۱۳۹۰ شهریور ۲۴, پنجشنبه

دریاچه ارومیه هم از دست جمهوری اسلامی به ستوه در آمده است! / امید بهرنگ
دریاچه ارومیه در معرض خطر خشك شدن قرار گرفته است. این امر نه تنها یك فاجعه زیست محیطی دهشتناك است بلكه زندگی و معاش میلیونها انسان را نیز به خطر انداخته است. هم اكنون اندوه حیات رو به خاموشی این دریاچه به عزم و اراده مبارزاتی مردم آذربایجان بدل شده است. اعتراضات گسترده ای توسط جوانان در برخی شهرهای آذربایجان براه افتاده  كه موجی از همدلی و همراهی مردم را با خود داشته است. این مردم معترض زبان گویای این دریاچه شده و خواهان اقدامات فوری برای نجات آن هستند. در حالی كه جمهوری اسلامی طرح دو فوریتی برای نجات این دریاچه را از دستور كار مجلس اسلامی خارج كرد. یكی از شعارهای مردم این بود كه «ارومو گولو جان ویریر، مجلس اونون قتلینه فرمان ویریر» (دریاچه ارومیه جان میدهد، مجلس به قتل آن فرمان میدهد.) رژیم مانند همیشه به سركوب این اعتراضات پرداخته و مردمی را كه اگاهانه به دفاع از محیط زیست برخاسته اند مورد ضرب و شتم و بازداشت جمعی قرار داده است. طبق خبرهای رسیده تاکنون 4 تن کشته، تعدادی زخمی و حدود 4000 نفر دستگیر شده اند. بدون شك این فداكاری و تلاش  مردم خطه آذربایجان بی حاصل نخواهد بود و زمین انقلاب را بارور خواهد ساخت. جمهوری اسلامی باید در قبال قتل این دریاچه و دیگر جنایاتی كه صورت داده حساب پس دهد. طبیعت نیز از دست نظام فرسوده سرمایه داری به ستوه در آمده و خواستار انقلاب شده است.
چرا دریاچه ارومیه در حال خشك شدن است؟
این دریاچه با طول 150 كیلومتر و عرض 50 كیلومتر، یكی از بزرگترین دریاچه های ایران و بیستمین دریاچه بزرگ جهان است كه از قدمتی 400 هزار ساله برخوردار است. تاریخا جزایر متعدد این دریاچه (حدود 100 جزیره) محل زیست انواع متنوع و زیبایی از گیاهان و جانوران بوده است. رسوبات ساحلی آن خصلت درمانی داشته و مورد استفاده مردم منطقه بود. هم اكنون 60 درصد این دریاچه به شوره زار بدل شده،عمق متوسط دریاچه از 16 متر به 7 متر رسیده و اگر اقدامی صورت نگیرد طبق ارزیابی كارشناسان محیط زیست طی دو تا 5 سال آینده این دریاچه كاملا خشك خواهد شد و كویری با ده میلیارد تن نمك باقی خواهد ماند.
خشك شدن این دریاچه عوارض زیانباری برای سلامتی و معاش مردم منطقه در بر داشته و سلامتی بسیاری از انسانها به دلیل استشمام گرده نمك و فلز در معرض خطر قرار خواهد گرفت. در اثر از بین رفتن رطوبت هوای ناشی از وجود این دریاچه، كشاورزی و باغات و مراتع (در نتیجه دامداری) منطقه سخت آسیب خواهد دید. مهمتر از آن گردبادهای نمك تا شعاع 200 كیلومتر می توانند زمینهای كشاورزی را مورد تخریب جدی قرار دهند.
هم اكنون حدود چهل روستای اطراف این دریاچه به دلیل عقب نشینی 15 كیلومتری دریاچه به ویرانه بدل شده،  زندگی كسانی كه ازقبل توریسم و حمل و نقل و كشتیرانی در حاشیه این دریاچه تامین می شد مختل شده است. اگر روند خشك شدن دریاچه ادامه یابد یكی از قطبهای مهم كشاروزی ایران منهدم خواهد شد و حداقل زندگی و معاش چند میلیون انسان (طبق برآوردهایی 14 – 6 میلیون تن) دچار تلاشی خواهد شد.
قتل عمدی در جریان است! منطق سود و هرج و مرج حاكم بر نظام سرمایه داری كمر به قتل این دریاچه بسته است. در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی نقشه قتل طراحی شد و طی 20 سال اخیر گام به گام این نقشه به اجرا گذاشته شد. طرح توسعه «سردار سازندگی» بر پایه غارت هر چه بیشتر منابع طبیعی و استثمار هر چه شدید تر نیروی كار استوار بود. طرحهای كشاورزی صادراتی، اقتصاد معیشتی و نسبتا خودكفای منطقه را آماج قرار داد و آنها را ویران كرد. قرار شد محصولات باغی به بازارهای منطقه صادر شوند تا درآمد ارزی بیشتری نصیب دولت شود. طی 20 سال گذشته برای پیشبرد این طرح، 36 سد (كه اكنون در حال بهره برداری است) بر 21 رودخانه  كه آب شان به دریاچه ارومیه سرازیر می شد بسته شد؛ 12 سد دیگر در دست ساختمان است و چهل سد هم در دست مطالعه است. با ایجاد این سدها دریاچه ارومیه از مهمترین منبع آبی خود – چیزی حدود 5.5 میلیون متر مكعب آب در سال محروم شد.
علاوه بر این دولت تمامی باغداران و كشاورزان منطقه را به حفر چاههای عمیق تشویق كرد. بدین سان دریاچه ارومیه از سفره های زیر زمینی آب، به عنوان  تامین كننده دیگر آب خود محروم شد.
در درجه دوم، كمبود نسبی نزولات آسمانی، در برخی سالها نیز بر مشكلات افزود. اما بر خلاف تبلیغات مسئولین جمهوری اسلامی این كمبود نقش مهمی در خشك كردن دریاچه نداشته است چرا كه دریاچه های مشابهی چون دریاچه وان در تركیه، یا سیوان در ارمنستان كه از موقعیت اكولوژی نسبتا یكسانی با دریاچه ارومیه برخوردارند، دچار خشکی نشدند.
نهادهای دولتی مانند سپاه پاسداران و چهاد سازندگی از قبل فروش آب ذخیره شده پشت سدها، و فروش  باغات  و ویلاهایی كه كنار سدها تاسیس كردند، مبالغ گزافی به جیب زده اند.
در عین حال طرح جاده سازی و پل سازی بر روی این دریاچه نیز موجب تخریب بیشتر این دریاچه شد. بیش از ۵ میلیارد تن خاک و سنگ به دریاچه ریخته شد تا شرق و غرب این دریاچه به هم متصل شود. در نتیجه دریاچه به دو ناحیه شمالی و جنوبی تقسیم شد. عملا اکوسیستم آبی یکپارچه و واحد به دونیم تبدیل شد و تعادل زیست محیطی دریاچه بر هم خورد. گردش طبیعی آب و هوا و مواد خوراکی که از طریق چرخش آب در حاشیه و کناره های دریاچه انجام میشده تخریب شد و این موجب شد که میزان غلظت نمک آب در بخش شمالی دریاچه به خاطر عدم تبادل طبیعی آب بین این دو بخش به سرعت بالا برود که منجر به نابودی تنها جاندار آبزی سخت پوست به نام آرتمیا (معروف به خاویار این دریاچه) در نیمه شمالی شد. علاوه بر این، آلودگی صوتی و محیط زیستی حاصل از رفت و آمد خودروها امنیت زیستی پرندگان را نیز به هم زد. پشت این طرح اقتصادی غیر ضروری شركت های مافیایی ساختمانی قرار داشتند كه شایعه است یك سرشان به بیت رهبری وصل بود.
نظام سرمایه داری بر پایه آنارشی و هرج و مرج جلو می رود. این هرج و مرج همواره به تخریب عظیم منابع انسانی و طبیعی منجر می شود. هیچ منطق عقلانی و برنامه دراز مدت بر این نظام حاكم نیست جز منطق سود. سرنوشت دریاچه ارومیه همانند زندگی میلیونها ایرانی دیگر توسط طرح توسعه یا «بازسازی» اي رقم خورد كه رفسنجانی بنا به فرامین صندوق بین المللی پول و بانك جهانی به اجرا گذاشت. در جوهر چنین «بازسازی» های امپریالیستی همواره تخریب و هرج و مرج قرار دارد چرا كه همواره منافع اقلیتی استثمارگر باید تامین شود. آن هم در نظامی كه سراپای آن را فساد اقتصادی و اداری فراگرفته است. 
برای این نظام نتایج درازمدت طرحهای اقتصادی مهم نیست. برای گردانندگان این نظام مهم نیست كه هم اكنون طرحهای باصطلاح «توسعه و خودكفایی كشاورزی» شان به بن بست رسیده است. گردباد نمك به باغات میوه های صادراتی آسیب رسانده و سلامت مردم را به خطر انداخته است. اگر قبلا آب شرب كشاورزی با چاه شش متری قابل تامین بود، اكنون چاههای 120 متری نیاز است و تازه آب شور دریاچه در حال نفوذ به این چاهها بوده و همگی را بلااستفاده می كند. سرمایه داران نیز اسیر قوانین كور سرمایه هستند.
حفظ محیط زیست نیازمند راه حل طبقاتی است نه ملی!
در جهان امروز حفظ محیط زیست به یكی از مبرمترین مشكلات بشر بدل شده است تا بدان حد كه موجودیت كلی انسان را به خطر انداخته است. این دستپخت نظام مبتنی بر سود و حرص و آز است. هرگونه راه حل در چارچوبه این نظام، بر مشکلات خواهد افزود. به قول ماركس:«نگاه به طبیعت كه تحت رژیم مالكیت خصوصی و پول بالیده است حكم تحقیر واقعی طبیعت و به تباهی كشاندن عملی آن را دارد.» (1)
از این رو معضل حفظ محیط زیست نیز مانند تمامی مشكلات كنونی بشر، راه حل طبقاتی دارد. نمی توان طرفدار سود و مبادله سرمایه دارانه بود و جلوی غارت و ویرانی منابع طبیعی را گرفت. نمی توان از نظامی كه كوچكترین ارزشی برای انسانها قایل نیست توقع داشت كه حرمت طبیعت را نگاه دارد.
این واقعیتی است كه مبارزه برای حفظ دریاچه ارومیه، به عرصه ای برای مقابله با ستم گری ملی نیز بدل شده است. بسیاری این قتل عمد را حلقه ای از اعمال شوونیستهای عظمت طلب فارس می بینند كه هیچ حقی برای ملت آذری (ترك) قایل نیستند. اینكه دولت جمهوری اسلامی هنگام اختصاص بودجه های كلان به طرحهای اقتصادی در مناطق مركزی (یا اشاعه خرافه از طریق طرحهایی چون توسعه چاه جمكران) سركیسه را شل می كند اما زمانی كه نوبت به مناطق تحت ستم ملی و دور از مركز می رسد كمر بندها را سفت می كند خود جلوه ای آشكار از تبعیض و ستمگری ملی است.علت اصلی سركوب اعتراضات اخیر نیز آن است كه جمهوری اسلامی نمی خواهد ذره ای از قدرت خود در این منطقه بكاهد. رژیم به خوبی می داند كه عقب نشینی در این زمینه به معنای تن دادن به دیگر خواستهای ملی مردم آذربایجان است. و این امر در ظرفیت دولت ارتجاعی كه ستم ملی یكی از اركان اصلی آنرا تشكیل می دهد نیست.
جوانان آذربایجان سعی می كنند با سر دادن شعارهایی چون، «ارومو گولو سوسوزدی، آذربایجان اویانماسا اتوزدو» (دریاچه ارومیه تشنه است، آذربایجان بیدار نشود باخته است) مسئله نجات ارومیه را به یك مسئله ملی بدل كنند. اما آنها باید بدانند که نجات دریاچه ارومیه ربطی به كسانی ندارد كه می خواهند از این مسئله برای دمیدن گرایشات ناسیونالیسم افراطی و ارتجاعی مانند پان تركیسم در میان مردم سود جویند. بدون كشیدن خط تمایز با چنین گروهها و جریانات سیاسی كه سر در آخور این یا آن قدرت سرمایه دار در سطح منطقه و جهان دارند نمی توان به یك راه حل واقعی دست یافت. كسانی كه دنبال سهم بیشتر از همین نظام موجودند، قادر نیستند اقدامی اساسی برای نجات دریاچه ارومیه انجام دهند. طبقهای که بَرده ی سود است اجبارا طبق منطق آن عمل خواهد کرد، مهم نیست آذری باشد یا فارس یا كرد. در بهترین حالت این جماعت ناسیونالیستهای ارتجاعی خواهان نشستن بر جای كسانیاند كه این بلا را بر سر محیط زیست آذریابجان و دیگر نقاط ایران آورده اند. با دیدگاه محدود «سرزمین من» و «ملت من» نمیتوان مشکلی را که حاصلِ  کارکرد یک نظام اقتصادی-اجتماعی در مقیاس جهانی است حل کرد. حفاظت از محیط زیست امری سراسری و مهمتر از آن امری جهانی است. تنها با دیدی علمی و افقی انترناسیونالیستی می توان فهمید مشكل چیست و راه حل واقعی کدام است. بنابراین باید از تفكر رایج بورژوایی گسست و به جستجوی راه حل جدی برآمد.
این متفكران نظام بورژوایی بودند كه از سلطه انسان بر طبیعت سخن راندند. آنان به خاطر كاركرد و منافع نظام شان همسازی میان انسان به عنوان بخشی از طبیعت و بر آمده از طبیعت را با جهان طبیعی برهم زدند و انسان را نسبت به طبیعت بیگانه ساختند. ماركس و انگلس تئوریسینهای برجسته  انقلاب كمونیستی برای نخستین بار چنین تفكری را مورد نقد قرار دادند. آنان تاكید كردند كه انسان بخش خود واسط طبیعت است. وابستگی مداوم انسانها به نظامی طبیعی كه خود بشر جزیی از آن است ظرفیت انسان را برای تسلط بر طبیعت محدود می كند. به قول مارکس «انسان از قبل طبیعت می زید، طبیعت همانا تن اوست، و اگر نمی خواهد بمیرد می بایست گفت و شنودی مستمر با طبیعت داشته باشد.» (2) هیچ كس مالك زمین و منابع طبیعی نیست. انسانها صرفا دارندگان و بهره مندان از آن اند و باید آنرا با وضعیت بهیود یافته به نسل های بعدی واگذارند. از این رو باید به كیفیت كنش متقابل میان انسان و طبیعت به شیوه عقلانی توجه كنند.
بی جهت نبود كه انگلس تاكید كرد:
«بگذارید به دلیل پیروزی هامان بر طبیعت بیش از حد خودمان را گول نزنیم. چون كه هر یك از پیروزیهایی بر طبیعت انتقام خود را از ما خواهد گرفت. .... ما به هیچ رو مانند فاتحی كه بر مردمی خارجی فرمان می راند، مانند كسی كه بیرون طبیعت ایستاده است بر طبیعت فرمان نمی رانیم – بلكه با گوشت و خون و مغز از آن طبیعت ایم و در میانه ی آن به سر می بریم، و این كه تمامی تسلط ما بر طبیعت عبارت از این است كه امتیاز ما بر همه دیگر موجودات در این است كه می توانیم قوانین طبیعت را بشناسیم و آن را بدرستی به كار بندیم. (3)
بدون چنین تفكری نمی توان رابطه ای صحیح و همساز میان خود و طبیعت برقرار كرد و از طبیعت مراقبت كرد. داشتن چنین تفكری نیز هر فرد را از هر طبقه ای كه باشد در تقابل كامل با خودخواهی و حرص و آز سرمایه دارانه قرار می دهد. اما تنها طبقه ای كه در معرض «رنج همگانی» منجمله «آلودگی همگانی» محیط زیست قرار دارد، می تواند از پس نظامی مبتنی بر سود بر آید  و جامعه را از این وضعیت برهاند. طبقه ای به نام پرولتاریا كه فقط از رهگذر رهایی تام و تمام بشریت و طبیعت از دست نظام سرمایه داری می تواند خود را نیز رها كند.
بدون انقلاب نمی توان دریاچه ارومیه را نجات داد!
می توان با چند اقدام فوری دریاچه ارومیه را از خطر مرگ رهانید؛ می توان آب پشت سدها را به جریان انداخت؛ می توان استفاده از چاههای عمیق را ممنوع ساخت؛ از كشت محصولاتی چون چغندر در زمینهای اطراف دریاچه كه به آب زیاد نیازمندند، خودداری كرد؛ می توان با تخصیص بودجه به كسانی كه زندگی و معاش شان آسیب دید خسارت پرداخت؛ می توان بسیج عمومی براه انداخت و علم و دانش متخصصان در سطح ملی و بین المللی را با عزم و اراده همگانی مردم آذربایجان در هم آمیخت و راه چاره های بیشتری  كشف كرد. اما این اقدامات تحت سلطه جمهوری اسلامی امكان پذیر نیست. با جمهوری عمیقا بافته شده در سود و فساد، دزدی و  ارتشا، سركوب و جنایت و خرافه و دین نمی توان  هیچ كاری در جهت بهبود محیط زیست و بهروزی مردم انجام داد. جمهوری اسلامی در مقابل خواست مردم مقاومت می كند زیرا حافظ ساختار اقتصادی – اجتماعی هست كه هم اكنون بر ایران و مشخصا آذربایجان حاكم است. انجام همین اقدامات ساده یعنی به هم زدن ساختارهای اقتصادی منطقه، دگرگون كردن روابط اجتماعی موجود و از میان بردن سلطه و زور و رابطه میان ملت حاكم و محكوم و طبقات دارا و ندار. همه اینها تنها از طریق سازمان دادن انقلاب اجتماعی میسر است. انقلابی كه منافع اكثریت مردم و طبیعت را در دستور كار خود قرار دهد. گام اول این انقلاب سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است.
تغییر رابطه میان انسان با طبیعت در درجه اول نیازمند تغییر رابطه میان انسانهاست. تا زمانی كه جامعه ای عادلانه و آزاد شكل نگیرد و در جهت رفع هر گونه ستم و استثمار گام بر ندارد، طبیعت نیز از غارت و ویرانی مصون نخواهد بود. حفظ محیط زیست در جهان امروز وظیفه پیچیده ای است. تضادهای گوناگونی در این زمینه درهم امیخته كه حل شان ساده نیست. اما بشر با بازنگری تمامی تجارب مثبت و منفی در این زمینه می تواند به راهگشایی های تعیین كننده ای دست یابد.
كمونیستهای انقلابی  نیز در حال درسگیری  از تجارب گذشته ساختمان سوسیالیسم در چین زمان مائو و شوروی زمان لنین و استالین هستند. از تجربه مثبت زمان لنین كه برای نخستین بار در روسیه در سال 1920 ، مناطق حفاظت شده طبیعی تاسیس شد، تا تجارب مثبت چین سوسیالیستی كه برنامه های ویژه برای كاهش اثرات منفی زباله های صنعتی سازمان داد و بر خلاف تجربه شوروی زمان استالین از تقسیم كارهای تخصصی كه موجب از بین رفتن منابع طبیعی می شد، دوری جست. اما این هم واقعیتی است كه تاكید یك جانبه كمونیستها بر تامین رفاه عمومی موجب میشد كه برای رشد نیروهای مولده فشار بی حسابی به طبیعت و نیروهای طبیعی صورت گیرد و بیش از حد  طبیعت مورد مصرف و تصرف قرار گیرد. جمعبندی علمی و نقادانه از این تجارب مثبت و منفی بخشی از سنتز نوین از علم كمونیسم است كه بدون آن كمونیستها قادر به هدایت انقلاب پیروزمند توده ای نیستند.
زمانی یكی از رویاهای مردم آذربایجان شیرین كردن آب دریاچه ارومیه بود. امری كه با كنترل نمك رودخانه اهر و سبلان امكان پذیر بود. هنوز باید چنین رویاهایی را در سر پروراند. رویایی كه تنها از طریق شیرین كردن روابط  اجتماعی میان انسانها از طریق انقلاب كمونیستی میسر است. انقلابی كه اكولوژی خردمندانه را با رهایی بشریت پیوند زند.
منابع:
1 – مارکس - درباره مسئله یهود
2- مارکس – دست نوشته های اقتصادی فلسفی 
3 - مجموعه آثار ماركس و انگلس جلد 25 به نقل از كتاب اكولوژی ماركس، ماتریالیسم و طبیعت اثر جان بلامی فاستر  ترجمه اكبر معصوم بیگی نشر دیگر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر