۱۳۹۲ آذر ۱۶, شنبه

مارپیچ "گذشته"...



مارپیچ "گذشته"...

صحنه ی پایانی فیلم "گذشته" اعتراف تکاندهنده ی هنرمند آفریننده ی فیلم را به نمایش می گذارد. کارگردان، آقای اصغر فرهادی با برشی کامپیوتری بر حاشیه ی لباس های سلین و سمیر نگاه دوربین و تماشگر را بر دست های آنها متمرکز می کند. سمیر گرفتار در تردید از رابطه اش با همسرش که خودکشی کرده و در بیمارستان در حالت کما بستری است و از سوی دیگر پیوندش با مارین همسر قانونی احمد که از این پیوند باردار است، در کلنجار با وجدانش در راهروی بیمارستان، نهایتاً تصمیم می گیرد برای باز گردانیدن زندگی به بالین سلین برود. شنیده است حس بویائی آخرین حافظه ایست که از یاد می رود. می خواهد با کمک عطر مردانه ای که سلین دوست دارد حیات را به او برگرداند.
تماس دست های سمیر و سلین تداعی گر نقاشی تعمق برانگیز "آفرینش" اثر میکل آنجو هنرمند بزرگ ایتالیائی بر سقف سیستین، کلیسای اقامتگاه پاپ، است. "آفرینش"، خدا را در جسمی مردانه نمایش میدهد که تعادلش متکی بر دوش فرشتگان است و در حالیکه با دستی زن (حوا) را در پشت خود در آغوش دارد با دستی دیگر در حال دمیدن زندگی در کالبد نیمه جان مرد (آدم) است. میکل آنجو استادانه خدا و فرشتگان و زن را در لفافی بشکل رحم زن قرار داده و نواری سبز را از درون این لفاف بعنوان نمادی از زندگی به بیرون کشیده است. نمای کلی لفاف با خطوط کالبدهای درونی آن تجسمی از مغز است و اشاره به آنکه خدا خود مخلوق مغز است. و اگر این مجموعه از نزدیک دیده شود اثر انگشت میکل آنجو بر چشم زن نیز دیده خواهد شد که میتواند به این معنا هم باشد که نگاه زن در تماس با دست هنرمند، خالق این اثر شده است. دست های سلین و سمیر نیز در ناحیه ی رحم برای آفرینش زندگی در هم گره خورده است. اگر در "آفرینش" میکل آنجوی خادم کلیسا، گویا این خدای مذکر است که در آدم روح حیات میدمد و زن  یعنی خالق اصلی بازتولید زندگی در پشت او قرار دارد، در "گذشته"ی فرهادی نیز سمیر مذکر است که گویا در حال دمیدن زندگی در سلین است. در اینجا نیز در واقع این سمیر است که درمانده بدنبال یافتن نشانی از حیات انسانی در انتظار فشاری از انگشتان سلین قرار دارد.
نقش زن در بازتولید زندگی تشابه موضوعی این دو اثر است. اما تشابه مهمتر ویژگی برجسته ی دو دوره ای است که این دو هنرمند در آن زندگی می کنند. میکل آنجو زمانی این اثر بزرگ هنری را خلق میکند که بدلیل حساسیت روشنفکری امواج بزرگ تحول رنسانس را از درون ظلمت قرون وسطی حس می کند و آنرا با بیان هنرمندانه ی واقعیت به نمایش می گذارد. ذهن حساس آقای فرهادی نیز امواج تحول را در زیر پوست دنیای موجود می بیند و تلاش دارد به نوعی آنرا منعکس کند.
زنان، مردان و کودکان "گذشته"ی فرهادی معرف و نماد گذشته ی روابط عریان و پوسیده ی مردسالاری و خانواده نیستند. در آنها و روابط فیمابین شان رشد و مدنیتی دیده می شود که هنوز به بلوغ نرسیده است. اگر در "جدائی نادر از سیمین"؟! او به شکلی غیر مستقیم ستم بر زن را طرح می کند، در اینجا بیشتر بر گسیختگی روابط بین انسان ها تمرکز کرده است. احمد با وجودی که هنوز مارین همسر قانونی اش هست هنگام گفتگو با لوسی دختر بزرگ مارین و ناراضی از رابطه ی مادرش با سمیر در پاسخ به سئوال لوسی که آیا مارین فقط همسر گذشته ی اوست، می گوید ما از هم جدا شده ایم و حالا وضع فرق می کند. احمد نسبت به رابطه ی مارین و سمیر کنجکاو است. اما کنجکاوی کجا و سوءظن و خشونت کجا؟ درسته احمد و بهمان شکل سمیر در برخورد با یکدیگر شاد و راضی نیستند. در شرایط گوناگون و بدلایل مختلف احتمال جدا شدن راه افراد از یکدیگر وجود دارد. جدا شدن همواره وجود خواهد داشت و همواره موضوعی ناخوشایند خواهد بود. مسئله بر سر شیوه ی برخورد به آنست. در رابطه با کودکان نه سمیر برخورد خوبی با پسرش فواد دارد و نه مارین با دخترش لوسی ولی هر دو برای نظر فرزندان خود ارزش قائل هستند. مارین فقط بدنبال تسلیم کردن لوسی نیست او می خواهد از طریق احمد نظر دخترش را فهمیده و توافق او را با ازدواج جدید خود بدست بیآورد. سمیر وقتی می خواهد فواد را به دیدن سلین به بیمارستان ببرد در مترو با فواد بر سر وضع مادرش صحبت می کند و منطق فواد را قبول می کند. وجود این روابط ناشی از هر علتی باشد چه بدلیل تاثیرات انقلابات پرولتری، جنبش های فمینیستی، ورود عظیم زنان به عرصه ی مناسبات تولیدی و اجتماعی یا کلاً رشد نیروهای مولده، تصویر تغییری است که در حال رویدادن است و نمی تواند نادیده گرفته شود. این تغییر در "گذشته" بویژه در شکل و عملکرد خانواده به عنوان یک نهاد بخوبی نمایش داده شده است. ازدواج های مکرر مارین و بهم ریختگی و هرج و مرج درون خانه اش بیان بی ثباتی و روند تغییری است که کل نهاد خانواده بدان دچار گردیده است. گفتگوی دکتر و سمیر این پیام را روشنتر طرح می کند. دکتر می گوید در این شرایط به هر اطمینانی شک دارد...
آقای فرهادی همراه با تصاویر فوق تغییرات دیگری را نیز به تصویر می کشد. مردم جهان تحت سلطه دیگر در شکل بردگانی صرف در کشورهای متروپل حضور ندارند. مهاجرین در این جوامع به مقدار زیادی ادغام شده اند. "گذشته" به نوعی این ادغام را با تمرکز روی موضوع زن نمایش می دهد. این زنان هستند که عمدتاً با مردان خارجی ازدواج می کنند. و این زنان، دیگر صرفاً همان مادر و خدمتگزار خانگی نیستند. وقتی لوسی به احمد میگوید مادرش بدلیل شباهت سمیر به احمد بدنبال پیوند با اوست در واقع از شباهت قیافه و خوی فردی آنها نمی گوید، احمد و سمیر بجز ریش و موی سیاه مهمترین شباهت شان در خارجی بودن شان است. یا پلیسی که می خواهد ماشین امانتی مارین را جریمه کند زنی سیاهپوست است. سمیر و شهریار دوست احمد هر دو صاحب مغازه هستند.
"گذشته"  تلاش دارد از طریق نمایش عملکرد افراد و نارضایتی هایشان توجه را به عمق تغییرات جلب کند. بااین حال اجباراً  مجبور است قضاوت کارگردان در سطوح عامتر را نیز به نمایش بگذارد. مراسم ثبت قرارداد طلاق و اعطای نام خانوادگی مارین به خودش، گویای اجباری است که قید و بند حقوق اجتماعی حاکم، بویژه در برابر مارین قرار داده است. حال و روز چهار سال پیش احمد بدون آنکه مستقیماً علل آن باز شود از زبان شهریار به شکل گرفتاری احمد در برابر اینجائی یا آنجائی بودن طرح می شود. چرا یک پای احمد اینور جوی آب و پای دیگرش آنور است و احمد نهایتاً آنطرف را انتخاب می کند؟ آنهائی که با مسائل مهاجرت و پناهندگی آشنا هستند می دانند برای این افراد، صرف نظر از گرفتاری ها و معضلات قانونی شدن، پای انتخاب بین دو فرهنگ و دو شکل از روابط اجتماعی در میان است. وقتی لوسی معترض به پیوند جدید مادرش به خانه شهریار پناه می برد، مارین و سمیر با تکیه به قوانین و عرف حاکم  در صدد شکایت از شهریار به پلیس بر می آیند. مناسبات حاکم جانبدارانه حافظ گذشته است.
کارگردان توجه بیننده را به لایه های زیرین گسیختگی در حال وقوع جلب می کند و با مهارت ناکارآمد بودن راهکارهای موجود برای تغییر را به نمایش می گذارد. تغییر رنگ و نور خانه و تعویض نقش همسر، پاسخگوی معضلات شخصیت های "گذشته" نیستند. اما در عین حال آقای فرهادی نمی تواند تمایل و نگاه خود در ارزش گذاری بر مواردی مهم را از دید تماشاگر مخفی نگاه بدارد. لوسی چرا از احمد خوشش می آید؟ آیا قورمه سبزی پختن و بازی با بچه ها دلیل این علاقه است یا فرهنگ و مناسباتی که در نهایت چهار سال قبل  احمد انتخاب کرده است؟ چگونه است صحنه ی بوسیدن لوسی توسط احمد سانسور می شود ولی آشکارا بوسه ی ملتمسانه ی نعیما کارگر عرب اتوشوئی بر دستان سمیر صاحبکار مغازه نمایش داده می شود؟ آقای فرهادی نمی تواند نیم نگاه و دستی با جمهوری اسلامی داشته و نگاه اش نسبت به زحمتکشان غیر از این باشد. این نگاه تکرار همان چیزی است که در "جدائی نادر از سیمین"؟! نسبت به زن نگاهدارنده پدر نادر و خانواده ی آن زن، نمایش داده شد. با توجه به شناخت غلط و قدیمی حاکم بر جنبش "چپ" و جامعه که خصائص و عملکرد کارگر بعنوان فرد یا گروه را معادل نقش و جایگاه طبقه کارگر قرار می دهد، تماشاگر بطور خودبخودی به قضاوتی معین از کل طبقه و راهکارش می رسد. بعلاوه رابطه ی رسوائی بین برخورد ابزارگرایانه و تحقیرآمیز نسبت به زحمتکشان و تحریف و دروغ در مورد تاریخ و عملکرد جنبش کمونیستی وجود دارد. از این زاویه "گذشته"ی آقای فرهادی تصویری نازا و سترون  است.
هیچ واقعیتی به شکلی یکجانبه و مجرد وجود ندارد. چیدمان واقعیات می تواند به شرایط متفاوتی بیآنجامد. در واقع در چارچوب واقعیات موجود ذهن قادر است افکار متفاوتی را خلق کند. و این میتواند نتایج مبارزه بین طبقات متضاد را به نفع یا ضرر دیگری تغییر دهد. فرماندهان جنگ ها نمی توانند از چارچوب شرایط عینی خارج شوند ولی خلاقیت و ابتکار ذهنی آنها می تواند دنیائی از رنگ های متفاوت را بیآفریند. بهمین خاطر هنر خود عرصه ی بسیار مهمی از مبارزه طبقاتی است. اینکه آقای فرهادی واقعیاتی را طرح می کند، اینکه تماشاگرش را به تفکر و قضاوت می کشاند همگی مولفه های مهمی برای کشف حقیقت و ارتقاء شناخت هستند. با اینحال بدون حضور هنرمندان و متفکرین جانبدار طبقه کارگر بدون سنتز داده های روشنفکران هنرمندی چون آقای فرهادی، تاریخ در شکل های به ظاهر متفاوتی تکرار خواهد شد و مردم در زمان و برهه ای که تحت تاثیر خلق افکاری مغایر با منافع بلند مدت شان قرار گرفته اند، تبدیل به سربازان آن افکار خواهند شد. جائی که پای راهکار برای عبور به دنیائی نوین مطرح باشد، دنیای نوینی که در آن از تمایزات طبقاتی، مناسبات تولیدی بازتولید کننده ی آن تمایزات و مناسبات اجتماعی وروبنائی گندیده ی منطبق با آن روابط تولیدی خبری نباشد، لازم است هنرمند و متفکر جانبدار طبقه کارگر نیز حضور داشته تاریخ را همآنگونه که مقدر نبوده به جامعه طبقاتی بیآنجامد با مبارزه ی آگاهانه ی خود به سمت افق کمونیستی، افقی که مقدر نیست خودبخود زائیده شود، هدایت کند.
دسامبر دوهزار و سیزده
سینا احمدی
     

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر