد نرخ بیکاری 50 درصدی و نرخ تورم 20 درصدی بوده است.٣ این فقر زمین حاصلخیری را برای رشد انواع نیروهای سیاسی اسلام‏گرا اخوان المسلمین، سلفی‏ها و عشایر اسلام‏گرا در صحرای سینا.
 چنین استدلال می­شود که تحریم­ها دلیل عمده­ی وضعیت اقتصادی فلاکت­بار مردم ایران است. اما معضل اقتصاد ایران بسیار عمیق‏تر و فراتر از این بحث­ها و تحلیل­های سطحی است. اقتصاد ایران به دلیل آن که رشد سرمایه‏داری در آن در چارچوب ملزومات و اجبارات نظام سرمایه‏داری جهانی حرکت کرده و توسعه یافته است به چنین فلاکتی دچار شده است و برداشته شدن تحریم‏ها نه تنها شکاف طبقاتی و فقر را تخفیف نخواهد داد بلکه هجوم سرمایه‏های خارجی این فلاکت و اعوجاج اقتصادی را بیشتر خواهد کرد. تحریم‏ها اقتصاد ایران را آماده‏ی بهره‏برداریِ سودآور برای سرمایه‏های خارجی کرده است از طریق ارزان‏تر کردن نیروی کار و تبدیل آن به نیروی کار یک بار مصرف (بدون قرارداد و ضمانت‏های رسمی) برای سرمایه­ی جهانی. واضح است که با لغو تحریم‏ها بخش‏هایی از اقتصاد مانند صنایع اتومبیل‏سازی و قطعه‏سازی رونق خواهند یافت اما این صنایع فقط درصد کوچکی از کارگران را شاغل می‏کنند. در توسعه‏ی اقتصادیِ آینده، بازهم بخش عظیمِ جوانانِ جویای کار در بیکاری، فقر و فلاکتِ حاشیه نشینی رها خواهند شد.
 جهانی سازیِ سرمایه‏داری، رشد و انباشت سرمایه را در کشورهای موسوم به "جهان سوم" که ایران یکی از آن‏ها است افزایش داده است. حاصل این فرآیند، در کشورهای "جهان سوم" جا به جایی عظیم جمعیت در شمار صدها میلیون از روستاها و بخش کشاورزی به سوی شهرها و شهرک‏های حاشیه­ای اطراف شهرها بوده است بدون آن که این جمعیت را درگیر شغل و درآمد و زندگی باثبات بکند و در اقتصاد شهری نیز اکثریت مردم را درگیر اقتصاد غیر رسمی کرده است. اقتصاد ایران نیز در همین مدار حرکت کرده و ورود سرمایه‏گذاری‏های خارجی این فرآیند را در کلیت خود تشدید خواهد کرد. به لحاظ سیاسی و اجتماعی نیز، "بازار آزاد" نه تنها همراه با سرمایه، دموکراسیِ بورژوایی معمول در آمریکا و کشورهای اروپایی را به این کشورها "صادر" نکرده است بلکه  همواره باندهای فاشیست نظامی یا اسلامی را تقویت کرده است. "بازار آزاد" برای توده‏های محروم شهر و روستا، فقر و سرکوب بیشتر به همراه آورده است. این فرآیند در اکثر کشورها باعث رشد اعتقادات مذهبی و رواج افکار سنتی و ارتجاعی روابط اجتماعیِ ضد زن شده است.
 بزرگترین نیروی توسعه‏ی اقتصادی میلیون‏ها پیر و جوان کارکن جامعه است که کارکردِ نظامِ اقتصادی جمهوری اسلامی، با تحریم یا بدون تحریم، همیشه در حال نابود کردن آنان است. با لغو تحریم‏ها نه تنها منطق نظام اقتصادی جمهوری اسلامی تغییر نخواهد کرد بلکه با بیرحمیِ بیشتری کار خواهد کرد. در مقابلِ این ماشینِ آدمخوار، راه چاره فقط یک چیز است: در میان نیروی عظیم کارگر و بیکارِ این کشور، اعم از افغانستانی، کُرد، ترک، فارس، بلوچ، عرب و ترکمن ، جنبشی برای انقلاب به راه اندازیم تا متحدانه و زیر پرچم انترناسیونالیسم پرولتری نه فقط برای رهایی مردم ایران بلکه در خدمت به رهایی پرولتاریا و خلق‏های خاورمیانه و رهایی بشریت از چنگال نظام ستم و استثمار سرمایه‏داری بجنگند.
 تحکیم تئوکراسی و پدرسالاری
 تصویب قانون "ازدواج با فرزندخوانده" توسط مجلس شورای اسلامی و ابلاغ سند دانشگاه اسلامی مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی، از سوی رئیس جمهور به وزارتخانه‏ها و دانشگاه‏ها، نشان داد که باورِ رایج مبنی بر اینکه عادی سازی روابط ایران و آمریکا، آزادی سیاسی به همراه آورده و باعث برچیده شدن گشت‏های ارشاد و لغو تفکیک جنسیتی دانشگاه‏ها و آزادی مطبوعات و احزاب و غیره خواهد شد، به شدت بی‏پایه و خوشخیالیِ خطرناک است.
 این دو اقدام نشان می‏دهد که تشدید تئوکراسی و پدرسالاری در دستور کار دولت است. سند دانشگاه اسلامی، رسالت آموزش عالی کشور را تربیت متخصصین اسلامی و تحکیم اصول اعتقادی، احکام و اخلاق اسلامی در تمامی ابعاد دانشگاه‏ها می‏داند و می‏گوید،«اصول، معارف، شریعت و اخلاق اسلامی و توجه به فرهنگ امامت، ولایت و انتظار در تمامی ابعاد دانشگاه اسلامی» باید نهادینه شود و بر «تقویت بنیان خانواده و گزینش بومی» در خدمت به « ارتقاء جایگاه هدایت گر خانواده در تعالی بخشی علمی و فرهنگی دانشجویان» و « نهادینه‌سازی فرهنگ عفاف و حجاب ... کاهش اختلاط غیرضروری دختر و پسر در دانشگاه‏ها ... پوشش متناسب با ارزش­های اسلامی جهت توسعه فرهنگ عفاف و حجاب، تبیین آثار مثبت و سازنده حجاب و عفاف در رشد علمی و اخلاقی جامعه ... جذب دانشجویان محجبه خارجی» تاکید می‏گذارد.
 اما چرا جمهوری اسلامی نیاز به تشدیدِ تئوکراسی دارد؟ با توجه به واقعیت‏ها، این مساله را در سه سطح می‏توان تحلیل کرد:
یکم، جا به جایی‏های سیاسی و اقتصادی بزرگی در افق نمایان است که به لحاظ اجتماعی رشد فقر و شکاف طبقاتی از عناصر ثابت آن است. جمهوری اسلامی هیچ راه دیگری برای کنترل جامعه ندارد جز سرکوب امنیتی و پلیسی و استفاده از دین و دین‏گرایی و تقویت قشرهای ‏سنتی جامعه. دوم، جناحی که امروز مهار دولت و سیاست‏های دولتی را در دست گرفته، در ازای گرفتن امتیازات "خارجی" (یعنی آزادی عمل در مذاکره با آمریکا) به جناحِ مخالف در زمینه‏ی داخلی امتیاز داده است یعنی، آزادی عمل در تقویت نظام تئوکراتیک و تشدید پدرسالاری (یعنی سرکوب زنان). سوم، جمهوری اسلامی در سطح خاورمیانه با رقبایِ اسلامیِ سرسختی چون سلفی‏ها و القاعده روبرو است که  در داخل ایران نیز پیشروی کرده‏اند. میان  جمهوری اسلامی و آنان رقابتی بر سر این که چه کسی "رهبر جهان اسلام" است درگیر است. بهای این رقابت ارتجاعی و پوسیده را زنانِ خاورمیانه پرداخته و می‏پردازند. سلفی‏ها و دیگر جریان‏های اسلام‏گرا مترصد فرصت‏اند تا پس از ایجاد رابطه میان آمریکا و جمهوری اسلامی، ادعای مسئولین جمهوری اسلامی مبنی بر "رهبری جهان اسلام" را به طرق گوناگون به چالش بگیرند.٥
 امروز در ایران و سراسر خاورمیانه مبارزه و مقاومت علیه دین‏گرایی به طور لاینفک با مبارزه و مقاومت علیه پدرسالاری گره خورده است. آزادی برای زنان، به طور مشخص مترادف با خلاصی از حکومت دینی، آموزش دینی و اخلاقیات دینی که در جمهوری اسلامی حجاب اجباری نماد آن است، شده است. ماهیت جمهوری اسلامی و نظام سرمایه‏داری-امپریالیستی که ستم بر زن در ذات­شان است مبارزه برای آزادیِ زن را تبدیل به یکی از تعیین کننده‏ترین جبهه‏های نبرد علیه جمهوری اسلامی و قدرت‏های امپریالیستی کرده است.
 آنچه هست و آنچه باید باشد
 این تصور غلط که گویا "اگر رابطه با آمریکا سر بگیرد، دموکراسیِ آمریکایی و رشد اقتصادی به همراه خواهد آورد" مانند باور به "اصلاح" جمهوری اسلامی یکی از بزرگترین موانع در مقابل فعالیت‏ کمونیست‏ها برای شکل دادن به جنبشی برای انقلاب در میان توده‏های مردم شده است. مادام که بخشی از مردم از این دست توهمات و خیال­ها رهایی نیابند و به گونه­ای دیگر فکر نکنند، راه واقعیِ برون رفت از این اوضاع باز نخواهد شد. این توهمات حتا می‏توانند اشکال دیگری به خود بگیرد. در مناطقی مانند بلوچستان، خوزستان و حتا کردستان جریان‏های اسلام‏گرای جدیدی می‏توانند پرچم "محرومیت و فقر و بی حقوقی" را بلند کنند. یا جریان‏هایی از درون هیئت حاکمه‏ی جمهوری اسلامی می‏توانند با ادعای این‏که جناح‏ حاکم "آمریکایی" شده است و با نشان دادن فقری که لاجرم در پیِ هجومِ سرمایه‏های خارجی به اقتصاد به وجود خواهد آمد، بخشی از توده‏های فقیر و محروم را تبدیل به نیروی ضربت خود کرده و توده‏های مردم را به جان یکدیگر بیاندازند تا در معاملات خود با باندهای حاکم و امپریالیست‏ها به امتیازاتی دست پیدا کنند. می‏توانیم با شرایطی مواجه شویم که مانند جنگ هشت ساله‏ی ایران و عراق، میلیون‏ها نفر از توده‏های مردم نتوانند تشخیص بدهند که مردم طرفین جنگ دارای منافع مشترک هستند و نباید انتقامِ آن جنگ ارتجاعی را از یکدیگر بگیرند و یا این که در داخل کشور، توده‏های محروم و فقیر و ستمدیده به جای جنگیدن برای منافعِ مشترکِ خود، توسط باندهای مختلف قدرت به جان یکدیگر انداخته شوند، پدیده­ای که در سوریه‏ی امروز شاهد آن هستیم.
 برای عوض کردن معادلاتِ ارتجاعی و دهشتناک در ایران و منطقه فقط یک راه وجود دارد: به راه انداختن جنبشی برای سرنگونیِ انقلابیِ جمهوری اسلامی زیر رهبری برنامه‏ای کمونیستی. تنها با پا گرفتن و گسترش آلترناتیو انقلابی در میان  قشرهای مختلف مردم و در اقصی نقاط کشور می‏توان به چالش خطرناکِ اوضاع کنونی پاسخ گفت. امکان و ضرورت درهم شکستن و نابود کردن جمهوری اسلامی و جایگزینی آن با دولت و جامعه‏ای کیفیتا متفاوت، باید در اذهان توده­های مردم جا باز کند. اگر این مسئله ابتدا در اذهان شمار قابل توجهی از مردم اعم از کارگران، دهقانان، زنان، خلق­های ملل تحت ستم، جوانان روشنفکر شکل نگیرد، تحقق عملی آن نیز غیر ممکن خواهد بود.
تضعیف و تزلزل آشکار جمهوری اسلامی، وضعیت نامعلوم اقتصادی، اوضاع متلاطم منطقه، ناآرامی­های سیاسیِ و اقتصادی در جهان گوش‏های زیادی را آماده‏ی شنیدن صدایی متفاوت کرده است، احساسِ ناگفته‏ای در میان قشرهای مختلف جامعه در گشت و گذار است که باید یک بار دیگر فعالانه سمت‏گیری کنند و به میدان بیایند و برای "چیزی" فداکاری کنند. ما به عنوان کمونیست­های انقلابی باید تضمین کنیم که این بار برای آلترناتیوی فداکاری کنند که منافع مشترک و رهایی‏بخششان را در بر دارد و آن را متحقق می‏کند.
 در اوضاع و شرایط فعلی باید با تمام وجود برای ایجاد هسته‏ای مستحکم از انقلابیون حرفه­ای از زنان و مردان انقلابی تلاش کنیم؛ زنان و مردانی که مجهز به تئوری‏علمی کمونیسم باشند و زندگی خود را وقف مبارزه‏ی آگاهانه برای این هدف کنند. بدون پاسخ گفتن به چنین ضرورتی قادر به آن نخواهیم بود که میلیون‏ها نفر از توده‏های تحت ستم و استثمار را برای چنین انقلابی آماده کرده و آنان را در عملی کردنش رهبری کنیم.
 برگرفته از حقیقت 65
پی نوشت ها:
*اصطلاح «روحانی گیت» در واقع اشاره دارد به ماجرای «ایران گیت». ایران گیت عنوانی بود که روزنامه­های آمریکایی در جریان افشا شدن روابط پنهان ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران در سال­ 1365- 1986 و به ماجرای سفر رابرت مک فارلین به تهران دادند. این وجه تسمیه در واقع اشاره دارد به رسوایی جاسوسی ستاد انتخاباتی ریچارد نیکسون در سال­های 1972 تا 1975 در مجتمع واترگیت که از آن به رسوایی واترگیت نام برده می­شود. در هر دو ماجرا جناح­های رقیب در هیئت حاکمه ایالات متحده کارزار تبلیغاتی وسیعی را علیه یکدیگر به راه انداختند.
1- در دو هفته‏ی اول اکتبر 2013، تضادهای درون هیئت حاکمه‏ی آمریکا در جریان "بسته شدن" ادارات دولت وابسته به حکومت فدرال آمریکا توسط اخلال اعضای جمهوری‏خواهِ کنگره‏ی آمریکا در تمدید سقف بدهی‏های دولت فدرال کاملا عیان شد.
2-پاتریک کلاوسون در:
Optimism Present as Iranian Nuclear Talks Set to Resume
Meredith Buel--October 11, 2013
3- شرق- علی سالم، 7 مهر 1392
4-آمارها از "مصر: انقلاب مستمر؟" نوشته‏ی ری بوش مندرج در گاهنامه‏ی اقتصاد سیاسی آفریقا، مجلد 38 شماره 128، ژوئن 2011 مقاله

 Ray Bush, “Egypt: a permanent revolution?,” Review of African Political Economy, Vol. 38, No. 128, June 2011

5- سلفی‏ها پیشاپیش برای جمهوری اسلامی دردسرساز شده اند. به طور مثال، یکی از سانسورچی‏های جمهوری اسلامی در توجیه این که چرا "ممیزی" کتاب باید موجود باشد اعلام می‏کند که «جریان سلفی‏گری ... تلاشش را می‏کند تا فعالیتش را در زمینه‏های مختلف نظامی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی گسترش دهند. ... یک تلاش جدی الان شکل گرفته که این سلفی‏ها تمام مطالبی که خارج از ایران دارند چاپ می‏کنند به همان راحتی هم بتوانند در داخل ایران چاپ کنند.» (دکتر مطهرینیا در گفتگو با مشرق، ماجرای انتشار کتاب 101 پروفسور خطرناک در آمریکا/چرا مجوز انتشار کتب مخرب باطل نمیشود؟


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر