۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

سرخ روی سیاه بپوشیم


سرخ روی سیاه بپوشیم!


در میان مختصر اسناد انتشار یافته در مورد قتل عام زندانیان سیاسی بدستور و فتوای شخص آیت الله خمینی، پرسش و پاسخ ویژه ای وجود دارد. جلادان خسته از اعدام، از حاجی نیری قاضی شرع و یکی از دو دستیار اشراقی دادستان وقت تهران اجازه می خواهند زندانیان سیاسی محکوم بمرگ را بجای اعدام تیرباران کنند. حاجی نیری در جواب می گوید مگر به سرتان زده، می خواهید مردم خون هائی را که از کامیون های حمل اجساد می ریزد ببینند؟ بی شرمی، رذالت و هراس نهفته در این پرسش و پاسخ حد و مرزی ندارد، همانگونه که قلم از توصیف جسارت، سرافرازی و عزم راسخ اکثریت قریب به اتفاق آن مبارزین جانباخته، عاجز می ماند.


کسانیکه آنگونه با قساوت و قلدری، اسرای دست بسته را به قتل می رسانیدند، زبونانه از گر گرفتن خشم مردم بخود می لرزیدند. تئورسین های این جماعت با اتکاء به ایدئولوگ های امپریالیست و همکاری سران توده ای ـ اکثریتی برای گمراه و منفعل کردن ذهن توده ها، مزورانه به جمعبندی از انقلاب ضد سلطنتی، ضد امپریالیستی مردم پرداخته، گفتند و نوشتند که خشونت جاری در دم و دستگاه جمهوری اسلامی، میوه ی تلخ انقلاب خشونت بار مردم است!! چرا که خشونت، خشونت می آورد. کسانی از قماش آقای گنجی و آقای موسوی یعنی همان هائی که زمانی از مهره های امنیتی و گردانندگان رژیم بودند، بتدریج لباس اصلاح طلبی بر تن کرده، بر مبنای جمعبندی فوق، طریقه ی «اعتراض مدنی» را بعنوان پرهیز از خشونت و راهکار اعتراض علیه رژیم اسلامی پیش گذاشتند.


لازمست تاریخ را بار دیگر ورق زده، رویدادهای انقلاب پنجاه و هفت را آنگونه که روی دادند، مجدداً نگاه کنیم. آن کسی که مردم را همواره به آرامش دعوت کرده، برای شاه پند و اندرز می خواند و مردم را ترغیب می کرد گل بر سر تفنگ ارتشیان بگذارند، کسیکه شعار «ارتش، برادر ماست» را سرهم کرده و منتشر نمود، شخص آیت الله خمینی بود. باند اسلامی خمینی دائماً آب سرد بر آتش رادیکالیسم خودبخودی تودها ریخته مانع فراگیر شدن عطش انقلابی نیروهای سیاسی مترقی بود. آن زمان نیروهای گوناگون مخالف باند پهلوی و امپریالیسم، بدلیل بزرگی مبارزه و سر در گمی سیاسی که نتیجه ی شانتاژ های سوسیال امپریالیسم روس و عوامل اش در ایران، همچنین شکست سوسیالیسم در چین بود، فرصت و دقت لازم برای بررسی رفتار ها و گفتارهای این پوسیدگان تاریخی، یعنی دار و دسته ی اسلامی خمینی را نداشتند. در آن دوران، لازم نبود ضرورتاً موهومات عقب مانده و مضحک نوشته ی آیت الله خمینی در کتاب «توضیح المسائل» اش را مطالعه کرد تا به عمق پوسیدگی او و باندش پی برد. همان تک شعار «ارتش، برادر ماست» جدی ترین زنگ خطر برای مردم و نیروهای سیاسی بود. چگونه ممکن است کسانی ارتش سرکوبگر شاه را برادر خود بدانند و در صورت گرفتن قدرت، کاری جز سرکوبگری مردم انجام دهند؟


آیت الله خمینی مخالف خشونت بود و منادی شعار «ارتش، برادر ماست». دار و دسته ی اسلامی خمینی، میوه ی خشونت انقلابی مردم علیه شاه و امپریالیسم نبودند و نیستند. جمعبندی آنچنانی امثال آقایان گنجی و موسوی برای مخفی کردن ماهیت ارتجاعی خودشان و منفعل و سردرگم کردن توده های مردم است. برای آنست که مردم شعار برادری آنها با ارتش و سپاه پاسداران را با شعار «ارتش، برادر ماست» خمینی مقایسه نکنند و به این نتیجه گیری نرسند که این جماعت به ظاهر مخالف خشونت از چه قماش عقرب های جراری هستند.


این جماعت مدعی «اعتراض مدنی»، همان هائی که یکبار برادری خود با سپاه پاسداران را اعلام میکند و بار دیگر شعار «ببخش ولی فراموش نکن» را سر میدهد، از قضاء اکثراً خود زمانی از مهره های امنیتی و یا پیچ و مهره های ریز و درشت همین جمهوری جهل و جنایت اسلامی بوده اند. آنها در شرایطی جار میزنند که پاسدار، برادر آنهاست و از مردم می خواهند عفو کنند و ببخشند که رژیم اسلامی به سیاق سه دهه و اندی حکومت اش کماکان در حال بگیر و ببند و شکنجه و کشتار است.


خشونت و جنگ طبقاتی، زشتی و کراهتی ناشی از غریزه و ذات فلان آدم و بهمان نیرو نیست. توصیف هائی چون بوش جنگ طلب و خمینی خونخوار یا اوبامای صلح طلب و موسوی آرام و معصوم، تعاریفی دقیق نبوده، بعنوان دلیل بروز خشونت و جنگ طبقاتی، مردم را بدنبال آدرسی عوضی روانه می کند. همانگونه که کمونیست ها، مشخصاً مائو تسه دون بروشنی بیان کرده اند، جنگ ادامه سیاست است با ابزاری دیگر. جنگ سیاست توام با خونریزی است. در جامعه ی طبقاتی قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون می آید. هنگامیکه نگرش و سیاست گروه و دسته ای از آدم ها بر مبنای مالکیت بر جسم و روح زن باشد، زمانیکه تداوم زندگی طبقه ای بر مبنای کنترل و دزدی دسترنج کارگران باشد، وقتی موجودیت و بقای طبقه ئی به رقابت بر سر مکیدن سود بیشتر، وابسته باشد، جائیکه ملیت و مذهبی خاص برای بالا رفتن از پله های قدرت ارجحیتی ویژه داشته باشد، جامعه ئی که در آن تمرکز ثروت و امکانات بدور اقامتگاه طبقه ئی خاص باشد...چگونه می تواند بین آحاد آن جامعه صلح و همزیستی برقرار باشد؟ روشن است در چنان جامعه ئی ستمدیدگان دست به مقاومت زده و پیشروترین آنها کسانی چون جانباختگان قتل عام درون زندان ها تا پای جان برای کسب آزادی خود می جنگند و کسانی چون مرتجعین اسلامی برای بقای عمر ننگین خود دست به شکنجه و کشتار میزنند.


در جامعه ی طبقاتی، قافیه بافی جنگ، جنگ است و خشونت، خشونت و این ها اعمالی کریه و ضد انسانی است، فریبکاری محض و حکمی بدور از واقعیت است. در زمانه ایکه ریز و درشت امپریالیست ها و مرتجعین برای حفظ و گسترش منافع ننگین خود دست به هر گونه خشونت و جنگی میزنند، جنگ انقلابی و جنگ ارتجائی را تحت عنوان دوری از خشونت و جنگ یک کاسه کردن، صرفاً و دقیقاً به قصد خلع سلاح و منفعل کردن ستمدیدگان و خریدن عمر برای ستمگران است.


مردم ایران مثل دیگر مردم جهان چوب نیستند تا هر مرتجع فرومایه ای آنها را روز و شب برای گرم کردن اجاق زندگی  انگل گونه اش بسوزاند و از این مردم صدائی و واکنشی پدید نیاید. زنانی را که مرتجعین اسلامی مردسالارعمری ضعیفه خواندند و چادر بر سرشان کشیدند، در خیزش قهرمانانه اخیر دیدیم چگونه لرزه بر اندام پهلوان پنبه های رژیم اسلامی انداخنتد. جوانان ایرانی،همانها که ظاهراً گرفتار اعتیاد و فرهنگ منحط اسلامی و ایضاً امپریالیستی بودند، روز عاشورا چنان پوزه ی دستگاه سرکوب اسلامی را بخاک کشیدند که اگر خیانت های باند موسوم به رهبران جنبش سبز در کار نبود، می رفت تا شیرازه امور را از کنترل انحصاری اسلامگرایان بدر آورد. خلق های ایران از کرد و ترکمن وبلوچ تا لر و عرب و آذری...در هر فرصتی کمر همت راست کرده، چنگ در چنگال رژیم اسلامی انداخته اند. کارگران ایران، همان ها که کمر مقاومت شاه را شکستند با اعتصاب ها و مبارزات خود نشان داده اند اگر تحت فرماندهی حزب خود قرار بگیرند، خشت بر روی خشت این بنای ستم باقی نخواهند گذاشت. پیشروان مردم ایران حماسه هائی از قبیل سربداران را بپا کردند که هنوز که هنوز است سران رژیم اسلامی از وحشت تکرار آن، فریب نامه نوشته و تاریخ سازی می کنند. در وصف شجاعت و سرفرازی مردم ایران همین بس که درست چندی قبل از قتل عام درون زندان ها، جمع وسیعی از زندانیان با پیشقدمی زندانیانی چون خلیفه مردانی در اعتراض به توزیع غذا توسط توابین، دست به اعتصاب غذا و مبارزه علیه زندانبانان زدند و درون زندان بر مرتجعین پیروز شدند.


گرچه غم فقدان عزیزان جانباخته چون کوهی سنگین است، سرخ بر روی سیاه می پوشیم و درهر فرصتی، چه روزهای یادمان باشد چه میدانی تازه برای رزم، بمیدان ها می آئیم تا همراه با دیگر مردمان جهان برای جهانی بهتر، جهانی عاری از هرگونه ستم طبقاتی مبارزه کنیم!


سینا احمدی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر