۱۳۹۰ شهریور ۲۷, یکشنبه

دو يادداشت ارسالي: خيزش منطقه, تحولات ليبي و بقيه قضايا.../ زبان درد زنداني


 خاورميانه و شمال آفريقا در جنب و جوش است. تمام هيئت حاكمه ها در اين منطقه ـ از جمله اسرائيل ـ با امواج اعتراض و نارضايتي روبرو شده اند. جنبش هاي خود به خودي بدون رهبري انقلابي پيش مي روند و نظم موجود را به چالش مي گيرند. ديكتاتورهايي كه ساليان سال زير پرچم دروغين ”ضد امپرياليستي“ و با حربه دين به عوامفريبي و استثمار و سركوب مردم مشغول بودند حالا به دردسر افتاده اند. اينان همان ها هستند كه از حاصل كار كارگران و زحمتكشان فربه شده اند؛ همان ها كه نفت و گاز و ديگر منابع طبيعي را در بازار جهاني سرمايه به تاراج داده اند؛ همان ها كه ستم هاي قرون وسطايي را بر زنان و كودكان اعمال كرده اند؛ همان ها كه توده ها را زير خط فقر پايين و پايين تر برده اند؛ همان ها كه استثمار سرمايه داري بر اساس كار مزدي را با كهنه ترين روابط و نهادهاي فئودالي و عشيرتي همراه كرده اند؛ همان ها كه بساط ستمگري بر اقليت هاي ملي و مذهبي را گسترده اند و خرافه و جهل را رواج داده اند؛ همان ها كه محيط زيست را به خاطر به دست آوردن سودهاي كلان به نابودي كشانده اند و آرامش و انرژي مردم را سلب كرده اند.
اما به علت اينكه اعتراضات و خيزش هاي كنوني در خاورميانه از يك رهبري انقلابي واقعي بي بهره است, خطرات آشكاري حركت توده هاي مردم را در همه كشورها تهديد مي كند. اوضاع سياسي كنوني در همه آن ها شبيه به همان چيزي است كه يكي از فعالان سياسي در مورد مصر گفت: خيزش مصر مثل اتوبوسي است  كه در ميانه راه ايستاده است. نظاميان با تردستي بر صندلي راننده تكيه زده اند. توده هايي كه خواهان رهايي اند تلاش مي كنند اتوبوس را هل بدهند و به جلو برانند. مرتجعين اسلامي از قبيل اخوان المسلمين هم از پنجره هاي اتوبوس آويزانند و وانمود مي كنند كه دارند آن را هل مي دهند.
در اين ميان بايد به وقايع ليبي و چگونگي كنار زدن قذافي توجه ويژه كرد, چرا كه رژيم ايران و رسانه هاي امپرياليستي و ارتجاعي دنيا و جريان هاي فرصت طلب و مرتجع در اپوزيسيون رژيم دائما دارند از ”پيروزي انقلاب مردم“ در ليبي مي گويند. داستان از چه قرار است؟ رژيم قذافي يك رژيم سراپا مرتجع و وابسته به امپرياليسم بود كه تحت تاثير گردباد تحولات خاورميانه و شمال آفريقا قرار گرفت و مردم در بخش هايي از كشور عليه حاكميت 40 ساله اش سر به شورش برداشتند. قدرت هاي امپرياليستي اروپا و آمريكا با درس گيري از وقايع مصر و تونس, و با توجه به منابع عظيم و حياتي نفت ليبي, زود دست به كار شدند و تجاوز نظامي آشكار را سازمان دادند. يك سانسور خبري آگاهانه در مورد كشتار مردم ليبي در نتيجه بمباران هاي سنگين هوايي ناتو برقرار شد تا احتمال عكس العمل منفي از جانب افكار عمومي دنيا به حداقل برسد. همزمان تسليحات گوناگون در اختيار بخش هايي از نيروهاي مخالف قذافي قرار گرفت و مشاوران نظامي غرب به ليبي اعزام شدند تا جنگ داخلي عليه باند قذافي را رهبري كنند. شخصيت هاي سياسي مرتجع و فرصت طلب از درون و بيرون رژيم قذافي خود را به عنوان كساني كه مي توانند منافع سرمايه داري جهاني در ليبي را در دولت جايگزين تامين كنند در معرض فروش گذاشتند. هنوز قذافي سقوط نكرده بود كه قراردادهاي اسارت بار جديد نفتي بين همين ها با شركت هاي بزرگ اروپايي و آمريكايي امضاء شد. بدين ترتيب, امپرياليست هاي غربي در دل خيزش هاي اعتراضي منطقه روندي را آغاز كرده اند كه وقايع عراق در سال 2003 و اشغال نظامي آن كشور توسط نيروهاي ائتلاف را در ذهن زنده مي كند.
جا دارد اشاره اي هم به رفتاري كه جمهوري اسلامي ايران در مورد وقايع ليبي در پيش گرفته از يك طرف, و موضع گيري مرتجعين ”شوراي راه سبز اميد“ و همدستانشان در داخل و خارج از كشور و نيز سازمان مجاهدين خلق بكنيم. رژيم اسلامي از روز اول اعتراضات در ليبي با حرارت از ”انقلابيون ليبيايي“ دفاع كرد و اين حركت را جزيي از ”بيداري اسلامي“ معرفي كرد كه بعد از گذشت سي و سه سال تحت تاثير ”حركت تاريخساز آيت الله خميني در سال 1357“ در منطقه آغاز شده است؟! البته بايد اذعان كرد كه رژيم ايران در مقايسه حركت ”انقلابيون“ ليبي و آنچه خميني و شريكانش در سال 57 انجام دادند چندان هم بيراه نمي گويند. خميني هم از طريق ارتباط گيري با قدرت هاي امپرياليستي و قول و قرار گذاشتن با آن ها در مورد حكومت جايگزين رژيم سلطنتي بود كه به قدرت رسيد! بيداري دار و دسته بنغازي شبيه به بيداري دار و دسته نجف اشرف است. اما كار جمهوري اسلامي براي تاثيرگذاري بر اوضاع ليبي چندان هم راحت نيست. تا حالا كه سران شوراي انتقالي ليبي به اظهار دوستي ها و پيشنهادهاي همكاري از سوي رژيم ايران روي خوش نشان نداده اند و به آن ها كم محلي كرده اند. از طرف ديگر, ”پيروزي ليبي“ باعث شده كه اميد به تعويض حكومت ايران با فشار و اقدام هماهنگ جهاني در دل جريان سبزها و به همين شكل در دل مجاهدين خلق زنده شود.
اگر در وقايع ليبي چيز مثبتي وجود داشته باشد همين است! مردم مي توانند با نگاه به اين صحنه و اظهارات و اقدامات جمهوري اسلامي از يك سو و اپوزيسيون مرتجع و بورژوا از سوي ديگر, هم چهره و موقعيت حاكمان مستبد را عميق تر ببينند و هم ماهيت دوستان دروغين مردم را بهتر بشناسند. 
---------------------------------------------------------------

 

مترو بسيار شلوغ است. به زحمت سوار مي شوم و خوشبختانه جايي براي نشستن پيدا مي کنم. مرد جواني روبرويم نشسته که به زحمت 35 سال دارد. از سر و وضعش معلوم است که کارگر است و مدت هاست که حمام نرفته. از من مي پرسد "اين که دستت است کامپيوتر است؟" مي گويم "نه گوشي تلفن همراه است، چون قديمي است بزرگ است". مي گويد "ما از اينها نديده ايم. مي بيني، الان از زندان آزاد شدم.
-          کدام زندان؟
-          قزل حصار.
-          جرمت چه بود؟
-          مواد مخدر.
-          چطور دستگير شدي؟
-          ماشين وانت که مواد در آن جاسازي شده بود را از مرز جنوب شرقي تا تهران به کمک دو نفر آوردم. در تهران در يک ايست لو رفتم. اسلحه داشتم. براي چندمين بار – مجموعا هشت سال حکم داشته ام.
از زندان مي گويد: "ديشب توي توالت خوابيدم چون جا نبود. سرم يک طرف پام يک طرف، وسطش گُه ـ هر بند چند هزار نفر است. چندين بند است. موقع هواخوري ازدحام است. با يک تلفن در زندان مي شه مواد خريد. گوشي نوکيا سي توماني ار زندانيان در داخل زندان مي فروشند يک ميليون و سي هزار تومان. پولدار و بي پول همه در يک بندند. مهندسي را آوردند، وقتي آمد بي هوش بود بعد از يک ماه تازه فهميد کجاست است. شيشه کشيده بود. براي همه بيسکويت خريد. دعوا در زندان خيلي زياده. با يک چاقو يا نيش روده آدم ها را بيرون مي ريزند."
مي پرسم "چه کاره اي؟"، مي گويد "جوشکار". مي پرسم "خوب چرا کار نمي کني؟" مي گويد "دوست ندارم صاحبکار بهم زور بگه. در ترکيه سه سال جوش کاري کردم. ولي باز رفتم سراغ مواد."
"شب ها زنداني ها را مي برند براي اعدام. صبح خيلي زود اعدام مي کنند. در زيرزمين. يک بار رفتم شاهد باشم. زنداني به من گفت صندلي را تو از زير پام بکش نمي خواهم اين بي شرف ها (بسيجي ها) اين کار را بکنند. همه از حکومت متنفرند و آن را عامل بدبختي خود مي دانند. حالا مي خوام بروم شمال. خانواده ام گلستان هستند. مرا ترک نکرده اند. سعي مي کنم خلاف نکنم. اما فقر و اين همه تفاوت فشار مي آورد. مي پرسم چرا يک عده اينقدر دارند که نمي دانند چه کار کنند و يک عده نان شب هم ندارند. چرا؟ اين يعني عدالت و انسانيت؟"
به او مي گويم "نه! اي ديکتاتوري سرمايه داري است که شما را به اين روز انداخته. کارگران و زحمتکشان بايد متحد شوند و ريشه فقر را بخشکانند و دنيايي را بسازند که ستم و استثمار و جهل در آن از بين برود.    
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر