۱۳۹۰ مهر ۱۴, پنجشنبه

اين بار مماشات با نظام مردسالار امپرياليستی

اين بار مماشات با نظام مردسالار امپرياليستی ! ليلا پرنيان و اخگر فرزانه
در نقد مقاله نوشين احمدی خراسانی"جنبش های اجتماعي، مداخله نظامی و گفتمان «امپرياليسم»"

اخيرا نوشته ای از نوشين احمدی خراسانی با عنوان "جنبش های اجتماعي، مداخله نظامی و گفتمان «امپرياليسم» منتشر شده است. و همانگونه كه از عنوانش پيداست به بررسى مناسبات جنبش های اجتماعی از جمله جنبش زنان در عرصه بين المللی مى پردازد. اما مگر مى شود در اولين قدم براى چنين بررسی با مسئله امپرياليسم روبرو نشد. هر كسي، گروهی و يا نيرويی بنابر موقعيت طبقاتی واجتماعی خود مجبور است كه در اولين قدم تكليف خود را با نظام امپرياليستی روشن كند. اما نوشين احمدی ظاهرا راه "جديدى" را يافته است و ترجيح مى دهد كه وجود چنين نيروئی را بكلى نفی كند. و بر طبق معمول با هدف قرار دادن نيروهای چپ و كمونيستيی و انقلابی سياستهاى تا كنونی آنها را عامل شكست ها و بدبختيهای جامعه و افراد آن معرفی كند.
در چنين فرايندی او به نقد " گفتمان امپرياليسم
" مى پردازد، آنرا ناكارآمد، مضر و زاييده ذهن چپ ها می داند و لزوم و ضرورت گفتمان "جديدی " را مطرح مى سازد.
بحث های او بسيار فراتر از نفی امپرياليسم است، حمله ديگری است عليه نيروهای راديكال جنبش زنان و ديگر جنبشهای اجتماعی. مسيری را كه وی برای جنبش زنان و ساير جنبشهای اجتماعی در عرصه بين المللی تجويز مى كند، مسيری است كه بارها و بارها آزمايش شده و نتايج آن در برابر چشمان ميليون ها نفر قرار دارد: ادامه و بازتوليد ستم و استثمار. ما تلاش مى كنيم كه به برخی از عمده ترين نكات اين نوشته و استدلالات آن و آلترناتيوی كه در پيش مى گذارد بپردازيم.

1- نقد "گفتمان ضديت با امپرياليسم" و استقلال طلبى:

نوشين احمدی خراسانی مخالفت خود با "گفتمان امپرياليسم" و مبارزات و جنبش های استقلال طلبانه در كل را با اشاره به شكست تجارب انقلابات رهايی بخش در قرن گذشته آغاز مى كند. البته او بحث هايش را از زبان و عملكرد نسل جديد بيان مى كند كه به گفته او ديگر حاضر نيستند تجارب پدران و مادران خود را تكرار كنند. زيرا نسل قبلی با كسب استقلال پس از تحمل هزينه سنگين به جايی نرسيدند و دوران تلخی را تجربه كردند. بنابراين ترجيح مى دهند كه به طرف استعمارگرانشان روى بياورند و بطور مشخص با امپرياليسم آمريكا و كشورهای غربى و ناتو و امثالهم متحد و يا "هم پيمان" شوند. نمونه آنهم بصورت غليظش ليبى است و بصورت رقيقش شعار "اوباما يا با ما يا با اونا" كه به قول او در " جنبش سبز ايران" سر داده شده است.
اما سوالی كه پيش مى آيد اين است: آيا ماهيت استقلال طلبانه و يا ضد استعماری (ضد امپرياليستى) اين جنبش ها باعث شكست آنها شده است يا ماهيت منحرف و فاسد و مرتجعانه رهبران فرصت طلب و وابسته آنها؟ تجربه انقلاب ايران در پيش روی مااست. مردم ما در سال 1357عليه امپرياليسم و رژيم وابسته به آن برخاستند و قيام كردند. اما يك نيروى مرتجع و واپسگرا و زن ستيز به خاطر همان بند و بست هايی كه خانم احمدی از فوايد آن در اين نوشته بسيار گفته است رهبری انقلاب مردم را دزديد و زندگی مردم را به خاك و خون كشاند. آيا راه مردم اشتباه بود و يا فرصت طلبى و بند و بست های يك نيروی مرتجع اسلامی كه برای رسيدن به قدرت به همه کار دست زد؟ جمعبندی نوشين احمدی از نسل و انقلاب گذشته وارونه است يعنی جنبه استقلال طلبی مردم را عامل شكست مى داند در حاليكه رهبری آنرا نيروهايی زيرك و هنرمند به جنبش های اجتماعی معرفی می کند وجنبش های اجتماعی را فرا می خواند که از اين رهبران مرتجع و وابسته که با زد و بند با امپرياليستها به قدرت رسيد، بياموزند!

خانم احمدی همين مسئله را بهانه كرده و "گفتمان کلاسيک «امپرياليسم» (را) كه زاييدۀ گفتمان چپ در قرن 19 و 20 ميلادی" مى داند، باعث و بانى اين بدبختی ها به حساب مى آورد.
اولا امپرياليسم نه ساخته و پرداخته ذهن "چپ سنتى" بلكه يك نيروی مادي، موجود و واقعی با يك عملكرد مشخص بوده است كه وجود آن و عملكردهايش در بيش از يك قرن گذشته بطور روزافزونی بيشتر و بيشتر توسط جوامع و افراد در گوشه و كنار جهان احساس مى شود. جالب آنجاست كه نيروهايی كه واقع گرايی و واقع بينی ورد زبانشان شده است، بطور حيرت آوری منكر وجود آن مى شوند. ثانيا واقعيت امپرياليسم نه توسط چپ بلكه اتفاقا توسط خود اقتصاددانان بورژوازی اولين بار بكار برده شده است. اما آنها تلاش داشتند كه ماهيت امپرياليسم را تنها در عرصه كشور گشايی و نظامی محدود كنند. در حاليكه لنين بعنوان يك رهبر و تئوريسين كمونيست تلاش كرد جنبه ها و عملكردهای اقتصادی و اجتماعی آن، همراه با عملكرد های نظامی و تغيير و تحولاتی كه در عرصه جهانی سبب شده است را نشان دهد و بدين وسيله درك درست تر و دقيق تری از عملكرد امپرياليسم در عرصه بين المللی بدهد.
حتى اگر برخى افراد و يا نيروها تنها جنبه استعمارگرانه امپرياليستی را ديده و يا مى بينند. نوشين احمدی اين جنبه آن را هم نيز ناديده مى انگارد.

اما سوال اينجاست كه چرا نوشين احمدی اينگونه تلاش مى كند كه نه تنها گفتمان ضديت با امپرياليسم بلكه گفتمان امپرياليسم را در كل رد كند و آنرا زاييده ذهن كمونيستها بداند؟ زيرا در آنصورت آمريكا و انگليس و ديگر كشورهای امپرياليستی به كشورهای معمولى تبديل مى شوند كه تنها از ديگران قدرتمندترند و پتانسيل كمك و همكارى دارند و لازم است كه با آنها مناسبات و روابط ديپلماتيك برقرار شود.
بنابراين اگر آمريكا و ناتو در ليبى دخالت نظامى مى كنند، به خاطر "كمك هاى بشردوستانه است" و نه به خاطر منافع امپرياليستي، "به خاطر جواب به فرياد نسل جوانی است كه مى خواهد از شر قذافی رها شود" و نه به قدرت رساندن گروهی از مرتجعترين نيروهای وابسته كه بعنوان يك دولت دارند سرهم بندی می کنند که به خورد مردم ليبی بدهند. "تيز هوشی ها و هنر نمائی های ديپلماتيك" است كه پای نيروهای نظامی و ناتو را به آنجا باز كرده است ونه كنترل و تقسيم نفت و منابع ليبی ميان غارتگران امپرياليستی!

بنابراين با يک جمعبندی مبتنی بر واقعيت می بينيم که، علت شکست بسياری از جنبش های استقلال طلبانه، استقلال طلبی و مبارزات ضدامپرياليستی اشان نبود بلكه دليل اين بود كه رهبری اين جنبش ها مستقل نبودند و به دلايل متفاوت ايدئولوژيكی و يا پراگماتيستى برای استفاده از تضادهای بين كشورها و قطب های امپرياليستی شرق و يا غرب، با بلوك متقابل سمت گيری كردند. و هنگامی كه با مبارزات مردم يك امپرياليسم به زانو در می آمد اسير امپرياليسم ديگری مى شدند. اين مسئله در مورد يكی از شاخص ترين اين مبارزات يعنی ويتنام صادق است. نمونه مهم ديگر آن افغانستان است كه رهبری مرتجع مذهبی و شرور آن سرمست از منابع مالی و نظامی قدرتهای امپرياليستی غرب و وابستگان مرتجع منطقه اي، پای مرتجعين جهانی و منطقه ای را به آنجا باز كرد و جنگ های خانمان برانداز را بر مردم اين كشور تحميل كرد كه ادامه همان وضع تا به امروز ادامه دارد و اوضاع نه تنها بهتر نشده كه روزبروز بدتر مى شود.

2- گفتمان "جديدى" كه نوشين احمدی جايگزين گفتمان ضدامپرياليستی مى كند

بخش مهمى از بحث های نوشين احمدی بر سر استفاده از "فرصت های خارجی" است، و در حقيقت تمام تلاشش اين است که منكر امپرياليسم شود و با تکيه برآن ناكارآمد و واهی بودن "گفتمان ضديت با امپرياليسم" را پيش گذارد. در نتيجه آلترناتيوی را كه پيش مى گذارد استفاده از فرصت های خارجی با ويژگيهای "جديد" است.

"از اين رو در شرايط کنوني، گفتمان کلاسيک ضديت با امپرياليسم و تمدن غرب، يکسره همۀ «فرصت ها و امکانات» بالقوه و بالفعل را در ديپلماسى بين المللي، از مردمى که به دموکراسى و عدالت و برابرى چشم دوخته اند سلب مى کند. اتفاقاَ ما امروز نيازمند گفتمان تازه اى هستيم که به جاى آن که «تضاد برانگيز» و مبلغ نفرت و دشمنى با اين يا آن کشور باشد بتواند در عين حال که «امکانات و فرصت هاى بالقوه» ديپلماسى بين المللى و افکار عمومى جهانى و دولت هاى غربى را رد نمى کند (و اتفاقا از آن به نحو احسن استفاده مى برد)، اما مفهوم «تفاوت منافع» را با تيزبينى و آينده نگرى ببيند و بتواند آن را به خوبى تبيين کند، و در ادامه، از تفاوت منافع، با هنرمندى ديپلماتيک، در جهت «منافع ملى» سود ببرد. متاسفانه امروز نيروهاى سياسى اجتماعى که حامل گفتمان چپ سنتى يا گفتمان ملى گرايى سنتى هستند گويى فاقد اين ويژگى هاى انعطاف پذير هستند، ولى بى شک اگر يک جنبش و نيروى قوى اجتماعى با چنين گفتمان غيرخصمانه با ديگر کشورها ــ اما هوشيار و متعهد به منافع ملى ــ به وجود آيد، مى توان اميدوار بود که جنبش هاى اجتماعى به ويژه جنبش زنان کشورمان، مسيرى تازه و متفاوت را تجربه خواهد کرد"

نقل قول بالا هسته بحث نوشين احمدی را در خود فشرده دارد، بر رد "گفتمان ضديت با امپرياليسم"تاكيد می كند و گفتمان "جديدی "را كه بر اساس تفاوت منافع ميان دولتهاست و بايد از اين تفاوت منافع با "هنرمندی ديپلماتيك" سود برده شود را پيش می گذارد.

نوشين احمدى ادامه مى دهد كه:
"تضاد منافع دولت هاى گوناگون در سراسرجهان، (چه در زمان جنگ سرد و چه در حال حاضر)، همواره بستر بهره وری از «امکانات و فرصت هاى خارجی» را براى جنبش هاى اجتماعي، فراهم نموده است. اما آنچه که امروز را از ديروز متفاوت کرده آن است که منابع و امکانات و فرصت های خارجی براى جنبش های اجتماعی در کشورهای منطقه، بر خلاف دوران جنگ سرد متکثرتر از قبل شده است."
هم رد خصمانه "گفتمان ضديت با امپرياليسم" و هم طرح "استفاده (هنرمندانه) از امكانات خارجی" در كنار هم بروشنی نشان مى دهد كه راهی كه در مقابل مردم و جنبش های اجتماعی از طرف نوشين احمدی گذارده مى شود چيزی جز مماشات و اتحاد با قدرتهای بزرگ امپرياليستی نيست. البته تحت نام استفاده از تضاد منافع دولتهای گوناگون. بر كسی پوشيده نيست كه منظور ازكشورهای گوناگون(عليرغم نام بردن از ايران و ترکيه) همان چند كشور قدرتمند دنيا يعنی امپرياليسم آمريکا واروپا است . و مثالهای برجسته نوشين احمدى در نوشته اش در مورد ليبی و ايران نشان دهنده اين درک است.
نوشين احمدی تلاش مى كند كه برخی از نتايج تجارب مربوط به چنين "رويكردی" را وارونه جلوه دهد. تاريخ مبارزات مردم در ايران و جهان پر از تجاربی است كه در آنها تلاش شده است از امكانات و فرصت های خارجی استفاده شود و در بيشتر موارد به وابستگی به يكی از آن كشورها و در خدمت منافع آنان منجر شده است. گذشته از مواردی كه رهبران چنين جنبش هايی بخاطر موقعيت طبقاتی اشان خود را در بست در خدمت نيروهای امپرياليستی قرار داده اند، موارد بسياری در تاريخ موجود است كه چنين رويکردی از زاويه استفاده از تضاد منافع بين كشورها پيش گذاشته شده است. وموضوع اين نيست كه آنها از هنر ديپلماسی بی بهره بوده اند و يا حتی منافع ملی را نيز فراموش كرده اند. مسئله داشتن هنر دپيلماسی و از در دوستی درآمدن نيست. مسئله وجود قدرت هائی است كه حداقل در دو قرن گذشته نشان داده اند بخاطر منافع امپرياليستی اشان يك قدم به عقب ننشسته اند و بر همين پايه حتی جنگهای خانمان برانداز جهانی را راه انداخته اند و زندگی ميليونها نفر از مردم جهان را به خاک و خون کشانده اند. اين بخشی از ضرورت وجودی آنها بوده است و قدرت نظامی و اقتصادی اشان ضامن پيشبرد سياست اشان بوده است.
تصوير کودکانه اى که نوشين احمدى از روابط قدرت در جهان بطور آگاهانه در اين نوشته مى دهد، تلاش دارد اين تصور را به خواننده بدهد که گويا کشور هاى سرمايه داری امپرياليستي، در ارائه « فرصتها و امکانات » براى جنبش های اجتماعي، باهم به رقابت بر خاسته اند! اين قدرتهای جهانی جمعی ابله هستند که تنها جنبشهای اجتماعی مى توانند با هوشياری از امکاناتشان استفاده کنند بدون اينکه استقلال خود را از دست دهند! تصويری که نوشين احمدی از کارکرد نظام امپرياليستى ارائه مى دهد، خلاف حقيقت است. امپرياليستها نيروی نا آگاهى نيستند كه گول دوستی و هنرنمايی هاى اين وآن را بخورند. يا نيرويی مستقيما و آشكارا در خدمت آنها قرار مى گيرد و يا غير مستقيم. منافع امپرياليستی آنها همه چيز را تعيين مى كند. آنها با گفتمان ما برای راه اندازی جنگ تحريک نمی شوند. بلکه اين منافع آنهاست که آنان را به پاى راه اندازی جنگ های امپرياليستی و يا انواع و اقسام جنگهای منطقه ای خواهد کشاند و يا حتی نوكران و وابستگان ديروز خود را با جنگ و كودتا سر به نيست مى كنند. وقتى منافع آنها ايجاب كند حتى اگر تحريك نشده باشند، به جنگ و كودتا مى پردازند، وقتى نيرويی در خدمت منافع آنها قرار بگيرد حتى اگر هم به آنها ناسزا بگويد مطمئنا تحريك نمى شوند. شعارهای ظاهری وعوام فريب ضد آمريكائی جمهورى اسلامى و ديگرنيروهای مرتجع اسلامی شاهدی است بر اين مدعا. برای امپرياليستها در بيشتر مواقع مهم نيست كه در ظاهر به آنها ناسزا گفته شود بشرط آنكه منافع آنها يعنی تامين مافوق سود و ستم واستثمار افسار گسيخته حفظ شود. در حقيقت آنها تابع و برده منافع امپرياليستی خود هستند.
نكته جالب اينجاست كه نوشين احمدی مى گويد " اما آنچه که امروز را از ديروز متفاوت کرده آن است که منابع و امکانات و فرصت های خارجی براى جنبش های اجتماعی در کشورهای منطقه، بر خلاف دوران جنگ سرد متکثرتر از قبل شده است."
اولا اين خلاف واقعيت است چون اگر در دوران جنگ سرد برخى نيروها اين فرصت را داشتند كه از اين تضاد منافع بين دو كمپ امپرياليستى استفاده كنند كه بر اثر به اصطلاح تطابق منافع به يكى از اين دو قطب ملحق شوند و يا اينكه به بند بازى بين اين دو قطب بپردازند با بسته شدن اين شكاف اين امكان بسته تر شده است. اينك كه امپرياليستهاى غربى خود را پيروز جنگ سرد مى دانند تلاش مى كنند تا با نيروهايی كه در دوران جنگ سرد خود را در اختيار غرب نگذارده بودند و يا احتمالا سركشی هايی مى كردند به تصفيه حساب بپردازد. بعبارت ديگر امپرياليسم آمريكا و غربی ها چيزى كمتر از يك وابستگى كامل را نمى خواهند. جمهورى اسلامی كه براى دورانى تلاش مى كرد با استفاده از اين بندبازى ها نرخ خود را نيز بالا ببرد حال ديگر مصرف گذشته اش را برای امپرياليستها ندارد و در اين شرايط در مخمصه افتاده است. اما با وجود آن هنگامی كه جنبش مردمی ايران در اوج خود بود و انتخابات قلابی سال 88 مشروعيت جمهورى اسلامى را در چشم مردم ايران و جهان بزير سوال برد، اين مدوديف و اوباما بودند كه به داد جمهوری اسلامى و رئيس جمهورش رسيدند و عملا با علم کردن مسئله هسته ای ومنحرف کردن افکار عمومی درجهان، به آن مشروعيت بخشيدند و موضع خود را روشن كردند. موضع عريانی كه بارها و بارها برای مردم ايران و جهان روشن شده است. آنها برروشنی اعلام كرده اند كه در حساس ترين مواقع در برابر فرياد عادلانه و آزاديخواهانه مردم به كمك سركوبگران و بدنبال محكم كردن منافع خود هستند.
همين آمريكا و امپرياليستهای متحد آن بودند كه قبل از اينكه انقلاب مردم ايران در سال 57عمق بيشترى يابد راه را برای به قدرت رسيدن مرتجعين اسلامى هموار كردند و با دستپاچگى با آنها به توافق رسيدند. و هنگامی كه جمهورى اسلامى در دهه 60 بيرحمانه انقلاب و انقلابيون را سركوب و قتل عام مى كرد( از جمله قتل عام زندانيان سياسى در سال 67) با سكوت رضايت بخش خود مهر تاييدی برآن نهادند و خبری هم از مجامع و موسسات حقوق بشريشان نبود.
بگذاريد اين مسئله را روشن کنيم كه امپرياليستها درطول تاريخ با نيروها ئی متحد شده اند و به توافق هايی رسيده اند. اما شرط اين اتحاد اين بوده كه در در درجه اول اين نيروها در خدمت منافع آنان و تامين آن قرار گيرند. و در عين حال اين نيروها قدرت سركوب مردم آزاديخواه و استقلال طلب را نيزدارا باشند و با سرکوب و جنايت جلوی تغييرات واقعی و بنيادين را بگيرند.
نيروهاى مرتجع جمهوری اسلامى (يا بقول نوشين احمدى جنبش اسلام سياسى) و يا نيروهايی از قبيل القاعده بخاطر دشمنی اشان با كمونيستها و نيروهای مترقی و آزاديخواه در دهه 80 ميلادی بزرگترين متحد قدرتهای بلوك غرب عليه بلوك شرق شدند و در همان زمان در مقابل انقلاب و مبارزات آزاديخواهانه در كشورهای خود ايستادند. اين مسئله چه در ايران و چه در افغانستان اتفاق افتاد. حالا شما خانم احمدی بگوئيد در اين ميان يعنی در نتيجه اتحاد نيروهای ارتجاعی با امپرياليستها و بکار برد ديپلماسی هنرمندانه اشان، مردم چه سودی بردند؟ جز سركوب و كشتار، جز فقر و فلاكت، جز جنگ و آوارگي، جز فرودستی مطلق زنان؟ شكى نيست كه رهبران و نيروهای مرتجع در اين ميان به قدرت مى رسند وبه مال و منالي،اما صحبت بر سر اين رهبران مرتجع نيست و نبوده است. سوالى را كه بايد پاسخ گفت اينست كه مردم چگونه به خواسته هاى واقعى خود يعنی ساختن جامعه ای بدون ستم و استثمار می رسند؟
واقعيت اينست كه در سطح جهان رويكردهای گوناگونی مطرح است. يك رويكرد كه ممكن است براى مرتجعين كاربرد داشته باشد براى يك نيروى مردمى واقعى قابليت مصرف ندارد. ممكن است بين غرب و شرق بر سر منافع مردم معامله شود، بين نيروهای امپرياليستی و اسلام سياسى عليه كمونيستها و مردم و انقلاب معامله شود، براى امپرياليستها، جمهورى اسلامى و القاعده و غيره كارى ندارد با هم هم پيمان شوند و برای منافع اشان مردم را قتل عام كنند. اما نيروهای انقلابی و مردمی بر سر منافع مردم و خواسته های بر حق اشان با دشمنانشان به توافق نمی رسند.
اما نوشين احمدی خراسانی با اين مسايل كاری ندارد، معضل واقعيش آرمانگرايى است و همچون گذشته آن را عامل شكست جنبش مردم مى داند و در مقابل آن بار ديگر راه شكست خورده ای که مردم را از چاله به چاه می اندازد را در برابر جنبش هاى اجتماعى قرار مى دهد. تاريخ مكررا نشان داده است كه در نتيجه اين گونه ديپلماسى هاى هنرمندانه، اين امپرياليستها و قدرتهاى بزرگ بوده اند كه جنبش هاى مردمى را در خدمت منافع خود گرفته و دست آخر قربانی منافع آزمندانه امپرياليستی خود كرده اند و نه بالعكس. اين را هم انقلاب مردم ايران، مبارزات مردم افغانستان‌ ، مبارزات مردم كردستان، مبارزات مردم فلسطين و هم دهها و بلكه صدها تجربه ديگر در عرصه جهانى فقط در يك قرن اخير نشان داده است.
بنابراين اينجا چه كسى با اينگونه ديپلماسى هاى هنرمندانه تلاش مى كند بر سر خود و مردم كلاه بگذارد؟

نوشين احمدی بطور غريبی استدلال مى كند كه تبليغ انقلاب و حتى كار افشاگرانه ای كه ممكن است ضد دخالت خارجی باشد می تواند باعث گردد مردم جوامع استبداد زده به پذيرش مداخله نظامی تن در دهند.
“اگر قرار باشد «انقلاب به هر قيمت و با هر خشونتى» جايز باشد آن گاه در نبود پتانسيل هاى لازم براى انقلابى مردمى و با وجود سرکوب هاى گسترده، آيا فکر نمى کنيد که گسترش گفتمان «مشروعيت بخشى به خشونت» در سايه سياست افشاگرى محض (آن هم با جهت گيرى منزوى سازى و گسترش تخاصم بين المللى)، سر آخر باعث گردد مردم جوامع استبدادزده منطقه به جاى روى آوردن به «انقلاب»، به ناگزير منفعل شده و راهى به جز پذيرش «مداخله نظامى» مقابل خود نبينند و نهايتاَ به آن تسليم شوند؟“
شكى نيست كه تحولات جامعه با توجه به تنوع تضادها به هر مسيری ممكن است كشيده شود. هنگامى كه مردم از همه چيز رژيم و سركوب هايش و از "رهبرانی" كه مردم را بسوى چنين دژخيمانى سوق مى دهند به تنگ آيند، ممكن است بخشى از مردم در مقابل مداخله نظامى خنثى بمانند و يا حتى از آن دفاع كنند. يا ممكن است بخشی از مردم هنگام مداخله نظامی عليرغم تنفرشان از رژيم حول آن حلقه زنند و خلاصه بازار ديپلماسى هاى هنرمندانه داغ شود. اما هيچكدام از اينها، نيروهاى مترقی و انقلابی ومردمى را مجاز نمى كند كه بدنبال آن باشند تا نان را به نرخ روز بخورند. نيروهای مردمی رامجاز نمى كند حقايق را در مورد ارتجاع و امپرياليست نگويند و راه درست و صحيح را در سرنگونی آنان پيش نگذارند و به توهم پراكنى مشغول شوند. شكى نيست كه انتخاب راهى صحيح كه بر منافع مردم وواقعيت منطبق است با راههاى پراگماتيستی فرق دارد، با مشكلات عديده ای بايد دست و پنجه نرم کند، با دشمنان واقعی در عرصه ملی و بين االمللی روبروست، شكست و پيروزی در بر دارد، اما راه ميان بری برای رسيدن به رهايی واقعی كه به نفع مردم باشد، وجود ندارد.

3- تز ديپلماسی هنرمندانه و جنبش زنان:
در اينجا منظور رد هرگونه انعطاف در مناسبات و روابط خارجی ميان دولتها نيست. يك دولت مردمى مناسبات خود با ديگر كشورها و حتى قدرتهای بزرگ را بر اساس حفظ اصول در عين حال انعطاف پذيری دنبال می كند. اما اينجا بحث نوشين احمدی خراسانی بر سر دولتها نيست بلکه بر سر جنبش های اجتماعى و بطور مشخص جنبش زنان است كه از قدرت دولتى برخوردار نيستند. حتى بايد بگوييم كه بحث بر سر اين نيست كه جنبش هاى اجتماعى قدرتمند در هيچ شرايطی نمى توانند و نبايد به توافقات بين المللى مبادرت كنند، اما بشرط اين كه چنين توافقاتی در هيچ دوره ای منافع پايه ای مردم را زير پا نگذارد. اما بحث نوشين احمدى آنرا به مثابه يك راهكار "جديد" و در مقابله با "گفتمان ضديت با امپرياليسم" قرار مى دهد يعنى اين که امپرياليسم به مثابه يك دشمن حذف شده است.
اين بحث ها بخصوص دراوضاع كنونى براى جنبش زنان به چه معنى است؟ با توجه به بحث هاى نوشين احمدى در عرصه داخلي، جنبش زنان موظف است كه بدور از خشونت براى "تغيير و اصلاح رفتار حاکميت" و حك و اصلاح رژيم فعاليت كند، و در عرصه بين المللى از امكانات خارجى بهره بردارى كند كه در اين ميان "تضاد منافع ميان دولتهاى گوناگون در سراسر جهان بستر بهره ورى از «امکانات و فرصت هاى خارجى» را براى جنبش هاى اجتماعي، فراهم نموده است." اين مسئله مى تواند به دو جهت گيرى بيانجامد. يا تلاش و وسيله قرار دادن جنبش زنان براى آشتى دادن و حل و فصل اختلافات رژيم با امپرياليستها و نشان دادن اينكه همه چيز تيره و تار نيست و مى توان با وجود اين رژيم به حقوق زنان دست يافت. كه در اين صورت اين مسئله به معنى تبديل كردن جنبش زنان به زائده رژيم جمهورى اسلامى در عرصه اى بين المللى است. و يا مى تواند بدين معنى باشد كه با استفاده از اختلافات دولت هاى قدرتمند با رژيم جمهورى اسلامى با آنها بر عليه جمهورى اسلامى متحد شود. و به كمك آنها براى حقوق زنان مبارزه كند. البته همانگونه كه مى دانيم با توجه به تجارب امپرياليستها آنها براحتى از اين مسئله به مثابه اهرم فشارى عليه جمهورى اسلامى براى پيشبرد منافع خود استفاده خواهند كرد تا بتوانند معاملاتى را با جمهورى اسلامى انجام دهند و يا حتى در شرايط معينى ممكن است آنرا براى مداخله نظامى به ايران بهانه كنند. و در اين صورت جنبش زنان به زائده امپرياليسم آمريكا و يا هر قدرت بزرگ ديگر تبديل خواهد شد.
فقط کافى است به موقعيت زنان افغانى و عراقى پس از کار برد دپيلماسى استفاده "از فرصت ها و امکانات" امپرياليستى نگاهى گذرا بياندازيم و ببينيم که چگونه زنان اين دو کشور در بدترين شرايط قرار گرفتند و در عراق موقعيت زنان به مراتب بد تر از زمان صدام حسين شده است. بررسى موقعيت زنان اين دو کشور به روشنى نشان مى دهد که بکار برد "هنرمندى دپيلماتيک" با هيچ امپرياليستى نمى تواند حتى يک زن را در جهان آزاد کند. اتحاد آمريکا با زن ستيزترين نيروهاى واپسگرا در افغانستان و عراق که در پى استفاده از "فرصت ها و امکانات " دول غربى بودند نشان داد که منافع اين دول سرمايه دارى چگونه در ضديت آشکاربا منافع زنان و مردم اين مناطق قرار دارد و چگونه اينان حاضرند براى تامين منافع خود و بسط و گسترش سرمايه جهانى هزاران نفر را قتل عام کنند، مردم را به جان يکديگر بياندازند، زنان را به برده مبدل کنند، منابع ملى را چپاول کنند و هر چه بيشتر اين کشورها را به انقياد در آورند.
بنابراين نوشين احمدی با چنين ديپلماسى هنرمندانه اى كه به عنوان دورنمای "جديد "در مقابل ضديت با امپرياليسم به پيش گذاشته است، دو راه را در مقابل جنبش زنان قرار می دهد: يا به زائده رژيم زن ستيز جمهورى اسلامى تبديل شدن و يا به زائده قدرتهاى امپرياليستى كه در به اسارت درآمدن زنان و ادامه آن در قيد دولتهاى مذهبى نقش مهمى بازى كرده اند. نوشين احمدى راه مقابل را خواب و خيال و آرزوهاى بزرگ و دست نيافتنى مى انگارد. بدين ترتيب آرزوهاى بزرگ که همانا رهايی کامل زنان است را ممنوع اعلام مى کند و خواسته هاى رقيق شده و حقير كه از درگاه حاكمان عصر گدايى مى شود را در مقابل آن مى گذارد تا اوج "واقع بينى "و "واقعگرايی" به نمايش گذاشته شود! آيا اين دورنما کلاه گذاردن بر سر خود و زنان و مردم نيست؟
در مقابل دورنمای ديگری قرار دارد . دورنمائی که سرنگونی رژيم زن ستيز جمهوری اسلامی را بعنوان عامل اصلی فرودستی زنان اولين قدم درراه رهايی زنان در دستور مبارزاتش قرار داده است. دورنمائی که با زنان هم سرنوشت خود در کشورهای سرمايه داری امپرياليستی برای برچيده شدن نظام مردسالار حاکم بر اين کشورها مبارزه ای مشترک را به پيش می برند. دورنمائی که تاکتيک هايش را در خدمت به استراتژی رهايی کامل زنان و کل بشريت بکار می بندد.

زنان در ايران براى دگرگونى واقعى در موقعيت اشان تنها يک راه داشته و دارند و آن سازمان دادن مبارزه از پائين توسط زنان و ديگر توده هاى زحمتکش است و همچنين جلب حمايت زنان و همه مردم در کشورهاى ديگر و اتکا به ايده و راهى که مبرا از هر گونه سرسپردگى به نيروهاى ارتجاعى داخلى و خارجى باشد. در نتيجه هر گونه مماشات و سازشکارى با امپرياليست ها تحت عنوان بکاربرد تاکتيک هنرمندانه تنها مى تواند زمينه ساز بيشتر و بيشتر وابستگى و عقب ماندگى و ستم و استثمار وحشيانه در کشور شود.
akhgar75@yahoo.de leila-parnian@hotmail.com
14 مهر 1390   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر